يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ -
Sunday 22 December 2024
|
ايران امروز |
چهارم آبان امسال روز صدمین سال تولد محمد رضا شاه بود و بدین مناسبت روزنامه نگاران و پژوهشگران بسیاری از نقاط قوت و کاستیهای دوران ۳۷ ساله سلطنت این پادشاه را از جنبههای گوناگون واکاوی کردهاند. اما اغلب این بررسیها کمتر به ولایت محمدر رضا شاه پرداخته است. واکاوی این ویژه گی برای شناخت بهتر تاریخ کشور و تصیمگیری در باره نوع نظام آینده این سرزمین ضروری به نظر میرسد.
در فرهنگ نامه معین ولی به معنای “قیم”، “وصی”، “کفیل” و ” سرپرست” آمده است. براساس آیات قرآن، ولایت به معنای “سرپرستی” و ” تصدی امور” است. در تعبیر قرآنی، ولایت میتواند برشخص و اشخاص مانند سرپرستی ولی بر همه جوانب مالی کودک، فرزند یا مجنون اعمال گردد. بنا براین ولی بعنوان کسی که اعمال ولایت میکند در وجود پدر در فرهنگ پدر سالار، سلطان به عنوان فرمانروای مطلق، ولی فقیه به مثابه “نایب امام” و اعضای پولیت بورو یک حزب به عنوان برنامهریزان کلان کشور در حکومتهای تک حزبی ظاهر میگردد. در تمام این اشکال، ولی در مهمترین امور زندگی افراد تصمیم ساز است.
محمد رضا پهلوی نقش خود را در اداره کشور ناشی از اراده خداوند میسنجید که تصمیماتش برگشت ناپذیرند و چنین مینویسد: “برای من، به عنوان ناخدای کشتی سرنوشت کشورم در اقیانوس متلاطم جهان امروز، اتکاء به عنایات الهی اساس و بنیاد همه تصمیمها و تلاشها است، و میدانم که تا وقتی که راه من راهی با شد که خواسته اوست پیشرفت در این راه حتمی خواهد بود...... و تا وقتی که او بخواهد نه تنها هیچ نیروی سیاسی یا عامل اقتصادی بلکه حتی هیچ عامل غیر قابل پیش بینی فرد و خصوصی نیز نخواهد توانست مانع انجام این رسالت شود.”[۱] و آیت الله خامنهای بعنوان ولی یک نظام دینی که از جنس دیگری است و همه را فرمانبردار میخواهد، باور دارد که “براساس مذهب شیعه همه مسلمانان باید از اوامر ولی فقیه اطاعت نموده و تسلیم امر و نهی او باشند، این حکم شامل فقهای عظام هم میشود، چه رسد به مقلدین آنان. به نظر ما التزام به ولایت فقیه قابل تفکیک از التزام به اسلام و ولایت ائمه معصومین (علیهم السلام) نیست.”[۲] بنابرین با توجه به گفتههای رهبران هر دو نظام، نقش ملت در تعیین سرنوشت خویش بهکلی به حاشیه رانده شده است.
ساختار حکومت پادشاهی محمد رضا پهلوی برگرفته از قانون اساسی مشروطه بود که بویژه در دو دهه پایانی پادشاهیاش از مشروطیت آن جز مجلس دستچین شده و تابع اوامر ملوکانه، اثری برجای نمانده بود. با وجودی که نخست وزیران و وزرای تحت فرمان ملوکانه از سوی شاه برگزیده میشدند، وزارت دربار دولت موازی را تشکیل میداد که تحت اوامرپادشاه سیاست خارجی، مذاکرات نفتی، امور دفاعی و امنیتی را بدون دخالت و حتی در مواردی بدون اطلاع وزرای مربوطه اداره مینمود. علم وزیر دربار که خود را “غلام” و “رعیت” شاه مینامید در نقش ” تدارکاتچی” دستورات شاه را در دولت موازی به اجرا میگذاشت. یادداشتهای روزانه علم که از سال ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۶ برشته تحریر درآمدند یکی از مهمترین منابعی است که ولایت پادشاه را در این سالها به نمایش میگذارد. لازم به یادآوری است که علم در بسیاری موارد به گفتارها و رفتار شاه خرده میگرفت اما در پایان جملهای در مدح شاه بیان میکرد ” و این که او بهتر از هر کس صلاح خود و کشور را میداند”[۳] و بدین ترتیب از گزندگی گفتارش میکاست. با این حال او بهتر دید که یادداشتهایش را از دست رس دور کند و در بانکی در کشور سوییس نگه دارد.[۴] در زیر پارههایی از یادداشتهای علم ماهیت ولایت پیشگی محمد رضا شاه را نمایان میسازد.
حکومت فردی
(۴۸/۳/۴) راجع به کارهای مختلف عرایضی کردم. از جمله چند وساطت برای چند بیچاره کردم. نسبت به یکی دل شاهنشاه سوخت. با تلفن از نخست وزیر جریان را سؤال فرمودند. او چیزی برعلیه گفت و نظر شاه را تغییر داد، به طوری که وساطت من تآثیر نکرد. باری قدری فکر کردم که حکومت فردی واقعا شدید است و منطقی نیست. درست است که این شاه عادل و مرد خداست ولی یک گزارش غلط نظر اورا تغییر میدهد.....نظر شاه جریان همه امور را تغییر میدهد.
رفتار با زیر دستانش
- (۴۹/۱۲/۱)... بعد از ظهر شرفیاب شدم..... فقط عرض کردم، نخست وزیر و وزیر خارجه در پیشگاه مبارک خیلی بی ادب هستند. اجازه بفرمایید آنها را ادب کنم. فرمودند، ” تربیت آمریکایی و انگلیسی است، با وصف این تذکر بده، خوب است”. عرض کردم کاش روی تربیت باشد. ولی میترسم اینها میخواهند به مردم حالی کنند که خودشان هم .... هستند، که در مقابل شاه این طور رفتار میکنند. شاهنشاه خندیدند ولی فرمودند، ” گمان نمیکنم این طور باشد، چون دیدهای که وقتی من به اردشیر دست میدهم جلوی من زانو میزند”. عرض کردم این کار بسیار بدی است. در پاریس که این کار را کرد، یک خبرنگار فرانسوی به من گفت: مگر شاه شما رفورمیست و دموکرات نیست، چه طور اجازه میدهد یک وزیر به این صورت جلوی او زانو بزمین بزند؟ شاهنشاه از این عرض من خوششان نیامد، فرمودند، ” باید میگفتی این یک ترادیسیون ملی است”. یاللعجب که تملق، بزرگترین و با هوشترین و بزرگوارترین مردان را هم گمراهی میدهد!....
- (۵۲/۳/۲۳) .... عرض کردم نخست وزیر عرض میکند مسئله ساختمان بیمارستان شیعیان لبنان را اجازه فرمایید [منصور] قدر سفیر جدید ما که میرود مطاله کرده نظر بدهد. فرمودند، نخست وزیر گه خورده که میگوید امر من [را] باید قدر برود و مطالعه کند. بگویید فوری باید تصمیم بگیرید! این کار باید شروع شود...
(۵۲/۸/۱۸) به کاخ نیاوران رفتم کیسینجر رسیده و شرفتاب بود. من ماندم. سیسکو با وزیر خارجه آمدند. شاهنشاه مقرر فرمودند کیسیجر تنها شرفیاب باشد. من به جای وزیر خارجه خجالت کشیدم (با کسینجر سفیر آمریکا هم بود ولی بقیه نبودند). من مکرر نوشته ام که الملک عقیم. کافر و گبر و یهود باید بداند که در این ملک رییس فقط یکی است. گو این که به وزیر خارجه بربخورد!...
(۵۲/۸/۱۹) .... نخست وزیر هم در رکاب بود. جای تعجب است که نخست وزیر ابدا در جریان این امور نیست. از جمله این که من امر شاهنشاه را ابلاغ کرده بودم که وزیر دارایی باید برای بردن پیام همایونی پیش ملک فیصل برود. و وقتی نخست وزیر امروز صبح وزیر دارایی (آموزگار) را در فرودگاه دید، از او پرسید که شما برای چه به فرودگاه آمده اید؟ و او گفت برحسب امر همایونی و دستور وزیر دربار، و خودم نمیدانم برای چه؟ بگذرم از این که نخست وزیر چه قدر ناراحت بود و حق هم داشت. اگر من [هم] به جای او بودم، ناراحت [می شدم] که در جریان کارها نیستم. ولی چه باید کرد؟ الملک عقیم است و خدا و شاه باید یکی باشد. هر چه اعضاء و زیردستان هم پست تر و مخذول، همان بهتراست.
(۵۴/۳/۱).... رئیس دانشگاه تهران (هوشنگ نهاوندی) کاغذی به من نوشته بود که چون استادان شکایت کمی حقوق خود را به پیشگاه همایونی تقدیم داشتهاند، نخست وزیر گله مند است. فرمودند نخست وزیر گه خورده که گله مند است. همین طور بگو[!]
(۵۴//۳۱) .... ساعت ۱۲ هویدا دولت جدید را بدون کوچکترین تغییری معرفی کرد. صحبت تغیر خیلی از وزرا در پیش بود، زیرا هویدا میخواست به این صورت دولت جدید خودش را توجیه نماید. ولی گویا دیشب شاهنشاه امر فرمودهاند هیچ تغییری لازم نیست. من میدانم علت این امریه چیست. چون هویدا مرد بسیار ضعَیفی است، چند وزیر را علیاحضرت شهبانو و چندنفر وزیر دیگر را ولاحضرت فاطمه و....تحمیل کردهاند. شاهنشاه هیچ خوششان نیامد، فرمودند، ابدا تغییری لازم نیست و امروز هم نطق شدیدی فرمودند که هویدا و همه را خیط کردند....
رفتار با نخست وزیر قدرتمند سابقش امینی
(۴۸/۴/۱) امینی نخست وزیر اسبق، پیش من امد و باز استدعای خودش را برای خروج از کشور تکرار کرد. با آن که مرد غیر قابل اعتمادی است و مکرر در عالم سیاست سر خود من کلاه گذاشته است، با وصف این، مطلب را به شاهنشاه عرض کردم، موافقت فرمودند برود.... به من فرمودند، هر قدر هم حرامزادگی بکند، از بختیار که بدتر نیست، مضافا که [این یک] لااقل جرئتی دارد [و او] این را هم ندارد. [امینی بدستور شاه مدت هفت سال ممنوع الخروج بود]
برخورد با جنبش دانشجویی
- (۴/۱۰/۴۹) دانشگاههای کشور شلوغ شده است.خاطر شاه از این که چرا درک موقعیت ممتاز کشور را نمیکنند، بسیار آزرده است. من به شاه عرض کردم قرولند کردن حق مسلم مردم است. فرمودند، صحیح است، ولی این قرلند نیست، این خیانت به کشور است. در این چند روزه که شعارهای عجیب بر علیه انقلاب شاه و مردم میدادند که انقلاب سفید قلابی است، انقلاب باید خونین و سرخ باشد. باری شاهنشاه دستور دادند، دانشگاه تهران بسته شد..... و ارتباط این حرکات دانشجویان با تحریکات بعثیهای عراق [از رادیو] بر ملاشد
توسعه آمرانه
(۵۱/۵/۹)... گزارش راجع به کارخامن نخ ریسی خراسان از طرف آستان قدس که باید تآسیس شود، تقدیم کردم. فرمودند، چرا شصت هزار دوک؟ چرا صد هزار نمیکنید؟ عرض کردم، قیمت خیلی بالا میرود، پنبه کم میآید و روی دست ما میماند. فرمودند، البته اگر بخواهید درجا بزنید، پنبه کم میآید و روی دست ما میماند. ولی باید زراعت پنبه را مخصوصا در سرخس زیاد بکنند، به هر صورت بروید صد هزار.
”آزادی” مطبوعات
(۵۲/۳/۲۰) به منزل برگشتم. به محض ورود شاهنشاه تلفن فرمودند که ببین چه عکسی پدر سوختهها در روزنامهها از من و هیوم چاپ کردهاند. مثل این که من دارم به هیوم تعظیم میکنم. باید پدر اینها را در بیاوری. من فوری مشغول تحقیق شدم. معلوم شد یک وقتی شاهنشاه امر فرمودند هنگام تقدیم استوارنامه سفرا، عکسهایی که سفرا را زیاد در حال تعظیم نشان میدهد چاپ نکنند. به این دلیل...روزنامه [از دو عکس موجود] آن یکی را چاپ کرده است. باری به هر صورت همه مسؤلین را از سردبیر روزنامه اطلاعات تا مسؤل کانون خبرنگارن عکاس همه را گرفتم، تا ببینم نتیجه تحقیقات بعد چه میشود. ولی از این عمل خودم بسیار ناراحت هستم[!]
ماهیت احزاب در کشور
(۵۲/۴/۱) از اخبار داخلی، دبیر کل حزب مردم از طرف نخست وزیر تعیین شد! این است معنی حزب اقلیت که دبیر کل آن با نظر و مشورت دولت شاغل و لیدر اکثریت تعیین شود! البته ظاهر قضیه این نیست، ولی در باطن این است و این مسئله برای من معمای بزرگی است....
(۵۲/۸/۲۷) صبح زود ناصر عامری دبیر کل حزب مردم که جای دکتر کنی است، با سبیلهای آویزان پیش من آمد که از نطقهای من در گرگان که گفته ام باید تحصیلات و معالجه برای مردم مجانی باشد، شاهنشاه عصبانی شدهاند. بعد هم کاندیدی را که ما فکر میکردیم خوب است و پیش مردم رآی دارد، به عنوان این که طرفدار مصدق بود، (ساواک) [خط] زدهاند ...... حالا هم اجازه شرفیابی خواسته ام، بهمن نمیدهند. چه خاکی به سر بریزم؟ در دلم خیلی خندیدم. گفتم، حالا چه میگویید؟ گفت ترتیبی بده که شرفیاب شوم....... به این صورت حکومت دو حزبی محال است و لازم هم نیست. نمیدانم چرا شاهنشاه این قدر اصرار میفرمایند.
(۵۲/۸/۳۰) باز شرفیاب شدم.... صبح، بدبخت عامری دبیر کل حزب مردم را پذیرفته بودم. عرض کردم، حالا تکلیف این بیچاره چیست؟ فرمودند، نمیدانم، هر غلطی میخواهد بکند.....اصرار کردم که تکلیفی برای او روشن شد. یعنی برود در آذربایجان بگوید من گه خوردم، در گرگان اشتباه کرده بودم[!!]
اجازه به سفرای اسلامی برای شرکت در نماز
(۵۲/۷/۲۱) شرحی که آیت الله خوانسار به رئیس جمهور مصر و سوریه نوشته بود تآیید فرمودند و اجازه دادند که فردا سفرای اسلامی بروند با آیت الله نماز بخوانند و برای مسلمین دعا کنند.
دخالت در امور کشورهای دیگر
(۴۹/۹/۵) راجع به درجه ارتشبدی سپهبد نصیری رئیس ساواک عرض کردم. عرض کردم در قضیه کشتن بختیار خیلی زحمت کشید. فرمودند صحیح است ولی در قضیه کودتایی که میخواستیم در عراق بکنیم، به طوری بد و احمقانه عمل کردند که باید اصولا خلع درجه میشدند.....حرف مرا گوش ندادند و این افتضاح را راه انداختند که علاوه بر نقش بر آب شدن کار ما باعث قتل صدها نفر در عراق شدند.
(۵۳/۷/۱۸) صبح شرفیاب شدم، مسئله کردستان را عرض کردم. فرمودند بلی متاسفانه عراقیها به کردها شکست سختی دادند، ولی حالا ما توپهای دور زن و هم چنین موشک ضد تانک برای آنها فرستادیم. فکر میکنم یا چند روز دیگر عراقیها را عقب بنشانند ولی به هر صورت این کار روسهاست نه عراقیها که به کردها شکست میدهند.
(۵۴/۱۲/۲۹) ... فرمودند، حال که الجزایر این قدر به کوبا نزدیک شده و البته قصد دارد به وسیله آنها کارهایی در صحرا بکند، من هیچ اهمیت نمیدهم که اسلحه را مستقیما به مراکش بدهم...
رفتار با دخترش شهناز و پسری که دوستش داشت
(۴۸/۳/۱۲) صبح شرفیاب شدم. راجع به پسر جهانبانی که در حبس است، عرض کردم این پسر خاطر خواه شهناز است واز عجایب آن که شهناز هم او را میخواهد. شاهنشاه به تصور این که او شهناز را معتاد به اِ اِس دی LSD)) کرده است، وقتی پسر وارد نظام وظیفه شد، به بهانه قصور در خدمت، امر دادند او را محاکمه و به سه سال حبس محکوم کردند. حالا نه شهناز شوهر اختیار میکند، و نه این پسر از خاطر خواهی دست برمی دارد.
دیدگاه شاه در باره زنان در مصاحبه با فالاچی[۵]
شاه در مصاحبه با اوریانا فالاچی میگوید “... من [زنان] را دست کم نمیگیرم؛ آنان بیش از همه از انقلاب سفید من بهره مند شدهاند...ولی اگر بگویم حتی یک تن از آنان مرا زیر نفوذ خود قرار داده است، صادقانه سخن نگفته ام. هیچ کس نمیتواند مرا تحت تآثیر خود قرار دهد، زنها کمتر از هر کس دیگر...[زنان] از نظر قانون (بامردان) برابرند ولی، با پوزش باید بگویم، نه از نظر کفایت، فالاچی با تعجب از شاه میپرسد در این شرایط چرا شهبانو فرح را- در صورت صغیر بودن ولیعهد- نایب السلطنه کرده است. شاه پاسخ میدهد”... [شهبانو] موظف است با شورای [سلطنتی] مشورت کند در حالی که من هیچ الزامی به مشورت با هیچ کس ندارم، و با هیچ کس نیز مشورت نمیکنم. تفاوت را میبینید؟” فالاچی، ص ۲۷۱-۲۷۲
فساد در بالا
(۴۸/۵/۱۳) عصری هم به مجلس سنا، به مناسبت شروع شصت و چهارمین سال مشروطیت رفتم. اگر غلط نکنم مجلس فاتحه! غیر از این هم، هنوز با این مردم گرفتار اغراض شخصی- مخصوصا طبقه فاسد و منفت جوی بالا، که خودم هم جزء آنها هستم- کار این کشور به سامان نمیرسد...
گرچه یادداشتهایی از نزدیکان ولی مطلقه فقیه در دست نیست که چهره پشت پرده ی ولایت دینی از جمله رابطهاش با منصوبان و حتی مقامات انتخابی کشور را نیز برملا سازد، اما کارنامه چهل ساله ولایت دینی بخوبی تفاوتهای ولایت پادشاه و ولایت رهبران نظام دینی را نشان میدهد. ولایت پادشاه مدرن و نگاهی روبجلو داشت و برغم ویژه گی استبدادی و خود شیفتگیاش حداقل آزادیهای فردی و اجتماعی از جمله انتخاب نوع پوشش را برسمیت میشناخت. در برابر ولایت دینی، با نگاهی واپسگرا و ایده ائولوژیک، ابتدایی ترین حقوق فردی ایرانیان به ویژه زنان را پایمال و با اجرای قوانین شریعت از جمله شرایط اجتماعی و فرهنگی کشور را دههها به عقب رانده است.
به امید روزی که ایرانیان در سایه یکپارچگی نیروهای مخالف سرنوشت خویش را در دست گیرند و با تشکیل نظامی سکولار دمکرات غیر موروثی و غیر مادام العمری، به دوران حکومتهای ولایی پایان دهند.
آبان ۱۳۹۸
————————————
[۱] - محمد رضا شاه پهلوی، ماموریت برای وطنم، مرکز پژوهش و نشر فرهنگ سیاسی دوران پهلوی با همکاری کتابخانه پهلوی، ص ۱۰،۱۱
[۲] - پایگاه اطلاع رسانی رهبر س ۶۲
[۳] - یادداشتهای علم جلد یکم ص. ۱۳
[۴] - برای دانلود رایگان پنج جلد یادداشتهای علم به کتابخانه مجازی این منبع مراجعه شود. mrowghani.com
[۵] - یادداشتهای علم جلد جلد اول پانویس ص ۱۱۴
■ متاسفانه در زمان سلطنت محمدرصا شاه، بطور کلی همه احزاب و سیاسیون ایران گرچه نوای میهن دوستی را در بوق و شیپور مینواختند اما بدون استثنا هیچ کدام ایران دوست و ملی نبودند. یا دست نشاندگان روسیه بودند در لباس سوسیالیست و یا نوچگان مستقیم و یا غیر مستقیم حوزه علمیه بودند و یا نوادگان قاجاری که فقط به فکر انتقام از پهلوی بودند در لباس ملیون یا ملی مذهبی. شاه که شاید تنها ایران دوستی بود که در سیاست ایران دخالت داشت و تنهای تنها بود و همه سیاسیون با انگیزه های ضد وطنی فقط به نابودی نظام پهلوی میاندیشیدند و بس. امروز هم که بعد از گذشت چهل سال از فلاکت مردم و کشور میگذرد و آرام آرام بوی تغییر میآید، نویسندگان و سیاسیون دنبالهرو همان سازمانهای قبلی برآنند که به اشکال و تعبیرهای مختلف، مردم را از بازگشت اشخاصی از خاندان پهلوی در سیاست آینده ایران بترسانند.
لطفا مردم را به حال خود بگذارید.
با مهر، م.ج
■ درود بر آقای روغنی،
من پرنسیپا با این شیوه شما که فقط ضعفها و کاستیها را برجسته می کنید و همچنین شیوه آنانی که فقط نقاط قوی را برجسته می کنند، اصلا و ابدا همآواز نیستم به دلایل وجدانی و دانشپژوهشی و رادستمنی. اینگونه بررسیها، انسان را کژاندیش و کینهتوز و ناسپاس و مطلقخواه بار میآورند به جای آنکه انسان را بیانگیزانند که فکور و هوشیار و روشنبین و مسئول و بیدار وجدان شود از به حشت بر خشت نهادن برای ساختن و آباد کردن. برای سنجشگری عصر پهلویها(پدر و پسر) در هر دامنهای که میخواهد باشد، بایستی از عقیده فردی داشتن و میدان دادن به حب و بغض فردی به شدّت پرهیز کرد و فقط ایران و ایرانیان را در گستره تاریخی عصر پهلویها با تمام اقدامهای گوناگونی که زمامداران آن دوران در عرصههای مختلف اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و جهانی ایفا کردند، در برابر نیروی سنجش شعور و فهم و خرد تک، تک ایرانیان قرار داد. تا بتوان اقدامها و روشها و کارکردهای اجرایی آنها را با عنایت به وضعیّت اجتماعی و جغرافیایی و سیاسی و جهانی و سطح فکر و آموزش مردم و غیره و ذالک در کفههای ترازوی سنجشگری گذاشت. البته اگر برای شعور ایرانی جهت تمییز و تشخیص دادن، خردلی ارزش قائل باشیم؛ اگر نه که چکش قضاوتهای دلبخواهی تا امروز برای ایران و ایرانیان، تاریخنویسی کرده است و همچنان نیز تاریخنویسی می کند و در آیندههای محتمل نیز تاریخنویسی خواهد کرد. عصر پهلویها، دورانیست که در تاریخ کهنسال ایران، شایسته آن است که در پرانتز گذاشته شود. در باره جزئیات و چم و خم تاریخ این پرانتز بایستی خیلی دادگزار بود و ژرفاندیش و بی غرض و مرض تا بتوان تفاوت و ارزش وجودی آن را با دیگر دورانها و حاکمیّت سلسلههای متفاوت در تاریخ ایران تا عصر ولایت مطلقه فقیه ارزشیابی کرد.
شاد و خوشکام باشید / فرامرز
■ آقای روغنی دست مریزاد که بر اساس عنوان مقالهتان کوشیدهاید با استناد به یادداشت های علم که حدود ده سال از نزدیکترین افراد به شاه بود, از چهره ولایی شاهنشاه آریامهر پرده برداری کنید. شوربختانه برخی از دوستان سلطنتخواه میراثخوار همان روشهای محمد رضا پهلوی در برخورد با مخالفین و منتقدین نظام شاهنشاهیاند و تنها وی را “وطن پرست” مینامند. شما با کدام جرآت می توانید بگویید که شاه تنها سیاستمدار وطن پرست در کشور بود؟ و نیز آیا میتوانید ادعا کنید که استالین یکی از بیرحمترین دیکتاتور های جهان وطنش را دوست نداشت؟ پرسش اینجاست بچه دلیل شاهنشاه وطن پرست ارتش و بختیار آخرین نخستوزیر (که در ایران دوستیاش تردیدی وجود نداشت) را تنها گذاشت و بجای مقاومت در برابر دیو سرکشیده بنیادگرایی اسلامی که خود در رشد آنان نقش تعیین کنندهای ایفا کرده بود، کشور را ترک نمود و اجازه داد ساخت و پاخت آمریکا با خمینی به نتیجه رسد؟
افزون برین شبکههای متعدد سلطنت طلب در خارج کشور با امکانات فراوان از دوران “طلایی” پهلوی سخن می گویند و انتظار دارید تمام دگراندیشان نیز با شما همراهی کنند. جای شگفتی است که شما حتی یادداشتهای وزیر دربار شاهنشاه آریامهر را نیز بر نمیتابید. آیا زندگی در جوامع دمکراتیک بردباری را به شما نیاموخته است؟ بهتر است شما به مردم اجازه دهید نظریههای له و علیه دوران پهلوی را بخوانند و خود تصمیم بگیرند!
شهرام
■ سلام،
من وقتی در آینه نگاه میکنم تصویر هشتاد میلیون ایرانی مستبد را میبینم. بنظر من، ما ایرانیان، پنج نسلی که همزمان زندگی میکنیم، چه در خاطره عینی، و چه در خاطره دهنی خود بجز زندگی در روابط استبدادی پدر سالار و مرد سالار سنتی ساختاری با فرهنگ بسیار طولانی نداریم. ما با چنین سرشت فرهنگی تاریخی حتا بعد از مهاجرت و زندگی کشورهای غربی با سیستم دموکراتیک قادر نیستیم خود را از این سرشت رها کنیم. دیدگاه غالب در میان ما ایرانیان تا کنون نتوانسته است درک کند که خودکامگی و استبداد خارج از نیت ان خصلتی ویرانگر دارد و انسانهای رشد نیافته پرورش میدهد. استبداد شاهنشاهی با تمامی نیت خیرخواهانه مدرنیزه کردن ایران نشان داد که فاجعه افرین بوده است. دکتر عباس میلانی در کتاب پژوهشی “نگاهی به شاه” نقش عوامل گوناگونی که سبب فروپاشی نظام سلطنتی و پهلوی گردید و از درون ان حکومت جمهوری اسلامی بیرون امد را بسیار منصفانه نشان داد و تصویر این تراژدی را در دو شخصیت ریچارد دوم و اتللو ی شکسپیر متمرکز کرد. بنظر من، بنحوی ریچارد دوم و اتللو فقط استعاره ای برای شاه نبوده است، بلکه شخصیت کل جامعه ایران را ب تصویر کشیده است.
من با این جمعبندی موافقم که استبداد با هر نامی و تحت عنوان هر ایدئولوژی فاجعه افرین است. بنظر من، چنانچه ماکیاولی و کارل مارکس در عصر ما میزیستند، هر دو انان قبول میکردند که دموکراسی بر مبنای ایده های اعلامیه جهانی حقوق بشر هر چه بیشتر، عمیق تر، و گسترده تر باشد روابط در جوامع سالمتر، توانمندتر، پیشروتر، و انسانی تر در سطح جهان خواهد بود. بنظر من، ما فقط یک راه در پیش رو داریم و سوی ان بطرف آینده است.
ارادتمند / قاسم
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|