iran-emrooz.net | Wed, 26.04.2006, 5:08
هدف ايران از تشديد كنترلشدهی بحران هستهای
محمد شجاعی
چهارشنبه ٦ راديبهشت ١٣٨٥
جايگاه پرونده هستهای در استراتژی جمهوری اسلامی
برای صيانت نظام ولايت فقيه
در روزهای گذشته سايت بازتاب اقدام به انتشار ديدگاه و نظرات محسن رضايی در ارتباط با پرونده هستهای جمهوری اسلامی و مسائل مرتبط با آن نموده است. محسن رضايی از چهرههای شاخص و كليدی جمهوری اسلامی است و از ابتدای انقلاب و به ويژه پس از آغاز جنگ و دوران سركوب دهه شصت در پستهای كليدی نظامی ، امنيتی و سياسی قرار داشته و طبعا در تدوين استراتژی و تاكتيكهای سياسی جمهوری اسلامی نقش مهمی دارد. اظهارات اخير محسن رضايی به صراحت جايگاه پروندهای هستهای را در استراتژی جمهوری برای بقاء و مقاومت در برابر طرح خاورميانهای آمريكا نشان میدهد. بررسی همه جانبه اين اظهارات برای درك و پيشبينی حركات آينده جمهوری اسلامی ضروری است.
بنا به برداشت محسن رضايی چالش موجود بين غرب و جمهوری اسلامی چالشی است استراتژيك كه با مبانی و اصول انقلاب اسلامی و موجوديت نظام ولايت فقيه در ارتباط است و قبول خواستههای غرب در اين رابطه به معنای تضعيف و حتی سقوط نظام است و میپرسد "آيا تن دادن به اين درخواستها ـ كه عملا از اصول نظام چيزی باقی نمیگذارد ـ ممكن است؟" طبعا جواب از جانب وی منفی است.
محورهای عمده چالش بين جمهوری اسلامی و آمريكا به غير از پرونده هستهای بنظر محسن رضايی به شرح زير میباشد كه وی محتوای درخواستهای آمريكا از جمهوری اسلامی را درهر مورد به دقت تشريح میكند:
١- تروريسم: "محورهای مورد نظر آمريكا در موضوع تروريسم، قطع ارتباط و حمايت ايران از حزبالله لبنان، شيعيان عراق و مقاومت فلسطين و حتی به رسميت شناختن اسرائيل میباشد كه با اصول انقلاب اسلامی، ناسازگار است".
٢- حقوق بشر: "در موضوع حقوق بشر نيز نقض بسياری از احكام اسلامی و برخورد نكردن با فساد و فحشا، از مهمترين محورهای مورد نظر غرب است كه نمونه آن را در فشارهای اروپا بر تركيه شاهديم ".
٣- دموكراسی: "در حوزه دمكراسی نيز تضعيف يا حذف نهادهای تضمينكننده اسلاميت نظام مانند «رهبری»، از مهمترين اهداف آمريكا و صهيونيسم را تشكيل میدهند".
٤- سلاحهای كشتار جمعی: "در بحث سلاحهای كشتار جمعی، خلع سلاح كشور و نابودی توانايیهای دفاعی و موشكی مشابه عراق، از جمله مهمترين اهداف غرب در چالش با ايران است".
سابقه چالشهای فوق بين جمهوری اسلامی و آمريكا به دو دهه میرسد اما هيچكدام از آنها در هيچ مقطعی تا حد چالش پرونده هستهای ابعاد بحرانی نيافتهاند. اين امر از هر دو سو دلايل متعددی دارد و به وسعت در رسانهها مورد بحث و بررسی قرار گرفته و بررسی مجدد آن هدف نوشتار حاضر نيست.
از نظر محسن رضايی اين چالش كه اكنون به بحران تبديل شده با چالشهای چهارگانه فوق تفاوت روشنی دارد و به همين دليل مورد توجه ويژه قرار گرفته و در استراتژی بقاء جمهوری اسلامی نقش اول را پيدا كرده است.
اين تفاوت مهم چيست؟
محسن رضايی میگويد: "در موضوع پرونده هستهای ايران از بهترين زمينه و بيشترين اهرمها برای ايستادگی برخوردار است".
چگونه؟
محسن رضايی میگويد: " در پرونده هستهای به دليل آنكه اين موضوع، پديدهای جهانی و خواست بيش از ١٧٠ كشور جهان كه به فناوری صلحآميز هستهای دست نيافتهاند، است، ما از حمايت بينالمللی به مراتب بيشتری نسبت به ديگر موضوعات برخورداريم؛ علاوه بر آنكه ميدان چالش در پرونده هستهای، كاملا تعريف شده و در چهارچوب «NPT» و بازرسیهای بينالمللی است، در حالی كه در ديگر موضوعات مانند تروريسم، حقوق بشر يا دمكراسی، ما با شرايط مبهم و يكطرفهای نظير آنچه در پرونده ساختگی سوريه در حال وقوع است، روبهرو خواهيم شد. مهمتر از عوامل نامبرده، عزم ملی در پرونده هستهای است و همگرايی اقشار گوناگون و آحاد جامعه در اين موضوع و خواست ملی برای دستيابی به دانش هستهای است كه اين ظرفيت، در هيچيك از چالشهای ديگر به اين اندازه وجود ندارد ".
چه كسی از اردوگاه بنيادگرايان به اين صراحت نقاط قوت و ضعف و استراتژی بقاء جمهوری اسلامی را تشريح نموده است؟ محسن رضايی و سايرين براين باورند كه موضوع پرونده هستهای مناسبترين نقطه برای ايستادگی در برابر آمريكاست و اگر نتيجه موفقيتآميز باشد در ساير چالشها نيز جمهوری اسلامی میتواند به خواستههای آمريكا بیاعتنا باشد.
محسن رضايی میگويد: "آيا تن دادن به اين درخواستها ـ كه عملا از اصول نظام چيزی باقی نمیگذارد ـ ممكن است؟ يا اگر قرار است، به اين درخواستها تن ندهيم و در برابر فشارها مقاومت كنيم، چرا اين راه را در موضوع پرونده هستهای ـ كه ايران از بهترين زمينه و بيشترين اهرمها برای ايستادگی برخوردار است ـ انتخاب نكنيم؟"
محسن رضايی بخوبی میداند كه در موضوعات حقوق بشر و دموكراسی و حقوق مردم مسئولين اصلی نظام نمیتوانند پاسخ جامعه ايران را بدهند و يا اقشار مختلف مردم و جريانات سياسی را در اين موضوعات برای دفاع از نظام بسيج كرده و به ميدان مبارزه با آمريكا بكشند و لذا بهتر است بقاء نظام را با موضوعی تضمين كنند كه بيشترين پتانسيل بسيج را دارد و اتفاقا در بين موضوعات مورد مناقشه با آمريكا كمترين ارتباط را به اصول و مبانی جمهوری اسلامی دارد.
با اين استراتژی مدون طبعا جمهوری اسلامی مجبور است سربلند از اين چالش و بحران خارج شود در والا به تشخيص محسن رضايی "در صورت تسليم شدن ايران در اين پرونده، نه تنها بحران و چالش عليه جمهوری اسلامی پايان نمیيابد، بلكه غرب، عقبنشينی را به منزله نقطه ضعف كشور تلقی كرده و فشارهای خود را تشديد خواهد كرد... حتی اگر آنان در پرونده هستهای به همه خواستههای خود ـ كه منع دسترسی جمهوری اسلامی به چرخه صلحآميز سوخت هستهای است ـ برسند، بلافاصله موضوعات ديگر را در دستور كار خود قرار میدهند."
پيامد قطعی و تسليم در بحران هستهای چنين خواهد بود: "علاوه بر تحقير ملی و عقبماندگی علمی كشور، تضعيف و يا حتی سقوط نظام در برابر فشارهای آينده غرب".
با اين استراتژی روشن است كه تشديد كنترل شده بحران هستهای در جهت تثبيت و تقويت نظام ولايت فقيه و حل چالشهای بنيادی آن میباشد نيروهای اقتدارگرا براين پندارند كه در شرايط كنونی جهانی و منطقهای توانايی مديريت اين بحران را دارند.