سه شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ - Tuesday 5 November 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 22.08.2019, 10:13

صلح‌جويی و مصلحت‌طلبی در اندرزهای سیاسی سعدی!‏


محمدارسی

.(JavaScript must be enabled to view this email address)

شیخ مصلح‌الدین سعدی را می‌توان کنفوسیوس آسیای غربی نامید زیرا شاعر و اندیشمند بزرگ ما نیز چون کنفوسیوس مصلح و خردمند، در جستجوی سلاطين و حکمرانانی بود که به اندرزهای بلند و مردمی او گوش فرادهند و با درک آن آموزه‌های اخلاقی و مدنی بتوانند عدالت و صلح و امنیت را در جوامع تحت اقتدار و اختیار خود برقرار سازند!

البته روشن است که سعدی در چارچوب فلسفه سیاسی خاصی از سیاست و کشورداری سخن نگفته و یا سیستم‌سازی نکرده است بل در قالب حکایه‌ها و پند و اندرزهایش، راه ‏و چاه کشورداری عادلانه و عاقلانه را نشان داده و معلوم کرده که یک پادشاه و حاکم مدیر و مدبّر و صالح چه راه و روش و سیاستی را باید در پیش گیرد و چطور عمل کند، تا عدل و انصاف و امنیت در جامعه برقرار گردد ‏و آحاد مردم مخصوصا توده رعیت، در سایه سیاست سالم و معقول و مردمی حاکم، در صلح و امنیت ‏و آسایش زندگی کنند!

لذا با توجه به باب اول گلستان یعنی سخن سعدی «در سیرت پادشاهان» و باب اول بوستان ‏که در «عقل و تدبیر و رای» گفته، بخشی از نظریات سعدی را می‌توان اینگونه جمع‌بندی کرد:‏

۱- صلح‌طلبی و پرهیز از جنگ و خونریزی

سعدی در طلب صلح و پرهیز از جنگ و خونریزی تا جایی که مقدور بوده گفته و سروده، و سعی وافر کرده تا حکیمانه‌ترین افکار صلح‌طلبانه را با هنرمندی تمام در دل و ذهن حاکمان زمانه‌ی خویش بنشاند. سعدی برخلاف جمع پرشمار شعرایی که درمدح فتح و فتوحات سلاطین و سرداران، شعر حماسی می‏سرودند و رجز می‌خواندند، شاهان و حکم‌داران را نصیحت می‌کند که به جای دست بردن به تیغ تیز و جنگ ‏و ستیز، با توسّل به «عقل و عدل و تدبیر و رای» اختلافات را حل کنند و بر دشمنی‌ها نقطه پایان بگذارند تا خون ‏آدمی بر زمین نریزد و درد و رنج مردم افزون نشود! ازینرو خطاب به اتابک مظفرالدین سلجوق‌شاه می‌گوید:‏
به تیغ و طعنه گرفتند جنگجویان مُلک / تو برّ و بحر گرفتی به عدل و همّت و رای
چو همّتست چه حاجت به گُرز مغفرکوب / چو دولتست چه حاجت به تیر جوشن خای
دیار مشرق و مغرب مگیر و جنگ مجوی / دلی به دست کن و زنگ خاطری بزُدای
مزید رفعت دنیا و آخرت طلبی / بعدل و عفو و کرم کوش و در صلاح افزای
گرت به سایه در، آسایشی به خلق رسد / بهشت بردی و در سایه خدای آسای

باری، سعدی صلح را می‌ستاید و جنگ را با قاطعیت تقبیح می‌کند و به صراحت تمام می‌گوید:‏
اگر پیل زوری و گر شیر جنگ / به نزدیک من صلح بهتر ز جنگ

او وقتی جنگ را لازم و ضروری می‌شمارد که راه هرگونه چاره‌جويی جهت حفظ صلح بسته باشد و انتخابی جز تیر و شمشیر نمانده باشد:‏
چو دست از همه حیلتی در گسست / حلال است بردن به شمشیر دست

اما در هنگامه‌ی جنگ و ستیز نیز می‌گوید راه صلح را باز بگذار و فرصت صلح را از دست مده:‏
چو شمشیر پیکار برداشتی / نگه دار پنهان ره آشتی
که لشکر شکوفان مغفر شکاف / نهان صلح جستند و پیدا مصاف

لذا می‌گوید دشمن اگر میانه‌ی جنگ و نبرد خواهان صلح و آشتی باشد، خواستش را ردّ مکن:‏
اگر صلح خواهد عدو سر مپیچ / اگر جنگ جوید عنان برمپیچ
که گر وی ببندد در کارزار / ترا قدر و هیبت شود یک هزار
ور او پای جنگ آورد در رکاب / نخواهد به حشر داور از تو حساب

و در اندرز دیگری می‌فرماید:‏
چو دشمن به عجز اندر آمد ز در / نباید که پرخاش جويی دگر
چو زینهار خواهد کرم پیشه کن / ببخشای از مکرش اندیشه کن

سعدی جنگ با ضعیف‌تر از خود را ناجوانمردی، و در افتادن با قویتر از خود را بی‌خردی تلقی می‌کند:‏
مزن با سپاهی ز خود بیشتر / که نتوان زد انگشت بر نیشتر
وگر زو تواناتری در نبرد / نه مردی است بر ناتوان زور کرد

بر پایه‌ی همین منطق است که سیاست اتابک ابوبکربن سعد زنگی را که با دادن خراج به مغولان، اقلیم پارس را از گزند آن قوم ویرانگر در امان داشته بود می‌ستاید و می‌گوید:‏
اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست / تا بر سرش بود چو تويی سایه خدا

و در اشاره به خراجی که به آنها داده بود می‌فرماید:‏
تو را سدّ یاجوج کفر از زرست / نه رويین چو دیوار اسکندر است

در واقع اندرز سعدی خطاب به هر حاکمی که سرنوشت جنگ و صلح در اختیار اوست این است که:‏
همی تا برآيد به تدبیر کار / مدارای دشمن به از کارزار
‏...‏
چو نتوان عدو را به قوت شکست / به نعمت بباید در فتنه بست
‏...‏
وگر می‌برآید به نرمی و هوش / به تندی و خشم و درشتی مکوش

ازینروست که شاه پرخشم و پرغرور و نابردبار را شایسته فرمانروايی نمی‌داند و می‌گوید:‏
سر پرغرور از تحمل تهی / حرامش بود تاج شاهنشهی
نگویم چو جنگ آوری پای دار / چو خشم آیدت عقل بر جای دار
تحمل کند هر که را عقل هست / نه عقلی که خشمش کند زیر دست

خلاصه اینکه عشق سعدی به صلح و نفرتش از جنگ تا جايی است که می‌گوید:‏
به مردی که مُلک سراسر زمین / نیرزد که خونی چکد بر زمین

‏۲- مصلحت‌طلبی و اخلاق مصلحتی در کشورداری!‏

سعدی در سیرت پادشاهان آورده است که: پادشاهی را شنیدم که به کشتن اسیری اشارت کرد، بیچاره در‏ آن حالت نومیدی مَلک را دشنام دادن گرفت ... که گفته‌اند هرکه دست از جان بشوید، هرچه در دل دارد بگوید ... مَلِک پرسید چه می‌گوید؟ یکی از وزرای نیک محضر گفت: می‌گوید والکاظِمینَ الغَیظ ‏والعافینَ عَنِ النّاس ملک را رحمت آمد و از سرخون او درگذشت. وزیر دیگر که ضد او بود گفت ابنای جنس ما را نشاید که در حضرت پادشاهان جز براستی سخن گفتن، این مرد ملک را دشنام داد و ناسزا گفت. ملک‏ روی ازین سخن درهم آمد و گفت آن دروغ وی پسندیده‌تر آمد مرا زین راست که تو گفتی، که روی آن در مصلحتی بود و بنای این بر خُبثی، و خردمندان گفته‌اند دروغی مصلحت‌آمیز به که راستی فتنه‌انگیز،
هرکه شاه آن کند که او گوید / حیف باشد که جز نکو گوید

براین سخن سعدی که معروف و مشهور عام و خاص است شماری از محققان داخلی و خارجی سخت تاخته و خُرده گرفته‌اند، محقق انگلیسی ادوارد براون با اشاره به این نوع گفته‌های سعدی چنین نظر می‌دهد:‏

«اگر سعدی در اصل به عنوان معلم اخلاق توصیف شده باید به خاطر آورد که بی‌شک این نظر در باره‌‏ی کسی صادق است که اخلاقیاتش مغایر با نظریاتی‌سست که عموماً در اروپای غربی اظهار شده است. ‏نتیجهٔ اخلاقی نخستین داستان گلستان اینست: «دروغی مصلحت‌آمیز به که راستی فتنه‌انگیز...گلستان یکی از بزرگترین آثار مکتب ماکیاولی در زبان فارسیست...»(۱) مورخ برجسته، کسروی تبریزی نیز که ‏سعدی را سخت مورد انتقاد قرار می‌داد می‌نویسد: «سعدی همه‌اش غزل می‌بافد، قصیده می‌سازد... ‏و پندهای بی‌خردانه می‌دهد.»(۲)‏

باری این نکته‌گیری و انتقادی که از سخن سعدی کرده‌اند اصلا وارد نیست، زیرا دروغ مصلحت‌آمیزی که سعدی از آن حرف زده دروغی است که به نفع دیگری یعنی به مصلحت توده‌ی مردم باشد، و پادشاه یا حاکم مملکت در مرز هیچ سیاست بسته و فکر خشکی در جا نزند، یعنی وقتی به مصلحت رعیت و آحاد ملت باشد از اهانتی هم که به شخص پادشاه شده است بگذرد و نگذارد که قوانین شرعی و قوائد عرفی، به اصولی خشک و خشن و انعطاف‌ناپذیر بدل گردند و زندگی را بر توده ملت، سخت و سنگین و تحمل‌‏ناپذیر کنند! در واقع سعدی از قول شاه خردمند و دل‌رحمی دارد درس مصلحت‌اندیشی در کشورداری می‌دهد، نه درس سیاست‌بازی برای نهان کردن جنایت و خیانت فردی و جمعی برای فرار از اجرای عدالت!‏

طرف خطاب سعدی، دزد و راهزن و جانی و قاتل نیست، به دزد و آدمکش نمی‌گوید که به مصلحت است ‏که دروغ سرهم کنی تا از مجازات در امان باشی؛ محقق و متفکر برجسته‌ی ایرانی ضیاء موحد در این باب می‌نویسد: «در این حکایت، منظور سعدی از این جمله، که مأخوذ از کیمیای سعادت غزالی است، ‏دروغی نیست که به مصلحت گوینده باشد و او را از خطر برهاند. بلکه دروغی است که جان دیگری را از مرگ نجات دهد. در مورد دروغی که تنها نفع گوینده در میان باشد سعدی در باب هشتم گلستان به صراحت ‏چنین می‌گوید:‏
«تا نیک ندانی که سخن عین صوابست
باید که بگفتن دهن ازهم نگشايی
گر راست سخن گویی و در بند بمانی
به زانکه دروغت دهد از بند رهايی»(۳)‏

اخلاق مصلحتی یا اخلاق مکتبی و ایدئولوژيکی

در واقع معلم و متفکر بزرگ ما با آن جمله معروفش یعنی: دروغی مصلحت‌آمیز به که راستی فتنه‏انگیز، به شاهان و حاکمان وقت اندرز می‌دهد که مملکت را با مصلحت‌بینی و انعطاف‌پذیری می‌توان ‏رهبری‏ و مدیریت کرد، نه با اصول خشک و دگم و انعطاف‌ناپذیر؛ و با این اندرز و توصیه است که اخلاق ‏مصلحتی را مقابل اخلاق ایدئولوژيکی می نهد. در معنا منافع رعیت را پایه و اصل قرار می‌دهد و علناً می‌گوید که مصلحت رعیت و ملت برمصلحت شرع و سلطنت یا صلاح کار هر فرقه و جمع دیگری در جامعه ‏برتری و ارجحیت دارد. به تعبیری اخلاق سیاسی را از حوزه‌ی نفوذ دین و مذهب بیرون می‌آورد و به آن هویتی می‌بخشد که اخلاقی بودن یک تصمیم سیاسی با سود و زیانی که به آحاد ملت می‌رساند سنجیده می‌‏شود نه با معیارهای مذهبی و مکتبی و ایدئولوژيکی!

البته در نظر داشته باشیم که درک و فهم نقش حیاتی اخلاق مصلحتی در امور سیاسی و مملکت‌داری که ‏سعدی در حکایتی عادی آن را بیان کرده، در عصر او حتی صد سالی بعد از او به سادگی ممکن و میسر نبود، ‏باید سده‌ها می‌گذشت تا نوع مختلف اولتراناسیونالیست و فاشیست و استالینیست و اسلامیست و جهادیست ‏و غیره و غیره به قدرت می‌رسیدند و جان و مال و ناموس میلیونها نفوس انسانی را قربانی اعتقادات دینی ‏و مکتبی و ایدئولوژيکی خود می‌کردند تا ارزش آسمانی سخن سعدی فهمیده می‌شد؛ باید آقای خمینی و خامنه‌ای می‌آمدند و ایران و ایرانی را چنین فدای فقه جنگی- جهادی و اخلاق ایدئولوژيکی خود می‌کردند تا ارج اندرزهای بلند و جاودانی او برما ایرانیان نیز نیکْ روشن می‌شد!‏

باری اندرزهای سعدی مخصوصا نصایح سیاسی او هرگز کهنه نمی‌شوند این را هر محقق صادقی اقرار کرده است، مثلا «ادوین آرنولد» (۱۸۳۲-۱۹۰۴)، شاعر انگلیسی سعدی را متعلق به جهان قدیم و جدید می‌شمارد و همپتن مترجم منتخباتی از گلستان در سدهٔ ۲۰م، وی را دوست و مشاور همگان در روزگار ما می‌داند و اعلام می‌کند که هیچ کس در پیروی از سعدی شرمسار یا بیمناک نخواهد بود.(۴)‏

دولتمرد فرزانه محمدعلی فروغی نیز می‌گوید: «گاهی شنیده می‌شود که اهل ذوق اعجاب می‌کنند که سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی ما سخن گفته است ولی حق این است که سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی ما سخن نگفته است بلکه ما پس از هفتصد سال به زبانی که از سعدی آموخته‌‏ایم سخن می‌گويیم.»(۵) ‏

آری ما پس از هفتصد سال به زبانی که سعدی می‌گفته و می‌نوشته، می‌گويیم و می‌نویسیم، آیا مثل او نیز می‌اندیشیم؟ آيا در صلح‌طلبی، مصلحت‌بینی، و تنفّر از جنگ وخونریزی با سعدی خردمند هم‏فکر و هم‌مشرب هستیم؟ ‏

پایان
————————————
منابع:‏
‏۱- ادوارد براون: تاریخ ادبیات ایران، ۲۱۰ و ۲۱۳ و ۲۱۴‏
‏۲- احمد کسروی: صوفیگری، ۹۷ و ۹۸‏
‏۳- ضیاء موحد: سعدی، ۱۲ و ۱۳ ‏
۴- دائرة المعارف بزرگ اسلامی: بوستان سعدی، ۷۴۲‏
‏۵- محمدعلی فروغی: سعدی و آثار او،



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024