پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ -
Thursday 21 November 2024
|
ايران امروز |
پس از اعلام آرایش جنگی از سوی رهبر حکومت جمهوری اسلامی و تهدیدهای فرماندهان سپاه پاسداران بر بستن تنگه هرمز ملتهای ایران و منطقه خاورمیانه بار دیگر سایههای تاریک جنگ جدیدی را بر بالای سر خود مشاهده میکنند. اگرچه از علی خامنهای تا سایر مقامات سیاسی حکومت از احتمال ضعیف آغاز جنگ صحبت میکنند، اما ملتهای منطقه به تجربه دریافتهاند که موضوع و نگرانی اصلی احتمال آغار جنگ نیست، بلکه «منطق جنگ» است که بر سیاست خارجی بسیاری از دول این منطقه و دولت امریکا حاکم میباشد.
تا قبل از کشیده شدن این منطق به خارج از مرزها، دولتهای مستبد و فاسد منطقه با همین منطق امور داخلی کشور خود را اداره میکردند. در مناطق اشغالی نیز منطقِ جنگ همواره دست بالا را نسبت به منطق صلح و زندگی مسالمت آمیز در کنار هم داشته است. پس از انقلاب اسلامی و حاکمیت جمهوری اسلامی به رهبری خمینی اما ایده صدور انقلاب اسلامی دامنههای منطقِ جنگ را به فراتر از مرزها کشاند و دولتها و ملتهای منطقه را وارد دورهای از جنگ و بی ثباتی کرد که تا کنون ادامه دارد.
سیاست خارجی دولتهای امریکا نیز، که همواره یکی از بازیگران مهم در جنگها و تضادهای منطقه خاورمیانه بوده است، عموما بجای پیشبرد صلح بر منطقِ جنگ استوار بوده است. بطوریکه در هر دوره از انتخابات ریاست جمهوری در امریکا مردم خاورمیانه با نفسهای حبس شده در سینه در انتظار اعلام سیاستهای جدید ریاست جمهوری منتخب مینشینند و از خود میپرسند که آیا بجای منطق جنگ و حذف، سیاست دیگری از سوی دولت امریکا در پیش گرفته خواهد شد؟ و آیا سیاست مداری پیدا خواهد شد که چرخه باطل «منطق جنگ» در سیاست خارجی امریکا را بشکند و این ژاندارم جهانی را سرانجام بازنشسته نماید؟
اما این منطقهای جنگی حاکم بر سیاستهای دولت امریکا و بسیاری از کشورهای منطقه از اسرائیل تا ایران چیست که علی رغم تفاوتهای بسیار عمیق در بین اهداف و منافع، نقاط مشترکی با هم پیدا میکنند و یکدیگر را تشدید مینمایند.
از نظر نگارنده فصل مشترک منطقِ جنگ حاکم بر دول درگیر در منطقه خاورمیانه را باید در ناسیونالیسم استثناگرا جستجو کرد. برای مثال برخی از آمریکائیان میپندارند جمهوریتی که در این سرزمین شکل گرفته بسیار استثنایی است؛ و فردیت گرایی و گریز از یک حاکمیتِ متمرکز و آزادی مطلق برای تحقق، تاسیس و بکارگیری ایدههای نو و ابتکاراتِ جدید، خصوصیتهای یگانه و استننایی ملت آمریکااند.
در همین رابطه است که برخی از سیاستمداران و حقوقدانان آمریکایی نظر بر این دارند که بدلیل شرایط تاریخی، فرهنگی و موقعیت سیاسی- جغرافیایی کشورشان (که بویژه پس از نقش موثر امریکا در جنگ دوم جهانی و شکست آلمان نازی، تثبیت شد) موقعیت امریکا آنچنان استثنایی گردیدهاست که این کشور لزومی بر تعهد و پایبندی به تمامی قوانین و حقوق بین الملل نمیبیند.
البته پشتوانههای تاریخی پندار استثنا بود اما صرفا محدود به پیروزی امریکا در جنگ دو جهانی نمیماند. همینکه ملت امریکا اولین ملتی است که توانست پس از جنکهای استقلال اولین قانون اساسی مدرن را تدوین کند و نظامی اجتماعی-سیاسی و اقتصادی بر مبنای لیبرالیسم، فردگرایی و حقوق برابر پایه گذاری نماید، این ملت را استثنا کرده است. پندار استثنا و حتی در نزد برخی از امریکائیان برگزیده بودن تا جایی پیش میرود که روسای جمهور امریکا یک نقش و تعهد بینالمللی بسیار مهم در جهت گسترش لیبرالیسم و آزادیهای فردی برای خود قائل بودند. ابراهام لینکلن معتقد بود که «امریکا تعهد و وظیفه دارد که مطمئن شود که دولتها از خود مردم و برای مردم باشند، تعهد و مسئولیتی که نباید محو گردد.» (سخنرانی معرف Gettysburg Address در سال ۱۸۶۳)
از نظر یهودیان ارتودوکس و سنتی نیز قوم یهود یک قوم برگزیده از سوی خداوند میباشد و با آنان پیمان بسته شده است. یهودیان ارتودوکس برگزیدگی یهودیان به این آیات تورات نسبت میدهند: «خداوند دل خود را با شما نبست و شما رابرنگزید از این سبب که از سایر قومها کثیرتربودید، زیرا که شما از همه قومها قلیلتر بودید. لیکن از این جهت که خداوند شما را دوست میداشت، و میخواست قسم خود را که برای پدران شما خورده بود، بجا آورد، پس خداوند شما را با دست قوی بیرون آورد، و از خانه بندگی از دست فرعون، پادشاه مصر، فدیه داد.» «واکنون اگر آواز مرا فی الحقیقه بشنوید، و عهد مرا نگاه دارید، همانا خزانه خاص من از جمیع قومها خواهید بود. زیرا که تمامی جهان، از آن من است. و شما برای من مملکت کهنه و امت مقدس خواهید بود.»
مقامات جمهوری اسلامی و بویژه تئوریسینهای نظام ولایت فقیه نیز بر این پندارند که نظام جمهوری اسلامی هم یک استثنا است و بدلیل برخورداری از پشتوانههای الهی و دینی از یک موقعیت یگانه و استثنایی برخوردار میباشد. همانطور که «کاپیتالیسم و نئولیبرالیسمِ امریکایی» یکی از پشتوانههای اصلیِ پندارِ استثنا بودن آمریکا درنزد سیاستمداران و تئوریسینهای راست گرا و استثنا گرا در این کشور است؛ اسلام و بویژه قرائت شیعی آن نیز رنگ ولعاب متفاوتی به جمهوری اسلامی داده و پشتوانهِ تئوریک و ایدئولوژیکِ استثنایی پنداشتن این نظام گردیدهاست.
دین اسلام بر مبنای آیات قران و سنتِ پیامبراسلام یک سیستم اجتماعی و سیاسی خاص را تعریف و تعیین مینماید. به سخن روشنتر، دین اسلام صرفا یک دین و اعتقاد در جهت پاسخگویی به سوالات بسیار بنیادی و فلسفی بشر در مورد انسان و جهان هستی و رابطه بین ایندو نیست، بلکه یک مجموعه کامل از قوانین حقوقی برای اداره زندگی فردی و اجتماعی انسانها ارائه میدهد و مدعی تمامیت، شمولیت و خطاناپذیربودن قران و سنت پیامبر است. این مشخصهها باعث شدهاند که اسلام نیز، بعنوان یک ایدئولوژیِ سیاسی، موقعیت بسیار خاصی در میان سایر ادیان پیدا کند.
این موقعیتِ خاص و یگانهِ اسلام اما توسط مذهب شیعه، بدلیل اعتقاد به عصمتِ پیامبر و امامان و عدم حقانیت حکومتهای ساخته دست بشر، بسیار استثنایی و یگانه تر نیز میگردد. این جایگاه ویژه و استثنایی اما در جمهوری اسلامی و پس از تکوین و اعمالِ نظریه ولایت فقیه شکل بسیار جدی تری بخود میگیرد؛ و به تصور و پندار رهبران آن، جمهوری اسلامی را از یک موقعیت بسیار ویژه برخوردار میسازد.
تجربه اما به کرات نشان داده است که دولتهایی که سیاستهای خود را بر پندار استثنا و برگزیده بودن خود و ملت تحت حاکمیتشان استوار کردهاند، جز جنگ، خشونت و بی ثباتی از خود بجا نگذاشتهاند. البته جنگهایی که سرانجام یا به فروپاشی نظام سیاسی-اجتماعی تحت سلطه اشان منجر گردیدهاند، مانند نازیسم در آلمان، و یا پس از عدم موفقیت و شکست مجبور به ترک صحنه جنگ گردیدهاند. ارتش امریکا پس از سالها جنگهای بی نتیجه و پس از تلفات بسیار در کره و ویتنام مجبور به ترک این مناطق گردید. دخالتهای نظامی امریکا و متحدانشان در عراق و لیبی نیز، اگرچه به سرنگونی صدام حسین و معمر القذافی انجامیدند، اما جنگهای قومی و مذهبی و رشد تروریسم را در این مناطق را از خود بجای گذاشتند.
حکومت جمهوری اسلامی پس از تثبیت خود با ادعای برگزیده بودن و مسئولیتی که برای گسترش اسلام از سوی خداوند به او واکذار شده است با دخالتهای گوناگون در عراق و تحریک ارتش آن به شورش علیه صدام حسین زمینههای جنگ خونین هشت ساله با عراق را فراهم آورد. جنگی که میتوانست پس از بازپس گیری خرمشهر پایان یابد، اما خمینی و سپاه پاسدارانش به امید فتح اماکن مقدسه شعار جنگ، جنگ تا فتح بیت المقدس را سر دادند و به منطق و آرایش جنگی خود ادامه دادند. البته آرایشی که سرانجام در هم فرو ریخت و حاکمیت را وادار به امضای قرارداد آتش بس با عراق نمود.
ایده استثنا بودن یک ملت از این نظر بسیار بی پایه و غیر منطقی است که اصولا هر ملت و فرهنگی تاریخ یگانه خود را دارد و ویژگیهایی برای آن میتوان قائل شد که آنرا متفاوت با سایر ملل میسازد. به همین اعتبار میتوان گفت که هر ملتی یک استثنا میتواند باشد و مرزها و مشخصاتِ اخلاقی، فرهنگی و سنتیای برای آن میتوان بر شمارد که آنرا متمایز از دیگران میسازد. بنابراین اگر هر ملت و فرهنگی یک استثناء میتواند باشد، دیگراستثنایی و حقوق خاصی برای یک ملت و کشور نمیتوان قائل شد و استثنا تبدیل به قاعده میگردد. تنها استثنایی که میتوان در حوزه مسائل انسانی و بشری قائل شد همانا استثنا بودن خود انسان و حق حیات او است.
در قرن بیست و یکم، در دوران جهانی شدنِ حقوق بشر و دمکراسی، که برخی سیاستمداران امریکا از جمله باراک اوباما بر خلاف رهبران پیشین آمریکا ایده غیراستثنایی بودن امریکا را، مطرح میکردند، دونالد ترامپ و علی خامنهای ولایت همچنان بر استثنایی بودن خود و نظامشان پا میفشارند.
در شرایط کنونی، پندار رهبران جمهوری اسلامی مبنی بر استثنایی بودن این نظام و این تصور که تمامی غرب دشمن جمهوری اسلامی است، باعث شده که جمهوری اسلامی تبدیل به یکی از چالشهای اصلی جامعه بین الملل گردد. و در صورتی که نظام جمهوری اسلامی همچنان بر استثنا بودن خود تاکید ورزد، دو نقطه برگشت ناپذیر در انتظار ولایت فقیه خواهند بود، همانطور که این سرنوشت برای نظامهای مشابه آن تکرار شدهاست. این دو نقطه برگشت ناپذیر همانا انزوای بین المللی و سرانجام شکست و فروپاشی است.
اما اگر فقط به استثئا بودن انسان و حق حیات برای همه انسانها اعتقاد داشته باشیم، میتوان نتیجه گرفت که استثناگرایی، چه از نوع جمهوری اسلامی آن و چه از نمونههای تاریخی و غیر مذهبی آن مانند نازیسم و ترامپیسم خطر اصلی برای جامعه جهانی، دمکراسی و حقوق بشر میباشد. زیرا زمانی که یک نظام سیاسی پندار استثنایی بودن خود را چه از نظر تاریخی یا فرهنگی و یا ایدئولوژیکی و یا نژادی رها نکند، تعهدی بر گردن نهادن به قوانین بین الملل از حقوق بشر تا قوانین و قرار دادهای محیط زیست نخواهد داشت.
خطری که جامعه جهانی را تهدید میکند استثناگرایانی هستند که میخواهند مقررات دینی و شریعت خود را بر جامعه جهانی تحمیل کنند و یا ناسیونالیستهایی که به قوانین بین المللی پایبند نیستند و ملت و نژاد خود را برتر از سایر ملل میپندارند و یا معتقدند که سرزمینشان سرزمین وعده داده شده توسط خداوند است. استثناگرایان چه از نوع مذهبی و چه از نوع غیر مذهبی و فاشیستی و ناسیونالیستی مشروعیت خود را از یک پندار و وهم مطلق شده میگیرند و برای خود بدلیل نمایندگی آن پندار که مدعی حقیقت مطلق بودن آن هستند، جایگاه یگانهای قائل میباشند.
این استثناگرایان اما هیچگاه قادر به ادامه مذاکره و نشستن بر میز مذاکره برای دست یابی به یک توافق واقعی و کار ساز نخواهند بود. و اگر هر دو طرف میز مذاکره خود را استثنایی در میان دیگران بشمارند، این مذاکره از قبل محکوم به شکست خواهد بود. سرنوشت استثناگرایان در این قرن جدید و در جامعهِ جهانی شده، چیزی جز انزوای بین المللی و یا آغاز یک جنگ جدید نخواهد بود.
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|