iran-emrooz.net | Wed, 12.04.2006, 8:17
ایران بر لبه پرتگاهی ژرف (چهار)
مزدك بامدادان
چهارشنبه ۲۳ فروردين ۱۳۸۵
٤. حقوق بشر
زیر پاگذاشتن حقوق پایهای مردم ایران دومین چالش بزرگ جمهوری اسلامی است. برای اندریافتن نگاه سردمداران این رژیم به بشر و حقوق آن، باید نخست دید که شهروند آرمانی در این سرزمین کیست. شهروند آرمانی در جمهوری اسلامی از ویژگیهای زیر برخوردار است:
١. مرد است،
٢. شیعه دوازده امامی است،
٣. پایبند به "ولایت مطلقه" است،
٤. به زبان فارسی سخن میگوید.
دو ویژگی "مرد بودن" و "پابندی به ولایت فقیه" نیازی به باز کردن بیشتر ندارند. ویژگی نخست ریشه در نگاه سران ج. ا. به جهان و انسان، و ویژگی دوم ریشه در نگاه آنان به کشورداری دارد. زنان از دیدگاه سران ج. ا. "آن نیمه پَستتر بشریت" هستند و تا آنجائی ارزش دارند که بتوانند کشتزار شایستهای برای مردانشان باشند (١). ولایت فقیه ستون میانی چادر جمهوری اسلامی است و چه جای شگفتی اگر که پایبندی به آن برای سردمداران این رژیم یک ویژگی آرمانی باشد. در باره مذهب شیعه دوازده امامی و زبان پارسی ولی گفتنی بسیار است. از آنجا که سخن در این نوشتار بر سر چالشهای پیشروی ج. ا. است، به آوردن چند نکته پایهای بسنده میکنم:
مذهب شیعه دوازده امامی را شاهان صفوی همچون نخی برای به هم دوختن پارچه هزار تکه ایران آنروز بکار گرفتند. اگر تا به آنروز (و بویژه بروزگار مغولان، که خود بیدین بودند و از همین رو از خود رواداری گستردهای در برابر دینها و باورهای مردم نشان میدادند) نه تنها پیروان دهها شاخه گوناگون مذهب شیعه مانند زیدی و اسماعیلی و ... که سنیان نیز با اینکه رهبرشان، خلیفه عباسی، بدست مغولان کشته شده بود، (کمابیش) آزادانه در کنار هم زندگی میکردند، با بروی کار آمدن شاهان صفوی روزگار همزیستی دینها و باورها و در کنار آن رواداری دینی بپایان رسید. شیعه بودن در این روزگار یک ایرانی را از حقوق ویژهای برخوردار میکرد. کار تا به آنجا پیش رفت که برای نمونه شاه عباس بزرگ ارمنیان نامسلمان را از کردان و بلوچان و ازبکان مسلمان ولی سُنی گرامیتر میداشت.
ویژگی دیگر یک شهروند "خوب و آرمانی" نیز در همین روزگار پدید آمد. ایرانی خوب، کسی بود که به زبان تهماسپ و سام و نریمان و ایرج و بهرام و شاهرخ و ... (نام چند تن از شاهزادگان صفوی) سخن میگفت و نه به زبان همسایگان سُنی خاوری (ازبکها) و باختری (عثمانیان). اگر چه در همان روزگار نیز زبان پارسی زبان فرا-مرزی در بخش بسیار بزرگی از آسیا بود، اگرچه سلطان عثمانی در دربار خود به پارسی سخن میگفت و چامه میسرود، اگر چه اکبر بابری زبان پدران خود را از یاد برده بود و در هند پارسی میگفت و پارسی میسرود، باز هم این شاهان صفوی بودند که میخواستند این زبان را با کیستی ایرانی چنان پیوند بزنند، که هر تماشاگری آنان را دنباله شاهنشاهی پرشکوه ساسانی بداند، داستان شهربانو دختر یزدگرد و هزاران داستان دیگر این چنین ساخته و پرداخته شدند. از آنروزگار تا به زمان ما در بر همین پاشنه چرخیده است.
به جمهوری اسلامی باز گردیم. این حکومت از سر تا پا بر نابرابری استوار شده است و از همین رو است که حقوق بشر در آن چنین گسترده بزیر پا گذاشته میشود. این که یک شهروند ایرانی تا چه اندازه از حقوق انسانی خود برخوردار باشد، بسته به دوری و نزدیکی ویژگیهای او به شهروند آرمانی است. در این میان "شیعه بودن" و "به پارسی سخن گفتن" دو مرده ریگی هستند که از شاه اسماعیل صفوی تا به امروز دست بدست گشته و پرورده شدهاند و سرانجام در چارچوب یک "ساختار" بدست خشک مغزان روزگار ما رسیدهاند. واگرنه دین فروشان نه مهری به زبان پارسی دارند و نه پروای نابودی آنرا. دشمنی آنان با دیگر زبانهای مردم ایران از آنرو نیست که آنان گوشه چشمی به این زبان دارند، بلکه از آنرو است که در ساختار خشک و سختِ پی ریخته شده بدست صفویان هیچ ویژگی دیگری بجز زبان پارسی و مذهب شیعه نمیگنجد و پذیرش این نکته که ایران کشوری چندزبانه است، برابر با شکستن یک ساختار چهارسد ساله خواهد بود، کاری که خشک مغزان نه میخواهند و نه میتوانند. سخن پانگرایان رنگارنگ در باره نورچشمی بودن زبان پارسی و گرایش پانفارسیستی سردمداران جمهوری اسلامی از یک سو خنده میانگیزد، چرا که سخت کودکانه و پوچ و بیخردانه است، و از دیگر سو افسوس، چرا که نشانگر ناآگاهی و واپس ماندگی ژرف (دست کم بخشی از) مردم کشور ما است.
سران این رژیم مردم ایران را از نگر دینی به مسلمان و نامسلمان بخش میکنند. نامسلمانان نیز خود به دینداران و بیدینان بخش میشوند. در میان دینداران پیروان دین بهائی در پائینترین جایگاه از نگرگاه حقوق شهروندی جای گرفتهاند. در میان مسلمانان نیز نخست سنیان به کنار گذاشته میشوند، سپس پیروان دیگر شاخههای مذهب شیعه و دست آخر آن دسته از شیعیان دوازده امامی که پایبند ولایت فقیه نیستند (سرکوب درویشان در قم نمونه زنده این گرایش است).
در باره نابرابری میان گویندگان زبانهای گوناگون نیز جای پای همین گرایش را میبینیم. در نیمه شمالی ایران آذربایجانیان و ترکمنانان هردو به زبانی جز زبان سراسری، یکی ترکی آذری و دیگری ترکی ترکمنی، سخن میگویند، در جائیکه آذربایجانی شیعه حتا میتواند رهبر این جمهوری باشد و هیچ گونه مرزی برای دستیابی او به پستهای کلیدی در کار نیست، ترکمن سُنی حتا در پائینترین پستهای این جمهوری نیز جایی ندارد.
در باختر ایران نیز داستان همینگونه است. کردها و لرها هردو به زبانی جز زبان پارسی سخن میگویند. در جایی که لر شیعه میتواند فرمانده سپاه پاسداران و رئیس مجلس شورا بشود، کرد سُنی را حتا به بخشداری زیستگاهش نیز راه نمیدهند و برایش نگاهبانی شیعه (فارس، لر، آذربایجانی و ...) میگمارند. همچنین میتوان نگاهی به خاور ایران و به جایگاه بلوچهای سُنی و سیستانیهای شیعه در این سرزمین افکند و از این همه واپس ماندگی خون گریست.
آن ساختار خشک بجا مانده از روزگار صفویان هنوز نیز برای دینفروشان کارآمدی ویژه خود را دارد: کرد و ترکمن و بلوچ حتا اگر شیعه نیز باشند، باز از آنجائی که وابستگی زبانی-تباریشان یادآور مذهب تسنُّن است، باید که از کشورداری کنار گذاشته شوند، عرب شیعه ولی میتواند استاندار، فرماندار و حتا فرمانده نیروهای رزمی باشد!
تنها از این نگر گاه است که میتوان اندیشه و جهان بینی نهفته در پشت این دشمنی گسترده با حقوق بشر را دریافت، جمهوری اسلامی حقوق انسانی بیش از نوددرسد مردم ایران را ددمنشانه بزیر پا میگذارد:
- زنان، گذشته از اینکه پیرو کدام دین باشند و به کدام زبان سخن بگویند، پیوسته تماشاگر سرکوب همه جانبه حقوق خود هستند، و اگر زنی در این آب و خاک بهائی و کرد (یا ترکمن و بلوچ) هم باشد، باید سپاسگزار زنده ماندنش بود،
- همجنسگرایان از همان حقوق نیمه کاره دیگر شهروندان این آب و خاک نیز برخوردار نیستند و تنها دانستن اینکه مردی یا زنی گرایش به همجنس خود دارد، بهانهای برای کشتن او است،
- نامسلمانان میتوانند در کنار دیگر سرکوب شدگان زندگی کنند، تا جائی که بر حقوق خود پای نفشارند و به نابرابریهای گسترده تن بدهند،
- مسلمانان سُنی میتوانند آئینهای ویژه خود را برگزار کنند، ولی نباید مسجدهای خود را در شهرهای شیعه نشین بسازند (شیعیان حتا اگر چند هزار تن هم باشند، در بزرگترین شهرهای سُِنی نشین نیز مسجد خود را دارند)، آنان حق نامزدی برای پستهای بالای کشوری (و لشکری) را ندارند و دست بالا میتوانند در شهرها و روستاهای خود پستهای پائین را از آن خود سازند (در همانجا نیز دست کم یک شیعه باید همکار – بخوان سرپرست – آنان باشد)،
- مسلمانان شیعه اگر هوادار جمهوری اسلامی و پایبند به ولایت مطلقه فقیه نباشند، روزگاری بهتر از سُنیان ندارند،
- اگر چه نزدیک به نیمی از مردم ایران به زبانهائی جز زبان پارسی سخن میگویند، این زبانها تنها هنگامی بکار گرفته میشوند که گویندگانشان اسلام و جمهوری اسلامی و رهبر و رئیس جمهور آنرا ستایش کنند. خطبههای نماز آدینه و نوحههای سوگ حسین در هر شهری به زبان مردم همان شهر خوانده میشوند، ولی اگر کسی بخواهد به زبان مادری خود دست به آفرینندگی هنری بزند و از این راه به شکوفائی و بالندگی آن یاری برساند، پاسخی جز زندان و سرکوب نخواهد گرفت، آموزش و پرورش به زبان مادری که دیگر جای خود را دارد،
- ...
با نگاهی به این فهرست خواهیم دید که جمهوری اسلامی با تکه تکه کردن مردم ایران بر پایه ویژگیهای گوناگون، نابرابری را در این سرزمین نهادینه کرده است و در بخش پایانی این نوشتار به این سخن خواهم پرداخت که چرا بخش نه چندان کوچکی از مردم ایران چشم بر زیرپاگذاشتن حقوق هم میهنانشان میپوشند. تا نمونهای آورده باشم، آن بخش از زنان ایرانی که به خواست خود روسری بسر میگذارند و چادر میپوشند شاید که از قانونهای طلاق و حضانت کودکان و مهر و ... دلگیر باشند، ولی نه تنها از "حجاب اجباری" ناخرسند نیستند، بلکه در ته دل خود سپاسی را نیز پیشکش جمهوری اسلامی میکنند، که از گسترش "هرزگی" در میان زنان پیشگیری میکند.
فهرست دراز سرکوب حقوق انسانی ایرانیان را در برابر منشور حقوق بشر سازمان ملل بگذاریم، خواهیم دید که تنها بخش بسیار کوچکی از مردم ایران از حقوق گسترده برخوردارند و بخش بسیار بزرگی از این مردم بجز زیستن از حق دیگری برخوردار نیستند و پیش از هر چیز حق بی چون و چرای آنان در ساختن سرنوشتشان، حق آزادی در گفتار و نوشتار و اندیشه و حق دانستن بزیر پا گذاشته میشود.
در پایان این سخن را ناگفته نباید گذاشت که مجازاتهای ددمنشانهای که در این جمهوری بر سر زندانیان و "گناهکاران" میرود را نیز باید از نمونههای برجسته شکستن و بزیر پا گذاشتن حقوق بشر بشمار آورد و هزاران بار درباره آنها نوشت و گفت و کشید و سرود، هیچ انسانی، هر گناهی که کرده باشد، براستی شایسته این نیست که سنگسار شود و دستش را ببرند و چشمش را برکَنند و در کوی و برزن تازیانه بر پیکرش فرود آورند.
پایان سخن اینکه زیر پا گذاشتن حقوق بشر در ایران ریشه در نگاه سردمداران این رژیم به انسان و حقوق او دارد، ولی نباید دل به این پندار خوش کرد، که همه و یا بیشینه بزرگی از مردم این آب و خاک پایبند به حقوق بشرند. جمهوری اسلامی "میتواند"، چرا که بخش بزرگی از مردم ایران یا "میخواهند" و یا "نخواستن"شان چندان نیز از ته دل نیست. تا هنگامی که تک تک حقوق آورده شده در منشور حقوق بشر سازمان ملل در میان مردم پذیرفته و نهادینه نشود، دَر، در این سرزمین بر همان پاشنهای خواهد چرخید، که از روزگار صفویان تا به امروز چرخیده است.
دنباله دارد ...
بخشهای پيشين مقاله:
ایران بر لبه پرتگاهی ژرف (یک)
ایران بر لبه پرتگاهی ژرف (دو)
ایران بر لبه پرتگاهی ژرف (سه)
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران زمین بدور دارد
فروردین هشتادوپنج
مزدک بامدادان
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
----------------------------------------
١.«نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلَاقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ» بقره، آیه ٢٢٣
زنان شما کشتزار شمایند پس در کشتزار خود اندر شوید هر آئینه که میخواهید، و برای خویش از پیش چیزی فرستید و از الله بترسید و بدانید که به نزد او خواهید شد و باورمندان را نوید ده.