يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ -
Sunday 22 December 2024
|
ايران امروز |
تجربه چهل ساله نیروهای مخالف حکومت جمهوری اسلامی را، که از همان ابتدای حاکمیت این نظام به اشکال مختلف جامه اپوزیسیون را بر تن کرد، میتوان از منظر روابط و مناسبات دورنیشان، تجربهای بسیار ناموفق در زمینه اتحاد و همکاری نامید. در همین رابطه بهجرات میتوان گفت که بیشترین مباحثی که در این سالها چه از نظر تئوریک و چه از نظر عملی نیروهای مخالف جمهوری اسلامی را بهخود مشغول داشتهاند نیز پیرامون ضرورت اتحاد و همبستگی بوده است.
در چندین دهه گذشته بارها شاهد برگزاری کنفرانسها و گردهماییها برای ایجاد وحدت بین سازمانها و جریانات سیاسی بودهایم. یکی از این کنفرانسها، گردهمایی حدود هفت صد نفر از افراد و جریانات عمدتا با سابقه مارکسیستی و چپ در برلین بود که پس از امضای بیانیه تاسیس اتحاد جمهوریخواهان توسط حدود هزار نفر، اتحادی نوین و امید بخش در سال ۱۳۸۲ (در دور دوم ریاست جمهوری محمد خاتمی) شکل گرفت.
در زمانی که این اتحاد شکل گرفت حدود یک سال از حمله ائتلاف بینالمللی به عراق تحت رهبری امریکا و انگلیس میگذشت، حملهای که به سقوط دولت صدام حسین و اشغال این کشور منجر گردید و دولتهای همسایه از جمله ایران و پوزیسیون و اپوزیسیون آن را نگران کشیده شدن جنگ به محدوده مرزهایشان نمود، نگرانی و بهدنبال آن پیشبینی احتمالاتی که بدون تردید بر فرایند تولد و تاسیس اتحاد جمهوریخواهان بیتاثیر نبودهاند.
پس از کودتای انتخاباتی سال ۱۳۸۸ و سرکوب جنبش سبز و دستگیری گسترده عناصر اصلی اصلاحطلب شکافهای درونی اتحاد جمهوریخواهان که عمدتا به موضوع حمایت یا عدم حمایت از اصلاحطلبان مربوط میشد، جنبه علنی و عینیتر بهخود میگیرند و سرانجام موجب شقه شدن این اتحاد و تشکیل دو جبهه دیگر جمهوریخواهی تحت عناوین «سازمان جمهوری خواهان ایران» و «جمهوری خواهان دمکرات و لائیک» میشوند.
پس از تجربه ناموق اتحاد جمهوریخواهان، چندین سازمان چپ از جمله فدائیان اکثریت، اتحاد فدائیان و شورای سوسیالیستهای چپ تلاش میکنند که اتحاد جدیدی را پایهگذاری کنند که پس از بیش از ده سال مذاکره سرانجام موفق میشوند، و البته پس از جدا شدن شورای سوسیالیستهای چپ از پروسه وحدت، اتحاد جدیدی تحت نام حزب چپ ایران (فدائیان خلق) بوجود آوردند.
در دهههای اخیر و در کنار طیف نیروهای چپ، مشروطهخواهان، سلطنتطلبها و نیز افراد لیبرال و دمکرات نیز کنفرانسها و گردهمایی متعددی برای اتحاد و همبستگی بیشتر داشتهاند، از جمله کنفرانس استکهلم و آخرین آن در لندن که عمدتا از افراد لیبرال و دمکرات که تاکیدی بر نوع نظام سیاسی پس از سرنگونی جمهوری اسلامی ندارند، تشکیل شده بود.
اگرچه تلاشهای مزبور در میان همه طیفهای گوناگون و حتی متضاد اپوزیسیون، از جمهوریخواه تا سلطنتطلب و یا مشروطهخواه، صورت گرفت و اهداف و برنامههای متفاوتی ارائه شده و میشوند، اما میتوان گفت که با وجود تفاوتهای بسیار بنیادی در بین اتحادها و جبهههایی که تا کنون شکل گرفتهاند، این تلاشها در دو زمینه وجه نسبتا مشترکی از خود نشان میدهند. یکی از این زمینهها، شرایط سیاسی نظام جمهوری اسلامی و بهطور کلی مرحلهای که جنبشهای سیاسی داخل کشور در آن قرار دارند میباشند. مطالعه این شرایط نشان میدهد که به میزانی که شرایط سیاسی در داخل کشور ملتهبتر و شرایط بینالمللی مساعدتر برای فشار بیشتر بر جمهوری اسلامی بودهاند، این اتحادها نیز سریعتر و نسبتا گستردهتر از قبل بهوجود آمدهاند. وجه مشترک دیگر افول و عدم موفقیت این اتحاد برای حفظ گستردگی خود و انگیزههای اولیه برای همبستگی بین اعضای خود میباشد که مطالعه دوران حیات آنها نیز نشان میدهد که این اتحادها به همان سرعتی که شکل گرفتهاند به همان سرعت نیز رو به افول نهادهاند.
در زمینه علل عدم موفقیت اپوزیسیون جمهوری اسلامی در ایجاد یک اتحاد پایدار بحثهای بسیاری صورت گرفته و دلایل بیشماری آورده میشوند؛ که از جمله میتوان به دوری و بیگانگی نیروهای سیاسی خارج کشور از مردم و تحولات جامعه ایران، عدم شناخت و اعتماد و یا مساعد بودن و یا فراهم نبودن شرایط بینالمللی اشاره کرد. اگرچه در میان این مباحث بعضا به نبود فرهنگ دموکراسی و روحیه جمعی نیز اشاره میشود، اما به برداشت نگارنده نیروها و افراد موثر در تشکیل اتحادها و جبههها عدم موفقیت خود را عمدتا به عوامل بیرونی نسبت میدهند.
ضمن اینکه تردیدی در نقش و تاثیر شرایط داخل و خارج کشور بر روند تولد و ادامه حیات اتحادها و جبهههای سیاسی وجود ندارد، اما پرسش بسیار مهم این میتواند باشد که آیا عدم موفقیتهای پی در پی در ایجاد اتحاد و یا تشکیل یک آلترناتیو سراسری را میتوان در درجه نخست به عوامل بیرونی از جمله دوری از کشور و یا بادهای موافق و مخالف جهانی نسبت داد؟ بهعبارت دیگر آیا میان نقش عوامل بیرونی و عدم موفقیت اتحادها یک رابطه مستقیم و بلافصل علت و معلولی وجود دارد؟ با وجودی که پاسخ بسیاری از ما به این پرسش به احتمال زیاد منفی است، اما با بهنظر میرسد که با وجود این نقطه اشتراک، توافقی روی عوامل درونی و اصلی این عدم موفقیتها وجود ندارد؛ و یا عمیقا به این موضوع پرداخته نشده است.
معمولا برای جستجوی نقش عوامل درونی در عدم موفقیت اتحادها، قبل از هر چیز به اصول و مواضع سیاسی اعلام موجودیت این اتحادها مراجعه میشود. اصول و مواضعی که برای اعلام موجودیت یک جریان سیاسی جدید میبایست مرزهای مشخصی با دیگر نهادهای سیاسی موجود داشته باشند، که در غیر این صورت دلیل منطقی برای اعلام یک تشکل جدید وجود نخواهد داشت.
اگر این مراجعه به اصول اولیه بتواند روشنگر نقاط افتراق و مرزبندیهای یک نهاد سیاسی باشد، اما نمیتواند علل درونی موفقیت یا عدم موفقیت این نهاد را بهخوبی نشان دهد. اینکه یک نهاد جدید سیاسی برای مثال به سوسیال دموکراسی و سکولاریسم معتقد است و خواهان جدایی دین از دولت و برقراری یک جمهوری دموکراتیک در ایران است، قطعا نمیتواند دلیل بر عدم موفقیت و ادامه رشد آن نهاد باشد، حتی اگر جامعه ایران هنوز آمادگی پذیرش این اصول را نداشته باشد. این حکم در مورد سایر نهادهای سیاسی با هر عقیده و مرامی صادق است و علت اصلی موفقیت و یا عدم موفقیت آنرا نمیتوان صرفا به دیدگاه و مرام آن نهاد نسبت داد.
اگرچه گفته میشود که دوران ایدئولوژیها به پایان رسیده است، اما ورود به مسایل اجتماعی و سیاسی بدون داشتن یک ایده و راهبرد مشخص غیر ممکن میباشد. در عصر مدرن و جامعه جهانی شده و باز، نهاد سیاسی و حتی یک فرد انسان بدون ایده و نظرگاه نسبت به زندگی و جهان امکان وجود ندارد. عملکردهای ما نیز قطعا بهطور خودآگاه و یا ناخودآگاه متاثر از جهانبینی ما هستند. جهانبینی که هر چند بسیار ساده میتواند باشد اما بهعنوان یک حباب محافظ و توجیهکننده رفتار ما عمل کند، و ما با زندگی در میان آن حباب احساس امنیت میکنیم.
این قانونمندی در همه اعصار حاکم و جاری بوده است و تنها میتوان گفت که فقط شکل و نوع حباب محافظ و امنیتساز به تناسب زمان تغییر میکرده است. زمانی خانواده کوچک و روابط و مناسبات قومی و قبیلهای بعنوان یک حباب عمل میکردهاند و در زمانی دیگر ادیان. در عصر مدرن اما این احزاب سیاسی و نهادهای اجتماعی و فرهنگی هستند که نقش حباب محافظ و امنیت بخش را بازی میکنند و در قرن بیست و یکم با رشد روز افزون فردگرایی و رسانههای عمومی اینترنتی این گروههای مجازی هستند که در نقش حباب ظاهر میشوند.
شاید گفته شود که نیاز به زندگی در یک حباب و روابط امنیت بخش جزیی از طبیعت انسان و بنابراین واقعی است. ضمن اذعان به این واقعیت که انسان هوشمند یک موجود اجتماعی است، موجودی که از طریق ایجاد رابطه با محیط پیرامون خود و معنا بخشی به این رابطهها است که میتواند ادامه حیات دهد، اما باید گفت که همین نیاز بسیار طبیعی زمانی که وارد حوزههای اجتماعی و بهویژه سیاسی و قدرتمداری شود، میتواند پیامدهای بسیار منفی و مخرب بر جا بگذارد.
برای مثال گفته میشود که بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ میلادی که از امریکا شروع شد ناشی از ترکیدن حبابی اقتصادی بوده است که در اثر دادن وامهای بیپشتوانه، بیش از اندازه بزرگ شده بود. اما بسیاری نیز معتقدند که این حباب صرفا یک حباب اقتصادی و به علت ریسکپذیری بیش از حد برخی از موسسات مالی نبوده بلکه حبابی در درجه نخست ایدئولوژیک و سیاسی بوده است. حبابی که سازندگان اصلی آن واقعا از نظر ایدئولوژیک معتقد به عدم دخالت دولت در گردش پول و مناسبات مالی و بهویژه بازار بورس بودند. نویسندگان کتاب «حباب سیاسی، بحران اقتصادی و شکست دمکراسی امریکایی» نولان مک کارتی، کیس ت. پوول و هوارد روزنتال معتقدند که سه عامل مهم در شکلگیری حبابی که ترکیدن آن موجب فروریختن دیوار وال استریت در نیویورک شد، ایدئولوژی، منافع و موسسات (ideology, interests, institutions) بودهاند، سه عاملی که دست در دست هم حباب کاذبی بر کل جامعه امریکا سوار کرده بودند.
حدود بیست سال قبل از این واقعه اتفاقی دیگر میافتد که اگرچه از همه نظر متفاوت با بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ است، اما از یک منظر قابل مقایسه با این بحران میباشد. در سال ۱۹۸۹ دیوار برلین فرو میریزد، مانند فروریزی دیوار وال استریت. دیوار برلین نیز سالها سمبل حبابی ایدئولوژیک و سیاسی بود که سازندگان آن سعی میکردند آنرا نمادی از امنیت و حفاظت از دنیای سوسیالیسم در برابر کاپیتالیسم معرفی کنند. این حباب نیز توسط ایدئولوژی، منافع و موسسات خاصی اداره میشد.
هر دوی این دو حباب سرانجام در اثر رشد کاذب و غیرواقعی ترکیدند، قبل از اینکه عوامل و سازندگان آن شجاعت به خرج دهند و بهدست خود این حباب کاذب را کنند.
اگرچه تجارب اپوزیسیون جمهوری اسلامی اساسا با نمونههای فوق قابل مقایسه نیست اما میتوان گفت که اکثر نهادهای سیاسی شکل گرفته در میان نیروهای مخالف جمهوری از بیماری حباب سیاسی رنج میبرند. که از یک سو از اندیشههای سنتی ایدئولوژیک سرچشمه میگیرد و از سوی دیگر در اثر وابستگیها و تعلقات تاریخی بین اعضای خود و امنیت و منافعی که از این طریق حاصل میشود تشدید میگردد. همانطور که تجربه نیز نشان داده است که پس از کاهش فشارها و ضرورتهایی که از دل شرایط خارجی (چه از جامعه ایران و چه از جامعه بینالملل) برآمده بودند، اتحادهای گسترده بهتدریج شکسته میشوند و اعضا بهتدریج به همان حباب و محفل پیشین و امن خود باز میگردند و نهاد جدیدی با افرادی اندک تشکیل میدهند.
در واقع امر اتحادهایی که تا کنون شکل گرفتهاند اتحادی از حبابهای کوچک حزبی و محفلی بودهاند که فقط به اضطرار شرایط دور هم گرد آمدهاند که پس از برداشته شدن ضرورت شرایط دیگر تاب ادامه حیات ندارد. تجربه چندین بار تکرار شده اتحادهای سیاسی نشان میدهد که در صورتیکه اعضای بنیانگذار اساسا قبل از پا گذاشتن به پروسه تشکیل یک اتحاد جدید حبابهای تاریخی خود را نشکنند و جرات فراتر رفتن از حباب ایدئولوژیک خود نداشته باشند، سرنوشتی مانند تجارب پیشین خواهد داشت.
ضرورت تشکیل شورای مدیریت دوران گذار که در ماههای اخیر توسط برخی از فعالین اصلی نهادهای سیاسی پیشین از جمله جمهوریخواهان ملی ایران و اتحاد جمهوریخواهان مطرح گردیده است، علائمی از شکستن حباب و سنن پیشین، از جمله ادعای رهبری، اعلام آلترناتیو و تعیین نوع نظام سیاسی پس از جمهوری اسلامی و باز گذاشتن راه گفتگو و مذاکره حتی با مشروطه خواهان و سلطنتطلبها را از خود نشان میدهد. جای امیدواری است که از این طریق چرخه تکراریِ ایجاد نهادهای سیاسی که حبابوار بهوجود میآیند و حبابوار میترکند شکسته شود.
کتاب پیشنهادی برای مطالعه:
Political Bubbles Financial Crises and the Failure of American Democracy: Nolan McCarty, Keith T. Poole & Howard Rosenthal. Editions. Paperback. 2015.
https://haghaei.blogspot.com
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|