سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ -
Tuesday 3 December 2024
|
ايران امروز |
خبرهای مربوط به بیآبی در خرمشهر و آبادان و یا آب شور و لجنزده که نه مناسب شرب و شست و شو است و نه مناسب کشت و آبیاری مانند موجی عابر در رسانهها و شبکههای اجتماعی به راه و افتاد و سپس جای خود را به دیگر اخبار ناگوار داد و ناپدید شد. خرمشهریها هم به خیال خام خود مانند مردم تهران, در هنگام اعتراض, به خیابان آمده تا اعتراض خود را به گوش مسئولینی که در آن شهر چیزی جز پاسگاههای نیروی انتظامی و پایگاههای بسیج و مراکز اطلاعاتی از خود به جای نگذاشتهاند, برسانند. اما اگر صدای گلوله در پاسخ به اعتراضهای خیابانی در تهران پس از چند ماه به گوش رسید, صدای رگبارها در همان ساعتهای اولیه اعتراض به خرمشهریها یادآور شد که جنگ برای آنها به پایان نرسیده است. حتی قربانی و یا قربانیان خرمشهری این تیر اندازی هم ارزش صحه گذاری از سوی نظامی که هیچگاه آنها را در طول این چهل سال بر سر سفره خود راه نداد, نداشتند.
عمر حاشیهنشینی و محرومیت در خرمشهر و آبادان به عمر حاشیه کل ایران در صد سال گذشته است. داستان را میتوان از نخستین دهه قرن بیستم و تاسیس اولین پالایشگاه نفت توسط بریتانیا در آبادان آغاز کرد. این پالایشگاه از قضا اولین کارخانه و نهاد تولیدی در ایران هم بود, اما نه برای ایران بلکه برای انگلستان. پالایشگاه و نفت منحوسی که یکنواختی اجتماعی منطقه و اقتصاد بومی متکی بر کشاورزی و ماهیگیری و تجارت با آنسوی اروند رود را تا به امروز تغییر داد. مبصرهای ایرانی انگلیسیها در پالایشگاه اعتراض کارگران به شرایط کاری و حقوق خود را با فلک کردن آنها پاسخ میدادند. اما این برای تضمین ارزش افزوده ناشی از پالایشگاهی شبه مجانی در جنوب غرب ایران برای انگلیسیها کافی نبود. بلکه «آقا بالا سر کردن» عشیرهای از عشایر خوزستان بر دیگری و به کار گیری حتی روحانیون برای مزدور کردن برخی از عشایر بر علیه کارگران معترض شیوه دیگری از برهم زدن یکنواختی اجتماعی منطقه به سود منافع انگلیس بود.
نفت؛ همان نفت منحوسی که چند ماه پس از پیروزی جنبش مشروطه کشور را بین دو منطقه تحت نفوذ بریتانیا در جنوب و روسیه در شمال تقسیم کرد. در امتداد یک دهه پس از این واقعه ایران نه تنها یکی از فجیعترین دهههای دوران معاصر خود را تجربه کرد بلکه ستارههای آسمان را هم در ظهر روشن دید. قحطی و گرسنگی و مهاجرت و شیوع بیماری در کشور مردم خوزستان را ناامید از دولت مرکزی به سمت تنها سیستمی که در طول قرنها میشناختند سوق داد, همان پناه آوردن به نظام قبیلهای و عشائری.
نفت؛ همان نفت منحوسی که دو دهه بعد کشوری از قاره آمریکای شمالی و کشوری از غرب اروپا را وا داشت تا در قلب تهران نخستوزیر منتخب کشور را با کودتایی نظامی براندازند. مساله اما تا به این نقطه پایان نیافت. بلکه در پس کودتا و به بهانه مقابله با کمونیزمی که هیچگاه میزان تهدید آن بر ایران مشخص نشد فعالیت تمامی احزاب ممنوع اعلام شده و احزابی که برای ادامه حیات به جو پارلمانی نیاز داشتند خانه نشین شده و از آن پس تشکلهای زیرزمینی فی البداهه صحنه «مبارزه» را از آن خود کردند.
نفت؛ همان نفت منحوسی که به خاطر آن ایران میبایست پس از کودتای 28 مرداد به عرصه سیاستهای آمریکا برای مقابله با شوروی تبدیل میشد. برای این مقابله که آن هم سود و زیانش برای ایران هیچگاه مشخص نشد, به همان اندازه که دیگر گروهها و صداهای مشروع سیاسی سرکوب شدند روحانیت سیاسی به شکلی سیستماتیک مورد حمایت قرار گرفت تا به عنوان نیرویی قابل اعتماد در برابر خطر تعریف نشده «کمونیزم» قرار بگیرد.
خرمشهر و آبادان سرخورده در حاشیه تمامی دلایل نقش ایفا نکردن در انقلاب ۵۷ را داشتند. نه سران تشکلهای زیر زمینی که عمدتا از طبقه مرفه جامعه سر از دفاع بدون شکل و شمایل از «خلق» در آورده بودند محرومیت خرمشهر و آبادان را نمایندگی میکردند و نه متحدین بازاری و روحانی آنها. اما همان «انقلابیونی» که دم از خدا و مستضعفین میزدند سینما رکس آبادان را با آبادانیهای آن آتش زدند تا آبادان به اعتصابهای انقلاب بپیوندد.
یک سال بعد از همان انقلاب و در حالیکه آیت الله خمینی مشغول اعدام سران ارتش بود درهای جهنم از سوی عراق بر روی خوزستان و عمدتا خرمشهر و آبادان باز شد. هشت سال پس از جنگ کاخنشینهایی مانند آیتالله خامنهای و سردار فیروز آبادی و محسن رضایی و سردار جعفری و الخ در صدا و سیمای خود ظاهر شدند تا از رشادتهای خود در آن جنگ بگویند. جنگی که در آن هیچکدام از این مرکز نشینان ذرهای به اندازه آنچه که مردم بی ادعای خرمشهر و آبادان از خود مایه گذاشتند, مایه نگذاشته بودند. جنگ زدگی و از خانه و کاشانه گذشتن تا در زاغههای پراکنده در سراسر ایران روزگار را با فقر و فلاکت و حتی تبعیض گذراندن تنها یکسوی ماجرای ایثار خرمشهر و آبادان بود. سنگ قبرهایی با نام فامیلی بومی خرمشهری و آبادانی تنها در مقبرههای شهدای خرمشهر و آبادان یافت نمیشوند بلکه میتوان نامهای فامیلی را در مشهد و تهران و شیراز و بوشهر و دیگر شهرهای ایران هم پیدا کرد. خانوادههای خرمشهری و آبادانی گرچه در زاغههای جنگ زدگی خود در دیگر شهرها خفت بارترین روزهای عمر خود را تجربه میکردند اما در همان روزها هم بهترین جوانان خود را از همان زاغهها به جبهههای جنوب میفرستاند تا جنازههای تکه تکه شده آنها را تحویل بگیرند.
جنگ اگرچه برای عدهای رتبههای سرداری و مافیای اقتصادی و جاه و مال و قدرت آورد اما برای ایران و به خصوص خرمشهر و آبادان چیزی جز یک فضاعت همه جانبه به ارمغان نیاورد. هشت سال جنگ با فضاعت که سوبسید آنرا ایران پرداخت کرد و خرمشهر و آبادان همان سوبسید را دو برابر پرداخت کردند. اما هیچکس خرمشهر و آبادان را لایق این ندانست تا به آنها بگوید چرا جنگ هشت سال طول کشید. هشت سال جنگی که با فضاعت هر چه تمامتر هم به انتها رسید و سرداران رشید صدا و سیما حتی نتوانستند غرامتی بابت فاجعهای که بر سر ایران آمد بگیرند.
فضاعت جنگ, به جنگ زدگی خرمشهر و آبادان در دوران پس از جنگ هم ادامه داد. آبادانیها پس از بازگشتن به شهر خود با همان در و دیوارهای تیر و ترکش و خمپاره خورده و سینمای رکس سوخته به زندگی ادامه دادند و خرمشهریها به شهری که با خاک یکسان شده بود برگشتند. بعضی از آنها در خانههاییکه نصفه و نیمه ویران شده بود ساکن شدند و بعضی با بازسازی خانه در حد پلاستر(پلاستر مرحله ما قبل از گچ کاری است که دیوارها را با همان لایه سیمانی به رنگ سیاه در میآورد. در این نوع خانهها روشن کردن چندین لامپ مهتابی هم نمیتواند خانه را روشن کرده و شمایل آن را از یک سلول انفرادی متمایز کند). آنکه میتوانست چیزی بالای هشتصد هزار تومانی که دولت برای بازسازی در سالهای نخست پس از جنگ میداد بگذارد هم حداقل خانه خود را تا مرحله گچ کاری در آن شهر ویران ساخت.
آنطور که از بیانات آیت الله خامنهای بر میآید, تعریف ایشان از خرمشهر و آبادان «خوب» خرمشهر و آبادانی ساکت و سر به زیر و غیر معترض است, آنهم بدون مقابل. از این رو ایشان پس از جنگ با یک تاکتیک با این بخش از حاشیه ایران برخورد کرد؛ «تا نباشد چوب تر فرمان نبرد گاو و خر». به همین منظور هم سیل «مسئولین» نظامی غیر بومی برای سرکوب و نیروی کار غیر بومی برای کار کردن در اندک منابع اقتصادی مانند پالایشگاه آبادان به این شهرها گسیل داده شد. یکی از ویژگیهای برخی مسئولین گسیل داده شده به شهرهای خرمشهر و آبادان و حتی شهرهای دیگری مانند شادگان که اکثریت آن را شهروندان عرب ایرانی تشکیل میدهند, آکنده بودن این افراد به ایدئولوژی ساختگی نفرت از مردم بومی است. «مسئولینی» که این توانایی را داشتند تا چشم در چشم شهروندان بومی بگذارند و به آنها بگویند «عربها برای ورود نیروهای عراقی به خاک ایران خوشحالی کردند و برای سربازان عراقی گوسفند سر بریدند» یا «عربها دختران خود را به عراقیها دادند». گو اینکه آن هزاران شهید و اسیر عرب ایرانی با گوسفند سر بریدن برای عراقیها و «دختر دادن به آنها» سر از شهادت و اسارت به دست همان عراقیها در آورده بودند!
اما صحت و سقم شایعات چیز دیگری است و کارکرد ایدئولوژی نفرت چیز دیگر. کارکرد ایدئولوژی نفرت را باید در ویدیوهای دست به دست شده در شبکههای اجتماعی و نحوه باتوم زدن سرکوبگران غیر بومی به عنوان پاسخی به سادهترین مطالبات بومی در خرمشهر و آبادان دید. جدید ترین نمونه آن ویدیوی دو موتور سواری بود که یکی از آنها با اسلحه کلاشینکف در همان ساعات اولیه اعتراضات مسالمتآمیز مردم خرمشهر, بر روی آنها آتش گشود. شگرد دیگر آیت الله خامنهای برای نشنیدن صدای محرومیت آبادان و خرمشهر تاکتیک برگزیدن «احمقترین قوم» برای نمایندگی همان قوم است. شاید در تهران چند نفر عاقل یا اصلاحطلب هم از صافی شورای نگهبان بگذرند تا تهران را نمایندگی کنند اما نماینده خرمشهر عبدالله سامری نمونه بارزی از نوار دلنشینی است که خامنهای از ضبط صوت خرمشهر برای خود پخش میکند. ایشان یک تیک در ژانر «انکار» هم بیشتر ندارند. مثلا وقتی تلویزیون صحنههایی از یک خرابه (از بین صدها خرابه دیگر) پخش میکند که خانواری خرمشهری در آن زندگی میکنند, سامری در واکنش به این گزارش میگوید «همچین چیزی وجود ندارد». در واکنش به اعتراضهای مردم خرمشهر در اثر بی آبی هم آقای عبدالله سامری به دویچه وله گفتند «نه مشکل آب داریم, نه مشکلی دیگر». دیگر نهاد انتخابی خرمشهر نیز که همان شورای شهر باشد مملو است از اسفل السافلترین خرمشهریها که قرار است همان خرمشهریها را نمایندگی کنند و برای آن شهر رایزنی.
نکته ما قبل از آخر این مطلب به تصحیح یا تکمیل خبرهای منتشر شده در رسانهها مربوط میشود. باید توجه کرد اعتراضات اخیر مردم خرمشهر و آبادان برای نبود آب شرب و از سر ناچاری خریدن آن نیست. مردم خرمشهر و آبادان از همان دوران پس از جنگ تا به امروز آب شرب ندارند و در طول این مدت یا آن را میخریدند یا از تصفیههای ناکارآمد آب که با پول خود در خانهها نصب میکردند آب میخوردند یا همان آب آلوده را میخوردند و لب به شکایت باز نمیکردند. اعتراضات اخیر برای قطع شدن کامل آب قابل استفاده ولو برای شست و شو و کشت بوده است.
اما نکته آخر را باید خود آیت الله خامنهای بیش از دیگران درک کند. خرمشهر و آبادان شهرهایی هستند که نه تنها آب خوردن بلکه هوایی هم برای نفس کشیدن ندارند. خرمشهر, به عنوان یک شهر, هنوز بازسازی نشده و از ویژگیهای یک شهر فرسنگها به دور است. علاوه بر این, خرمشهر منبع اقتصادی قابل ذکری هم ندارد تا حداقل بخشی از مردم شهر با درآمد عایده از فعالیتهای اقتصادی برای خود چارهای بیاندیشند. در نتیجه خرمشهر بیشتر به شهری که تمام ویژگیهای تخلیه شدن را دارد شبیه است. اما آیت الله خامنهای نه توانایی تخلیه این شهر را دارد نه حل کردن سیل مشکلات آن را. همچنین ایشان باید مد نظر داشته باشند که هر تاکتیکی که برای نشنیدن صدا و ندیدن صحنه محرومیت خرمشهر و آبادان اتخاذ کنند مسیر این دو شهر فلک زده از مسیر کل حاشیه وسیع در ایران جدا نیست. آقای خامنهای خود با وامگیری از حاشیه ایران بر سر کار آمدهاند و قبل از لوث کردن اصطلاحاتی مانند «مستضعفین» و «زاغه نشینان» و «رنجبران» و غیره کم از آنها استفاده ابزاری نکردهاند. لذا ایشان باید بدانند که حاشیه قابلیت بلعیدن نظامی به جبروت روسیه تزاری را هم دارد. همین که مردم خرمشهر و آبادان دست به اسلحههای خود در خانهها نبرده و جواب پریشانعقلان رگبار به دست آیت الله خامنهای را با گلوله ندادهاند خود نشان از نجابت و عقلانیت و خویشتن داری این مردم دارد. به عبارتی, مردم این دو شهر کماکان با تحمل شرایطی غیر قابل تحمل در حال سوبسید دادن به آقای خامنهای هستند تا چند روز بیشتری را هم به همین نحو جنون آمیز مملکت را اداره کند. از این رو, معمولا آدم جواب سلام را با دشنام نمیدهد و آیت الله خامنهای هم باید با همین رسم با مردم خرمشهر و آبادان تعامل کند. تقسیم قدرت با دیگر جناحها, میدان دادن به دیگر سیاستها و ایدههای مدیریتی میتواند راه حل سالمی در پیش روی آقای خامنهای باشد تا به تدریج نه تنها خرمشهر و آبادان بلکه ایران را از مسیر سقوط به قعر پرتگاه به سمت جادهای امن تر سوق دهد.
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|