iran-emrooz.net | Tue, 21.03.2006, 12:49
چرا ايرانيان گرايش به همكارى ندارند؟
دكتر مهرداد مشايخى
|
سهشنبه اول فروردين ١٣٨٥
آنچه در زير مىخوانيد متن تكميل شدهی سخنرانى دكتر مهرداد مشايخى در گردهمآيى نوروزى «انجمن دانشجويان ايرانى دانشگاه جورج ميسون» در ايالت ويرجينيا است كه در تاريح يكشنبه١٢ مارس برگزار شد.
اين متن فاقد مقدمهاى است كه در سخنرانى مذكور بيان شد زيرا از موضوع اصلى به دور بود. در عين حال نويسنده خود دخل و تصرفات مختصرى كرده و مطالبى بر متن اصلى افزوده است تا آن را به شكل نوشتارى نزديك كند.
* * *
امسال در شرايطی به پيشواز نوروز مىرويم كه جامعهی ايران با انباشتى از بحرانها مواجه است. اين شرايط با «بحران»هاى ادوارى سالهاى اخير به مراتب متفاوت است و مىتواند جنبهی تعيينكننده داشته باشد. حل اين بحرانها به نحوى كه در خدمت منافع اكثريت ايرانيان قرار گيرد محتاج اعمال خرد جمعى، تلاش دستهجمعى، همبستگى و همكارى ميان اقشار وسيعى از ايرانيان در داخل و خارج از كشور است. در اين جا است كه به مشكل اصلى فرهنگىمان، يعنى «عدم همكارى» بر مىخوريم؛ امرى كه بر كمتر ايرانى پوشيده است. اكثر مردم با اين درد آشنا هستند و در خلوت، از آن بهعنوان يك معضل تاريخى ياد مىكنند. اگر نخواهيم صرفا ذكر مصيبت كنيم مىبايد پرسشهاى زير را طرح كنيم:
دلايل وجود مشكل و معضل در رفتار و نگرش فرهنگى ما چيست؟ و چگونه مىتوان بر آنها فائق آمد؟ در اين مختصر تلاش خواهم كرد كه به اختصار به برخى دلايل و برخى راهكارها اشاره نمايم.
زمينههاى تاريخى
فرهنگ «عدم همكارى» در واقع مجموعهاى از هنجارها، ارزشها و رفتارهاى مرتبط به هم است كه در درازاى تاريخ چند هزار سالهی اين سرزمين ريشه گرفته است و با تغييراتى به امروز رسيده است. اين فرهنگ مولود بسترى است كه از عوامل اقليمى جغرافيايى، سياسى و اقتصادى تاثير گرفته است. بسيارى از پژوهشگران تاريخ ايران، از جمله دكتر همايون كاتوزيان، به نقش اين عوامل تاريخى به اجمال پرداختهاند (از جمله بنگريد به «اقتصاد سياسى ايران» و «نه مقاله در جامعهشناسى تاريخى ايران» از همايون كاتوزيان)
بسيارى از اين صاحبنظران، بر ناامنى و كمبود آب (معضل توزيع آب) انگشت گذاشتهاند. به اختصار، گفته مىشود كه سرزمين ايران در منطقه نسبتا خشكى قرار گرفته كه زمينهاى قابل كشت آن را بسيار محدود كرده است. در مقابله با اين دشوارىهاى طبيعى، دستهاى از ساكنان اين سرزمين با تكيه بر كوچ فصلى به زندگى ايلياتى روى آوردند. اكثريت نيز، به دور منابع محدود آب، روستاهاى پراكنده و نيمه خودكفا ايجاد كردند. اين سكونتگاهها، اما، هيچگاه از يورشهاى ادوارى قبايل و ايلها مصون نبودند و مازاد توليد محدود آنها غالبا مورد يورش و غارت قرار مىگرفت. در عين حال، ناامنى داخلى با ناامنى از خارج تكميل مىشد: يورش خاندانها و قبايل مجاور سرزمين ايران كه در فرصتهاى گوناگون به غارت و چپاول بخشهايى از آبادىهاى موجود مىپرداختند و ايران را در معرض ناامنى دايمى قرار مىداد. برخى از تحليلگران، از جمله خانم آن لمبتون، عنصر ناامنى را در شناخت از تاريخ و فرهنگ ايران بسيار مهم دانستهاند. شكلگيرى دولت متمركز ماد اولين واكنش جدى ايرانيان به اين تهاجمات از خارج بوده است. شمار جنگهاى مهم ايران را به بيش از ١٢٠٠ تخمين زدهاند.
آنچه مسلم است اين كه حكومتهاى متمركز خودكامه در تاريخ ايران تداوم داشته است. اين حكومتها اكثرا بافت ايلى و قبيلهاى داشتهاند. تغيير حكومتها هم غالبا از طريق جنگ ميان اين قبايل صحرانشين صورت مىگرفت. «به ديگر سخن، از قرن يازدهم تا اوايل قرن بيستم حكومتهاى ايران بلااستثناء منشا قبيلگى داشتند.» («ما چگونه ما شديم»، صادق زيباكلام)
در مورد خصلت خودكامگى حكومتهاى ايرانى دو نظر وجود دارد: اول، تداوم خودكامگى به علت كاركرد نظمبخش حكومت است؛ زيرا جامعه ناامن چنان محتاج نيروى سازمان يافته حكومت است كه استبداد آن را نيز پذيرا مىشود. نظر دوم، استبداد حكومتى را نتيجه كاركرد آن در رابطه با ايجاد و حفظ منابع آبى و كمك به توزيع آب در سرزمين خشكى نظير ايران مىداند («فردا در اسارت ديروز»، غفور ميرزايى). تداوم حكومتهاى خودكامه فقط در خصلت سياسى آنها بازتاب نمىيافت بلكه دولت را به مالك اصلى بر زمين و آب نيز بدل مىكرد. به همين دليل از مالكيت خصوصى بر زمين در ايران كمتر مىشد سراغ گرفت. «مالكيت» بر زمين، در واقع، امتيازى موقتى بود كه از سوى حكومتگران در اختيار افراد خاصى قرار مىهرفت. حكومت در قبال ايجاد نظم و كمك به امر كشاورزى از رعاياى خود باج و خراج مىگرفت. ارتباط ميان اين دو بخش نه بر مبناى «حق» و نه بر مبناى «قانون»، كه بر پايهی اراده و احكام سلطان و فرمانروا قرار داشت. واكنش تودهی رعايا به اجحافات و ظلم حكومتى نيز انفجارى و به صورت شورشهاى مقطعى بود. به باور كاتوزيان، «وجه مشخصهی تاريخ جامعهی خودكامه، چرخهاى مركب از دولت خودكامه، شورش، بىنظمى و هرج و مرج، و سرانجام تاسيس دولتى جديد، و پايان يافتن بىنظمى و هرج و مرج و برقرارى دوبارهی حكومت خودكامه به دست آن دولت بوده است». در دورانى كه اروپايىها جهش علمى صنعتى خود را آغاز كردند ايران، همچنان درگير توالى سلسلهها و جنگهاى داخلى و خارجى بود. يورشها و جنگهاى مداوم، ناامنى دراز مدت، از ايجاد نهادهاى اجتماعى و داوطلبانه جلوگيرى مىكرد و در عين حال دستاوردهاى دورههاى رونق و آبادانى را نيز به نسلهاى بعد انتقال نمىداد (از جمله تهاجم مغولها). اين اوضاع و احوال بسترى را فراهم آورد كه فرهنگ خاص ايرانى، با خصوصيات ويژهاش، پا بگيرد. برخى از اين خصوصيات فرهنگى به قرار زيرند:
* عدم رشد فرديت و حقوق فردى (individualism).
* قوت گرفتن هويت و همبستگىهاى قومى، خونى، قبيلهاى، ايلى و...
* پا نگرفتن قانون، مفهوم شهروندى و شخصيت حقوقى.
* چنگاندازى حكومت بر اكثر عرصههاى عمومى و حيات اجتماعى (در اين رابطه، گفته مىشود كه شاه عباس صفوى «يگانه نهاد فراگير كشور بود«)
* احساس بىقدرتى مردم در برابر ابرحكومتهاى مقتدر و رشد تقديرگرايى.
* قوام نيافتن تجربهی مشاركت اجتماعى و محدود شدن همكارى به عرصههاى «مورد اعتماد» (خانوادگى، مذهبى، قومى، قبيلهاى).
* شكل گرفتن نگرشها و رفتارهاى مبتنى بر حفظ خود (فرصتطلبى، زرنگى، دروغگويى ، تقيه، نان را به نرخ روز خوردن و نظاير آن)، كه در واقع همان تفوق يافتن ارزشهاى محافظهكارانهی حفظ وضع موجود است.
* گسترش روحيه بدگمانى و سوءظن به «اغيار» و «ديگران» و درونگرايى.
* غلبهی روشهاى تكروانه به جاى همكارى و كار گروهى.
* قهرمانپرورى و منجىگرايى (پرويز پيران، نشريهی «آفتاب»، شمارهی ١٥)
اين شرايط، كم و بيش، تا قرن حاضر ادامه يافته است. اگر تغييراتى قابل توجه را بخواهيم اضافه كنيم يكى حمايت قدرتهاى استعمارى و نواستعمارى از برخى پادشاهان قاجار و بعد شاهان پهلوى است كه در قدرتگيرى بيشتر حكومت در برابر مردم بسيار موثر بود و فاصله تاريخى ميان آن دو را باز هم افزايش داد. ديگر، كشف منابع نفت و تشكيل دولت نفتى در ايران است كه به نوبه خود، بر استقلال نهادهاى حكومتى از جامعه افزوده است و به يك معنى، مردم را بيشتر منفعل و متكى بر حكومت كرده است.
به پرسش اوليه باز گرديم: چرا ايرانيان كمتر به همكارى در عرصه عمومى گرايش نشان مىدهند؟ تلاش كردم نشان دهم كه فرهنگ حاكم بر ايرانيان، كه خود محصول شرايط تاريخى چند هزار ساله آنان است، انگيزهها و امكانات عملى براى همكارى (به ويژه خارج از گروههاى «اوليه» نظير خانواده، قوم، ايل، مذهب و غيره) را تشويق نمىكند. بدين ترتيب، ايرانى ابتدا فرامىگيرد كه براى حفظ خود نبايد به «ديگران» اعتماد كرد. بىاعتمادى و بدگمانى ارزشهاى موثرترى محسوب مىشوند تا اعتماد داشتن و «خوشباورى». امروزه، بسيارى از جامعهشناسان، بر عامل اعتماد انگشت گذاشته و از آن به مثابه «سرمايهی اجتماعى» ياد كردهاند. آنها نشان دادهاند كه در جوامعى كه حس اعتماد و همكارى قوىتر است توسعه اقتصادى و جامعه مدنى نيز پيشرفتهتر هستند.
از سوى ديگر، حكومتهاى اقتدارگرا و انحصارطلب نيز، به سهم خود، بر سر راه مشاركت عمومى حتى در امور غير سياسى مانعتراشى كردهاند. آنها به گروههاى داوطلبانهی مدنى، به عنوان رقيبى نگريستهاند كه مىتواند اقتدار و قدرت آنها را مورد پرسش قرار دهد. حكومتها در ايران با كنترل عرصهی عمومى، گرايش به مشاركت و فرهنگ مدنى را به شدت تضعيف كردهاند. پس، حكومت و فرهنگ غيرمشاركتى حاكم بر جامعه دو عامل اصلى عدم همكارى در ميان ايرانيان به شمار مىروند. جالب آن كه حتى زمانى كه ما در جوامع غربى دموكراتيك هم زندگى مىكنيم. به علت حمل ارزشهاى فرهنگىمان، همچنان از عوارض عدم همكارى زجر مىكشيم.
چه راهكارهايى را در مقابله با اين عارضهی فرهنگى مىتوان به كار گرفت؟
١. مهمترين زمينه تقويت روحيهی همكارى، فرو كاهيدن نقش ابرقدرتى حكومت در ايران است. حكومت مىبايد بسيارى از عرصههاى كنونى فعاليت و مالكيت دولتى را به بخش خصوصى و جامعه مدنى واگذار نمايد (به استثناى منابع و فعاليتهاى راهبردى و كليدى). عقبنشينى حكومت از عرصهی عمومى راهگشاى فعاليتهاى فردى و جمعى شهروندان خواهد بود.
٢. ما محتاج نقد فرهنگى و اجتماعى در مقياس بس وسيعتر از امروز هستيم. فرهنگ ما هنوز، در بسيارى عرصهها، در مرحله پيش از مدرن قرار دارد. فرهنگ همكارى، اعتماد و زندگى مدنى هنوز مىبايد ساخته شود. نسل جوان، در اين زمينه، مىبايد با شجاعت و اعتماد به نفس بيشترى عمل كند.
٣. پدر و مادرها و خانوادههاى ايرانى، در مجموع، خود يكى از نهادهاى غيردولتى انتقالدهندهی ضدارزشهاى بىاعتمادى، بدگمانى، تكروى و عدم كار گروهى به فرزندانشان هستند. آنها، به خيال خود، با تكرار اينگونه نصايح، تلاش مىكنند به ايمنى و آسيبناپذيرى فرزندانشان كمك نمايند! خانوادهها مىبايد نقش مترقىترى بر عهده گيرند و خود مشوق مشاركت فرزندانشان در فعاليتهاى فرهنگى، اجتماعى، علمى و هنرى و سياسى باشند.
٤. جوامع ايرانى خارج از كشور، در واقع، بخشى و يا ادامهی جامعه مدنى در حال رويش ايران هستند. در جهان «جهانى شده» امروز، هر آنچه فعاليت گروهى متكى بر همكارى و هميارى ميان ايرانيان صورت گيرد مىتواند بر اوضاع و احوال كشور تاثير گذارد و در صورت موفق عمل كردن، حتى به الگويى براى جوانان داخل كشور بدل شود.
* * *
بحران عظيمى در راه است. مقابله با اين بحران و فائق آمدن بر آن محتاج ساز و كارهاى جديد و كارا است. با فرهنگ عدم همكارى و بدگمانى نمىتوان بر آفات موجود غلبه كرد، بياييد در سال جديد، رابطه با يكديگر را بر اصل همكارى استوار كنيم.
نوروزتان پيروز