iran-emrooz.net | Mon, 20.03.2006, 8:05
بمناسبت سالگرد فوت دکتر مصدق و ملی شدن نفت
“مصدق و رازهای جاودانگی او”
محمود نکوروح
|
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
دوشنبه ٢٩ اسفند ١٣٨٤
مصدق کسی که اسطوره شکست ناپذیری امپریالیسم انگلیس را در جهان استعمار شده در هم شکست ، بدون آنکه یکبار شعار مرگ بر انگلیس داده باشد. کسی که مسئولیت را بدون اختیار و قدرت برای اولین بار در تاریخ معاصر ما عامل اصلی تاخیر دموکراسی معرفی نمود و استعفا داد، و مجددا با جنبشی مردمی به دربار تحمیل شد ، کسی که موازنه منفی را در برابر رجال خود باخته و یا وابسته که به "موازنه مثبت" معتقد بودند (یعنی همه را به خارجیها بدهیم تا بمانیم)، مطرح نمود و برای رهایی از سلطه خودی و غیر خود ی ، بیش از همیشه بر اگاهیبخشی و شفافیت در برابر مردم تکیه کرد امری که در تاریخ ما سابقه نداشت ، کسی که علاوه بر ملی شدن نفت ، در برابر زمین داران درباری در آنزمان علیرغم پایگاه طبقاتی خود به برنامههای سوسیال دموکراتیک چون "تامین اجتماعی و سهیم شدن کشاورزان در محصول تا تقسیم زمینهای بازمانده از ارث پدری و.... " پرداخت ، کسیکه با برنامه "اصلاح قانون انتخابات" خیال داشت قدرت را هم در ایران چون ملی شدن نفت ملی کند که تا آنروز نبود و هنوز هم با انقلاب عظیمی که کردیم نیست ، و بالاخره کسی که وقتی شاه بدو پیشنهاد داد برای حفاظتش مامور برایش بگذارد، با طعنه رد کرد و جواب داد "همانطور که برای رزم آراء گذاردید؟!! و.... ، در زمانیکه ما از یکسو ما باعوام روبرو بودیم و از سوی دیگر با عوامفریبان که با فرصتطلبی در جستجوی قدرت بودند. امروز هم اوست که هنوز وجدان تاریخی ما و جهان را با خاطرات کودتای بیست وهشت مرداد میآزارد. زیرا که اگر کمی منصف باشیم او نماد ملتی بود که فریاد خودرا از مظالم سلطه در دادگاههای بینالمللی تا شورای امنیت و... چنان ظریفانه و هوشیارانه بگوش جهانیان رساند که حتی قاضی انگلیسی بسود ملت محروم و مظلوم ایران رای داد و محاکم بینالمللی حاکمیت ملتها را در ملی شدنها برسمیت شناختند. این امر کار هیچکدام از مدعیان امروز که در کودتای ننگین بیست و هشت مرداد علیه او عمل کردند نبود. مدعیانی که هیچ توجیهی برای کارشان که با غارتگران بینالمللی وکودتا چیان همداستان شدند و کودتا را ، که بکمک تانکها و ارتش و اوباش و فواحش باضافه دلارهای آمریکایی بود (١) "قیام ملی" نامیدند پذیرفتنی نیست. رازهای جاودانگی او در جهان زیر سلطه هنوز هم بسیاری از یاران نیمهراه و وابستگانشان را وسوسه میکند ولی در باره او تاریخ ومردم ما وجهان با توجه به اسنادی که مرتبا از آرشیوها بیرون میآید داوری خود را بدرستی کرده است. چه "بعمل کار بر آید به سخندانی نیست".
ملی شدن نفت را در مجلس کسان دیگری هم پیشنهاد کردند که او مخالفت کرد و بعدها وقتی از او علت را جویا شدند جواب داد "الان وقتش نیست چون بسود رجال انگلوفیل و دربار و انگلستان است که این پیشنهاد رای نمیآورد ، آنوقت آنها بسرعت لایحه الحاقی را مطرح کرده و رای گرفته و برنده میشوند" نقل بمضمون. که درک زمان و شرایط در سیاست اهمیت خاص دارد.
در گذشتههای دور مردان بزرگ تاریخ غالبا فیلسوفان بودند که اندیشهای رهاییبخش را از نظر خود مطرح کرده ، که بدوران ایدالیسم و "اوتوپیاها " مشهور است امری که نوعی آرزوی تغییر تاریخ را در جماعات مختلف انسانی نهادینه مینمود چه تفکر "اوتوپیایی" نیروی اصلی تغییر تاریخ بوده و آرزوهای آن عبارتند از تلاش برای متحول کردن نقشهای اجتماعی موجود ، تا اینکه در دوران مدرن این ذهنیت تاریخی در برابر "جمع" با رشد شهر نشینی کمرنگ شده ، و کم کم جمع که فراتر از مجموعه تک تک افراد است خود را متعین نمود و مطالباتش آرزوهارا بعمل نزدیک کرد ، روندی که روح زمان نامیده شد. این امر آغاز تاریخ خطی بود که فراتر از تحمل فرد و حاصلش توجه به "منافع جمع " و منافع ملی گردید. امری که ما با انقلاب مشروطه آغاز کردیم. و جبرا به گذار از فلسفه اخلاق به بررسی نیازهای جامعه و شرایط زیست خود کشیده شدیم. در اینزمان مدتها بود که در جهان تاریخ مدرن با رشد مطالبات اجتماعی آغاز شده و هدف توسعه و پیشرفت گردیده بود. و ما با چاههای نفت بدین دنیا پرتاب شدیم ، علیرغم آنکه در گذشته دور خود میچرخیدیم. و تاریخمان دورانی بود. و فرد و جمع در برابر قدرت خود کامه سیاسی معنی نداشت. ازین ببعد سیاست و مدیریت اهمیت مخصوصی یافت. و تاریخمان با حضور کنشگران سیاسی روندی دیگر یافت و در برابر قدرت سیاسی "اوپو زیسیون" و دینامیسم آن بعلاوه تناقضات و تضادهای قدرتهای خارجی چالشهای متعددی را تجربه کردیم چالشهایی که بر آگاهیهامان میافزود که بازگشت بگذشته را غیر ممکن میکرد.
در شرق پیام آورانی الهی نوعی فلسفه حیات را ارائه دادند که در آن بیشتر انسان مختار با درک درست از پیام ، با اراده خود تعین کننده بود "لیس للانسان الا ماسعی" قرآن کریم – فلسفه انتظار در تمام فرهنگها و تمدنها از موارد فوق سرچشمه میگیرد که به تکامل و عروج انسان در نهایت معطوف بود، انسانی که فراتر از آرزو قهرمان عمل است این عمل "خلاقیت" است. که از نظر بعضی فرا زمانی است ولی بنظرمن غیر از این است که انسان "خلیفت اله" است و میتواند با عمل خود زمان جدید را بیافریند اگر چنین نشد و یا هنوز نشده است بخاطر آنستکه به در ک درست از پیام "خود آگاهی" نه تنها نرسیده بلکه در فرهنگ و تاریخ ما هنوز نتوانسته است خود را تعریف کند ازینرو هیچ کجای تاریخ قرار ندارد و هنوز در سرزمین خود حضورش ، که گام اولش انتخابات آزاد است ، برسمیت شناخته نشده است. استثنای مصدق در تاریخ ما همین بود که این حضور را برسمیت شناخت و تسهیل نمود باز کردن قضای سیاسی کشور از همین نگاه ناشی میشد.
در دوران مدرن با شکلگیری جوامع بزرگ و رشد و آگاهی انسان بحقوق خود ، انسان بصورت کنشگر اجتماعی متولد شد و بازیگران تاریخ سیاستمداران شدند ، که با درک روح زمان بر محور منافع ملی ادواری از تاریخ را بنام خود بثبت رسانده و با تشخیص مصالح ملی و مردمی بجای بحث درباره وجود و.... با هدف توسعه عمل کرده و آنرا در یک پروسه ارزیابی نموده که حاصلش برنامه در درا زمدت بود (٢)، بدینگونه نام نیکی از خود بجای گذارده در حالیکه سابق بر آن انسان یا "حیوان ناطق ، یا حیوان سیاسی ، یا حیوان اقتصادی و حتی در زمانه ما با رشد تکنیک حیوان ابزارساز که میتواند "نظام نشانهها" را منتقل کند" بر آورد میشد.
در جهان حاشیهای چه بسیار سیاستمدارانی که حقیقت "منافع و مصالح ملی" را فدای مصلحت خود نموده و بتدریج از حقیقت و مصلحت جامعه منحرف شده و به مصلحت خود و حتی گروه خود و یا یک طبقه اجتماعی بنا به میل عوام سخن گفته و روند حوادث را از مسیر جمع منحرف کردهاند. ما در تاریخ معاصرمان هر دو نوع را تجربه کرده و بیشتر نوع جاهل و قدرتمدار آنرا که حاصلش همیشه خود کامگی بود و به هنگام ضعف به بهانههای مختلف از خارج هم کمک میگرفت ، چه ما جز "سلطه داخلی" با دولتهای سلطهگر خارجی هم روبروبودهایم که از جهالت زمامداران مان بهره گرفته و استبداد سنتی را در دوران مدرن برای بهره گیری تشدید و بخدمت گرفتند. اگرچه از جبر زمانه ما که "بیداری ملتها " بود نتوانستند بگریزند. بیداریی که قهرمانانی از بستر ملل سر بر آوردند که با انگیزه بخشی به جوامع خفته آنان را به کنشهای حقطلبانه واداشتند. و مصدق یکی از این قهرمانان بود. تجربه دو کودتا که یکی انقلاب مشروطه را ناکام گذارد و یکی جنبش ملی شدن نفت را ، که اولی رهاییبخش از سلطه داخلی و دومی رهاییبخش از سلطه خارجی میشد ، یعنی اولی به آزادی و دموکراسی سیاسی معطوف ، و دومی بعد از تجربه عملی استعمار و غارت نفت با تجدید قراداد نفت "١٩٣٣" ، به استقلال متوجه شد. مردم ما دریافتند که بدون استقلال رسیدن به دموکراسی و عدالت و توسعه غیرممکن است. چه شرکت نفت که بخش اعظم سهامش متعلق به انگلستان بود "برای ما دولت میآورد و میبرد" (٣)، وحتی در این راه از تقویت متحجرین مذهبی که از مذهب ابزار سیاسی میسا زند وساختند "سید ضیاءالدین طباطبایی و حزب اراده ملی" و رضاخان را علم کردند و... دریغ ننمود. حتی امروز معلوم شده که ترور رزم آراء بخاطر ملی شدن نفت نبود اگرچه از آن بهره برداری شد. از طرفی از سوی دربار و شاه که او رقیبی برای محمد رضا در ارتش بود این ترور از پشت سر و با اسلحه کلت انجام گرفت که فقط ارتش داشت (١٣)، ثانیا ترور از سوی هرکس که باشد حتی ترور هژیر ، بخاطر آنبود که مسئله نفت را باید سید ضیاء که عامل انگلیس و مورد اطمینان آن دولت بود حل کند (١٤)، که در مجلس دوره شانزده وقتی به مصدق جمال امامی از رجال انگلوفیل پیشنهاد نخست وزیری را بطعنه نمود سید ضیاء در دربار منتظر رای اعتماد مجلس بود ، مصدق در جواب جمال امامی گفت قبول میکنم مشروط به رای مثبت به ملی شدن نفت همراه با رای به نخست وزیری ، که مجلس با توجه به فضای حاکم بر کشور بدو رای داد که اینجا دربار ، انگلستان و سید ضیاء همگی مات شدند.
البته یکی از علل اصلی ناکام ماندن جنبشهای دموکراسیخواهانه در کشورما از ابتدا بیتوجهی به "تناسب مسئولیت و اختیار و قدرت" بود. امری که حاصل عقب ماندگی فرهنگی طی قرنها بود که نخبگان را هم بینصیب نگذارد که آثار آن در قوانین اساسیمان مشهود است. عقب ماندگیی که همیشه قدرتمداران ، و در دوران مدرن استعمار خارجی از آن بهره گرفت امری که غالبا از قانون هم بهرهای داشت. چه این نقص قانون "که هر قانونی باید توجیه حقوقی داشته باشد" با توجیه ایدئولوژیک و یا سنت و یا تاریخ و حتی دین مرتفع میکردند. بدینگونه بود که آیتاله خمینی هشیارانه در اوایل انقلاب بر "میزان رای ملت" تکیه کرد و بیش از همه بر رفراندوم پیش نویس قانون اساسی اول پای میفشرد که با قانون اساسی کنونی که دارای ابعاد متناقضی است تفاوت دارد امری که از ابتدا مورد قبول واپسگرایان نبود. در حالیکه بعضی روشنفکران بیتوجه بشرایط اجتماعی و فرهنگی ما بر "تشکیل مجلس موسسان" نظرشان معطوف بود. در کشوری که هنوز اقتصاد شبانی و کشاورزی را تجربه میکرد و هفتاد و پنج در صد جمعیتش روستاییان بودند و طبیعی بود که مناسبات مدنی هنوز تحت الشعاع سنت و الیتش غالبا گذشتهگرا بودند این اکثریت بخاطر انتخابات دو مرحلهای دوبار رای میداد و جامعه شهری در اقلیت و در حاشیه میماند "بسیاری هنوز خیال میکردند با رفتن شاه همه چی حل میشود "(١٥). در حالیکه تعدد مراکز قدرت و بیقانونی علت عمده استعفای دولت موقت بود و در کشور ما هنوز رعایت قانون نهادینه نشده بود که شادروان بازرگان شاید از ابتدا بدین امر واقف بود (١٥).
جامعه شهری در هر انتخاباتی که دو مرحلهای بود کمتر نمایندهای در مجلس داشت. در حالیکه پیشرفت توسعه عبارتست از "ساختن و پرداختن ، شهر ، خود ، جهان ، جامعه و حتی یک قرارداد اجتماعی و ضوابطی که در آن اصل مرجح حقوق بشر بوده" چه موتور توسعه حقوق بشر است"(٤). و اینها همه با رعایت اخلاق مدنی که اصل اولش قانونمداری است میسر است و با نگاه بگذشته غیرممکن است. زیرا که تاریخ گذشته ما تاریخ ندانم کاریها و قدرتطلبیهاست. بعلاوه دموکراسی دیکتاتوری اکثریت نیست.
مشکل قانونی فوق الذکر "عدم تناسب مسئولیت و اختیار و قدرت" در دهه بیست با یک حرکت اجنماعی از سوی نسلی که بر استبداد سنتی و دیکتاتوری مدرن قلم بطلان کشید ، بنام سیام تیر حل شد و دربار پهلوی خلع قدرت گردید ازینرو جهان سرمایهداری علیه جنبش ملی بکمک عوامل خیانت پیشه داخلی کودتا نمود و شوروی هم با "ندادن طلاهای ما" که بعدا بدولت کودتا داد ، و خرابکاری حزب توده حتی در سه روز آخر جنبش ، "نگاهی به نامه بابک امیر خسروی به عمویی (٥) با این کودتا همراهی کرد. قبلا هم مراکز تجمع حزب توده متعلق به سران کودتا و دربار پهلوی بود (٥) چه شوروی آنروز علیرغم شعارها نوعی "سرمایه داری دولتی" (٦) بود که بسیاری مواقع با سرمایهداری جهانی تعامل وهمکاری علیه "جهان سومیها" میکرد. تنها در آنزمان مصدق بود که حهان سوم را به "خود " و حقوق و منابعش در برابر لجبازیهای "شرکت غاصب سابق نفت و انگلستان و.... " متوجه نمود (٧). و به قول پیر سالینجر مفسر معروف آمریکایی و مشاور کندی "آغازگر ملی کردنها بود"(٨). روشنفکری ایران در این ادوار نشان داد که هنوز در مرحله جنینی است. زیراکه بخشی از اینها هنوز منتظر معجزه حزب توده بودند. مگر آنانکه خدارا فراتر از همه هستی باورکرده ، "چه جاییکه خدا نباشد انسانی هم نخواهد بود" ژوزف ایلیویچ فیلسوف روس. ازینرو شب هنگام در تاریکی و ممنوعیت عبور و مرور محمد نخشب از خداپرستان سوسیالیست "جمعیت آزادی مردم ایران" ، داریوش فروهر از حزب ملت ایران ، حسین شاهحسینی و آیتالله زنجانی در منزل آیتالله زنجانی به پیشنهاد محمد نخشب بنیان "نهضت مقاومت ملی" را ریختند و با دست تا صبح مقداری اعلامیه که متن آن چنین بود "نهضت ادامه دارد" نوشته و هرکدام به گروههای خود رسانده و آیتالله زنجانی در بازار از زیر عبا روی قفل هر دکان یکی گذاشته و.... در حالیکه چند روز قبل تعدادی از اجامر واوباش در منزل آیتالله بهبهانی و..... در سه راه سیروس و پامنار برای کودتا سازمان دهی شده بودند(٧). ازین به بعد روزنامه مخفی "راه مصدق" در منزل طلبهای از حزب مردم ایران "خدایپرستان سوسیالیست" در چهار صد دستگاه خیابان پیروزی منتشر شد. طلبهای که روزی نواب صفوی را با نخشب در همان خانه به گفتگو کشاند که نتیجه گفتگو در رابطه با مصدق و کودتا و... منفی بود.
لازم بذکر است که بدنه اجتماعی تمام گروهها از راست و چپ در آنزمان از ابتدا معطوف به استقلال - آزادی و عدالت اجتماعی بود که انقلاب اسلامی هم حاصل تداوم چنین مطالباتی بود. مطالباتی که خود بخود در بار را مانع اصلی رسیدن بدین آرمانها میدانستند. منتها عملکرد رهبران مورد قضاوت تاریخ است. چه در آغاز همه باهم بودند ولی بتدریج هرکس در رابطه با انتظاراتش راه خود را گرفت تا جاییکه یاران دیروز بطرف در بار کشیده شدند ، و حادثه نهم اسفند و امثالهم را تا کودتای بیست و هشت مرداد را آفریدند. در انتخابات دوره چهاردهم که یکبار باطل شد ابتدا به پیشنهاد محمد نخشب و خداپرستان کمیته نظارت بر انتخابات تشکیل شد و بعد صندوقهای رای را در مسجد سپهسالار افرادی از نهضت خداپرستان سوسیالیست و فداییان اسلام زیر نظر گرفتند و شب هنگام هژیر با یک گروهان از لشگر گارد بدانجا آمد ، و هنگامیکه خواستند صندوقها را جابجا کنند و به فرهنگستان ببرند با جوانان حافظ صندوقها درگیر شدند ، در اینزمان تعدادی طلبه جوان عضو خداپرستان بودند که یکی از آنها بر بالای بام شروع کرد به اذان گفتن، و در برابر تعقیب سربازان از بام بوسط باغچههای مسجد پرید و در گیری آغاز شد. چندی بعدهم هژیر ترور شد" (١٢) هژیری که هشت سال مترجم سفارت انگلیس بود و حالا وزیر دربار. در ضمن سید ضیاء مشاور شاه که معروف بود هر چهارشنبه نهار با شاه است و رقابت بین هژیر و سید ضیاء بر سر حل مسئله نفت وجود داشت. لازم بذکر است که روحانیت ایران که از تمام طبقات اجتماعی تشکیل میشود همیشه به تبعیت از جامعه ما طیفهای مختلفی را شامل میشده ، از طرفداران قدرت سیاسی تا طرفداران مردم و مبارزان بنامی چون نایینی و در زمان ما منتظری ، طالقانی و.... که پابپای روشنفکران از جنبشهای ملی و مردمی حمایت کردند. بعلاوه تعدادی که در سیاست دخالت نمیکردتد ولی با نیروهای ملی تا دم آخر بودند چون آیات عظام زنجانی "دو برادر" که با حمایت پیوسته از مصدق و نیروهای ملی هرگز در شورای مرکزی جبهه ملی شرکت نکردند ، چه "معتقد بودند ما بخاطر موقعیت اجتماعی و لباسمان باید فقط ناظر باشیم" البته مراجعی چون آیتالله میلا نی ، حاج سیدجوادی ، انگجی ، شبستری و بسیاری دیگر تا بآخر چون برادران زنجانی حامی و پشتیبان مصدق بودند.
لازم بذکر است که استعمار در یکدوره واپسگرایی را در ایران بیشتر تقویت کرده زیرا که بسودش بود، اگر چه بعد به بهانه تجدد بسرکوب آنهم پرداخت. "رضاخان" فردی که از یک نظر بر قدرت قبائل قلم پایان کشید و نظر بسیاری را جلب کرد حتی خواست رییس جمهور شود ولی بدرخواست سه نفر از مراجع قم تصمیم گرفت شاه شود مشروط بآنکه مدرس در مجلس بهنگام رای بسلطنت او سکوت کند. در این مرحله تنها مصدق است که "گفت در زنگبار هم کسی چنین چیزی ندیده است که همه قدرت در یکجا جمع شود" رضاخان پس از چندی با غصب زمینهای بزرگ ، خود ببزرگترین فئودال تبدیل شد و صنایعش به "فئودالیسم صنعتی" (٩) که خودکامگی حاصلش بود ر سید که کشورهایی چون چین و شوروی هنوز بدان گرفتارند چه اینها انسان را در اقتصاد خلاصه کردند. که حاصل نهاییاش فروپاشی بود و مدرنیزاسیون رضاخان بدون مدرنیته حاصلش قحطی و فقر با بردن رضاخان شد. چه انسان حاصل دیالکتیکی فرهنگ و اقتصاد است ، حاصلیکه با آزادی ، عدالت و اخلاق قابل تحقق است. قرن بیستم قرن دیگر شدن و دیگر اندیشیدن بود که با شرایط اجتماعی و فرهنگی در حوزه باورها و معنویت واخلاق ، نیاز به اجتهادات مدرن و تازه داشت ، چه بشریت گذار از زندگی قبیلگی به زندگی مدنی را در حال تجربه بود و تنها رفاه اقتصادی جوابگوی مطالباتش نبود در این رابطه نوعی پروتستانتیزم دینی را از سید جمال تا شریعتی و بازرگان و..... داریم ، احترام به شخصیت و کرامت انسان از نیازهای دوران مدرن بود که بسیاری کشورها بخاطر مسایل مالی انقلاب نکرده اند "ایران و بعد رومانی". معروفست انقلاب ایران که با گرانی قیمت نفت قابل پیش بینی نبود در سال ١٩٧٩ و انقلاب رومانی در سال ١٩٨٩ که کمونیستها باصطلاح خودشان اصلاحاتی هم کرده بودند در سال ١٩٨٩ دهسال بعد اتفاق افتاد. چائوشسکو در سفر به ایران با اطمینان از ثبات کشور به رومانی باز گشت و در میتینگ حزب کمونیست با اعتماد کامل شرکت کرد و اقدامات اصلاحیش را برای جمعیت برشمرد ولی بیکباره جمعیت با پرسش و پاسخ دوروییهای اورا برشمرد و بر او شورید ، که همان میتینگ که از طرفدارانش باصطلاح و بیشتر سازمانهای اطلاعاتیاش بود آغاز انقلاب و عامل سقوطش شد. لازم بذکر است که قرآن مجید از قرنها قبل بر کرامت انسان تاکید ورزیده ولی بدبختانه گوش شنوا نبود بویژه در میان مسلمانان چه " کلا ان الانسان لیطغی ان راه اسغنی" زیرا که انسان هنوز بحقوق خود و... آگاه نبود "مبنای روانشناسی اجتماعی همین امر است". این انقلابها بیشتر حاصل تحقیر مردم از سوی قدرت بود.
بعد از انقلاب مشروطه ابتدا سید ضیاء با واپسگرایی ببهانه شرع فضا را برای مدتی بست ، امری که در تاریخ گذشته ما وبویژه در صدر اسلام هم تجربه شده ، که اسلام را چون "پوستینی وارونه نمودند" که از بستر آن عمرعاص و معاویه و رادیکالیسم خوارج و... بر آمد و هدفهای اولیه پیامبران راستین را که باید رهاییبخش باشد بیشتر ببهانه شرع دست و پاگیر نمودند ، در زمانه ما فراتر رفته جاذبههای آنرا بدافعه تبدیل کرده (١٠)، که امروز از بسترش "طالبان و بنلادن و...." سر بر میآورد، که بیش از همه با وجود دنیای "رسانه سالاری" Mediacratie بسود بوش و امثالهم در دنیای بی در وپیکر است. بویژه در آمریکا که مردم آمریکا وقتی از جنگ دلزده بودند ، در سنجش افکار امروز باز هم برای جنگ روی موافق نشان میدهند.
مدرنیزاسیون رضاخان که البته برای کشوری چون ما فریبنده بود ولی بخاطر بی توجهی به "مدرنیته" که مبنای آن انسان دارای حق و حقوق است با جنگ جهانی دوم چون "خانه بر آب" بر باد رفت و فقر و قحطی که حتی در یکی از شورشهای مردمی شعار اصلی "ما نان میخواهیم " بود "١٧ آذر ١٣٢٢" ، جنبشهای اجتماعی بیشتر متوجه برابری اقتصادی شد که شوروی آنروز از آن بهره گرفت و از مارکسیسم دین جدیدی برای محرومین و روشنفکران جهان سوم ساخت که ما هم از این امر بی نصیب نماندیم ، چه اگر قبلا تحجر عقیدتی افیون تودهها بود این بار "مارکسیسم افیون روشنفکران" شد و حزب توده در اجرای سیاستهای شوروی که همیشه بهنگام بحران یار سیاسی انگلستان بویژه در ایران بود ، و مخالف ظهور بورژوازی و طبقه متوسط که نیاز توسعه و دموکراسی است ، با بسیج تودههای محروم حتی از "کوره پزخانهها" و آشوبهای شهری ، زمینهساز کودتای ننگین بیست و هشت مرداد با وحشت روحانیون ، بورژوازی تازه پا و حتی ایالات متحده آمریکا بسود نفتیها و شرکتهای فرا ملی "در زمان حکومت دمکراتها " شد. چه مصدق نظر دموکراتها را از تلقینات انگلیسها پاک کرده تا جاییکه انگلیسها تلاش میکردند از تماس او با ترومن و وزیر خارجهاش حتی الامکان ممانعت کنند.(١١) در ضمن سفیر دموکراتها در ایران ابتدا "گریدی" بود که طرفدار ملی کردن نفت در برابر فشارهای کمونیستها بود علیرغم سفیر بعدی "هندرسن" که با جمهوری خواهان نزدیک بود. و جمهوری خواهان با سیاستهای جنگ طلبانه آغازگر و تشدید کننده جنگ سرد بودند که کودتاهایی را منجمله ایران درزمان آنها انجام شد. در دیپلماسی امروز بدون بهره گیری از تضادهای درون جوامع صنعتی و فرا صنعتی موفقیت غیر ممکن است ، نگرش یک سوسیالیست با نگرش یک راست محافظه کار در سیاستهای جهانی بشدت تفاوت دارد امری که مصدق از اینها بسود منافع ملی بهره برداری کرد که ما در زمان حکومت حزب کارگر به نخست وزیری اتلی و در آمریکا در زمان ریاست جمهوری ترومن از دموکراتها نفت را ملی کردیم و دارای حکومت ملی بودیم ، حتی ترومن از حمله انگلیسها به آبادان که ناوهای خود را بسیج کرده بودند ممانعت کرد و در مورد آذربایجان هم با تهدید او استالین آذربایجان را تخلیه کرد ، کودتا در زمان محافظهکاران در انگلستان و جمهوری خواهان در آمریکا بود که برای بیست و پنج سال خفقان حاکم شد که همه دلالان و وکلای شرکتهای نفتی بودند و.... بعد با حکومت کارتر و سیاستهای حقوق بشری او فرصت رهایی یافتیم. ما بخاطر فروش نفت بجهان سیاست در پیوند یم ونمیتوانیم براحتی از این مناسبا ت غافل باشیم.
در زمانی که "سرمایه ، تکنیک و مدرنیته" تازه جهانی شده بود ، در دنیایی که با جنگ سرد هوشیاری ملی را طلب میکرد و هر عمل اجتماعی تحت اشعاع تحریکات داخل و خارج به بن بست میرسید ، عمل سیاسی وخرد گرایانه که مبتنی بر هزینه و فایده و نیازمند فضای آرام است در جوامع عقب افتاده و تحریک پذیر با روشهای "سیبر نیتیکی" از سوی دشمنان خارجی ، غیر ممکن شده بود. چه نوعی شارلاتانیسم سیاسی به بهانه مذهب و یا ایدئولوژی با تحریک تودهها از هر نوع کنش مدنی ، خردگرایانه ، محاسبهگر ، جمعی و رهاییبخش ممانعت میکرد. سفارت انگلیس علنا در امور دخالت مینمود. عمل سیاسی که در روابط بینالملل "ممکن نمودن غیر ممکنهاست" با وجود باندهای مافیایی داخلی و خارجی و بالاتر از همه سرمایه داری جهانی که هنوز هم در جستجوی منابع خام و مجانی و بازار مصرف بود نا میسر گردیده بود. در داخل با توطئهها وبند و بستها روبرو بودیم ، اگرچه امروز آنرا توهم نامیده ولی ما در ادواری تجربه کردیم و هنوز هم مینماییم. در جامعه عقب افتاده همه چیز ممکن است زیرا که تودههای افسون زده بسرعت شیفته شده و یا برعکس متنفر میشوند و رادیکالیسم کور بهترین دام با شعارهای فریبنده بود. بویژه که ما قرنها میراثدار رابطه مرید و مرادی با ضافه فقر فرهنگی ومادی وعقد ههای حاصله از آن بوده ایم.
در جهان در حال کوچک شدن ، "نگاه بدرون" و بهره گیری از بیرون و تضادهاشان ، بدون آگاهی بخشی و تکیه بمردم غیر ممکن بود و هنوز هم است ، مردمی که قرنها ستم مضاعف را از خودی و غیر خودی تحمل نموده و همه را از نا امیدی کار جبر و تقدیر میشمرد و چه بسیار بر این امر دامن میزدند. منتهی این اتکاء بمردم با شعار میسر نبوده ونیست. این امر نیازمند برنامه ملموس وعملی بخاطر بالا بودن تدریجی رشد اجتماعی علیرغم گذشتهها بوده و هست که قبل از همه مشارکت همگانی را طلب میکرد و میکند ، گام اول این مشارکت "انتخابات آزاد" است که بعد از انقلاب مشروطه جز یکی دوبار ملت ایران تجربه نکرد. ازینرو مصدق برنامه خود را بدون شعارهای دهان پرکن "ملی کردن صنعت نفت و اصلاح قانون انتخابات" اعلام کرد. امری که ما هنوز هم بدان نیاز داریم. چه بعد از تجربه بیست و هفت ساله انقلابمان و بیست و پنج سال قبل از آن نشان داده که صنعت نفت علیرغم تلاشها روزگاری متعلق به هزار خانواده بود و امروز هم بیشنر متعلق بخودیهاست ، به آنها که از اقتصاد رانتی و فامیلی میتوانند بهره ببرند. واصلاح قانون انتخابات هم ضرورتش امروز دیگر توسط بعضی از خودیها هم شنیده میشود تا جاییکه روسای مجالس بعد از انقلاب ، بخشی از دولتمداران و.... نادیده گرفتن این ضرورت را بخاطر انفعال اجتماعی و سر خوردگی روشنفکران و.... بسود دشمنان انقلاب بدرستی گوشزد میکنند. چه یکی از شعارهای انقلاب آزادی بود یعنی "رهایی از همین بی توجهی به حقوق اولیه مردم ایران" که بخاطرش یک قرن مبارزه کرده است وامروز ببهانه شرع ودین مغفول است. ویکی از رازهای جاودانگی مصدق همین "پای فشردن به اجرای قولهایش" بود که بمردم داده بود. چه او "اخلاق مدنی و تقوای سیاسی" را بدون عوامفریبی وارد سیاست کرد. امری که در بار فاسد پهلوی و بسیاری رجال آنروز بر نمیافتند وعلیه اش با خارجیها متحد شده وکودتا کردند. دوم کاری که مصدق در زمان حکومت خود کرد فضای باز سیاسی بود تا جاییکه در قانون مطبوعات پیشنهادی او "هرکس خواندن و نوشتن میدانست حق نوشتن و روزنامه داشت" حاصل این امر نوعی پلورالیسم و کثرت گرایی بود که از آن بستر ظهور تشکلهای مختلف ، ایدئولوژیها و.... تا جاییکه رییس شهربانی روزی به مصدق گفت "آقا بشما فحش مید هند" که او در جواب گفت "بگذار بدهند" زیرا که ما تا آنزمان جز یک دهه در انقلاب مشروطه مابقی از گفتمان انتقادی بیبهره بوده، و بیشتر با ادبیات توجیهی بعلاوه متملقینی که به تقدیس قدرت میپرداختند روبرو بودیم. در چنین شرایطی تغییر گفتمان توجیهی به گفتمان انتقادی ، ظهور احزاب سیاسی بویژه احزاب مارکسیستی تا سوسیالیسم بومی "سوسیالیسم وخداپرستی" که به سوسیال دموکراسی سرانجام مییافت راه را بر تهاجم فرهنگها میبست و مردم ایران را بخود وحقوق خود واقف مینمود. امری که مارا وارد د نیای هرمنوتیک کرده تا بدون وحشت از لعن و نفرین واستبداد فرهنگی و عقیدتی از دینامیسم "آرمانگرایی" بهره گرفته و مکانیسمهای قدرت وسیاست را تحت الشعاع قرار دهیم و بیش از همه از قدرت و هر پدیده تقدسزدایی کنیم و عدالت را نه در شعار بلکه راه حل عملی آن "سوسیالیزه کردن اقتصاد" بخاطر اقتصاد نفتی و آزادی را در "دموکراسی اجتماعی" که فراتر از دموکراسی سیاسی است تئوریزه کنیم، تا جاییکه هدف تمام گروهها بعد از بیست و هشت مرداد "دموکراسی و عدالت" شد حتی شاه هم که همیشه علیه نیروهای انقلابی داد سخن میداد خود به انقلابی به اصطلاح دست زد که انقلاب سفید نام گرفت ضرورتی که قبل از همه نیاز به انقلاب فرهنگی و فضای باز سیاسی بویژه یک انتخابات آزاد داشت. ولی بخاطر بیتوجهی به حقوق سیاسی مردم نتایج اجتماعی این انقلاب بعد از پانزده سال عامل سقوطش شد در صورتیکه همان زمان شعار جبهه ملی بود "اصلاحات آری دیکتاتوری نه" که با تراکتهایی همه جا پخش شد. ، اگرچه رهبران بعضی گروهها از تقوای سیاسی بی بهره بودند و مورد سوء استفاده قدرتهای خارجی و یا امیال نفسانی خود بهنگام قدرتیابی قرار گرفتند که بحث دیگری را میطلبد. لازم بذکر است که انقلاب ٢٢بهمن و ناکامیهای ما حاصل تسریع انقلاب توسط ضدانقلاب بود تا چون پانزده خرداد و یا بیست و هشت مرداد جنبش اجتماعی را سرکوب کرده و شاه به قدرت بازگردد. وگرنه ما از زمان انقلاب مشروطه و بعد هم از زمان ملی شدن نفت در حوزهی باورها و فرهنگ بتدریج متوجه نواقص اینها در رابطه با زمان و یک انقلاب فرهنگی شده بودیم که نیاز به فضای باز داشت چه "وقتی خدارا مطلق میکردیم بر هرگونه مطلق گرایی که نیاز خود یابی و خود سازی است قلم بطلان میکشیدیم از اینمنظر به انسان دارای حقوق متوجه میشدیم که قرنها حقوقش پایمال شده بود و با فقر گسترده در کشور راه حلی جز سوسیالیسم که بیشتر معطوف ببرنامه وعدالت اجتماعی واقتصادی است نداشتیم ودر حوزه سیاست جز دموکراسی مفری برای جامعه اسبداد زده ما نبود. اگرچه سید جمال در حوزه سیاست بنوعی پروتستانتیسم مذهبی برای رهایی نظرش متوجه بود ولی تکامل این روند باید بعدالت توزیعی و اقتصادی در کشور نفتی منجر میشد که نسل دهه بیست با دنیای ایدئولوژیها و برنامههای علمی باید بفکر رفع عقب افتادگیها باشد تا همانند گذشته از خارج برایمان نسخه نپیچند. که تسریع انقلاب مارا با فروپاشی روبرو کرد و بحرانهای حاصله از آن که برای آنها قبلا فکری نشده بود. بحرانهایی که هنوز در بعضی موارد مانع اصلی توسعه ودموکراسی است. چون رشد بیرویه جمعیت ، اشتغال و....
خداپرستی فراتر رفتن از اسلام تاریخی و خرافاتی بود که قرنها مارا از رفتن باز داشته بود امری که نوگرایان دینی با تصفیه باورها بدان پرداخته و بعد از انقلاب باید ببار مینشست. وگرنه ما زودتر از اینها باید به "خود آگاهی" که زمینه تولدی دیگر بود میرسیدیم که هنوز عدهای خیال بازگشتش را دارند. عدهای که در رابطه با منافع و جایگاهشان از این تولد وحشت دارند.
از بستر چنین فضایی در زمان مصدق با اقتصاد بدون نفت صنایع بومی مدرن وکم کم خود کفا شد و ما در حوزه کشاورزی "برنج و گندم" به صادرات هم رسیدیم. حاصل این امر بر آمدن طبقه متوسط وبورژوازی تازه پابود که در صورت تداوم آن ، بشکلگیری قدرت اقتصادی در برابر قدرت سیاسی منجر میشد که بیش از هر نهادی دموکراسی را نهادینه مینمود. چه هدف دموکراسی قبل از همه عدم تمرکر قدرت است. از طرفی مصدق با قانون تامین اجتماعی برای کارگران ، سهیم کردن کشاورزان در محصول ویکصد واندی قانون مردمی وقانون تاسیس کانون وکلای دادگستری که همه برای اولین بار بود گام در اجرای برنامههای عدالت طلبانه نهاده بود که نوعی نظام "شبه سوسیال دموکراتیک" را تداعی میکرد که به رفع شکافهای طبقاتی منجر میشد و.... که با دموکراتیزه کردن جامعه ما وارد دوره تازه ای از حیات سیاسی خود میشدیم که هنوز برای روشنفکران نوستالوژی روزگار ماست. بدین خاطر در ابتدای انقلاب غالب گروهها به دموکراسی شورایی نظر داشتند که به نسبتی در قانون اساسی منظورشد نه بدینگونه که "تهران پانزده میلیونی پانزده نماینده داشته باشد" وحالا بحث شورا یاری مطرح است که نقض غرض است. ویا برنامههای شاد روان شهید دکتر سامی که برنامه طب ملی را بدولت موقت ارائه کرد گام اول برای تامین عدالت اجتماعی بویژه عدالت اقتصادی آغاز میشد که متاسفانه بسیاری در نیافتند و.... که انفعال اجتماعی وقهر بخشی از مردم از صندوقها که امرو زشاهدیم حاصل بی توجهی به چنین موارد ی قانونی وتاریخی واجتماعی است. که امید است با درک زمان وشرایط امروز جهان بدانها توجه شود. در زمانی که ارتجاع خفته جان تا زه گرفته تا جاییکه کم کم جرات میکند هدفهای اول انقلاب که حا کمیت جمهور مردم بود زیر سوال ببرد.
----------
پینوشتها:
١- در مورد پخش دلارها میتوانید به کتابهای خاطرات احمد آرامش و مجله تاریخ معاصر ا یران شماره ٣٤ رجوع کنید که ببینید چه کسانی از سفارت انگلیس و. برادران رشیدیان پول میگرفتند.
٢- از کناب Le condition des homes modern ازهانا آرنت.
٣- نقل از نطقهای دکتر مصدق از ترکمان و کی استوان هردو.
٤- از کتاب " عوامل توسعه غرب وعلل توسعه نایافتگی ایران – محمود نکوروح – انتشارات چاپخش
٥- نقل از سایت گویا دی ١٣٨٤- خانه صلح در خیابا ن فردوسی متعلق به خانواده زاهدی و خانه جوانان دموکرات که مرکز آشوبها بود متعلق به ملکه مادر بود.
٦- در اینمورد میتوانید به کتاب سرمایه داری دولتی از حبیب پایدار – چاپخش رجوع کنید.
٧- از کتاب دو جلدی " اسناد سخن میگویند " ترجمه احمد رجایی و مهین سروری جلد دوم ص١٢٢٢ - ١٣٢٢
٨- در اینمورد میتوانید به کتاب بحران انرژی –رجوع کنید.
٩ – این اصطلاح از آلن تورن جامعه شناس معروف است.
١٠- در اینمورد مینوانید به کتابهای آیت اله مطهری رجوع کنید.
١١- در این موارد میتوانید به کتاب تاریخ جامع ملی شدن نفت از خلیل اله مقدم و" نفت قدرت واصول " انتشارات چاپخش رجوع کنید
١٢- بیشتر از این میتوانید بکتاب نهضت خداپرستان سوسیالیست – مقاله حسین را ضی از روزنامه مردم ایران رجوع کنید.
١٣- برای اطلاعات بیشتر میتوانید به کتاب اسرار ترور رزم آرا از محمد ترکمان و کتاب کهنه سرباز از مصور رحمانی رجوع کنید.
١٤- برای اطلاعات در مورد سید ضیاءالدین طبا طبا یی بکتاب " سید ضیاء " ازخسرو معتضد و برای اطلاعات در مورد مذهبیون رادیکال ورابطه شا ن با یسید ضیاء بخاطرا ت شمس قنات آبادب رجوع کنید.
١٥- میتوانید در اینمورد به مصاحبه ابراهیم یزدی با خبرگزاری فارس بهمن ٨٤ رجوع کنید.