سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ -
Tuesday 3 December 2024
|
ايران امروز |
نخستین نشانههای حدیث نفس نویسی زنان در ایران به خاطرات تاجالسلطنه (۱۸۸۳-۱۹۳۶)، دختر ناصرالدین شاه و از اعضای «انجمن حریّت نسوان» برمیگردد؛ متنی با زمینهٔ اجتماعی در پشتیبانی از حکومت قانون، حقوق زنان، و آزادی و برابری در برابر قانون، که انتشار آن تا سال ۱۹۸۲ میلادی، دههها پس از درگذشت نویسنده، دست نداد.(۱)
در تاریخ اجتماعی ما که سنت تذکرهنویسی اسلامی - از نخستین شیوههای ثبت خاطرات زندگی در ایران - نویسنده را از به کار بردن ضمیر اول شخص مفرد نیز پرهیز میدهد، و در فضای فرهنگی این تاریخ که «محجوب»، به معنای «پوشیده ماندن»، در توصیف زن بیشتر بر «ادب» و «فروتنی»، هر دو مورد در معنای پذیرفتن و دم نزدن، دلالت میکند، زندگینامه نویسی که از «خود» نوشتن است و به «فرد انسانی» برمیگردد در تخالف، بلکه تضاد با پوشیدگی، ادب و فروتنی، پذیرفتنی، حتی آسان نمینماید. نوشتن از «خود» حرکتی است بر ضد بیصدایی و بیچهرگی، که زن را مرئی و از چشمانداز ادبی «فاعل» میکند تا به خواست و انتخاب خویشتنِ خود در خود فرو رود و از خود فراتر برون آید.
تاجالسطنه در ابتدای کتابش با یادآوری خواست یکی از خویشان برای گذشتن از «فردیت» و پرداختن به مسائل پیرامون مینویسد: «در حالتی که زمان گذشتهٔ من و زمان حال من یک تاریخ حیرتانگیز ملالخیز است، شما تصور میکنید من به تاریخ دیگران مشغول بشوم؟ آیا مرور به تاریخ شخصی بهترین اشتغالها در عالم نیست؟»(۲)
دکتر فریدون آدمیت، حضور پررنگ نویسنده را در خاطرات تاجالسلطنه «منعکسکنندهٔ هشیاری تازهای نسبت به مقام اجتماعی زن» ارزیابی میکند و مینویسد: «تاجالسلطنه دختر ناصرالدین شاه و زن درسخواندهٔ روشناندیش از این مقوله سخن میراند که آدمی آزاد و مختار خلق شده و دلیل ندارد که محکوم به حکم دیگری باشد. بلکه مقام انسانیاش ایجاب میکند که در حرمت و آزادی طبیعی زندگی کند.»(۳)
البته متنهای منتشر شدهٔ خاطره، زندگینامه یا خودزندگینامهٔ زنان ایرانی در اواسط قرن بیستم میلادی بیشتر دیده میشود، ولی این متنها در بسیاری موارد، بیش از آن که به زندگی شخصی نویسنده بپردازند، مغلوبِ قدرتهای مرئیترِ خانوادگی یا اجتماعیِ پیرامون او میشوند. نمونهٔ مثالیاش «خاطرات شمس پهلوی»(۴) است که در تحلیل دقیقتر خاطرات شمس از شخص رضاشاه در روزهای آخر تبعید است.
زمانی دراز پس از این، گلی ترقی، «خاطرههای پراکنده»(۵) را در هیأت داستانهایی پُر از فردیّت خلق میکند؛ کتابی با حضور روشن نویسندهای که به گفتهٔ دکتر نسرین رحیمیه، «ترسها و ناکامیهای خود را در وجود خویش مجسّم ساخته از خود دور میکند.»(۶)
نوشتن زندگینامه و خود زندگینامه، برای نسلهایی که انقلاب اسلامی زندگیشان را ربود و گذشتهشان را پاک کرد و آنسان که میخواست از نو به تصویر کشید، میتواند یک مسئولیت اخلاقی باشد در برابر خویشتنِ خود، همنسلان و نسلهای بعد تا شاید بتوانند درستتر تصمیم بگیرند در کدام سمت پرسشهای زمان بایستند.
***
«جریان باد در موهایم» عنوان کتابی است دربرگیرندهٔ خاطرات مسیح علینژاد، روزنامهنگار و کوشندهٔ اجتماعی، که با همکاری کامبیز فروهر، روزنامهنگار، نوشته شده است.
نوشتهٔ پیشِ رو تنها به جایگاه و نقش فرد انسانی در روایتِ مسیح علینژاد از زندگی شخصی و حرفهایاش میپردازد؛ با دریافتی بسیار نزدیک به گفتاورد موجز، دقیق و بهغایت معنادار دکتر آذر نفیسی در پشت جلد کتاب: «داستان زندگی شخصی مسیح علینژاد روایتی جذاب و الهامبخش است. آزادی برای او یک مسئلهٔ سیاسی نیست، یک مفهوم وجودی است، و از این روست که صدای مسیح چنین ارزشی در جامعهٔ مدنی ایران، و تلاش مردم ایران برای رسیدن به آزادی و دمکراسی دارد.»
مسیح علینژاد نویسنده است. میداند که نوشتن برگذشتن از واژهٔ «محجوب» است با هر معنا که برایش در نظر بگیرند. ورود به گسترههای همگانی است. حضور افراشته در جهان دیگران است. حرکت است، جریان دارد، نفس میکشد، میبیند و ثبت میکند. نوشتن برای نویسنده «یک مسئلهٔ سیاسی نیست، یک مفهوم وجودی» است و مانند هر مفهوم وجودی، در اندرکنش با فضای بیرون از خود، میتواند در تعریف آن «خود»ی که نویسنده در جستجوی فرا رفتن از اوست، دست ببرد. هر چه سهم نیروهای بیرونی بیشتر، و دخالت در گسترهٔ زندگی شخصی نویسنده که حریم خصوصی کلمات او نیز هست، نیرومندتر شود، دریافت کلمه و تعریف نویسنده از «فردیت»اش آسیبپذیرتر میگردد.
علینژاد میگوید: «موی من بخشی از هویّت من بود، بخشی که دیده نمیشد. من بزرگ میشدم و موهایم، انگار، بخشی از بدن من نبودند، از من ربوده شده بودند و یک روسری به جایشان نشسته بود.»(ص۳۰)
این چند جمله محور برداشت و دریافت من از مسیر تلاش نویسنده برای دست یافتن به آزادی است، در ساختار و محتوای کتاب، توأمان: عنوان کتاب و طرح روی جلد با حضور برتر انسان بر فراز ساختههای اندیشه و عاطفه و دست او، و متنی در تقدیرِ نقشِ دیدن، خواستن، سخن گفتن، و این همه بر گِردِ «هویّت فردی»ِ یک انسان که فاعل زندگی شخصی خویش است و میخواهد روایت این فعل و این زندگی را از نگاه خود نیز به ثبت برساند.
نقش خشونتپرهیز و متمدن گفتوگوی واقعبینانه در این مسیر، در صحنههای مکررِ پیچیده در ناآگاهی و بیانصافی در روایت چشمگیر است: روزی مادر نویسنده با سخنانی منطقی مسئول مدرسه را قانع میکند که خشونت، تهدید و تنبیه یک دانشآموز راه به جایی نمیبرد. مادر باور دارد و میگوید که برای اصلاح آنچه در نظام ارزشی مسئولین نادرست است نخستین و مهمترین قدم تغییر ساختاری در نگاه و رفتار آنهاست. (ص۴۷)
این آموزهٔ مادر، شاید بیش از آنکه بر «مسئولین» اثر گذاشته باشد، در جان مسیح نشسته، در همان «مفهوم وجودی» که دکتر نفیسی میگوید. و شاید دریافتی که بر جان مینشیند، نمیتواند تنها از آنِ فرد بماند، و باز شاید از این روست که نویسنده میکوشد نگاه و رفتار دیگران را نیز در چشم خودشان زیر پرسش ببرد- دیگرانی که مانند او بخشی از هویت فردیشان از کلیت زندگی ربوده شده است.
«مبارزه با حجاب اجباری مقولهای بارها گستردهتر از مو و لباس است. درست همانطور که دریافت عمومی از حرکت رُزا پارک، که در سال ۱۹۵۵م، در مونتگومری آلاباما، حاضر نشد صندلیاش را در اتوبوس به یک مرد سفیدپوست بدهد، تنها به سیاستِ تعلق صندلی اتوبوس به سفیدپوستان محدود نبود. مواردی از این دست مبارزه برای آن چیزی است که راست است و درست است و حق است.» (ص ۱۸۹)
و آزادی انتخاب «حق فردی» است که در جامعۀ متعلق به هزارهٔ سوم تا حق شهروندی -نیرومند شدن عینی آزادی- پیش میرود، چرا که انسان در جامعه معنا مییابد.
نلسون ماندلا در کتاب «گفتوگو با خویشتن» تعریف میکند که در روزگار جوانی روزی مادرش به او میگوید که او برای خدمت به مردم، از راه وکالت خوبتر و بیشتر میتواند نقشآفرین باشد، تا در کشاکش سیاسی و در راهی یکسره تاریکی و ابهام. پس از اندکی صحبت روشن میشود در غیاب ماندلا دو سه تن از مخالفان وی در نهاد قدرت این اندیشه را در مادر پروراندهاند که هر تلاش اجتماعی، سیاسی است و سیاست ابهام و پلیدی، و به مردم میتوان از بسا راههای روشن و قاطع کمک کرد.
ماندلا همانجا درمییابد که آگاه نکردن تودۀ مردمان از آن چیزی که بهظاهر به زندگانی روزانۀ آنان نامربوط است، کوتاهی بزرگ مسیر هر پیکار مدنی است. میاندیشد دشواریها و فشارهای زندگانی اگر با آگاهی درنیامیزند، دیرتر و سختتر به درکِ لزومِ دگرگشت نظامهای ارزشی که ناگزیر با نظامهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جامعه آمیختهاند، میرسند؛ میگوید آگاهیرسانی را میباید از همین اتاق آغاز کرد، به همسایه رسانید و به دیگران نیز.(۸)
تلاشهای شهروندی علینژاد نیز در فرآیندی مشابه چنین روایت میشود: «همیشه زمانی که رها و آزاد میدوم و موهایم در باد میرقصند، بهیاد میآورم موی من، برای حدود سی سال، در کشورم، توسط نهاد قدرت در جمهوری اسلامی، به گروگان گرفته شده بود... من از سرزمینی آمدهام که در آن هیچکس برای حدود سی سال امکان رها کردن مویش از دست گروگانگیرها را نداشت. و این درست نیست.» (ص ۳۰۸)
و «درست» شاید این است که کنار حق حضور ایستاد و برایش مبارزه کرد، آگاه، آگاهیدهنده، واقعبین، متمدن و خشونتپرهیز، از جمله در انتخاب کلمات و نمادها، در شرایطی که خانواده، فشارهای اجتماعی و قانون حق انتخاب و آزادی فردی زن را زیر پرسش میبرند و نیاز به حرکت را به سکون، و حضور را به غیبت ترجیح میدهند.
سرزمین ما هرگز با نسل جوانی این گونه آگاه و پیشرو و این اندازه بیشمار روبهرو نبوده است. اگر این نسل به خشونت نظام حاکم ببازد و به کژراهه افتد، اگر این نسل ناامید شود، واپس رفتنِ هر تلاش آزادیخواهانه و نوگرا بر خاک ما چنان چشمگیر خواهد بود که شاید نسلها بگذرد و فرصتی برای مرور حکایت تلخ افول جان و روان و اندیشه و عاطفۀ انسانهایی که در یک قلمرو جغرافیایی به نام ایران، رواداریشان را به بیاخلاقی جمعی سیاستباز، از جمله جمعی از مخالفان نهاد قدرت در برون مرز، باختند، باقی نمانَد.
برداشتن حجاب اجباری در زمان و مکان ممکن، هرچند محدود، و آفریدن یک آزادی کوچک دور از چشم «گروگانگیرها»، از بیزمانی و بیمکانیِ شبکههای اجتماعی تا فضاهایی در خارج از مرکز شهرهای ایران و در نهایت شلوغترین نقطهٔ شلوغترین شهر کشور، در یک روزِ کاری هفته از آگاه شدنِ «اتاق و همسایه»ای که ماندلا میگفت، نشان دارد؛ آگاه شدن از حق خود و بیدار شدنِ انگیزه و امید برای خواستن، برخاستن و کوشیدن. مخاطبان کمپینهای پیشنهاد شده توسط مسیح علینژاد شاید الزاماً و در همهٔ موارد خوانندگان مقالات دانشگاهی دربارهٔ حقوق زنان و تعاریف حق و آزادی از چشمانداز جامعهشناسی نباشند، و اهمیت تلاش او نیز شاید از جمله در همین است که آن «اتاق و همسایه» امید پیدا کرده که میتواند کاری بکند کارستان تا «محجوب» نمانَد، «هویّت»اش را تعریف کند و در روایتی که خاطرهٔ زندگی شخصی اوست، فاعل تمام فعلها باشد.
حرکت از «آزادیهای یواشکی» به «چهارشنبههای سفید» و «دختران خیابان انقلاب» حرکتی نمادین از فصایی تنگ به فضایی پهناور و تماشایی است که در یک نگاهِ منصفانه نمیتواند انکار شود، نه به خاطر مسیح علینژاد، که به حرمت امیدی که زنده مانده و بالیده است. «پویش» را معادل معنادار «کمپین» در زبان فارسی برگزیدهاند، یعنی که یک فکر، یک حرکت، پیش میرود، دگرگون میشود و خود را بازتعریف میکندِ. پویاست، چنان که در این «پویش»ها میبینیم.
سطرهایی از نوشتهٔ اخیر نسرین ستوده دربارهٔ حرکت مدنی دختران خیابان انقلاب و احکام سنگینی که برایشان صادر شده، درستترین نتیجهگیری برای پرسشها، امیدها و باورهای این متن است: «آیا این احکام باعث توقف این جنبش خواهد شد؟ آیا این جنبش سر باز ایستادن دارد؟ آیندهٔ این جنبش چه میشود؟ پاسخ به این سؤالات چندان آسان نیست. اما این را به عنوان یک زن میدانم که بسیاری از زنان و مردان سرزمین ما ایران به حجاب اجباری معترضاند و از آن رنج میبرند. ما زنان به قدرت خویش واقفایم و به محافظت از آن آگاهی داریم. ما از اعمال قدرت نمیهراسیم و از خطر سوء استفاده از قدرت آگاهایم. بر مبارزهٔ مسالمت آمیز تأکید داریم، اما این بدان معنا نیست که از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنیم. بی شک نافرمانی مدنی دختران خیابان انقلاب در تاریخ ماندگار خواهد ماند.»(۹)
ما ایرانیان برون و درون، به نگاه یکدیگر نیاز داریم. نگریستن از فاصله منظره را بزرگتر میکند، ولی اگر برای بهتر دیدن منظرهٔ بزرگتر، از اجزای آن چشم بپوشیم، بیشتر منظرهای خودخواسته خواهیم دید. همۀ مسئله در اینجاست، چگونه نگذاریم درخت جنگل را محو کند و جنگل درخت را. هموطنان ما در درون، غرق مسائل روزند و میتوانند به موضوعات دورتر، اگرچه گاه مهمتر، کمتوجه بمانند و ما در این سو، به آن توجهِ روزانه نیاز داریم و از آن برای بهتر نگریستن به منظرهٔ کلی بهره میگیریم. این همراهی هیچ نشان از وابستگیِ یک سو به دیگری ندارد. پرسشهای پیوستهای است دربارهٔ مسیر و ادامهٔ تلاشی که سالها پیش از این آغاز شد، آنسان که خاطرهنویسی تاجالسلطنه و نوشتنهای ارزندهٔ دیگر پس از آن و به دست بیشمار زن ایرانی.
«نه عادلانه، نه زیبا بود/ جهان/ پیش از آن که ما به صحنه برآییم./ به عدلِ دستنایافته اندیشیدیم/ و زیبایی/ در وجود آمد.»(۱۰)
خرداد ۱۳۹۷خورشیدی (ژوئن ۲۰۱۸ م)
—————————————-
* سیمین بهبهانی، خواهم بود
۱. تاجالسلطنه، خاطرات تاجالسلطنه، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران، نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۱
۲. همان، ص ۵
۳. فریدون آدمیت، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، تهران، انتشارات پیام، ۱۳۵۵، ص ۴۲۹
۴. خاطرات شمس پهلوی ابتدا در هیأت مقالات متعدد در مجلهٔ اطلاعات ماهیانه منتشر شد. سال ۱۳۸۹ خورشیدی سعید قانعی، مجموعهٔ این مقالات را همراه با عکسها، نامهها اسناد و مدارک دیگر در کتابی با همین عنوان، توسط انتشارات بهآفرین در تهران منتشر کرد.
۵. گلی ترقی، خاطرههای پراکنده، تهران، انتشارات باغ آینه، تهران، ۱۳۷۱
۶. نسرین رحیمیه، گلی ترقی: خاطرههای پراکنده، مجموعه قصهها، ایراننامه، سال ۱۲، شماره ۳، ۱۳۷۳ صص ۵۶۱-۵۶۴
7. https://www.amazon.com/Wind-My-Hair-Freedom-Modern/dp/031654891X
8. Long Walk to Freedom: The Autobiography of Nelson Mandela, Back Bay Books; 1st Paperback Ed edition (October 1, 1995)
۹. نسرین ستوده، نافرمانی مدنی دختران خیابان انقلاب در تاریخ خواهد ماند، سامانهٔ اینترنتی «آسو»، خرداد ۱۳۹۷
۱۰. احمد شاملو، نه عادلانه، نه زیبا بود...
■ در جایی خوانده بودم که پیش قراولان جامعه مدنی را مقاله نویسان نویسنده معرفی کرده بود و اینچنین استدلال میکرد که اینگونه مقالهنویسان که از خیل تمامی مقاله نویسان اقلیتی انگشت شمارند: ۱- به آنچه مینگارند مسلطاند. ۲- آنچه مینگارند چالشانگیز است. ۳- مستندات آنچه نگاشته اند ارائه شده است. و چهارم اینکه مقاله از سر تا پا انسجام موضوعی خود را حفظ نموده است.
در این مقاله که به خود آگاهی زن ایرانی معاصر میپردازد نگارنده ضمن معرفی کتاب یکی از فعالین مدنی جامعه زنان ایران و چالشهای پیش روی او به سابقه تاریخی موضوع نیز میپردازد و بهتر است اینطور بگویم که هم خود ایشان یکی از فعالین مدنی آگاه و موثر در این زمینهاند.
مصطفی حقیقی
■ بسیار نوشته سنجیده و زیبایی است، و حتی فراسوهای کتاب مورد بررسی را هم دیده است. خسته نباشید بانو زندیان گرامی.
دلم میخواهد این بخش نوشته شما را تکرار کنم برای تعمق بیشتر همه ما روی آن: «ما ایرانیان برون و درون، به نگاه یکدیگر نیاز داریم. نگریستن از فاصله منظره را بزرگتر میکند، ولی اگر برای بهتر دیدن منظرهٔ بزرگتر، از اجزای آن چشم بپوشیم، بیشتر منظرهای خودخواسته خواهیم دید. همۀ مسئله در اینجاست، چگونه نگذاریم درخت جنگل را محو کند و جنگل درخت را. هموطنان ما در درون، غرق مسائل روزند و میتوانند به موضوعات دورتر، اگرچه گاه مهمتر، کمتوجه بمانند و ما در این سو، به آن توجهِ روزانه نیاز داریم و از آن برای بهتر نگریستن به منظرهٔ کلی بهره میگیریم. این همراهی هیچ نشان از وابستگیِ یک سو به دیگری ندارد. پرسشهای پیوستهای است دربارهٔ مسیر و ادامهٔ تلاشی که سالها پیش از این آغاز شد، آنسان که خاطرهنویسی تاجالسلطنه و نوشتنهای ارزندهٔ دیگر پس از آن و به دست بیشمار زن ایرانی.»
نیره توحیدی
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|