پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ -
Thursday 21 November 2024
|
ايران امروز |
مردان بزرگ همچون روزگاران بزرگ، ماده منفجرهای هستند که در آنان نیروی عظیمی بر هم انباشته شده است. درست مثل دوران تباهی و انباشته از بحرانهایی که ایران امروز را در برگرفته که بیشباهت با انحطاط ایران با واپسین دوران قاجار نیست.
پیش شرط ظهور مردان بزرگ دو چیز بیشتر نیست: فرسودگی و از کار افتادگی یک نظام فرتوت همچون زمانه پیش از ناپلنون و پیش از رضاشاه و نیز توانمندی خودساختهای برای به پیروزی رساندن تمدن و فرهنگی برتر و پربارتر! هر دو این پیش شرطها به معنی اهمیت مرکزی نتیجهمندی و کار آمدی در امر سیاست است.
احمد کسروی مینویسد: «در زمان قاجار، ایران بسیار ناتوان گردید و از بزرگی و جایگاه و آوازه آن بسیار کاسته شد و انگیزه این بیش از همه یک چیز بود و آن اینکه جهان دیگر شده و کشورها به تکان آمده، ولی ایران به همان حال پیشین خود بازمیماند. اینان خود کاری نمیکردند و دیگران را هم نمیگذاردند.»
در دوران سیزده ساله بین به توپ بستن مجلس و کودتای سیدضیاء و رضاخان، اتفاقاتی که در دنیا و ایران افتاد، نگاه بسیاری روشنفکران مشروطه را به سمت کارآمدی و نتیجهمندی سیاست و بویژه اهمیت امنیت و مدرنسازی کشور سوق داد. افرادی مانند ذکاءالملک فروغی، علی اصغر حکمت، تیمورتاش، داور، فخرالدین شادمان به حمایت از پروژهی مدرنسازی یا ساختن ایران نوین از سوی رضا شاه کشانده شدند.
اما این رویکرد به این معنی نبود که رضاشاه فردی دموکرات و آزادیخواه است. رضاشاه چه از نظر خلق و خو و چه از نظر مرامی فرد مستبدی بود. اما یک مستبد روشناندیش و تجددخواه و باورمند به جدایی دین از سیاست و نیز فرهنگ ریشهدار و غنی ایران باستان.
با این وجود نباید فراموش کرد که در همین دوران است که احزاب سوسیالیستی، حزب کمونیست ایران، احزاب ناسیونالیستی و گروههای مختلف بهویژه نهادهای مدافع حقوق زنان در ایران سامان میگیرند. رضا شاه، با وجود رویکرد استبدادیاش اما با افرادی رایزنی میکرد و مخالفانی چون محمدتقی بهار و محمد مصدق، آنقدر آزادی داشتند تا علناً با شاه مخالفت کنند.
با وجود استبداد سیاسی دوران رضاشاه، فعالیت فرهنگی رونق بسیار گرفت و اندیشه بازگشت به تمدن با شکوه و ریشهدار ایرانی اوج تازهای یافت. شاهد آن فعالیت کسانی مثل دهخدا، ملکالشعرای بهار و پیرنیاست که آثار کلاسیک ماندگاری خلق کردند.
رضاشاه همان لویاتان (اژدها یا هیولا) بود که برای حفظ نظم و امنیت و آزادیهای طبیعی مردم، حاکمیت سکولار را در برابر نظریه اراده الهی گذارد که این بار دولت در آن جانشین خدا شده است. در ادبیات غرب لویاتان با هرگونه هیولا یا موجود عظیم دریایی یکسان انگاشته میشود. این واژه در ادبیات به نهنگ بزرگ اشاره میکند و در عبری جدید، هم حقیقتاً نهنگ معنی میدهد. در ادبیات و منابع متاخر نیز این موجود به عنوان یک اژدها توصیف میشود که بر مغاک اقیانوس، بر سرچشمههای آبها، ساکن است. در فلسفه سیاسی برای نخستین بار از سوی هابز به عنوان نماد حاکمیت سکولار به کار رفت و رایج شد.
دستاوردهای او چون امنیت و استقلال ملی، بنیانگذاری دادگستری و ثبت احوال مدرن، بسط آموزش نوین و رهایی زنان از قید سنت و حجاب، گرچه با زور، در واقع جامه عمل پوشیدن آرمانهای سکولار نهضت مشروطه و مایه نوعی اعتماد به نفس ملی بود.
در دوران قاجار روحانیون شیعه با تسلط بر سیستم قضایی و آموزش و کنترل اوقاف و خمس و زکات از استقلال اقتصادی و سیاسی روز افزونی بهره مند شده بودند. رضاشاه همچون معمار ایران مدرن و با کمک فکری تجدد خواهان مشروطه تلاش کرد که دست آخوندها را از مسایل مملکتی کوتاه کند. در دوران پیروزی او قوانینی تصویب شد که نقش آخوندها را در مسایل قضاوت مشکل کرد و امور «ازدواج و طلاق و رجوع» که از امور اختصاصی روحانیون بود از انحصار روحانیون درآمد. در اعتراض به این وضع روحانیون دست به اعتراض زدند. رضا شاه با امیراحمدی راهی قم میشوند. در صحن حرم، رضا شاه خود هر معممی را که میبیند به چوب میبندد و با سیلی میزند. مدتی بعد نیز آخوندی در مشهد به نام «بهلول» در مسجد گوهرشاد سخنرانی پر شر و شوری علیه «رفع حجاب» کرد. رضاشاه به سرلشکر مطبوعی فرمان حمله به مشهد داد. توپها و مسلسلها به کنار مسجد گوهرشاد رسیدند و علما و آخوندها در رفتند. آخوندها در گوشهای مخفی شده بودند و بهلول در عقب ماشینی گریخت.
سپس تا آخرین روزهای سلطنت رضاشاه (۱۳۲۰) مشاجرات بر ضد مذهب و علمای دین افزایش یافت و هر کس که لباس آخوندی میپوشید مورد تمسخر قرار میگرفت. در هفت سال آخر سلطنت رضاشاه، آخوندها نه تنها منزوی شدند، بلکه تضاد بزرگی با رفرمهای رضاشاهی پیدا کردند. این ره آوردی بود که رضاشاه از خود باقی گذاشت و اکنون پس از نود سال، بسیاری راه رهایی از حکومت روحانیون را در وجود رضا شاه دیگری میجویند.
دستاوردهای بزرگ لویاتان ایران برخلاف روایت اسلامگرایان حکومتی هیچ ربطی به عامل قدرتهای خارجی نداشت. چهل سال پس از انقلاب با نمایان شدن ناکارآمدی حکومت دینی و غلبه نارضایتیهای عمیق و گسترده از اقتدارگرایی دینی، فساد مالی و آسیبهای اجتماعی، چهره رضا شاه را بیش از پیش در نزد افکار عمومی نماد رهبری بزرگ، مدرن و جدایی دین از حکومت کرده است.
■ جناب حیدریان گرامی، بررسی و نسبتهائی مانند خشن، مستبد و غیره ای را که شما به رضا شاه میدهید فاصله بسیاری از یک بحث و نقد علمی دارد. امیدوارم که شما بدانید که اگر میزان و علت رفتاری هر فردی، ده درصد ناشی از وجود و ژنهای به ارث برده اش از والدین باشد، بقیه آنرن ناشی و کسب شده از محیط و شرایط جامعه ای ست که در آن زندگی کرده و در طی سالها با برخورد به وقایع دارای یک عکس العمل نسبت به آنها گشته. بعنوان نمونه رفتار اقای محمد ثلاث از دراویش است که با اتوبوس بر روی نیروهای انتظامی رفته و منجر به مرگ سه نفر میگردد. علت این واقعه خشم متراکم شده در وجودش و راه انتخابی ایشان بعنوان یک عکس العمل در پاسخ به رفتار های خشن و سرکوبگرانه همان نیروهای انتظامی میباشد. لذا با توجه به اوضاع بس وحشتناک اجتماعی دوران قاجار و گسترش بیعدالتی ها و خودخواهی قدرتمندان و بویژه نفوذ وحشتناک عوامل دولتهای انگلیس و روسیه تزاری در ایران، بسیار طبیعیست که هر فردی بنوبه خود و بر مبنای میزان سابقه کاری و تحصیلات بدنبال راه حلی برای برطرف کردن این مشکلات باشد. خشونت و بی اعتمادی رضا شاه حتی به میرزاده عشقی و دکتر ارانی با توجه به حضور و نفوذ دولت تزاری در ایران، نیز ناشی از همین مسائل است و طبیعیت که ایشان، و یا هر فرد دیگری نسبت به همه چیز و همه کس مشکوک باشد، هر جند که طبق گفته خود شما، ایشان در امور مملکت داریش از وجود افراد دانا و روشنفکر نیز بهره میبرده، که خود نشاندهنده آمادگی ایشان برای تشریک و تبادل نظر در هر موردی در جهت پیش بردن مملکت، میبود. در ثانی اگر نگاهی به کشورهای دیگر و بویژه اروپائی نیز بیفکنیم، نمونه های دیگری که تقریبا مانند رضا شاه عمل کرده اند کم نیستند. بعنوان نمونه جوزپه گاریبالدی در ایتالاست که تقریبا با شیوه ای کم و بیش مانند رضا شاه توانست ایتالیای تکه بکه شده را مجددا متحد کند و نام ایتالیا را در میان سایر کشورهای دیگر پر آوازه نماید.
با احترام / م.ب
■ رضا شاه بخشی از تاریخ ایران است که در آن ایران از باتلاق نابودی سر بیرون آورد و در راستای تحولات سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی رو به ترقی جهان زمان خویش به حرکت در آمد و البته بخشی از آنچه به رفتار استبدادی او نسبت داده میشود را میتوان با توجه به شرایط زمان و اوضاع کشور و سطح دانش مردم در آن زمان تخفیف قایل شد به این دلیل که غیر از آن نمیتوانست کشور را از زیر صفر زمان قاجاریه با آرامش نرمی به کشوری با احترام ، اقتصادی روشنتر از پیش و بالا بردن سطح دانش و آزاد مردن زنان جامعه از حقارت پایان دهد. رضا شاه انسانی بود در تاریخ ایران که در تراز وی عدالت کفه مثبت او بسیار سنگین تر از ضعف اوست و برای هر انسان ایران دوست و هر ایرانی جایگاهی در کمال عزت و احترام داشته باشد.
با سپاس، م.ج
■ دست آقای حیدریان درد نکند. روشنفکران چپ در مملکت ما، بدهکاری اخلاقی زیادی هم به ایران و هم به دودمان پهلوی و بیش از همه به رضا شاه کبیر دارند. زیاد نیستند آنانی که از این جرگه فکری، وظیفه وجدانی خود را در شستشوی آن همه لجنی که دهها سال بر این دودمان پاشیدند، انجام داده باشند تا کمکی به بیداری نسل های پسا انقلاب کند. نکتهای که آقای حیدریان از قلم انداخته است و از اهمیت جامعه شناسی سیاسی و تاریخی بسیار برخورد است اینست که در تاریخ دنیا فقط دو شاه، بودند که نه از درون اشرافیت کهن ایلی و فئودالی بلکه از درون طبقه متوسط برخاستند و نقش آوانگارد اقتدار طبقاتی این طبقه ذاتاً دموکراسی خواه را در تاریخ بازی کردند، اولی ناپلئون بوناپارت بود و دومی همین رضا شاهی که ما به او لقب رضا قلدر دادیم تا اتوریته و نقش دوران ساز او را در سرنوشت میهنمان تقلبل دهیم و منفی سازیم.
حبیب تبریزیان
■ یک نکته در مورد اظهار نظر ب.ب: ایشان در بخشی از نوشته خود آورده است: «....خشونت و بیاعتمادی رضا شاه حتی به میرزاده عشقی و دکتر ارانی با توجه به حضور و نفوذ دولت تزاری در ایران، نیز ناشی از همین مسائل است...» زمانی که رضا شاه، شاه شد سالها از سقوط دولت تزاری روس گذشته بود. ضمن اینکه عشقی و ارانی ربطی به دولت تزاری نداشتند. عشقی شاعری ملیگرا هرچند تندرو بود که در جوانی ترور شد. ارانی اما یک اندیشمند چپگرا (و ضدتزاریسم)بود که گفته می شود در زندان رضا شاه در اثر بیماری تیفویید درگذشت.
شاهین خسروی
■ با تشکر از ابراز نظر محبت آمیز و نیز تذکر انتقادی برخی دوستان!
در باره جایگاه و نقش تاریخی رضاشاه همانطور که در این مقاله بسیار فشرده به عنوان «معمار ایران مدرن» و «بزرگ» آمده تردیدی نیست. ما همچون یک ملت بویژه از منظر تحربه امروزی مان باید رضاشاه و زحمات او برای ساختن ایران را با دیده احترام و تحسین بنگریم. اما در این ارج گذاری در این متن کوشش شده بنا به باور به همان ارزشهای سکولار به مسیر بتسازی و بتپرستی نغلطیم و از وی شخصیتی کامل و بیعیب و نقص نسازیم. اما یاد آوری آقای تبریزیان بنظرم بسیار درست و مهم است. این واقعیت از نظرم دور نبود و با تاکید بر «توانمندی خود ساخته» مردان بزرگ قصدم رساندن همین بود که رضاشاه از معدود شاهان و شخصیتهای تاریخی است که با دست خالی و یک تنه از اعماق ایران بر آمد و همه دستاوردهایش تنها و تنها حاصل تلاش ها و «توانمندی خودساختهاش» بود.
با احترام، محسن حیدریان
■ هموطن گرامی م.ج، شکی نیست که رضاشاه بخشی از تاریخ ایران می باشد؛ ناصر الدین شاه، مظفرالدین شاه، محمد علی شاه، احمد شاه، محمد رضا شاه، خمینی و بقیه نیز بخشی از تاریخ ایران می باشند. اما تاریخ می گوید مظفرالدین شاه فرمان مشروطه برای تشکیل مجلس شورای ملی را در ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ صادر کرد، ولی محمد علی شاه در سال ۱۲۸۷ مجلس شورا را بتوپ بست که منجر به ادامه ی مبارزه و مقاومت مشروطه خواهان شد.شما میفرمائید : «رضا شاه بخشی از تاریخ ایران است که در آن ایران از باتلاق نابودی سر بیرون آورد و در راستای تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی رو به ترقی جهان زمان خویش به حرکت در آمد و البته بخشی از آنچه به رفتار استبدادی او نسبت داده میشود را میتوان با توجه به شرایط زمان و اوضاع کشور و سطح دانش مردم در آن زمان تخفیف قایل شد به این دلیل که غیر از آن نمیتوانست کشور را از زیر صفر زمان قاجاریه با آرامش نرمی به کشوری با احترام، اقتصادی روشنتر از پیش و بالا بردن سطح دانش و آزاد مردن زنان جامعه از حقارت پایان دهد......» (پایان نقل قول از یادداشت شما ) با شما موافقم که در سال ۱۲۹۹ که رضا خان و سید ضیاء علیه حکومت احمد شاه کودتا کردند ایران در اسفناک ترین شرائط اقتصادی و اجتماعی قرار داشت که ناشی از دو عامل بزرگ و خود ویژه بود. اول ـ قحطی، خشکسالی، فقر و بیماری های مسری که همیشه قبلا وجود داشت و یکی از اهداف مشروطه خواهان سرو سامان دادن این مشکلات بود ولی در آن برهه از تاریخ ـ اوایل قرن بیستم ـ بدلیل جنگ جهانی اول، باوجود یکه حکومت ایران اعلام بی طرفی کرده بود طرفین جنگ، بخش هائی از ایران را اشغال کردند که قحطی و بیماری صد چندان شد. دوم ـ جنگ جهانی اول میدان تاخت و تاز خلافت عثمانی و قیصر آلمان ها علیه انگلیس و روسیه در ایران شد که آذوقه ی قشون خود را از مردم فقیر ایران تامین کردند. خوشبختانه روسیه تزاری که همیشه در زمان قاجار در تمام شئون اجتماعی ایران دخالت میکرد با انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ دیگری دلیلی برای حضور در ایران نداشت و بعداز کودتای ۱۲۹۹ اولین کاری که احمد شاه ونخست وزیرش رضاخان سردار سپه انجام داد قرار داد مرزی ۱۹۲۱ / ۱۳۰۰ شمسی بین حکومت ایران و شوروی بود. فراموش نکنیم که جنگ اول جهانی با وجود شوم بودن آن و تلفات کم نظیر آن یک «حُسن» بزرگ داشت که بشریت را از شّر خلافت مرتجع عثمانی نجات داد که در ایران کم شرارت نکرده بود و بالاخره شکست قیصر آلمان که با خرابکاری های خود در تاسیسات نوپای نفتی ایران بعداز قرار داد ناکس دارسی با انگلستان رقابت خائفانه استعماری میکرد. در سال ۱۲۹۹ که کودتای رضا خان و سید ضیاء انجام شد ایران سالها از شّر روسیه خلاص شده بود و نیروهای عثمانی و آلمانی نیز شکست خوردگان جنگ بودند. شما حتما میدانید که بعداز پیمان ورسا چگونه قلمروی عثمانی قطعه قطعه شد و اعراب نیز از شّر عثمانها نجات پیداکردندو ناسیونالیسم عربی پا گرفت. در چنین شرائطی رضا خان و سید ضیاء کودتا کردند که وضع ایران در مقایسه با همسایگان غربی آنطور که شما توصیف می کنید نبود. مثلا کشور نوبنیاد ترکیه بر خاکستر های جنگ جهانی اولی بناشد که از هر نظر در پی ریزی پارلمانتاریسم از حکومت رضا شاه پهلوی موفق تر بود و هنوز هم ساختار دمکراتیک آن اجازه نمی دهد که حزب توسعه و عدالت اردوغان در برگشت به خلافت عثمانی موفق شود. علاوه بر ترکیه نظر جنابعالی را به سیاستهای خردمندانه ی مهاتما گاندی و جواهر لعل نهرو در عروج فاشیسم هیتلری جلب می کنم که با تشخیص درست دشمن بشریت در اواخر دهه ۳۰ میلادی مبارزات استقلال طلبانه و ضد استعماری خود را موقتا تعطیل کردند که جبهه متفقین علیه هیتلر از جانب انگلستان تضعیف نشود و بلافاصله بعداز پایان جنگ استقلال خود را کسب کردند. در حالیکه رضا شاه از چنین دراینی برخورد نبود و دانشمندان و نخبگانی چون محمد علی فروغی را خانه نشین کرده بود و متفقین را مظنون و وادار به اشغال ایران نمود و اگر قبول داشته باشیم که مهمترین چالش بعداز انقلاب مشروطه، مشروعه خواهان بودند باید ببنیم چه نیروهائی در عمل باعث تقویت مشروطه خواهی، حق حاکمیت مردم در تعیین سرنوشت خود، آزادی احزاب، قانون اساسی منسجم، آزادی دین از حکومت و... شدند و چه نیروهائی علیرغم ادعاها راه را برای به قدرت رساندن مشروعه خواهان هموار کردند؟ مبارزه مشروطه خواهان علیه مشروعه خواهان یک پروسه فرهنگی ست که حکومت ها می توانند با کمک و مشارکت نویسندگان، متفکران و نخبگان اجتماعی بر خرافات و واپسگرائی غلبه کنند. رضا شاه و محمد رضا شاه درست بر خلاف این پروسه در جامعه عقب مانده ایران بیش از همه نویسندگان و ر.شنفکران را به بهانه همسایه شمالی به اشکال مختلف حذف کردند که هویت هریک از قربانیان ثابت می کند که بسیار اصلا گرایشی به سیاست های چپ گرایانه نداشته اند. اصلا علت اساسی کودتای ۱۲۹۹ وحشت انگلیس از همسایه شمالی ایران بود که بسیار بی مورد جنبش های مشروطه خواهان گیلان، اذربایجان و خراسان را سرکوب کردند. اساس مبارزات آنها دولت های ناتوان مرکزی و حضور استعماگران و متجاوزان روس و انگلیس و عثمانی بود که بعداز پایان جنگ وجود نداشتند ولی انگلیس برای قرار داد نفت ناکس دارسی همه کار میکرد حتی بعداز ملی شدن صنایع نفت ایران به کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ متوسل شد. همان طور که نوسازی های هیتلر و پیشرفت های فضائی شوروی برای قضاوت های آلمان هیتلری و شوروی استالینیستی کافی نیست. در مورد رضا شاه نز نمی توان فقط جنبه های مثبت را در نظر گرفت. نگارنده مهاتما گاندی و نهرو را به رضا شاه و آتاتورک ترجیح میدهد و می بینیم که هندوستان علیرغم جمعیت بسیار توانسته در مجموع مقام شایسته ای در جامعه ی جهانی تحصیل کند.
پیروز باشیم / محسن کوشا
■ من نه ارادتی به دیکتاتوری دارم نه اراداتی به حکومت سلطنت مطلقه. اما با کسانی که این روزها از رضاشاه به عنوان یک دیکتاتور خونخوار یاد میکنند نیز مخالفم (نمونهاش آقای زیدآبادی عزیز). رضاشاه را باید در ظرف زمانی خودش بررسی کرد. او در دورهای حکومت میکرد که در اروپا دیکتاتورهای خشنی مثل هیتلر و موسولینی و فرانکو و سالازار حکم میراندند و در روسیه هیولایی چون استالین. با این حال رضا شاه، در قیاس با این دیکتاتورها، بسیار دموکرات بود و مرتکب هیچ نسلکشی یا قتلعامی نشد. کل مقتولین رضاشاه از انگشتان دو دست تجاوز نمیکند (مدرس، عشقی، داور، تیمورتاش و...). موقعی که حزب کمونیست ایران غیرقانونی اعلام و سرانش محاکمه شدند حداکثر حکم برای آنها ده سال زندان بود (ارانی البته در زندان مرد).
غرض اینکه رضاشاه در قیاس با همه شاهان ایرانی و چه بسا همتایان اروپایی و روسیاش کمترین قتل سیاسی را انجام داد. نه اردوگاه مرگ تاسیس کرد نه مثل اسلافش و اخلافش از کشته پشته ساخت. مقایسه کنید آمار اندک «قربانیانش» را با بیست میلیون قربانیان هیتلر و استالین. تازه رضاشاه در یک کشور عقبمانده آسیایی حکومت میکرد و نه در مهد گوته و تولستوی. پس من نمیتوانم او را دیکتاتوری خشن و خونریز بنامم؛ هرچند رهبر اقتدارگرا، باابهت و کاریزماتیکی بود.
در این نوشته کاری به اقدامات عمرانیاش و نهادسازیهایش ندارم که بحث جداگانهای را میطلبد. فقط خواستم بگویم لقب «دیکتاتور خونریز» مطلقا به این شاه ایرانی نمیچسبد. مدارای او در برابر مخالفانش به راستی تحسینبرانگیز است؛ بله تحسینبرانگیز.
بیژن اشتری - (نویسنده و مترجم)
■ اين روز ها تداعى دوران (عكس امام تو ماه) ميباشد، كه ميتوان دوران (روح رضا شاه) ناميدش. و اين جو در جامعه به تنگ آمده ايران، ندا از بازگشت به دوران قبل از جمهورى اسلامى مىدهد، و روشنفكران ايرانى بخصوص سياسيون، در مورد رضا شاه، البته به درستى و به انداره كافى مقاله نوشتهاند، با تمام محاسنى كه از وى ياد كردهاند از پاسخ به يك سؤال اساسى بطور نا خودآگاه میگذرند ، و آن چرا در نهايت پس از ان همه خدمات و جداكردن دين از سياست، نتيجه ميشود رژيم قرون وسطايى خمينى؟ كجاى كار میلنگد؟
با احترام كريم
■ هموطن گرامی کریم،
باید دید برای «جدا کردن دین از سیاست» دیگر جوامع بشری چگونه عمل کردند. ولی چرا ما در جنبش مشروطه در چنبر روحانیون و سلاطین گیر کردیم؟ پاسخ سئوال شما چندان دشوار نیست. تمام حکومتهای پادشاهی اروپا بعداز انقلاب فرانسه به اصلاحات روی آوردند و با پذیرفتن قانون اساسی جدید و مناسب جوامع خود ، اختیارات شاهان و کشیشان محدود و حکومت ها به مشروطه سلطنتی / پادشاهی پارلمانی فراروئیدند. این پروسه در ایران پهلوی انجام نشد و صد البته در حکومت ولایت فقیه ممکن است.کسانی که گذار به مردم سالاری را به حذف مکانیکی نهاد روحانیون یا در بار خلاصه کردند و می کنند به تداوم این دو نهاد موروثی کمک می کنند. جنبش مشروطه می خواست شاه سلطنت کند و نمایندگان مردم حکومت کنند مثل سایر کشور های چهان آزاد تا چنین نشود در بر همین پاشنه خواهد چرخید.
پرویز مرزبان
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|