جمعه ۵ بهمن ۱۴۰۳ -
Friday 24 January 2025
|
ايران امروز |
بعضا شکست و یا انحراف در انقلابهای بزرگ سیاسی-اجتماعی که تحقق ایده آلهای خاصی را دنبال میکنند، به شک و تردید در مورد اصالت آن ایده آلها منجر و یا به ورشکستگی و پوچ بودن آرمانها تعبیر میشود. انحراف انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه تزاری و شکست نظام سوسیالیستی اتحاد جماهیر شوروی برابر با غیر واقعی و غلط بودن ایده سوسیالیسم تلقی میشود؛ و یا تحقق نیافتن شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» پس از انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ نشانگر غیر واقعی و غیر عملی بودن ایده استقلال در عصر جهانی شدن، و توهم در امکان تحقق دمکراسی و آزادیهای سیاسی-اجتماعی نهادینه شده در کشوری مانند ایران که هنوز از سنت و فرهنگ مذهبیِ بسیار ریشهای، نهادینه شده و استبدادپرور رها نشده است، میباشد. بر این مبنا برخی ممکن است به این نتیجه برسند که اصولا ایدئالیسم، بویژه زمانی که توسط گروهی از مردم مجدانه دنبال میشود، میتواند بسیار خطرناک نیز باشد.
اما آیا واقعا چنین است و ایدئالیسم، بویژه برای جوامعی مانند ایران، میتواند بسیار مضر باشد و پیگیریِ تحقق آن بیشتر موجب بینظمی، تخریب و از هم گسیختگی نظم موجود میگردد، بدون اینکه قادر به خلق جانشینی جدید بهجای شرایط موجود بوده باشد؟ در همین رابطه به گروهها و تشکلهای سیاسی-چریکی دوران قبل از انقلاب اسلامی اشاره میشود که ایدئالیسم خطرناکشان و رفتارهای گروهی آنها (در شکل عملیات چریکی، ترور و تخریب) یکی از عوامل برهم زننده نظم اجتماعی آن زمان بوده است. این انتقاد به گروههای مذهبی طرفدار خمینی نیز وارد میشود که آنان نیز بدنبال ایده آلهای مذهبی خود بودند، ایدهای که بسیار خطرناک بود و به تجربه دیده و ملاحظه میکنیم که تحقق چنین ایدهای چه عواقب بسیار منفی برای جامعه ایران ببار آورده است.
نگارنده اما معتقد است که جدا از اینکه مطابق مبانی فکری و اندیشهای که هر فردی در اختیار دارد، میتواند یک ایده آل مثبت و یا منفی ارزیابی شود، مشکل و خطر اصلی در ذات و نفس ایدهآل داشتن و ایدهآلیسم نیست، بلکه خطر اصلی در توهمی است که بر مبنای یک ایده آل خاص شکل میگیرد و بدنبال خود ایدهآلیست را متوهم و از دنیای واقعی بیگانه میسازد.
یکی از عوامل مهم در تبدیل شدن ایده آل به توهم، مقایسه دائمی و عمدتا ناخودآگاه بین شرایط موجود و شرایط ایده آل، و استفاده از معیارهای معمولا مطلق برای خوب جلوه دادن شرایط ایدهآل و بد به تصویر کشیدن شرایط حال است. آنچه که در این رابطه به کمک انسان میآید، هنر خودگولزنی است که هر فردی به تناسبی از آن برخوردار است. هنری که موجب میشود که رابطه انسان با واقعیتهای پیرامونش قطع گردد و در دنیای ذهن و ایده آلهایش به یک ایمان و اعتقاد راسخ دست یابد. این هنر و فرایند خودگولزنی در زمینههای علوم اجتماعی توسط بحثهای تئوریک پیرامون ایدئولوژی و آگاهیهای کاذب ناشی از آن توضیح داده میشود. ایدئولوژیی که خواستهها و ایده آلها را آنچنان برای فرد متوهم تصویرسازی میکند که گویی بهراحتی در دسترساند و تنها کافی است که در جهت تحقق آن بپا خاست، که «ره خود بگویدت چگونه باید رفت».
شاید اشاره به چند نمونه تاریخی از رهبران و ایدئولوگهایی که نقش موثری در رقم زدن تاریخ کشور و ملتشان داشتهاند تفاوت بین ایدهآلیسم و توهم را بهتر روشن سازد. اگر از این زاویه به تاریخ حدود صد سال اخیر کشورمان توجهای داشته باشیم میتوانیم بطور نسبی روشنگران و کنشگران سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران را بدو دسته عمومی تقسیم کنیم؛ گروهی که ضمن داشتن ایده آلهای روشن و مشخص، کمتر دچار توهم در روش رسیدن به ایده آلهایشان بودند و دستهای که بهتر است آنها را یک متوهم بنامیم تا یک ایدهآلیست.
سید جمال الدین اسد آبادی که در خیال اتحاد کشورهای مسلمان در مقابل غرب بود و سیاست و سیاستورزی را از این زاویه میدید، یک متوهم و ایدئولوگ تمام عیار در نوع خود بود. وی تلاشهای سیاسی خود را در اصلاحات ساختاری در حکومت قاجار در نهایت برای رسیدن به هدف نهاییاش یعنی اتحاد اسلام و دول اسلامی میخواست؛ و قبل از اینکه یک روشنگر مسلمان به معنای واقعی باشد یک احیاگر دینی بود. یکی از گفتهها معروف او به این مضمون است که «رفتم به غرب اسلام را دیدم ولی مسلمان ندیدم. برگشتم به شرق مسلمان دیدم اما اسلام ندیدم». این گفته وی نشان از عدم شناخت عمیق او از فلسفه و تاریخ مغرب زمین و توهم وی به اسلام و شریعت بود، که ظاهرا آن را در مناسبات اجتماعی-سیاسی غرب دیده بود. از دیگر توهمات او این بود که وی تصور میکرد که با ترور ناصرالدین شاه میتواند راه اصلاحات ساختاری در حکومت قاجار را باز نماید.
در مقایسه با سید جمال الدین اسد آبادی میرزا فتحعلی آخوندزاده را داریم که بنظر من از جمله روشنگران ایده آلیست اما واقع بین و غیر متوهم دوران پیش از انقلاب مشروطه بود. وی بر خلاف سید جمال الدین اسد آبادی و دیگر اصلاح طلبان دوران قاجار که سعی داشتند یک این همانی بین مقررات اسلامی و فقه با قوانین اساسی اروپایی پیدا کنند، دچار توهم نیست و معتقد بود که بین شریعت اسلام و قوانین مدرن مغایرتهای بسیاری وجود دارد. او با وجودی که دین را با صراحت نقد میکرد و خواهان جدایی دین از سیاست بود اما در عین حال خود را مسلمان و وطن پرست مینامید. برای مثال در پاسخ به مخالفان خود مینویسد: «من دشمن دین و دولت نیستم، من جان نثار و دوستدار ملت و دولتم. منظورم رفع جهالت است و از بین بردن کلیه موانع ترقی در علوم و فنون و سایر جهات است از قبیل تامین عدالت و رفاهیت و ثروت و آزادی برای ملت و عمران و آبادی وطن...» (مکتوبات).
طرح و پیشنهاد وی بر تصحیح و تغییر خط فارسی نیز نشان از واقع بینی او دارد. پیشنهاد وی عوض کردن خط فارسی آنطور که در ترکیه بعدها اتفاق افتاد نبود، بلکه میخواست که موانع آموزش زبان فارسی را بدلیل پیچیده بودن آن از سر راه سواد آموزان بردارد و زبان فارسی را آسان تر نماید، برای مثال با حذف نقطه. خود او نظر و پیشنهاد خود اینگونه توضیح میدهد: «فنی مورد است که آن را استناغرافیا میگویند. یعنی فن سرعت کتابت. و از شروط این فن، یکی آن است که حروف کلمات باید اشکالی داشته باشند که در ترقیم آنها از روی کاغذ برداشته نشود، بلکه به یک گردش، همه آنها را مصور سازد... در خط سابق اکثر حروف نقطه دارند و گذاشتن آنها به خاطر سهولت قر ائت از واجبات است. اما در در گذاشتن هر یک از آنها قلم از روی کاغذ برداشته میشود. لهذا در خط جدید به سبب رفع سبب بطوء در کتابت، و هم به جهت عدم التباس بعضی کلمات به یکدیگر، من نقطهها را بالکلیه متروک نمودم و برای هر حرف علامتی پیدا کردم که به واسطه آن از دیگری تشخیص خواهد داشت…» (مکتوبات)
در واقع اگر سید جمال نماینده اسلام و حکومت اسلامی زمان خود مانند دولت عثمانی بود، آخوند زاده نماینده تفکر فلسفی و علمی نیمه دوم قرن نوزدهم بود که در اروپای آن زمان به اوج خود رسیده بود. او دقیقا به همین علت که از روح علمی و فلسفه مدرن تغذیه کرده بود در راه رسیدن به ایده آلهای خود کمتر دچار توهم میشد. به همین سبب نیز تاثیرات اندیشه و افکار او بسیار ماندگارتر از اصلاح طلبان متوهم شد و او را به جایگاه رفیع یک روشنگر رادیکال اما واقع گرا و اثرگذار رسانید.
اگر به این گذر کوتاه و سریع در تاریخ ایران ادامه دهیم، غیر منصفانه است که در برابر دکتر محمد مصدق مکث ننماییم. او را نیز میتوان از جمله مصلحین ایدهآلیست اما واقعگرا و غیر متوهم نامید. او که از سنین نوجوانی در مناسب دولتی و اداری مشغول بکار شد و بیش از شصت سال از عمرش را در دنیای سیاست گذرانده بود، طبیعتا مخالفان و موافقان بسیاری داشت. مخالفان وی او را فردی خود رای و مستبد معرفی میکردند که برخی از سیاستها و مواضعش متناقض است. زمانی با تغییر نظام سلطنتی قاجار به جمهوری با سکوت خود مخالفتی نمیکند و زمانی دیگر شدیدا با الغای سلطنت قاجار و جانشینی سلطنت پهلوی مخالفت میورزد. موقعی که خود رئیس دولت بود از مجلس شورا در خواست اختیارات ویژه برای خود مینماید و آنرا بدست میآورد، در حالیکه در گذشته نه چندان دور زمانی که دیگر روسای پیشین دولت ایران این درخواست را از مجلس شورا داشتند، او بعنوان نماینده مجلس با این درخواستها مخالفت جدی میکرده است. (نگاهی به کارنامه سیاسی دکتر محمد مصدق سایت http://www.basirat.ir).
واضح است که مصدق نیز مانند هر شخصیت سیاسی دیگر که در اوج بحرانهای سیاسی (مانند سالهای ۱۳۳۰) سکان اداره دولت و کشور را در دست میگیرد، نقاط قوت و ضعف بسیاری از خود نشان میدهد و موافقان و مخالفان بسیاری پیدا میکند. اما همین واقعیت دال بر این است که وی ضمن اینکه یک وطن پرست و ملی گرای واقعی بود و در جریان نهضت ملی شدن نفت ایران از پیگیری منافع ملی کشور و مردمش کوتاهی نکرد، اما در عین حال، بعنوان یک سیاستمدار کارکشته و پر تجربه دچار توهم نیز نبود. برای مثال او با وجودیکه شدیدا مخالف رضا شاه بود و زمانی در رابطه وضعیت رضا شاه گفته بود که «آش دارد سر میرود و من هم سبزیاش نخواهم شد.» همیشه سعی میکرد بهانهای نیز دست رضا شاه برای دستگیری و حبسش ندهد. (۷ پرده از زندگی خصوصی دکتر مصدق سایت asriran.com)
از دیگر شخصیتهای سیاسی دوران اخیر که ضمن ایمان و پایبندی راسخ به ایده آلهای خود کمتر دچار توهمات ایدئولوژیک بود مهندس مهدی بازرگان است. او نیز با علوم جدید آشنا بود و از فرهنگ مدرن بسیارها آموخته بود. وی اگرچه در عرصه سیاست نیز فعال بود و این فعالیتها در رهبری نهضت آزادی و سپس ریاست دولت موقت پس از پیروزی انقلاب اسلامی بروز مییابند، اما بهتر است او را در ردیف یک متفکر دینی و قلم زن و مدیر اجرایی قرار دهیم تا یک کنشگر سیاسی و یا حتی سیاستمدار؛ ویژگیهایی که از او یک انسان واقعگرا حتی زمانی که وارد عرصه سیاست میشود میسازند.
واقعگرایی او را از همان ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی میتوان مشاهده کرد، زمانی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به شوخی گفت که «ما از خدا باران خواسته بودیم اما سیل آمد». زمانی نیز که اختلافاتش با نظرات خمینی اوج میگیرد به خمینی میگوید که «شما ایران را برای اسلام میخواهی و من اسلام را برای ایران». در جریان رفراندوم جمهوری اسلامی نیز طرح جمهوری دمکراتیک اسلامی را داد و خواستار نظارت مجامع بین المللی بر جریان رفراندوم شد که هر دو این پیشنهاد با مخالفت شدید خمینی روبرو گردیدند و خمینی اعلام کرد «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر نه یک کلمه بیشتر».
حال با چراغ ایدهآلیستهای واقعگرا و غیر متوهم تاریخ یک صد سال اخیر ایران میتوان بخوبی ردپای ایدهآلیستهای متوهم و ایدئولوژی زده را نیز شناسایی و ردیابی کرد. ایدهآلیستهایی که در درجه نخست و یا فقط با اهداف سیاسی و ایدئولوژیک خود دست به قلم و یا اسلحه بردند. به نظرم کنتراست بین این دو دسته از کنشگران سیاسی-اجتماعی واضحتر از آن است که محتاج به اشارات مفصل به دیدگاهها و رفتارهای سیاسی آنها باشد.
امثال علی شریعتی، جلال آل احمد و اکثر گروهای سیاسی مارکسیست و یا مسلمان که مشی حرفهای مبارزه مسلحانه را در سالهای پیش از انقلاب اسلامی در پیش گرفتند از جمله ایدهآلیستهای متوهمی بودند که ابزارهای اندیشه ورزی، تحلیل جامعه ایران و راهکارهای سیاسی آنها نه ابزار علم، فلسفه مدرن و روشهای شناخت علمی و تجربی، بلکه ایدئولوژیی بود که یا در زندان به تدوین آن نشسته بودند و یا از منابع خارجی کپی برداری با اندکی تغییر کرده بودند. برای شریعتی یک فرد عرب بنام ابوذر غفاری با ارزش تر از بوعلی سینا و فردوسی، که اگر آنها نبودند خود او و همه ما به احتمال زیاد عربی حرف میزدیم و مینوشتیم، بود. برای جلال آل احمد شیخ فضل الله نوری شهید مظلوم و نماد پاسداری از شریعت اسلام بود و از مقامی به مراتب بالاتر از روشنگران اصلی مشروطه که جنبش مشروطه خواهی و آزادی و عدالت طلبی و در نهایت انقلاب مشروطه مدیون آنها است، برخوردار میباشد.
در انتها این واقعیت را نیز نباید نادیده گرفت که تاریخ ایران و تجربه این ملت نشان دادهاند که از حکمت روزگار راه ایدهآلیستهای متوهم، هر چند در شعار و حرف انقلابی و رادیکال ظاهر شوند، در نهایت به راه متوهمین از جبهه ارتجاع و عقب ماندگی که در توهم افکار مندرس و پوسیده خود ماندهاند، نزدیک میشود و حتی گاه هر دو راه بر یکدیگر منطبق میگردد. زیرا هر دو این جریان در درجه نخست با ابزار و اهداف سیاسی و ایدئولوژیک خود قدم در راه میگذارند و طی طریق میکنند. در این راه که هدف اصلی تحقق اهداف ایدئولوژیک مورد نظر خود میباشد، هر وسیلهای میتواند مورد استفاده قرار گیرد، از هم جبهه شدن با یکدیگر تا همکاریهای تنگاتنگ. همکاری که طبیعتا تا زمانی فایده و معنا دارد که هر دو برای تحقق اهداف ایدئولوژیک خویش بکار یکدیگر آیند. همکاری که زمانی که موعد آن بسر رسید، به جنگ و دشمنیهای خونین تبدیل میگردد.
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025
|