سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ -
Tuesday 3 December 2024
|
ايران امروز |
شاید شعلههای این جنبش اعتراضی طبقات محروم و جوانان بیکار برای مدتی در زیر خاکستر غم و اندوهِ کشته شدن عدهای از فرزندان این مرز و بوم و زندانی شدن هزاران تن از معترضین پنهان شود اما با ویژگیهای بارز و متفاوتی که جنبش اخیر در مقایسه با جنبشهای عدالتطلبانه و آزادیخواهانه ملت ایران در دهههای اخیر از خود نشان داد باید گفت که این جنبش نه تنها خود را در دفتر تاریخ تحولات سیاسی-اجتماعی ایران ثبت کرده، بلکه فصل جدیدی در این دفتر گشوده است.
اگرچه این فصل جدید در تحولات سیاسی-اجتماعی ایران به حق «نان، کار، آزادی» نامیده شده است، اما آن را نباید صرفا در حد مطالبات اقتصادی و موضوعات صنفی محدود نمود. شاهد این واقعیت را بهخوبی میتوان در نوع برخورد و کلام مقامات جمهوری اسلامی و شخص ولایت فقیه این نظام دید، که نشان میدهد آنها پیام اصلی این جنبش را بخوبی گرفته و میدانند که خواستهها و مطالبات معترضین به مسائل اقتصادی و موضوع بیکاری محدود نمیشوند؛ و بخاطر همین نیز دهان به ناسزاگویی گشوده و معترضین را زباله و آشغال مینامند؛ و برخی از اصلاح طلبان که حیات و ممات خود را وابسته به ادامه حیات این نظام میدانند، نیز دقیقا به علت ماهیت اصلی این جنبش که کلیت دستگاه ایدئولوژیک و سیاسی نظام جمهوری اسلامی را هدف قرار داده است، آن را بیریشه و یا معترضین را کرکس مینامند.
اگرچه نفی تمامیت نظام جمهوری اسلامی، که در شعارهای مرگ بر دیکتاتور و یا مرگ بر روحانی و خامنهای متجلی بود، به ظاهر مشابه نفی تمامیت نظام پادشاهی و شعارهای مرگ بر شاه در دوران انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ است، اما واضح است که این جنبش در معنا، نوع و عمق مطالبات و در انگیزههای اصلی گسترش آن در سرتاسر ایران، تفاوتهای بسیار اساسی با جنبشی که به انقلاب سال ۱۳۵۷ منجر گردید، دارد. اصولا همانطور که هر انسان و جامعهای در هر مقطع زمانی از حیاتش پدیدهای بیهمتاست و جامعه ایران سال ۱۳۵۷ قابل مقایسه با جامعه ایران امروز نیست، انقلاب اسلامی نیز پدیدهای بیهمتا بود، همانطور که جنبش نان، کار و آزادی بیهمتا و کاملا متفاوت با جنبش سبز در سال ۱۳۸۸ است.
رمز بیهمتایی هر حرکت و جنبش اجتماعی-سیاسی در داستانی نهفته است که عموم شرکتکنندگان در آن جنبش به آن باور پیدا میکنند. برای مثال خواستههای اقتصادی، صنفی و بهبود وضعیت معیشتی مردم در سالهای ۱۳۵۵-۱۳۵۶ شمسی آن داستانی را که به انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ معنا بخشید و بسیاری به آن باور پیدا کردند و بدنبال آن راه افتادند رقم نزدند؛ حتی استبداد و نبود آزادیهای سیاسی در دوران سلطنت پهلوی تنها عوامل تعیینکننده در ساخته و پرداخته شده داستان انقلاب اسلامی نبودند. آنچه که این داستان را خوب پروراند و شکل بخشید و در باور بسیاری از مردم نهادینه کرد دو عامل درونی و بیرونی بودند. این دو عامل یکی، زخم، خشم و عقدههای انباشته ناشی از کودتای سال ۱۳۳۲ و سرنگونی رهبر ملی مردم دکتر محمد مصدق بود، که همچنان در سینه و حافظه مردم زنده بود، و دیگری دست نسبتا باز فعالین و نظریه پردازان مسلمان در سالهای آخر پادشاهی محمد رضا پهلوی در دادن رنگ و لعاب مذهبی به خشم و عصبانیت مردم از کودتای امریکایی-انگلیسی سال ۱۳۳۲ و ترویج و تلقین این احساس خطر که حکومت شاه با برنامههای مدرن سازی خود، میرود که هویت فرهنگی و مذهبی مردم ایران را نابود سازد.
اما داستان جنبش نان، کار، آزادی سال ۱۳۹۶ چیست و چگونه این داستان میتواند در باور مردم نهادینه شود و پایدار بماند؟ طبیعی است که خواستههای اصلی مردم را از میان کلمات نان، کار آزادی میتوان دریافت و فهمید اما آیا خواستههای نان، کار آزادی بهخودی خود میتوانند تبدیل به یک داستان و باور جدید شوند؟ و آیا میتوان از داستانهای پیشین کپیبرداری کرد و این جنبش را بهنفع خود و یا جریان متبوع خویش مصادره نمود؟ پاسخ به این سوالها قطعا منفی است، زیرا همانطور که در فوق آمد، هر پدیده اجتماعی در هر مقطع زمانی پدیدهایست بیهمتا و یگانه، همانطور که انقلاب مشروطه، نهضت ملی شدن صنعت نفت، انقلاب اسلامی، جنبش سبز و جنبش نان، کار، آزادی هر یک پدیدهای یگانه و بیهمتا هستند و داستان و باورهای مربوط به هر جنبش و مقطعی فقط و فقط از آن همان جنبش و مقطع تاریخی هستند و قابل کپی برداری نیستند.
موضوع و خواست کار بیجهت در میانه و مرکزیت شعار نان کار آزادی قرار نگرفته است، موضوعی که کمتر، بهویژه از نظر روانشناسی و نقشی که در زندگی انسان دارد، به آن پرداخته شده است. در حالیکه در دنیای امروز کار و شکوفایی خلاقیتهای انسانی در هنگام کار کردن بهعنوان یکی از سرچشمههای مهم در معنا بخشی به حیات انسان و انگیزه برای ادامه آن تبدیل شدهاند. حتی میتوان گفت که در دنیای مدرن، کار و شکوفایی خلاقیتهای انسان، جای ادیان و مذاهب را که قرنهای طولانی منابع اصلی در معنا بخشی به زندگی بودند گرفتهاند. امروزه مردم بسیار بسیار بیشتر از مشغولیات روزانه که در آن هدف خاصی را دنبال میکنند، لذت میبرند و احساس رضایت میکنند تا از مراسم و عادات مذهبی.
اولین سوالی که یک جوان بیکار در ایران، هنگامی که صبح از خواب بر میخیزد از خود میکند این است که برنامه امروزم چیست، آیا کاری دارم که مشغول آن شوم، تا در آخر روز با رضایت خاطر و توشهای فراهم آمده از دست رنجم به خانه بازگردم؟ این سوال اگرچه یک سوال ساده بهنظر میرسد، اما سوالی است عمیقا فلسفی و معنا دار. حتی جوان با پاسخ مثبت به این سوال است که احساس بودن و مفید بودن میکند، برای او گفته معروف من فکر میکنم پس هستم بیمعنا است، شعار فلسفی او در حقیقت «من کار میکنم پس هستم» میباشد.
در واقع جوان ایران امروز دیگر به داستانهای بزرگ و ساخته و پرداخته شده توسط والدینش اعتقادی ندارد، او معنا و داستان زندگی خود را در کار کردن و مفید بودن جستجو مینماید. معنا و مفهومی بسیار ساده اما، واقعی، سکولار، مادی و خاکی!
در زمینه نقش کار و کشف و ظهور خلاقیتهای انسان تحقیقات و مدل هرمی شکل ماسلو (Maslow) بسیار معروف است. در این مدل هرمی، شرایط مختلفی که یک انسان میتواند دچار آن شود و یا در آن قرار گیرد طبقه بندی شدهاند. در قسمت تحتانی این مدل «شرایط بقا»، در مرحله بالاتر «احساس امنیت» و در طبقه سوم «جایگاه اجتماعی» قرار گرفتهاند. برخورداری از احترام و سپس شکوفایی استعدادها در طبقات چهارم و پنجم این هرم قرار میگیرند. مطابق این مدل، زمانی انسان قادر خواهد شد که به زندگی خود معنا بخشد که مراحل و طبقات پیشین این هرم را پشت سر گذاشته و از آنها صعود کرده باشد. همانطور که از این مدل میتوان بخوبی دریافت، کار کردن، مفید و با ارزش بودن و کسب یک جایگاه مشخص اجتماعی مکانیزمهای اصلی در صعود از این هرم و رسیدن به قله رضایت از خود و معنای زندگی هستند.
حال زمانی که این مدل را بر شرایط جوانان ایرانی که بخش اصلی معترضین را تشکیل میدادند منعکس کنیم، مشاهده میشود که اکثر معترضین شوربختانه در کف این هرم و برای بقای خود دست و پا میزنند؛ و درد آورتر این است که رهبران جمهوری اسلامی از صدر تا ذیل حتی حق دست و پا زدن برای این جوانان قائل نیستند و میخواهند آنها را بمانند زباله و آشغال از گردونه جامعه تحت حکومت اسلامی به بیرون پرتاب کنند. در نزد آنان مردم ایران همان بخش چند درصدی هستند که در عین فقر و نداری دلشان به موهومات دستگاه آخوندی خوش است و معنای زندگی خود را در این موهومات یافتهاند و یا هنوز جستجو میکنند.
موضوع کار و نقش آن در زندگی انسان آن اندازه مهم است که حتی بسیاری از روانشناسان نیز به آن توجه ویژهای کردهاند و مهمترین عامل در هدایت و راهنمایی جوانان و حفاظت آنها از انحرافات مختلف، کارِ سازمان یافته همراه با هدایت و راهنماییهای تخصصی و مشغلههای مفید اجتماعی معرفی نمودهاند. در این زمینه روانشناس امریکایی ژیکسزنت میهالیی (Mihaly Csikszentmihalyi) در نظریه بسیار معرف خود تحت عنوان جریان (flow) نقش کار را در ایجاد احساس رضایت و خوشحالی از قرار گرفتن در یک جریان ادامهدار مانند یک رود جاری مورد بررسی قرار میدهد و با آوردن مثالها و نمونههای فراوان از افرادی که خود آنها را مورد مطالعه قرار داده است نشان میدهد که زمانی که یک نفر به کاری که به آن علاقه دارد مشغول است و همه فکر و توجهاش معطوف به آن کار است، در حقیقت خود را به جویباری سپرده است که از امواج آرامش دهنده آن لذت میبرد و دنیای پیرامون خود را فراموش کرده و گذر زمان را نمیفهمد.
البته که این احساس رضایت زمانی تکمیل میشود و میتواند به زندگی روزانه فرد معنا بخشد که نتایج و محصولات کار وی دزدیده نشوند و یا او از کاری که میکند، بدلیل اتوماتیزه شدن مستمر فرایند تولید، از خود بیگانه نگردد و تبدیل به مهرهای از دستگاه بزرگ تولید نشود. اگرچه در این رابطه نیز ژیکسزنت میهالیی پیشنهاد میکند که باید به اشکال مختلف خلاقیت آدمهایی که با کارخانههای تمام اتوماتیزه کار میکنند تشویق و تقویت نمود تا کیفیت و کارکرد ماشین آلات بهبود یابند و محصولات بهتری به بازار عرضه شوند؛ از این طریق است که خطر تکراری و کسالتآور شدن کار و یا مهره شدن انسان کمتر میشود.
لبو فروشهای شهرهای ایران که البته از دست ماموران شهرداری در امان نیستند، هر روز لبوهای خود را آماده میکنند و بر بساط فروش میگذارند. اینان نیز از همین مکانیزمی که در بالا به آن اشاره شده پیروی میکنند. آنها سعی میکنند محصول بهتر، خوش رنگتر و خوش مزهتری به بازار عرضه کنند و هر بار که پس از فروش لبوهای خود به خانه باز میگردند با رضایت خاطر و با انگیزه بیشتر برای عرضه محصولی بهتر بر سر سفره کوچک خانوادهاش مینشینند. او از همین طریق بسیار ساده معنای زندگی خود را یافته و به یکی از اهداف مهم زندگی یعنی لذت از کار و بکارگیری خلاقیتهای خود برای بهبود آن رسیده است، بدون اینکه نیازی به داستانهای موهوم و وعدههای پوچ ادیان و یا ایدئولوژیها داشته باشند. داستانی که آنها هر شب و روز در حال تکرار آن هستند و برای بهبود نتایج کار خود تلاش میورزند، داستان واقعی زندگی آنها است؛ نه داستانهایی که در کتب تاریخی و فلسفی به رشته تحریر در آمدهاند. این داستانها در واقع امر برای توجیه نحوه زندگی و نوع نگرش نویسندگانشان به زندگی نوشته شدهاند؛ که از این نظر تفاوتی بین داستانی که لبو فروش از زندگی خود مینویسد تفاوتی با داستانهای فلسفی و دینی ندارد، که هر کدام به تصویر در آورنده نحوه زندگی و طرز فکر نویسندگان آن هستند.
اما جمهوری اسلامی، حال که قادر نیست که امکانات شغلی مناسب در اختیار جوانان قرار دهد، همین رضایت خاطر لبو فروش و معنای سادهای که او از زندگی خود پیدا کرده است را بر نمیتابد و با خشونت بساط کوچک و منبع درآمد لبو فروش را در هم میکوبد؛ و آنگاه که او و خیل بیکاران به اعتراض بر میخیزند آنها زباله و آشغال و عامل بیگانه معرفی میکند.
اما این خشم مقامات جمهوری اسلامی صرفا از شعارهای مرگ بر خامنهای نیست، خشم این حکومت از جوانان معترض به این واقعیت باز میگردد که نسل جوان ایران امروز دیگر به موهومات آخوندی باور ندارد. موهوماتی که در پی چیزی نیست جز القای یک معنای کاذب و پوچ برای زندگی جوانان ایران که بسیاری از آنها نمیدانند که وقت روز خود را چگونه بطور مفید پر کنند.
خشم آنها از اعتراض سیل بیکاران و شعار کار نان آزادی در این نیست که معترضین تقاضای کار و نان و مسکن دارند، در این واقعیت نهفته است که داستانهای دروغینی مانند «ایران اسلامی»، حکومت مستضعفین و اعلام همیشگی این خطر که دشمن در کمین اسلام نشسته است و... دیگر برای نسل جوان و اکثریت غالب مردم ایران اعتباری ندارند. نسل جوان ایران شور و معنای زندگی خود را در جستجوی کار، یافتن و تثبت جایگاه اجتماعی خویش و در آزاد کردن استعدادها و خلاقیتهایشان جستجو میکند.
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|