iran-emrooz.net | Mon, 28.03.2005, 12:30
زبان جهانی سرمايه
دكتر علی حصوری
دوشنبه ٨ فروردين ١٣٨٤
برای بيان وضعی وخيم و ناپذيرفتنی چه بايد كرد؟ وضعی كه شايد بدترين نباشد اما برای رفتن به آن سو، آن هم با واژگانی فريبنده، سخن میگويند. اين هم مهم است كه ما تا چه حد اين وضع وخيم را باور داريم. برای اكثريت باوركردنی نيست، اما هست و بايد كسی در آن سخن بگويد يا از جائی اين گفتمان آغاز شود. زمزمه كردن، سخن گفتن نيست. بايد زبانی مشخص و روشن برای بيان آن برگزيد كه از نهايت آن وضع سخن بگويد. زبانی روشن و گويا و حتی سيلیوار. آيا بايد به شعر پناه برد؟ ناگزيرم مثالی بزنم.
استاد من ذبيح بهروز باور داشته است كه كشور ما در دورهء هوشياری او (تقريبا از ١٢٩٠ تا ١٣٥٠ خورشيدی)، گرفتار وضعی وخيم بوده و اين را در طنزهای خود گفته است، گرچه او هميشه خندان، شاد و به آيندهء انسان اميدوار بود، چرا كه میدانست زبان تند اورا كه در سانسور دائمی مجال ظهور نداشت، گروهی كه به آن دسترسی داشتند میفهميدند و دوست داشتند. او در طنزهای خود از شاه، وزير، وكيل و شيخ گرفته تا فلان ترياكی مفلوك را در يك رديف و با زبانی همانند، بسيار زيبا و دلچسب هجو كرده بود. به همين دليل عمدهء ”رجال و معاريف“ همدوره اش از او بد گفتهاند و میگويند. آری طنزهای او هجو است و هجو او سزاوار دورهای از تاريخ كشور ما و در عين حال تاريخ جهان است كه تنها در هجونامههای او میتوان وخامت آن را شناخت. در دورهء او سلطنت، وزارت، وكالت، سناتوری، روحانيت، استادی دانشگاه تا بقالی سرگذر هجو بوده است. در سه بيتی كه به عنوان مقدمه بر دو كتاب گندستان و گندنامهء خود (تاليف محمدبن فضل سنبلی شاملو معروف به ابن ديلاق) نوشته اين وضع وخيم را چنين نشان داده و در همان هم فاتحهء شاه تا گدا را خوانده است:
چو ديدم جهانی زسر تا به پا / به گندابی از جهل و ذلت فنا
يكی نامه پرگند و بو ساختم / به كار گل و مل نپرداختم
بر مرد فرزانه در سخن / چه برتاج زرين چه درچاه عن
اينك من دوست دارم تاج زرين زمانهء خويش را در برابر همان چاه قرار دهم و در آن دو در سخن بجويم. اما اشكال كار من اين است كه نمیخواهم آن را به شكل دستنوشته و به خط ديگران و با امضائی مستعار بر سر زبانها بيندازم. من فاش و با امضا مینويسم و باور دارم كه اوضاعی كه ذبيح بهروز میديد از ١٣٥٠ (سال درگذشت او) تغييری نكرده و بلكه نتيجهء منطقی خود را در همهء جهان به بار آورده است.
بيشتر شما بهتر از من میدانيد كه جهان ما بويژه در صدهء بيستم نه تنها بيش از پيش به سوی سرمايهداری پيش رفت، بلكه با شكست اردوی پوسيدهء شرق، ناگهان، شتابناك و بیكوچكترين ملاحظهای سايهء مشئوم خودرا بر جهان میگسترد و آن را با الفاظی چون دموكراسی و آزادی رنگ میكند. اينك اگرچه ظاهرا عراق چون خر لنگی به سوی دموكراسی پيش میرود، اما با همان سرعت هم سرو صدای توافقهای قبل از حمله به عراق بر سر ذخائر نفتی آن كشور بر ملا میشود. در مورد كشور ماهم بنا است كاری در همين حدود صورت گيرد اما چند چيز مانع آن است. نخست اين كه ايران بسيار گستردهتر از عراق است و دارای چند ميليون تحصيل كرده كه بسياری از آنان نسبت به سرنوشت كشور خود حساسند. ديگر اين كه در حدود دو مليون و نيم ايرانی خارج از كشور با حساسيت و آگاهیهای گستردهای اوضاع ايران را دنبال و در راه خير، از ايجاد هيچ نوع سر خری كوتاهی نمیكنند. سهديگر اين كه ايران حكومتی دارد كه تا به حال توانسته اروپا و حتی امريكا را بجای گربه برقصاند و در عين حال با پروردن رجالی كه زبان امريكا را (با تحصيل در فيضيه؟) خوب میدانند، و در نهايت میتوانند مشكل ايران و امريكا را به نيش انگشتان معجز نشان خويش بگشايند، اين آمادگی را دارد كه اگر خواست جان از دوسوی خارجی و داخلی به در رود (خودتان آن دو سو را تعيين كنيد)، در گفتگو را در فضائی كه بوی نفت و گازش انسان را مسحور میكند، طوری باز كند كه دوست و دشمن احسنت گويان بر سر خوان كرم ايشان لذت ببرند. مگر ايران هميشه مخالف افزايش قيمت نفت نبوده است؟ چگونه میتوان به كسی پرخاش كرد كه به عنوان فروشندهای بزرگ با گرانفروشی مبارزه كرده است. اين امام زاده معجزات بزرگی كرده است، به قول بهروز:
آب دهنش شفا و مرهم / قربان اخ و تفش بگردم.
اما البته دموكراسی و آزادی چيزهای بسيار خوب و قشنگی هستند كه از محصولات بسيار جديد آنها نفت است. هر جاكه دموكراسی باشد آنجا نفت فوران میكند، بنابر اين نبايد از اين گفتمان دست كشيد. میتوان كاری كرد كه اين دو واژه تنها در حوزههای نفتی معنی دار شود و نه مثلا حتی در امريكا كه دموكراسی آن جلو چشم چند ميليارد آدم دنيا در خود آن خاك زيادی آمده و دارد به همهء عالم سرريز میكند. اين تنها واژههای آزادی و دموكراسی نيست كه در تازهترين وجه دموكراسی بايد از نو تعريف شود. دموكراسی آغاز صدهء بيست و يكم واژگان مفصل تازهای دارد كه بايد آن را آموخت. اكنون، مثلا اگر در بسياری از جاهای دنيا بخواهيد يك كارخانه راه بيندازيد و به وام نياز داشته باشيد، دو مشكل عمده داريد كه راه حلهای آسان و دموكراتيكی يافتهاند. بايد سازمانی، مثل وزارت صنايع، به شما اجازهء اين كار را بدهد.
مشكل دوم نداشتن يا كمبود سرمايه است كه بايد از بانكی وام گرفته شود . به اين ترتيب شاهد گفتگوهائی هستيم با زبان جديد سرمايه داری از اين قبيل:
ـ برای تاسيس كارخانه محتاج مجوز هستيم.
ـ با يكی از مقامات وزارت خانه شريك شويد، مشكلی نخواهيد داشت.
ـ گرفتاری اين است كه فقط يك سوم سرمايهء لازم را داريم.
ـ اگر يكی از اعضای موءثر بانك را مشاور كار خود بكنيد، مسئله حل میشود.
خوب میبينيد كه سرمايهداری تعدادی از واژههارا حذف كرده است. ديگر رشوه و پارتی بازی معنی ندارد. همه چيز به بهترين وجهی جريان دارد و مشكلی در هيچ كاری نيست. اگر شما فكر میكنيد كه فرقی ندارد و اين كارها هم رشوه دادن يا پارتی بازی است، مشكل خودتان است. شما گرفتاری زبانی يا حتی روانی داريد و كارهای درست و سودمند اقتصادی را نامهائی بسيار بد میدهيد. شايد هم بسيار بدبين باشيد يا معتقد به ناسيوناليسم، سوسياليسم و... كه همه مفهومهای از مد افتاده و كهنهای است.
ملاحظه میكنيد؟ اين گوشه و نمونهای از زبان جديد سرمايهداری است در سطحی ناچيز. در سطوح بسيار بالاتر گفتگوها از اين قرار است كه مثلا در يك لابی جريان دارد:
ـ با مسئلهء نفت اين كشور چه بايد كرد؟
ـ مشكل آنها سياسی يعنی دموكراسی است، نه اقتصادی. بايد برايشان دموكراسی برد.
میبينيم كه مفهوم و معنای گندستان در روزگار ما تا چه اندازه تغيير كرده و تا چه حد خود گندستان شكل ترو تميز و قابل قبولی يافته است. به من میگويند همهء دنيا همين است. تو هم بايد اين زبان را ياد بگيری يا ياد میگرفتی تا دچار مشكل نمیشدی. میتوانستی به اين ترتيب حتی دم گاوی هم به دست داشته باشی و پا نشوی از وطن آوارهء غربت شوی. اينك ”در سخن“ واقعا ارزش خود را يافته و ديگر آن را در هيچ چاهی نخواهيم ديد. هرچه هست بر تاج زرين است. تاج زرينی كه جای آن چاه را هم گرفته است.
زبان جديد سرمايهداری را تنها در يك گلستان میتوان توصيف كرد. گلستانی كه هيچ جملهء اخباری ندارد و سراسر سوآلی است. شايد بوی شديد پرسشها بتواند خواننده را به گندستان راهبر شود.