دوشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۳ -
Monday 30 December 2024
|
ايران امروز |
انقلاب اسلامی امسال سیونهمین سالروز پیروزی خود را به جشن خواهد نشست. در گذر این چهار دهه نزدیک به همه دستاندرکاران این انقلاب، بویژه آنان که از این پیروزی بهرهای نبردند و دیر یا زود از گردونه قدرت برون افکنده شدند، در چرائی این رخداد و چگونگی انجام آن سر در گریبان اندیشه بردهاند و با فرانهادن پرسشهای بیشمار تلاش کردهاند به آنچه که خود آن را «حقیقت انقلاب» مینامند دست یابند.
هواداران پایوَرز پادشاهی، ناسپاسی مردم ایران و بیماری سهمگین شاه را ریشه بنیادین این رویداد میدانند. مشروطهخواهان، که بخشی از هواداران خردوَرز پادشاهی را در خود گردآوردهاند، با نگاه به کنفرانس گوآدلوپ سیاست جهانی را در کنار دیکتاتوری محمدرضاشاه و پیرامونیان او مینهند و انقلاب را برآیند این دو پدیده میبینند. گروهی از دستاندکاران و نقشآفرینان آن انقلاب، بویژه چپ مارکسیستی نیز میگویند چارهای جز انقلاب نبود و همچنان بر درستی مبارزه مسلحانه خود پای میفشارند و برآنند که انقلابشان تا سرنگونی رژیم شاهنشاهی تُهی از کاستی بود و پس از پیروزی از سوی اسلامگرایان و دیگر نیروهای واپسمانده دزدیده شد. حتا بخشی از هواداران جمهوری اسلامی نیز برآنند که این انقلاب در آغاز پدیدهای فرخنده و خوششگون بود، که رفتهرفته «به انحراف کشیده شد».
تاریخنگارانی چون یرواند آبرامیان و عباس میلانی نیز از نگاهی دیگر به ریشهیابی این توفان سهمگین، که هستونیست ما ایرانیان را برباد داد، پرداختهاند و آن را از نگَرگاه آکادمیک کاویدهاند. همه این انگاشتها در یکسو، و پژوهشهای آکادمیک در سوی دیگر، به گمان من تنها و تنها بخشی از راستی این انقلاب را به بما نشان میدهند و ما در پیوند با این رخداد سهمگین همچون بازیگران سروده مولانا پیل بزرگی را در تاریکی میکاویم و در پندار خویش هر یک پیکر آن را بر پایه آنچه که در دست خود گرفتهایم، بازمیسازیم.
انقلاب اسلامی چگونه آغاز شد؟ چرا و چگونه رژیمی که توانسته بود ایران را از ژرفنای تهیدستی و نادانی و تیرهروزی سالهای پایانی پادشاهی قاجار به جایگاهی درخور برساند، در درازای یکسال چون طوماری در هم پیچیده شد و فروریخت؟ چرا ارتشی که یکی از ۱۰ ارتش برتر جهان بود، نتوانست بیاری فرمانده خود برخیزد؟ چرا و چگونه آیتالله کمابیش گمنامی، که همان اندک آوازه خود را هم در ستیز با حق رأی زنان و دیگردینان بدست آورده بود، در اندک زمانی به همه ایرانیان شناسانده شد، تا جایی که نقش چهرهاش را در ماه دیدند؟ چرا بیبیسی، که در آن روزگار بزرگترین بنگاه سخنپراکنی جهان بود، بلندگوی خود را دستودلبازانه به خمینی بخشید تا پیام خود را حتا در روستاهای دورافتاده نیز بگوش ایرانیان برساند؟ چرا سران جمهوری اسلامی اندک زمانی پس از به قدرت رسیدن درگیری با عراق را آغاز کردند[۱]، تا یک سال و نیم پس از سرنگونی شاه، جنگ میان دو کشور آغاز شود؟ چرا سردمداران این رژیم این جنگ را به بهای نابودی سرمایههای دو کشور هشت سال بدرازا کشاندند؟
فهرست پرسشهای اینچنینی درباره انقلاب ایران و رخدادهای پس از آن بسیار درازتر از این اندک است. برای نمونه جایگاه بریتانیا و نقش بیبیسی خود نیازمند پژوهشی گسترده و ویژه است، بویژه که این رسانه امپریالیستی امروز نیز میزبان بخشی از سرشناسترین بازیگران انقلاب اسلامی است و ازعطاءالله مهاجرانی گرفته تا فرخ نگهدار، کسانی که دیروز در سرنگونی شاه دست داشتند و امروز دلبسته رژیم ولایت فقیهاند، میهمانان همیشگی آن هستند. گفتنی است که بیبیسی برای زنده نگاهداشتن آتش دودستگی میان ایرانیان همه ساله برنامههای پُر آبوتابی درباره سرنگونی دولت محمد مصدق و جنبش ملیشدن نفت میسازد، ولی درباره نقش رادیو بیبیسی در این سرنگونی و دشمنی آن با جنبش ملی، یا برنامهای نساخته است و یا چندان اندک و کمرنگ به این نقش پرداخته که من هرچه در بایگانی این رسانه و جهان هزارتوی اینترنت گَشتم، چیزی نیافتم.
سیروس جهانبخش در کتاب ارزشمند خود «گامبی شاه»[۲] (نقش انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ ایران در فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و ساخت نظام نوین جهان) با نگاهی نوین و بسیار ریزبین و ژرفانگَر به ریشههای انقلاب ایران پرداخته و کوشیده است، بدور از دچار شدن به «تئوری توطئه» و «انگاشت دزدیدهشدن انقلاب» و دیگر انگاشتهای آزمونناپذیر، سرنگونی شاه، جنگ ایران و عراق، نوسانهای بهای نفت، جنگ سرد، سیاست پولی آمریکا و وابستگی آن به نفت، جایگاه نوین آمریکا پس از جنگ جهانی دوم و سرنوشت بلوک سوسیالیستی را برپایه دادهای آزمونپذیر فراوان، تکههای به همپیوسته نمایشی پیچیده ببیند که صحنه آن بسیار بزرگتر از خاورمیانه بوده است. انقلاب اسلامی در این نمایش تنها یک رخداد کناری است، که بکار زمینهسازی رویداد فرجامین نمایش که همانا فروپاشی بلوک سوسیالیستی باشد، میآید.
کتاب در ۳۲۰ برگ و ده بخش نگاشته شده است، که ۱۰ برگ پایانی آن ویژه کتابشناسی است. بیشتر برگهای کتاب پانویس دارند و نویسنده در سرتاسر کتاب بُنمایههای دادهها و گفتآوردهای خویش را به خوانندگان نیز شناسانده است، کاری که به کتاب درونمایهای آکادمیک و دانشپایه میدهد.
جهانبخش در بخش نخست که خود ۵ زیربخش را دربرمیگیرد، به «موقعیت سیاسی-اقتصادی آمریکا از جنگ اول جهانی تا پایان جنگ ویتنام» میپردازد. از نکتههای ارجمند این بخش یکی سیاست «طرح پرزیدنت ویلسون برای کاهش قدرت استعماری انگلستان و فرانسه به هدف گسترش بازراهای جهانی در بین مستعمرات و همچنین تجارت آزاد در همه آبهای جهان در فوریه ۱۹۱۸»[۳] است، دیگری پیمانی که از آن بنام «توافقنامه برتون وودز»[۴] یاد میشود و بر پایه آن «از سال ۱۹۴۵ رسما دیگر پشتوانه دلار بر اساس میزان طلای همه کشورهای شرکتکننده در اجلاس تعیین گردید (۴۴ کشور منجمله ایران)» و از آن دو پُرارجتر اینکه «آمریکا در سال ۱۹۷۳-۱۹۷۲ با عربستان سعودی توافقنامهای به امضاء رسانید که در آن دولت آمریکا خود را متعهد میکرد تا از خاندان آلسعود در مقابل هر خطری چه داخلی و چه خارجی حمایت میکرد. به شرطی که عربستان نفت خود را فقط در مقابل دریافت دلار آمریکا بفروشد و بدینگونه نفت پایهای استوار و باارزش برای تحکیم ارزش دلار شد»[۵]
در بخش دوم و سوم جهانبخش «توسعه قدرت جهانی آمریکا» و نقش «مکتب سیاست واقعگرایانه»[۶] را بازمیگوید. بخش چهارم نمودهای بیرونی این چرخش سیاست خارجی را با نمونههای آشکار در پیش روی خواننده مینهد. یکی از این نمونهها «جداکردن جمهوری خلق چین از دنیای کمونیسم» است. نام بخش پنجم «اتحاد جماهیر شوروی در تله آمریکا» است. در همین بخش برای نمونه میخوانیم «هدف آمریکا از افزایش بهای نفت (از طریق اعلام ایران در اجلاس اوپک) بازخرید ارزان دلارهای ذخیره شدهاش از کشورهای صنعتی دیگر بوده که به این هدف تا پایان سال ۱۹۷۶ رسیده بود»[۷]. همچنین دادههای آماری بسیار پرارزشی درباره درآمدهای نفتی شوروی و وابستگی روزافزون اقتصاد آن کشور به این درآمدها و سرانجام ریشههای فروپاشی اقتصاد این کشور بر پایه آمار و گفتههای سران شوروی، و پیوند آن با بازی نفتی آمریکا در این بخش در دسترس خوانندگان نهاده میشوند. از گفتآوردهای دردآور این بخش یکی نیز سخنان فریدمن افسر ارشد کارشناس نظامی ناتو است:
درپی بررسی موشکافانهای از نقشآفرینی آمریکا پس از جنگ دوم و گرایش این کشور به فرمانروائی جهان و همچنین رویاروئی آن با شوروی، و بویژه انگشت نهادن بر نقش نهادهای پولی در سیاست جهانی، نویسنده در بخش ششم به «علل وقوع انقلاب ۱۹۷۹ ایران» میپردازد. او از زبان چارلز کورتسمَن استاد دانشگاه کارولینای آمریکا مینویسد «یک انقلاب غیر قابل درک که علل آن با هیچ معیار شناختهشده در انقلابها و حرکتهای سیاسی جهان تعریف نمیشوند، نه از دیدگاه اقتصادی و نه از دیدگاه اجتماعی و نه حتی دینی»[۹]. در جای دیگر میخوانیم که «در ماه می ۱۹۷۳ شاه [...] توافق فوق را باطل اعلام نمود و شرایط جدیدی را مطرح کرد. در ۳۱ جولای ۱۹۷۳ کنسرسیوم شرایط جدید را پذیرفت و مالکیت کلیه تأسیسات نفتی به شرکت ملی نفت ایران واگذار گردید [...] از سال ۱۹۷۹ هرگونه نقش و نفوذ کنسرسیومهای نفتی جهان بر صنایع نفت ایران بطور کامل از بین میرفت»[۱۰]
بخش هفتم به «نقشآفرینان اجرای طرح جایگزینی قدرت از شاه به آیتالله خمینی» میپردازد و دادههای ارزشمند فراوانی را درباره چهرههای برجسته انقلاب در دسترس خوانندگان مینهد. نویسنده در این بخش پیوندها و همکاریهای پیدا و پنهان برخی از این نقشآفرینان با نهادها و سازمانهای جاسوسی و امنیتی آمریکا را بازمیگوید.
بخش هشتم با فرنام «شروع گردباد» گزارشی ریزبینانه از روند انقلاب و کنشها و واکنشهای دستاندکاران آن است. جهانبخش در اینجا از دیدارهای سالیوان با آیتالله بهشتی گرفته تا گفتگوهای ابراهیم یزدی با گری سیک و هنری پرشت تا پیشواز سالیوان از خمینی در پائین پلکان هواپیمای او در فرودگاه مهرآباد[۱۱] پرده برمیدارد. در زیربخش سوم بخش هشت، نویسنده از «پرستاری از حکومت نوپا تا قدرتگیری مطلق آیتالله خمینی بر ایران اسلامی» سخن میگوید و از اینکه سفارت آمریکا در تهران دادهها و آگاهیهای پرارزشی را درباره «جریانات و توطئهها و فعالیتهای شوروی در افغانستان و عراق و مخالفین سیاسی و نظامی حکومت»[۱۲] در دسترس دولت بازرگان مینهاد. «در سپتامبر ۱۹۷۹ اسرائیل تهدید عراق را جدی گرفت. مناخیم بگین از کارتر خواست تا از دولت بازرگان پشتیبانی کند»[۱۳].
در بخش نهم «ایجاد شرایط جنگ با عراق» بررسی میشود. رخداد گروگانگیری در این میان از جایگاه ویژهای برخوردار میشود. «سناتور هاریسون ویلیام [...] از وزیر امور خارجه ایران، قطبزاده خواست که گروگانها را در آیندهای نزدیک آزاد نکند و منتظر اعلام نظر او شود[۱۴]. در راستای پشتیبانی از جمهوری اسلامی «بنا بر نوشته گری سیک در کتاب خود «سقوط کامل» فاش کردن نقشه کودتا [نوژه، م. ب.] و مطلع کردن دولت ایران به دستور ویلیام کیسی وزیر امور خارجه آمریکا صورت گرفت و او برادر حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی را مأمور اطلاعرسانی کرد»[۱۵]
سرانجام بخش دهم به «جنگ ایران و عراق» میرسد و جهانبخش با همان روش موشکافانه سرتاسر کتاب، به دادههای آزمونپذیر پایبند میماند. در این بخش میخوانیم «اسرائیل که از سالهای ۱۹۸۲-۱۹۸۱ با فروش هدفمند قطعات و سلاح ارتباط مستقیم با ایران داشت توجهی به اقدامات آمریکا نمیکرد»[۱۶] و همچنین اینکه «بیش از سه سال دهها نفر از مشاوران و تکنسینهای اسرائیلی در ایران در محلی در شمال زندان اوین اقامت داشتند و افسران ایرانی را یاری میدادند»[۱۷].
کتاب «گامبی شاه» تنها از نگرگاه دادههای پرشمارش نیست که از ارزش ویژهای برخوردار است. جهانبخش در این کتاب دست به کاری زده است، که در میان پژوهشگران ایرانی کمیاب است. او برای بررسی انقلاب ویرانگر اسلامی تنها به خود آن بسنده نکرده و از سویی ایران را بسان چرخدندهای در یک دستگاه بسیار بزرگ دیده و پیوندهای آن را با تاروپود اقتصاد و سیاست جهانی بررسیده است و از دیگر سو، دست به واکاوی زمینههای تاریخ ییدایش آن دستگاه بزرگ یازیده و تلاش کرده است که گرداگرد این پدیده بگَردد و آن را از نگرگاههای گوناگون واکاوی کند. او در پایان مینویسد:
«گامبی شاه» کتابی است برای اندیشیدن، برای آموختن و دیگر کردن نگاه به جهان و رخدادهای آن. ما هرگز نخواهیم توانست گذشته را دگرگون کنیم، اما میتوانیم از آن بیاموزیم تا امروز را بهتر دریابیم و با کژرویهایی کمتر و پنداربافیهایی اندکتر پای به جهان آینده نهیم.
در پایان این نکته را نیز ناگفته نمیبایستم گذاشت، که گردانندگان نشر فروغ با چاپ این کتاب بار دیگر نگاهِ تیزبین و هوش کتابشناسانه خود را به نمایش گزاردهاند؛
دستشان مریزاد!
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایرانزمین بدور دارد
مزدک بامدادان
mbamdadan.blogspot.com
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
————————————————————-
[۱] بنگرید به سخنرانی خمینی در ۱۹/۰۱/۱۳۵۹
ملت شریف عراق! شما اخلاف آنان هستید که انگلیس را از عراق راندند، بپا خیزید و قبل از آنکه این رژیم فاسد همه چیز را تباه کند، دست جنایتکار او را از کشور اسلامی خود قطع کنید. [...] ای ارتش عراق! اطاعت از این مخالف اسلام و قرآن نکنید و به ملت بگرائید و دست آمریکا را که از آستین صدام بیرون آمده است قطع کنید و بدانید اطاعت از این سفاک، مخالفت با خدای متعال است و جزای آن عار و نار است.
[۲] گامبی برگرفته از زبان فرانسه به گشایشی در شطرنج گفته میشود که در آن شطرنجباز برای رسیدن به پیروزی یک مهره خود را قربانی میکند.
[۳] برگ ۲۱
[۴] برگ ۲۷
[۵] برگ ۳۳
[۶] Realpolitik
[۷] برگ ۷۰
[۸] برگ ۹۰
[۹] برگ ۹۵
[۱۰] برگ ۱۰۴
[۱۱] برگ ۲۴۴
[۱۲] برگ ۲۵۳
[۱۳] برگ ۲۵۴
[۱۴] برگ ۲۷۲
[۱۵] برگ ۲۷۶
[۱۶] برگ ۲۸۵
[۱۷] برگ ۲۹۲
[۱۸] برگ ۳۰۳
■ با تایىد نظر كامنت گذار فوق - مگر جا قحطی بود یا وسیله ارتباط دیگری نبود كه سولیوان پای پله هواپیما به خمینی إعلام پشتیبانی كند. در ان هنگامه و غوغای ان روز فرودگاه و جو ضدامریكای ان - منظره را تجسم كنید.
کاوه کیان
■ گرامی،
من کتاب «گامبی شاه» را از آن رو ارزشمند میبینم که برای انلاب اسلامی بدنبال «یک ریشه» یا به گفته دینداران «علتالعلل» نمیگردد. نگاه مدرن هیچ پدیدهای را در جهان «تکریشهای» (monocausal) و همواره بدنبال یافتن «ریشهها» (polycausality) است. انقلاب، براندازی و سرنگون کردن رژیمها حق بی چونوچرای همه مردم جهان است، حتا بر دموکراتترین رژیم هم میتوان شورید و آن را برانداخت، ولی هیچکس حق این را ندارد که به بهانه دیکتاتوری یک رژیم، رژیمی هزاران برابر بدتر از آن را جایگزین آن کند، و ما ایرانیان شوربختانه چنین کردیم و رسانهها و «تینکتانک»های بیگانه نیز بر آتش نادانی ما نفت ریختند. آنچه که این کتاب به آن پرداخته، درست بخش دوم داستان انقلاب است و جا افتادن همانچه که شما گفتهاید: «شعار هر مسلمان خمینی است و قران». همانگونه که آوردم، من این کتاب را زمینهای برای اندیشیدن و آموختن یافتم، آموختن این نکته که پیدایش و برآیش رخدادهای اجتماهی به انبوهی از بُردارها وابسته است و بویژه در جهان امروز باید هزاران نکته پنهان و نیمهپنهان را در بررسی رویدادها در نِگَر داشت.
م. بامدادان
■ آقای کیان گرامی،
واکنشهای اینچنینی را پیشبینی کرده بودم. ولی از یاد نبرید که من گامبی شاه را «کتابی برای اندیشیدن» نامیدهام، کتابی که شاید برای نخستین بار از نگرگاهی دیگر به انقلاب ایران میپردازد و آنرا بخشی از یک برنامه گسترده جهان سرمایهداری برای نبرد با بلوک سوسیالیستی میبیند، واگرنه خود من نیز پرسشهای فراوانی به دادههای آمده در این کتاب دارم و درست همین را هم نکته برجسته نویسنده میدانم. در دوران پرسشگری کتابی خوب است که بتواند برای خوانندگانش پرسشهای نو بیافریند، نه اینکه به پرسشهای هزاربار پرسیده شده پاسخی نو یا کهنه بدهد. به گمانم جهانبخش از پس اینکار برآمده است.
م. بامدادان
■ جناب بامدادان
غرض دستکمگرفتن زحمات و تحقیقات مؤلف کتاب و همچنین جنابعالی که آن را به شکل کامل و تلخیصی روشن ارائه دادهاید نبود. مثال فرودگاه و سلیوان که آوردم بهمنظور این بود که ذهنیت نویسنده همان ذهنیت اکثریت ما ایرانیان است، که ایشان جهت تثبیت آن زحمات و تحقیقات مفصل و مفیدی انجام دادهاند. و آن ذهنیت ما همان که عامل همه چیز قبلا انگلیس و امروز امریکا است. این ذهنیت فراگیر در عوام بهصورت مثالهای نازل و پیش پا افتاده ولی همین ذهنیت در متفکران و بزرگان به شکل کتاب مزبور جلوه میکند. این دیدگاه تک علیتی (که در این کتاب بهشکل تحقیقی دقیقی چند علیتی توجیه شده ریشه در همان فرهنگ سیاه و سفید دیدن و به زبانی کوررنگی فرهنگی ما دارد، که از روز ازل تاریخ ما که زمان حضرت زرتشت و هوخشترهِ مادی و کوروش هخامنشی بهشکل اهریمن و آهور مزدا (توجه کنید که هیچ تخفیفی بین این دو نیست تا بهشت و جهنم، و خوب وبد، طاهر و نجس بودن قائل بودن به بین و مارینی و یا طیفی خاکستری خود را تکرار کرده است.
بله، امریکا از همه بزرگتر است ولی اگر چنان بزرگی است که تمام ابر و باد و خورشید و فلک در اختیار دارد، پس چگونه در ویتنام، جانی و مالی چنین میبازد و در خاورمیانه چنین میزاید؟ این ذهنیت میگوید همه چیز زیر سر نفت است، ولی مگر صاحبان نفت مثل صاحبان هر کالای دیگری قصد فروش آن را ندارند؟ آیا میخواهند آن را تُرشی بیندازند؟ البته که رقابت و به دنبالش حتی توطئه مثل هر نوع معامله و خرید وفروشی در آن هست و در مورد نفت بدلیل اهمیتش بیشتر ولی نه چنین غلوی که فرهنگ ما ان را میسازد.
گفتند طلبه جوانی که تمرین تلفظ قلمبهگوئی میکرد از بقالی پرسید: برادر رُببببعععع داری؟ بقال جواب داد که داریم، ولی به این غلیظی که میخواهی نیست.
با احترام، کیان
■ کتاب «گامبی شاه» باید کتاب قابل تاملی باشد و نخست باید آن را خواند و سپس درباره آن نظر داد و قضاوت کرد. کسانی که کتاب، نویسنده و مزدک را تخطئه میکنند و در نهایت هم نمیگویند که بالاخره این انقلاب منحوس اسلامی چگونه و چرا سر گرفت، خاک به چشم جوانان و پیران جستجوگر این پرسشها میپاشند. دوستان، ابتدا این کتاب را کامل و به دقت بخوانید، بعد اظهارنظر کنید.
اما من خود مدت هاست بر این باور بوده و هستم که انقلاب اسلامی در بستر جنگ جهانی سرد بین دو اردوگاه سرمایه داری و سوسیالیستی عملاً موجود به وقوع پیوست و اگرچه زمینههای داخلی قدرتمندی داشت اما به دلیل شرایط ویژه ژئوپولتیک ایران و رهبری مذهبی انقلاب در نهایت به خدمت هدفهای جنگ سردی بلوک غرب به سرکردگی آمریکا در آمد. متاسفانه خود نیروهای چپ به رهبری حزب توده نیز با همه تجربه سالیان خود در این بازی رودست خوردندو... سرانجام نیز «چوب و پیاز را با هم خوردند!» به هرحال کتاب «گامبی شاه» باید خواندنی باشد.
ش. خسروی
■ خسروی گرامی با سپاس از شما،
دلکندن از باورهای کهن اگر ناشدنی نباشد، بیگمان بسیار دشوار است. از سوی دیگر ذهن آدمی گرایش به سادگی دارد و از پیچیدگی بیزار است. من میتوانم ریشه نگرانیهای گروهی از هممیهنانمان را دریابم. بسیاری از اینان از این میهراسند با پذیرفتن اینکه انقلاب اسلامی در پهنهای بسیار فراختر از جغرافیای ایران و با برنامهریزی بسیار پیچیدهتر از آن رخدادهای یکساله انجام گرفته باشد، راه به بیگناهی شاه ببرند و نقش او را کوچک کنند.
«گامبی شاه» ولی سخن از چیز دیگری میگوید. در اینکه دیکتاتوری شاه و بخشی از سیاستهای دستگاه دیوانی رژیم پهلوی زمینههای ناخرسندی مردم و آمادگی آنان برای خیزش در برابر این رژیم را فراهم کرده بود، به گمانم سخنی نیست. اینها همان زمینههای داخلی هستند که شما از آنها سخن گفتهاید. ولی به همین رخدادهای هزاره ۲۱ بنگرید؛ آیا صدام حسین بهراستی تنها برای این سرنگون شد و نزدیک به یک میلیون عراقی جان خود را تنها از آن رو باختند، که صدام بدنبال ساختن بمب بیولوژیک و شیمیائی بود؟ یا اینکه میخواست از سال ۲۰۰۱ در برابر نفت تنها یوروی اروپا را بپذیرد؟ آیا لیبی که دست از برنامه هستهای خود برداشته بود، تنها از آن رو چنین ویران شد، که قذافی یک دیکتاتور بود، یا اینکه او میخواست یک بانک افریقائی را جایگزین نهادهای پولی جهانی (بویژه فرانسوی کند؟ چرا درست دو روز پیش از یازدهم سپتامبر احمدشاه مسعود قربانی ترور شد؟ از نگاه سادهنگری که انقلاب اسلامی را تنها برآیند دیکتاتوری شاه میداند، همه این چراها پرسشهای خندهداری در راستای «تئوری توطئه» هستند که ارج چندانی ندارند. تنها از دیدگاه همهسونگر مدرن است که میتوان دید پدیدهها و رخدادهای جهان درهمتنیده امروز نه یک، دو یا سه ریشه که گاه سدها و هزارها ریشه گوناگون دارند. هنوز کسی نتوانسته بگوید چرا بیبیسی به بلندگوی واپسماندهترین چهره ایران سده بیستم تبدیل شد و ریشه دستودلبازی دولت علیاحضرت ملکه، در کدام سودهای پیدا و پنهان بود؟
مزدک بامدادان
■ با سلام به پژوهشگر ارجمند آقای مزدک بامدادن و سایر دوستان
حدود چهار دهه از انقلاب بزرگ ضدسلطنتی میگذرد و با اینکه شماری از رخدادهای مربوط به آن زیر نور قرار گرفته؛ و اسنادش منتشر شدهاست، اما هنوز برخی، سیاست حقوق بشر کارتر، کنفرانس گوادلوپ و مأموریت ژنرال هایزر را باعث و بانی آن معرفی میکنند. غافل از اینکه شرط خارجی به اعتبار مبنا است که وارد عمل میشود. سیاست حقوق بشر کارتر بمثابه شرطی خارجی مؤثّر بود. کنفرانس گوادلوپ و مأموریت ژنرال هایزر هم به این یا آن واقعه؛ سمت و سو داد، اما عامل اصلی تغیبر، آتش زیر خاکستر در جامعه ایران بود که به خیزش و خروش مردم ایران انجامید و آنان درست یا غلط با نظام شاهنشاهی درافتادند. موارد دیگری چون:
• سخن آندرویانگ نماینده ایالات متحده در سازمان ملل متحد که آشکارا از آیتالله خمینی و جنبش او طرفداری میکرد،
• دامنزدن به اخبار مربوط به ایران توسط بخش فارسیِ بی بی سی، در گرماگرم انقلاب...
• نامه صادق قطب زاده به نماینده دولت فرانسه که با رهنمود آیتالله خمینی نوشته شد تا در کنفرانس گوادلوپ ارائه شود،
• گفتگوی دکتر ابراهیم یزدی با وارن زیمرمن رئیس بخش سیاسی سفارت آمریکا در فرانسه (در رستوران کوچکی نزدیک نوفل لوتاشو)
• گفتگوهای امثال ویلیام سولیوان و استمپل با نمایندگان آیتالله خمینی، همه و همه معلول، (و نه علّتِ انقلاب بود....
با کمال احترام: همنشین بهار
■ آقای خسروی - نقد عامل باز شدن بحث و ادامه گفتگو است - و مهم این نیست که ناقد درست میگوید و یا نادرست. همینطر هم که میبینید بحثی با آقای بامدادان شروع شده که بدون نقد ان انجام نمیشد. این نقد هم به نوشته زیبا و هنر آقای بامدادان است که کتاب چند صد صفحه ای را در یکی دو صفحه به روشنی خلاصه کرده اند. و گرنه کتاب را که نخوانده ایم. فوری انگ تخطته نزنید. چرا انقدر خود خواه و ناز نازی هستیم که اگر كٓسی نظری غبر از نظر ما داشت، تخطته گر میشود. پس فرق ما با حاکمانی که تحمل نقد ندارند چیست؟ تازه ما پیاده ایم و هیچکاره، تصور اینکه روزی به قدرت برسیم و انگ تخطته انهم با قدرت إجرائی داشتن به مخالف نظرمان بزنیم و نتایج ان ساده و روشن است. بگذریم- آخه فرق فروش نفت با دلار و یا یورو در این روزگاری که مناسبات اقتصادی جهان بهم تنیده یعنی چه؟ و یا بأنک افریقائی مقابل بأنک فرانسوی چه میتواند بکند؟ - من با نظر همنشین بهار موافقم. تمام دلائل و واکنش های بین المللی تسهیل کننده ماجرا بودند و نه عامل ان - بنظر من عامل اصلی انقلاب طول سلطنت شاه بود و نه فقط اشتباهات او - در علم مدیریت نظر به این است که در هر پُست وشغلی بیش از چهار پنج سال نمانید، چون برای بهترین روش مدیریت هم ده در صد خطا قائلند، زیرا بشر جایز الخطا است. حتی در بهترین حالات بفرض همان ده در صد خطا بعد از سی هفت سال در ان مقام حساس توسط یکنفر، موجی میشود در مقابل شخص او که دیدیم چه شد. بعلاوه روانشناسی مردم بگونه ایست که مهلت به خاطی (از دید حکومت شدگان ) جهت تصحیح خود حاکم را نمیدهند، و چهره جدیدی را که قول بهتر شدن را میدهد حتی ناشناخته ترجیح میدهند - زمانی که لنین با قطار سلطنتی المان پنهانی وارد روسیه شد مردم روس هم اسم او را نشنیده بودند
با احترام / کاوه کیان
■ آقای همنشین بهار گرامی، درست است که بربستر عوامل داخلی عوامل بیرونی موثر میافتند. ای کاش پارهای از این عوامل درونی را نام میبردید که در مقایسه با همین امروز جامعه ایران ببینیم کدامشان مجوزی به عوامل خارجی برای این تاثیرگذاری میدهند. همینکه در سطر اول یادداشتتان نوشتهاید «انقلاب بزرگ ضدسلطنتی» یکی از این عوامل داخلی را نشان میدهید.
وقتی هنوز هم کسانی مثل شما با این بار مثبت از این رویداد نامیمون صحبت میکنند یکی از این عوامل داخلی را درمعرض افکار قرار میدهند بدون اینکه بخواهند مسئولیت آنرا عهدهدار باشند. به نظر نگارنده مبارزه مسلحانه مجاهدین خلق و فدائیان خلق از پایان دهه پنجاه تا انقلاب یکی از بزرگترین صدمهزنندگان به دمکراسی بود که امثال شما فقط میخواهید آنرا معلول دیکتاتوری شاه بدانید! و مسئولیتی در قبال این رفتار به غایت ناهنجار به عهده نگیرید.
حمید
■ من یک سئوال از کسانی که کامنت گذاشتهاند، قبل از اینکه کتاب را خوانده باشند دارم! شماها چگونه قبل از خواندن کتاب شروع به تحلیل کردن و ارائه نظر در مورد شورش ۵۷ میکنید؟! مثل اینکه این عادت عام در بسیاری از ایرانیان است که کتابی را نخوانده فقط از روی معرفی کتاب توسط شخصی شروع میکنند به سخنرانی و ارائه نظریههایی که میلیونها بار در این ۳۹ سال گذشته هر روز و هر هفته در جراید و سایتها و.... تکرار گردیده است.
سیمین رازی، هایدلبرگ آلمان
■ کتابها را باید خواند، بخصوص اگر بازیگران آن روزگار دقیق و موشکافانه زیر و بم حوادث را بزیور قلم آراسته کنند. همهی بازیگران همه جا نبودند و رسانهها چون امروز نبود ورایت بازیگران و شاهدین می تواند مکمل یکدیگر و منبع غنی برای محققین و مورخین و تحلیل گران سیاسی باشد.
واقعیت این است که حتی در مهرماه ۵۶ و در حال و هوای شبهای شعرکانون نویسندگان در اینستیتو گوته که تقریبا تمام روشنفکران سکولار را در بر میگرفت.هیچکدام از شرکت کنندگان آن ده شب تاریخی تصور نمی کرد که در آینده ای نزدیک انقلاب روی خواهد داد آنهم از نوع اسلامی آن ! تشکیلات سیاسی مخالف حکومت با قدرت بسیج بخشی از مردم وجود نداشت. اما شعبده بازیهائی صورت گرفت. هنوز «معمای » مقالهی «استعمار سرخ و سیاه » با نام مستعار احمد رشیدی مطلق که در ۱۷ دیماه ۵۶ منتشر شد «کالبد شکافی» نشده است. طرفه آنکه در شب اول ژانویه ۱۹۷۸ / ۱۰ دیماه ۱۳۵۶ رئیس جمهور آمریکا جیمی کارتر میهمان شاه ایران بود در حالیکه از سفر شاه به واشنگتن مدتی زیادی نگذشته بود. جریان چه بود؟ خواست کارتر بود یا بخشی از حکومت شاه علیه حزب دموکرات آمریکا شانتاز نمود؟ چرا کشور را اسلامیزه کردند ؟ سر نخ در دست کدام جریان بود؟
مسیر حوادث بسرعت برق از نظر کمی و کیفی تغییر کرد و طلبهها و روحانیون وارد میدان شدند که هنوز میدان دار هستند.اسلام سیاسی علاوه بر تودههای مردم در نیروهای ملی و حتی حکومتی نفوذ داشت و چپ سنّتی نیز از نیروهای مذهبی حمایت میکرد «دشمن دشمن من، دوست من است»
بر ایران ما چه گذشت که در فاصلهی ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ همه چیز دگرگون شد.هنوز اسرار ناگفتهی زیادی وجود دارد که در زیر پوست شهر تهران رخنمائی میکرد... نگارنده در تعطیلات احیای ۱۹ تا ۲۱ ماه رمضان بهار ۵۷ با دوستان به بلندیهای علم کوه رفته بودیم از یکی از آشنایان منطقه شنیدیم که با خوشحالی می گفت: تیمسار نصیری را بتهران احضار کردند و در بازداشت است و بزودی «چوب تو آستینش می کنند» و املاک پدرم در عباس آباد شهسوار را پس خواهیم گرفت. ما اصلا حرفهای او را جدّی نگرفتیم تا در ۱۸ مرداد ۵۷ در روزنامهها نوشتند تیمسار نصیر بازداشت شد. وقایع اتفاق میافتاد و خبرها گزینشی و با تاخیر منتشر میشد. بهمین دلیل بسیار محافظه کار حوادث را دنبال کردیم و هنوز تشنهی یافتن پاسخ به سئولات بیجواب. وظیفهی ماست که تشویق کنیم که بازیگران و شاهدان بنویسند.
پیروز باشیم / هومن دبیری
■ همنشین گرامی بهار، درود بر شما چند نکته درباره برخورد شما گفتنی است. نخست اینکه آن انقلاب اگرچه بزرگ بود، و چندان بزرگ که سایه بلند پلیدش را چهل سال است بر سر ما افکنده است، ولی «ضدسلطنتی» نبود. بگذارید بچه را بنامش صدا کنیم، نام این خودویرانگری بیمانند «انقلاب اسلامی» بود و از دل آن چیزی جز جمهوری اسلامی بیرون نمیتوانست بیاید. دوم اینکه نویسنده کتاب گامبی شاه بوارون شما و بسیاری از ما ایرانیان، سخنش را بر پایه سند و مدرک میگوید و آرزوها و برداشتهایش را بجای واقعیت نمینهد. برای نمونه من خواننده میتوانم خود بسراغ دادههای او بروم و راست و ناراست آنها را بیازمایم. ولی ارزش این گزاره شما را که «شرط خارجی به اعتبار مبنا است که وارد عمل میشود» با کدام سنجهای میتوان آزمود؟ آیا آنچه که امروز بر مردم افغانستان و عراق و سوریه و لیبی و یمن میرود هم، ریشه در «آتش زیر خاکستر» این کشورها دارد، یا آنکه آن آتشها هم تا اندازه بسیاری بدست بیگانگان برافروخته شدهاند؟
انقلاب اسلامی (و نه ضدسلطنتی را نمیتوان از گذشته و آینده آن جدا کرد. خیزش و خروش مردم ایران تنها بخش بسیار کوچکی از آن رخدادبود، از جنگ مسلحانه چریکها و کشتن سرباز و نگهبان بینوای بانک و کمونیستهایی که مولایشان علی بود گرفته، تا جنگ ایران و عراق و کشتارهای پس از انقلاب و نابودی ارتش و... همه و همه بخشی از این انقلاب هستند و نمیتوان گفت یک بخش آن خوب و زیبا بود و بخش دیگرش بد و زشت. نگاه شما مانند نگاه کسانی است که گمان میبرند با رأیدادن به روحانی برجام را پدید آوردهاند و بدینگونه پیوند سیاست و نهادهای مالی جهانی را نادیده میگیرند، خیزش و خروش مردم، از گونهای دیگر!
مزدک بامدادان
■ کیان گرامی، با درود دوباره.
نخست اینکه من زیر نام این شناسه نوشتهام «کتابی برای اندیشیدن». گمان میکردم همین اندازه بس باشد و خواننده بداند که با خواندن این کتاب میتوان اندیشه کرد و به یک رخداد هزار بار بررسیشده از نگاهی دیگر نگریست، نه اینکه همه آن را پذیرفت. دیگر اینکه داوری درباره کتابی که هنوز خوانده نشده است، همان کاری است که جهان اسلام را به این روز کشانده است، نزدیک به همه مسلمانان قرآن را نخواندهاند، ولی میدانند که همه سخنان آمده در آن درست است و همانان انجیل و تورات و اوستا را در سرتاسر زندگی خود ندیدهاند، ولی میدانند که درونمایه آنها چیزی جز چرندوپرند نیست. ایمان، به هرچه که باشد، خردسوز است.
من نه کارشناس نفتیام، نه تُرشیفروش و نه کارشناس پول و ارز. پس نمیدانم آیا میشود در یک فرآیند پتروشیمی از نفت ترشی ساخت یانه. همین اندازه میدانم که در این «مناسبات اقتصادی جهان بهمتنیده» هم بریتانیا پول ملی خود را از دست نمیدهد و سرانجام هم از اتحادیه اروپا بیرون میرود. همچنین این را نیز میدانم که پول و سود و سرمایه ریشه همه جنگهای تاریخ از آغاز یکجانشینی انسان بوده است و نه دیوانگی فرمانروایان. پس بوارونه شما چندان از اینکه در پشت ویرانی لیبی و عراق و سوریه «پول» و بازهم «پول» نهفته باشد، چندان شگفتزده نمیشوم. هنگامی که برای نخستین بار در دبیرستان با رشته «جبر» آشنا شدم، دبیر ما گفت که ۲- از ۲۰- بسیار بزرگتر است و من که تا به آنروز تنها حساب را میشناختم، از اینکه چگونه ۲۰- میتواند کوچکتر از ۲- باشد، انگشت شگفتی بر دندان میگزیدم. اگر چیزی در ذهن ما نمیگنجد و با ایمان ما همخوانی ندارد، نشان از نادرستی آن نیست، بیاندیشیم و در باورها و دانستههای خود بازبنگریم، شاید در هر سخن شگفتی هستهای از حقیقت باشد و شاید، آنچه که ما درست میپنداریم اندکی نادرست باشد.
شاد باشید، م. بامدادان
■ خانم سيمين رازی - نظر گذاران در مورد نكات خلاصه شده از سر مطلعهای آن كتاب كه آقاي بامدادان نوشتهاند، نظر دادهاند. وگرنه كتاب را كه نخواندهاند. و اين مطلب هم در اظهارنظرها امده است. دوباره انها را بخوانيد تا متوجه شويد.
کاوه کیان
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|