دوشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۳ -
Monday 30 December 2024
|
ايران امروز |
نگاهی دوباره به اصلاحات و اصلاحطلبی و دور دوم ریاست جمهوری حسن روحانی
یکم) به اینکه مفهوم اصلاح گام به گام و یا اصلاحطلبی در ساختارهای سیاسی و اقتصادی کشورها چیست، در این نوشتار نخواهیم پرداخت. اما میدانیم که تغییر، درونمایهی اصلی هر اصلاحاتی است و یک معنای «اصلاحات» اجتماعی، پرهیز از تغییرهای تند یا انقلابی است. اگر بخواهیم کمی به پیشینهی اصلاحات و اصلاحطلبی در ایران کنونی بپردازیم، باید نگاهی کوتاه به تاریخ انقلاب ۱۳۵۷ داشته باشیم.
بیدرنگ پس از انقلاب ۱۳۵۷، نیروهای مذهبی که سالها به مدرنیسم نظام شاهنشاهی و نیز باور کمونیستها و ملیگرایان تاخته بودند، توانستند زمام انقلاب را در دست گیرند. آنها با هرگونه اندیشه مدرن ناسازگار بودند و از همان سالهای نخست پیروزی انقلاب و حتی پیش از آن، در پیروی از خط شیخ فضلالله نوری مشروعهخواه، با ملیگرایی و انقلاب مشروطیت که یک جنبش مدرن مدنی بود، در ستیز بودند. کتاب فیلسوفنماهای ناصر مکارم شیرازی و مناظره دکتر و پیر هاشمینژاد، نمونه این تلاش است. با اندوه باید گفت که درونمایۀ کارهای اندیشگی برخی اصلاحطلبان حکومتی کنونی نیز هنوز در همین راستا است، جز اینکه ظاهری تازه به آن دادهاند.
پیروان شیخ فضلالله نوری که هنوز در سیمای بخش نابرگزیده جمهوری اسلامی بخش اصلی قدرت سیاسی و اقتصادی را در دست دارند، در یک بازۀ زمانی کمابیش ده ساله، سدها نفر از دیوانسالاران بلندپایهی رژیم پیشین را یا کشتند و یا تبعید کردند. فزون بر آن، هزاران نفر از نیروهای سیاسی مدرن و پیشرو را که آنها هم سالها در راه انقلاب تلاش کرده بودند، یا در خیابانها و یا در زندانها کشتند. شمار این جان باختگان در این بازۀ زمانی ده ساله، دستِ کم ۳۰ برابر شمار همه نیروهای سیاسی بود که از سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷ در رژیم محمد رضا پهلوی کشته شدند.
فزون بر آن، گروهی از دانشجویان هوادار رژیم تازه، با گرفتن سفارت آمریکا کاری کردند که اثر زیانبار آن برای ملت، هنوز در جامعهی ایران پا برجا است. بخش بزرگی از این دانشجویان نیز هم اکنون در صف کنشگران پر سروصدا اما کمخاصیت اصلاحطلبان حکومتی هستند. این گروه که بهراستی بخش کوچکی از جنبش اصلاحطلبی کشورند، هنوز روشن نکردهاند کجا و چه چیزی از این نظام را میخواهند اصلاح کنند.
جنگ ایران و عراق نیز بلایی بود که در شرایط درگیریهای ایران و آمریکا در پی گرفتن سفارت، زمینهی پیدایش آن فراهم شد و فزون بر ویرانی بخشی از زیرساختهای اقتصادی، کمابیش ۳۰۰ هزار نفر از ایرانیان در آن کشته شدند. از نگر اقتصادی، پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ و نابودساختن طبقهی سرمایهدار صنعتی مدرن و بومی کشور یعنی همان بخش خصوصی، واپسماندهترین روشها برای چرخاندن اقتصاد کشور برگزیده شد.
آنچه هم اکنون در کشور میبینیم و دولت روحانی محکوم است که آن را بهبود بخشد و غرامت ۳۵ سال ویرانی اقتصاد کشور را بپردازد، ارمغان تلخ این فرایند است. پیدایش یک طبقه اجتماعی رانتخوار و فاسد، میوه نابودی آن طبقه سرمایهداری بود که انقلابیهای چپ و راست آن زمان، آن را دزد مینامیدند. اما هنوز کسی نمیتواند بگوید که این دزدی، از کدام جیب کدام بخش از «خلق قهرمان ایران» انجام شده است؟ همانگونه که هنوز کسی نمیگوید سرنوشت ۷۰۰ میلیارد درآمد نفتی دولت ولایتمدار احمدینژاد چه شد. دولتی که فزون بر همۀ زیانهای اقتصادی، تقلب انتخاباتی آن در خرداد ۱۳۸۸ دهها نفر را به کشتن داد، و کسی مانند میرحسین موسوی و همسرش را که هرچه بودند دزد و ایرانستیز نبودند، نزدیک به ۸ سال است در حصر خانگی نگاه داشتهاند.
دوم) پس از کمابیش ۶ ماه کشمکش و گمانهزنی و دهها و سدها نوشته در بارهی رویدادهای پیشاانتخاباتی و پساانتخاباتی ریاست جمهوری دوازدهم، سرانجام حسن روحانی در انتخابات ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۶ در انتخابات پیروز شد. در بازهی زمانی میان ۲۹ اردیبهشت تا ۱۲ مرداد نیز گفتوگو در رسانههای درون مرزی و برون مرزی به ویژه صدای آمریکا و تلویزیون فارسی بیبیسی گاه با تحلیلهای سستبنیاد روشنفکرانه و ژورنالیستی که دور از خشم و ستیزهجویی هم نبود، همچنان دنبال شد. بیشتر این تحلیلها نه درست از آب درآمدند، و نه گره از کار کسی گشودند. اما سرانجام، در روز ۱۴ مرداد ۹۶، حسن روحانی در سخنرانی پس از تحلیف خود چیزهایی گفت که دست کم در حرف بسیار با ارزش بود و اگر هیچ نقشی نداشته باشد که دارد، طرح پرسشها و آرمانهایی عملی و شدنی است که از زبان یک رئیس جمهور، به گوش جهان و مردم عادی کشور میرسید. این سخنان اگر هیچ کاری نکند، به خواستهایی مدنی و مدرن نزد بیشینۀ مردم به ویژه جوانان دامن میزند که هیچ دولتمردی در آینده نزدیک، توان شانه خالی کردن از زیر آن را ندارد.
ده ساله نخست انقلاب ۱۳۵۷ دوران ترکتازی پیروان شیخ فضلالله نوری و همراهان لومپن و عقب مانده آنها، و بخشی از دانشجویان پیرو خط امام و عضو انجمنهای اسلامی دانشگاهها بود. در این ده سال که پهنهی اقتصاد کشور از تکنوکراتها و بورژوازی مدرن تهی و عقبماندهترین نمایندگان بورژوازی تجاری سنتی میداندار شده بود، نه تنها تحقیر و فشار گستردهای بر روشنفکران پیشرو و بدنهی اصلی مردم و جامعه مدنی وارد شده بود، که رهبران بلندپایه حکومتی نیز به آسیب پذیری و «ویرانی» اقتصاد کشور پی بردند. از همین رو بیدرنگ پس از جنگ با عراق، آنها شعار «سازندگی» را به میان کشیدند. اما در این دوران نیز، بسیاری از اعضای سپاه پاسداران همچون یک سرم دارویی زهرآگین به بدنۀ اقتصاد کشور تزریق شدند و روز به روز این بدنه را بیشتر فاسد کردند. گرچه نشانههای این زهر اندک اندک نمایان شد اما دست اندرکاران، آنها را کمی زودتر حس کردند.
بدنه کل جامعه به ویژه بخش گستردهای از جوانان که خود را وامدار و نگهبان انقلاب نمیدانستند و از شیوههای قرون وسطایی خط شیخ فضلالله نوری پیروی نمیکردند، تشنگان اصلی تغییری جدی در ساختار حکومتی بودند. سرکشی جوانان در برابر خانواده و آغاز فرار گسترده دختران از خانه در آن سالها، و نیز گرایش گسترده بسیاری از کنشگران سیاسی و جوانان باهوش به کوچ از کشور، از نشانههای رسیدن به بنبست اجتماعی و اقتصادی در ساختار فرمانروایی جمهوری اسلامی از همان آغاز بود.
سوم) در سال ۱۳۷۶، تیر کودکانه یکی از دولتمردان فرهیخته و اصلاحطلب فرمانروایی جمهوری اسلامی یعنی سید محمد خاتمی به هدف خورد، و او با رأی گسترده جوانان غیرانقلابی و غیرمکتبی، رئیس جمهور شد. خاتمی پادزهری نبود که بتواند سم سپاه پاسداران و خط شیخ فضلالله نوری را در کالبد آزردهی کشور ایران نابود سازد، اما هوای تازهای بود که ایرانیان بتوانند در پناه آن چندی سر خود را از آب بیرون نگهدارند و نفسی تازه کنند. همین، خدمت بزرگی بود که خاتمی به ایران کرد و هنوز به این کار پایبند است. فزون بر آن، دولت خاتمی ترکی هرچند کوچک در شیشه خودکامگی و ترس مردم از فرمانروایی خط شیخ فضلالله نوری پدید آورد. اما این دولت، هنوز نه روح انقلاب مشروطیت را که آرزوی یک جامعه مدرن سکولار است در کالبد خود داشت، و نه توان رویارویی با خط شیخ فضلالله نوری را. شاید خود نیز به چنین برداشتی از جامعه «مدنی» نرسیده بود و هنوز بر بال رؤیای «مدینه النبی» پرواز میکرد، و در پی شکار پرنده مرده یا نایاب «مردمسالاری دینی» میگشت. اما اگر به تاریخ ۱۴۰۰ ساله اسلام نیز کاری نداشته باشیم، اکنون کمابیش ۱۰۰ سال است که این مدینهالنبی لانهی خاندان سلفی و وهابی ابن سعود شده و شاید تا رستاخیزی فراگیر در سراسر خاورمیانه، دست از آن برندارند.
هرچه بود، خاتمی از همان آغاز دولت خود نه به خط شیخ فضلالله که به خط سید محمد طباطبایی نزدیک بود و هر روز نیز به اصلاحاتی که نیاز بدنه جامعه ایران است نزدیکتر میشد. به گمان بسیاری از نخبگان، این خط و روش به هیچ بهشتی راه نخواهد یافت، اما قدمی در چاه برای شناسایی بهتر راه از سوی جوانان هست. اکنون هواداران خط شیخ فضلالله نوری، خاتمی را دشمن شماره یک خویش میدانند، و آب را به روی خیمهی او بسته و او را نیز حصر کردهاند. اما صدای او، از ته غار حرا نیز به گوش دوستانش میرسد و این صدا، هنوز خوش آهنگ و برانگیزنده است.
خوشبختانه در دو دهه گذشته، اوپوزیسیون چپ نیز تا اندازهای از کژاندیشی دست برداشته و از آتش توپخانه خود به سوی قلعه خاتمی که هواداران شیخ فضلالله پیشتر آن را گشودهاند، اندک اندک کاسته، و انقلابیگری را دیگر تنها راه رستگاری ایرانیان نمیدانند. گرچه اگر انقلابی دیگر ناگزیر شود، هیچکس توان رویارویی با آن را ندارد.
چهارم) سید محد خاتمی هشت سال رئیس جمهور ایران بود و در این هشت سال، روزی نبود که هواداران خط شیخ فضلالله سنگی در چاهی نیندازند و چوبی لای چرخ دولت نگذارند. با اینهمه، در این مدت مردم تا اندازه ای با اندیشههای آزادی و دموکراسی بیشتر آشنا شدند و به بایستگی آن پی بردند. اما پس از این هشت سال در یک انتخابات پر از امید، باندهای فساد پنهان و آشکار در یک تقلب گسترده انتخاباتی و با پشتیبانی تمام قد عرش خط شیخ فضلالله نوری، بر نامزد اصلاحطلبان یعنی میرحسین موسوی که شال سبز خود را از خاتمی گرفته بود، پیروز شدند.
پیدایش این باندهای فساد، ریشه در سه چیز داشت. یکی سپهر سیاسی پس از به اصطلاح «تسخیر لانه جاسوسی» که دانشجویان پیرو خط امام، ناآگاهانه سنگبنای آن را گذاشته بودند یا سنگی را در چاهی ژرف افکنده بودند. دوم جنگ ایران و عراق که حرص و آز برخی از بیگانگان و انقلابیگری رهبران انقلابی جمهوری اسلامی زمینهساز آن بود، و جنگسالاران درون کشور نیز هر روز نفتی روی آتش آن میریختند. سوم، ویرانیهای جنگ و سهمخواهی سپاهیان انقلاب به پاس درازتر کردن عمر این جنگ، و نیز تلاش برای گریز از شرایط تحریمهای آمریکا که تسخیر سفارت و دراز شدن عمر جنگ، زمینه ساز آن بودند.
پس از پیروزی این باند فساد در آن انتخابات تقلبی، یک دولت بناپارتی سیاه به ریاست محمود احمدینژاد بر ایران چیره شد و سپاهیان در سایه این دولت، نفوذ خود را در همه نهادهای اقتصادی، قانونگذاری، قضایی و امنیتی گستردند. از مجلس شورا تا دستگاه قضا، وزارت ارشاد، فدراسیونهای ورزشی، شرکتهای پیمانکاری بزرگ، طرحهای اقتصادی تازه، نهادهای هنری، هیئتهای عزاداری، شرکتهای حمل و نقل دریایی و زمینی و هوایی و حتی تاکسیرانی و اتوسرانی شهری، همه زیر چتر افسران سپاه پاسداران جای گرفت. گرچه این شرایط برای این نیروهای تازه یک عروسی بود، اما برای ۸۰ میلیون ایرانی عزای بزرگی بود و بارها کشور را تا آستانه جنگی ویرانگر پیش برد.
در این سپهر سیاسی و در شرایط تحریمهای بینالمللی که به بالاترین حد خود رسیده بود، حسن روحانی با شعار تدبیر و امید، در انتخابات خرداد ۱۳۹۲ در سیمای یک میانهرو یا معتدل به پیروزی رسید. اصلاحطلبان درون حکومتی نیز با کمی غرور و خودبینی، به سود روحانی که اصلاحطلب نبود، فضاسازی میکردند. بر خلاف بیشینه اوپوزیسیون چپ برون مرزی که همواره در شیپور تحریم انتخابات میدمند، بسیاری از هواداران اوپوزیسیون چپ درون مرزی نیز آشکار و پنهان در این انتخابات به سود روحانی پای به میدان گذاشتند. روحانی در مناظرههای انتخاباتی با رقیبانش که یا «سرهنگ» بودند و یا از زشتترین چهرههای هوادار محمود احمدینژاد، با پشتیبانی جوانان و مردم نوگرا، دیگر نامزدها را به سختی شکست داد.
دوران چهار ساله نخست دولت روحانی همراه بود با بیشترین کارشکنیهای خط شیخ فضلالله. با اینهمه او توانست ایران را تا اندازهی بسیار از تحریمهای گسترده جهانی در داستان هستهای برهاند، تورم را کاهش دهد، و ستیز در روابط بینالمللی را تا جایی که میشد کاهش دهد. گامهای نخست را برای محدود کردن باندهای سیاه پولشویی و قاچاق برداشت و ترس را در دل آنها جا داد. اما هواداران خط شیخ فضلالله نیرومندتر از آنند که به سادگی میدان را واگذار کنند، و جنگ قدرت اقتصادی و سیاسی هنوز پایان نیافته است.
پنجم) در ماههای پایانی نخستین دولت روحانی، تنور انتخابات دور بعدی نیز داغ شد. هواداران خط شیخ فضلالله در محفلهای وابسته یا نزدیک به خود به ویژه در میان تهیدستان و قشرهای ناآگاه پایین شهر، چنین تبلیغ میکردند که گویا روحانی یک دورهای است و دیگر انتخاب نخواهد شد. در این زمینه چنان سخن میگفتند که گویی این خبر از عرش به آنها رسیده است. بسیاری از روشنفکران ژورنالیست صدای آمریکا و بیبیسی نیز، کمابیش همین سخنان را با ادا و اطوارهای خودنمایانه و روشنفکرانه میگفتند. با اینهمه در اردوی شیخ فضلالله نوری، همه شیخ فضلاللههای زنده به تن خویش به جنگ روحانی آمدند و هرچه توانستند کردند تا کارهای او را بی ارزش وانمود کنند.
یکی از بدنامترین شیخ فضلالله های زنده یعنی ابراهیم رئیسی نیز برای نبرد با حسن روحانی به میدان فرستاده شد. او دربرابر انبوه خوشنامترین هنرمندان کشور که پشتیبان حسن روحانی بودند، بدنامترین هنرمند پاپ را به یاری خود فراخواند. گویی دو خط اهورایی و اهریمنی در برابر هم آماده نبرد بودند. در گفتوگوهای رویاروی نامزدهای انتخاباتی، اردوی خط شیخ فضلالله تمهمتی نبود که به اردوی خط میانهرو و کمابیش مدرن نزند. در این رویارویی فزون بر سخنان شخص حسن روحانی، معاون خوشنام و تکنوکرات او یعنی اسحاق جهانگیری، نقاب را از چهره خط شیخ فضلالله برداشت و مردم را بیش از پیش با درونمامه آن خط آشنا ساخت.
در این انتخابات نیز حسن روحانی به یاری پشتیبانان جوان و نوگرای خود و به ویژه با پیام گرم سید محمد خاتمی، خط شیخ فضلالله نوری را به سختی شکست داد. با اینکه همه ایران بانگ شادی برآوردند، اما از عرش خط شیخ فضلالله حتی یک هل پوچ شادباش نیز برای روحانی نفرستادند.
سرانجام، روز ۱۴ مرداد ۱۳۹۶ که روز مشروطیت ایران است، روحانی در مجلس سوگند خود در برابر جهانیان آشکارا به دفاع از خط مشروطیت در برابر خط مشروعه شیخ فضل الله نوری پرداخت و گفت: «امروز ۱۴ مرداد است. یکصد و یازده سال پیش در چنین روزی، ایران تازهای از میان آشفتگی های فراوان سر برآورد و حماسهای نو آفرید. نهضت مشروطیت ایران به عنوان نخستین قیام ملی مردم خاورمیانه پیروز شد و دو مفهوم بنیادین حکومت قانون و حاکمیت ملی را برای ملت و دولت ما به ارمغان آورد و در واقع نخستین قیام ملی مردم آسیا برای آزادیخواهی در این قاره کهن بود.»
او همچنین در برابر این ادعای خط شیخ فضلالله که رأی مردم رأی به نظام است نه به خط روحانی، البته با کمی ادب ناگزیر گفت: «آنان با زبان رأی خود گفتند چه میخواهند و چه نمیخواهند و با رأی اعتماد مجدد و معنادار خود، رویکرد و راهی را انتخاب کردند که ۴ سال در معرض آزمون و نقد و ارزیابی همگان قرار داشت. از این پس ما باید پاسخگوی آن شور و شعور مردمی باشیم که باز به کشور، نظام و به دولت اعتبار و حیثیت مجدد بخشیدند. ما همیشه آماده برای دفاع از ملت خود هستیم، اما دفاع را فقط با سلاح ممکن نمیدانیم. ما پشتیبان نیروهای مسلح خود هستیم، اما بزرگترین سلاح ما رأی ملت ما است. صلح ما به سلاح ما متکی است و سلاح ما بر صلح ما تکیه دارد. تعامل سازنده با کشورهای جهان، تعمیق پیوندها با کشورهای همسایه و منطقه و افزایش سطح همکاریها با کشورهای دوست، نه فقط یک انتخاب آگاهانه، بلکه ضرورتی است که صلح و امنیت بینالمللی در گرو تحقق آن است.»
این شعارها هیچیک با خط شیخ فضلالله نوری سازگاری ندارد، و برخلاف آن میتواند راه کشور را به سوی رهایی از واپسماندگی بگشاید. روحانی همچنین با اشاره پنهان به یک بمب ده تنی که آمریکاییها روی دهی در افغانستان انداختند و آن را «مادر بمبها» نامیده بودند گفت: «امروز، روزگار رونمایی از مادر بمبها نیست، بیایید از مادر مذاکرات رونمایی کنیم. امروز روزگار رونمایی از مادر تحریمها نیست، بیایید از مادر همکاریها رونمایی کنیم.» واکنش روزنامه کیهان خط شیخ فضلالله در روز ۱۶ مرداد به این پاره فرجامین سخن چنان بود که گویی بدترین دشنامها را نه به مادر بمبها، که به مادر خود نویسنده آن روزنامه دادهاند.
ششم) ما فرجام کار حسن روحانی در این دوره را به روشنی نمیدانیم، و این فرجام وابسته به روند بسیاری چیزها است. اما در اینجا بر سه چیز میتوان انگشت نهاد. نخست اینکه در صورت پایبندی روحانی به همین حرفهایی که زده است، این وظیفه همه ایرانیان است که از او در برابر خط شیخ فضلالله نوری پشتیبانی کنند. دوم اینکه به احتمال بسیار و درصورت پشتیبانی همگانی از حسن روحانی، سرداران سپاه و دیگر هواداران خط شیخ فضلالله در برابر خط روحانی واپس خواهد نشست. اما نه همچون یک همراه وفادار، که همچون ماری افسرده که تا سرش به سنگ کوبیده نشود، همینکه گرم شود نیش خود را خواهد زد و زهر خود را خواهد ریخت. سوم، تعیین تکلیف روحانی و مردم با بسیاری از اصلاحطلبان حکومتی و نیز تعیین تکلیف این اصلاحطلبان با خودشان است.
این نگارنده هیچ دودل نیست که همه کسانی که به حسن روحانی رای دادهاند، بخش بزرگی از اوپوزیسیون و کسانی که انتخابات را تحریم کردند، و نیز بخش اندکی از کسانی که به ابراهیم رئیسی رای دادند، هوادار تغییر و اصلاحاتی جدی در کشور هستند. اما اینکه این اصلاحات یعنی چه، هنوز کسی چیزی نگفته است و من تلاش خواهم کرد در نوشتاری جداگانه به آن بپردازم.
این نگارنده درحد برداشت و به گواهی چشم و گوش خویش، حسن روحانی میانهرو و سید محمد خاتمی و کسانی چون اسحاق جهانگیری را اصلاحطلبانی راستگو میدانم، که میدانند چه میخواهند و چه نمیخواهند و پروایی از گفتن آن در چارچوب شرایط کشور ندارند. اما به بسیاری از اصلاحطلبان رانده شده از حکومت هیچ اطمینانی ندارم. زیرا این اصلاحطلبان آشکارا نمیگویند که چه چیزی را در ساختار فرمانروایی جمهوری اسلامی میخواهند اصلاح کنند.
دشواریهای کنونی جمهوری اسلامی برخاسته از پارادایمهایی مشخص است که برخی از آنها در قانون اساسی جمهوری اسلامی گنجانده شده است. مانند باور و پسندیدگی چیرگی دین بر دولت و سیاست، دشمنی کور با آمریکا و اسراییل، حجاب اجباری و شکل لباس در جامعه، اصل ولایت فقیه، ستیز با همه مذهبها به جز مذهب شیعه و به ویژه ستیز با آیین بهایی، قید و بندهای بسیار برای حضور زنان در جامعه و پستهای مدیریتی و بسیاری چیزهای دیگر مانند آنها. اینها چیزهایی هستند که سد راه پیشرفت ایرانند.
اصلاحطلبان حکومتی حتی اگر شده در خلوت خود باید تکلیف خود را با این پرسشها و اینکه چرا ایران به این روز افتاده مشخص کنند و نقش خود را در آن نشان دهند. نه برای پاسخگویی گذشته خود، بلکه برای اطمینان از آینده. اگر چنین نکنند هم به خودشان آسیب میرسانند، هم به دولت روحانی و هم به کل کشور.
تا هنگامیکه این کسان بخواهند مردهریگ اندیشگی شریعتی و یا برخی حلقههای روشنفکران از مد افتاده غربی را چراغ راه و سرمشق خود کنند و به آن بنازند، نه تنها خود راه به جایی نمیبرند، که جامعه را نیز بار دیگر به گمراهی و ریاکاری میکشانند. رفتار اصولگرایی درستکار و راستگو مانند علی مطهری، از رفتار ریاکارانه برخی اصلاحطلبان حکومتی بسیار با ارزشتر است. این گروه از اصلاحطلبان که برخی چهرههای نامدارشان مانند عطاءالله مهاجرانی را نیز دربر میگیرد، بیش از آنکه در اندیشه مردم و کشور باشند، در اندیشه جایگاه خودشان در دستگاه فرمانروایی و بازگشت به این دستگاه هستند.
اکنون و تا پیش از آنکه ضربه کارساز دیگری بر پیکر مدرنیسم ایرانی و اصلاحطلبی راستین و جنبش سبز فرود آید، باید به خود آییم. اصلاحطلبی نیاز و خواست بیچون و چرای مردم ایران است. اما این اصلاحطلبی نه از زیر عبای فلان آخوند، که از خواست و اندیشه تکنوکراتهای درگیر در زندگی واقعی تولیدی و صنعتی و قشرهای پیشرو و مدرن کارگران سرچشمه میگیرد.
پیروز باشیم
بهرام خراسانی
۱۶ مرداد ۱۳۹۶
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|