يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ -
Sunday 22 December 2024
|
ايران امروز |
متن سخنرانی به مناسبت ۸ مارس روز جهانی زن در یتبوری سوئد
از دوستان انجمن ستین که زحمت برگزاری مراسم روزجهانی زن را کشیدند و فرصت این گفتگو را فراهم کردند، سپاسگزارم. همانطور که میدانیم پایه گزاری روز جهانی زن با کمی فاصله، تقریبا با انقلاب مشروطه در ایران در اوایل قرن بیستم همزمان است. هم جنبش زنان و هم انقلاب مشروطه هر دو جنبشهایی مدرن هستند که جرقههای روشنی در تاریکی بر افروختند و چشم اندازهای تازهای گشودند.
در دورهی مشروطیت، اکثریت جامعه بیسواد بودند و شهروند محسوب نمیشدند. به تدریج که گفتمان مشروطیت برای قانون گرایی و ایجاد پارلمان و رای دادن و دمکراسی شروع شد، طبعا زنان هم میخواستند در این تحولات سهمی داشته باشند و با وجودی که اکثرا بیسواد بودند، اما در مشروطیت نقش بازی کردند و خواستههایی که داشتند عمدتا حول آموزش و غیره بود. پس از پیروزی مشروطه در سال ۱۹۰۶ در اولین پارلمانی که تشکیل شد زنان، خارج شدگان از دین اسلام و گدایان از حق انتخاب کردن و انتخاب شدگان محروم بودند. زنان خیلی زود متوجه شدند که صرفا با شرکت در انقلاب نمیتوانند به حقوقشان برسند. باید یک گروه علاقمند و آگاه و متشکل زنان به وجود بیاید تا بتوانند تحولی به وجود بیاورند. این کار به دانش و سوادآموزی و دسترسی به مهارتهای شغلی نیاز داشت. کسانی همچون صدیقه دولت آبادی که اولین زن ایرانی بود که در کنگره بین المللی زنان در سال ۱۳۰۱ به نمایندگی از زنان ایران در برلین سخنرانی کرد، با تشکیل انجمنها و مدارس همچون جمعیت نسوان وطنخواه، انجمن مخدرات وطن، انجمن خیریه خواتین ایران راه را برای سواد آموزی زنان هموار کردند. ولی چون روحانیون سنت گرا و مرتجع معتقد بودند که مدارس، زنان را فاسد میکند و بیناموسی میآورد، برای همین اینها این اسمها را میگذاشتند مثلا با اسم «مدرسه ناموس» یا «مکتب شرعیات» میخواستند بگویند که ما اتفاقا میخواهیم ناموس را حفظ کنیم و یا اینها دختران وطن دوست هستند و لطمهای به اسلام نمیزند.
اما از «مدرسه ناموس» تا امروز که «ازدواج سفید» یا «زندگی همپایی» بدون ازدواج رسمی به یک روش زندگی دهها هزار زن و مرد ایرانی در شهرهای بزرگ ایران تبدیل شده، زنان ایرانی با تلاش و پیکاری جانانه در همه پهنهها نقش بسیار مهمی در راه رهایی فردی، شکستن تابوها، گسستن زنجیرهای مرد سالاری و دیوارهای قرون وسطایی بازی کردهاند. گفتمانسازی، تغییر دیدگاهها و قوانین جامعه دربارهٔ زن و جنسیت، کسب دانش و تخصص، کمپین یکمیلیون امضا،و «آزادیهای یواشکی»، انواع ابتکارات زنده در مقابله با تهدیدها و فشارهای دولتی دربارهٔ مسئلهٔ حجاب اجباری از جمله این تلاشهای یک صد و هفت ساله است. بنظرم میتوان به چند چالش و آموزه اصلی این تلاشها بطور فشرده از این قرار اشاره کرد.
نخست اینکه جنبش زنان از راه رهایی انسان از کلیشهها به دست میآید. جنبش زنان یک جنبش مدرن است و لازمهٔ مدرن بودن درک فردیت و مسئولیت فردی است. یک فرد انسانی، یک زن، جدا از بستگیهای خانوادگی، خواهر و مادر و همسر بودن و باورهای شخصی، آنگاه که به حقوق زنان اهمیت میدهد و میکوشد در حد امکان کاری برای رفع تبعیض جنسی و برابری زن و مرد انچام دهد، نباید در دام دوگانگیهای متضاد ساده شده (غربی و شرق، مسلمان و سکولار، بیحجاب و با حجاب) بیفتد. بازخوانی مبارزات زنان ایران گواهی میدهد که تغییر ذهنیتها، فرهنگ و برداشتها از رابطه زن و مرد و جایگاه زن و مرد چیزهایی نیستند که فقط با جنبش اجتماعی و تغییر قوانین حل شوند. تغییر ساختار و نظم مردانه زمان بیشتری میبرد و این همان دشواری عظیمی است که جنبش زنان ایران با آن روبهروست. حضور گروههای اجتماعی وسیع مانند بخشهای سنتی، شهری، سکولار و مدرن شده و بدون مشارکت وسیع زنان و مردان آگاه نمیتوانیم به طور واقعی شرایط زنان را عوض کنیم.
دوم اینکه علیرغم همه فشارها، محدودیتها و موانع خستگی آور که با خشم و رنج همراه است بدون خودآگاهی فردی و خودآگاهی اجتماعی که در روند آن خودِ فرد هم آزادتر و رهاتر میشود، نمیتوان اثر مثبتی در راه برابری زن و مرد در پهنه خانواده و اجتماع گذارد. به عبارت دیگر آنگاه که زنان در نارضایتی، خشم، سرزنش دیگران، و تلافیجویی و انتقام فرو میمانند، هیچ کمکی نه به خود و نه دیگران نمیکنند. روشهای نظیر کاربرد «قدرت پنهان زنان» تربیت کودکان با روحیه نفرت از خانواده پدر، روش تهاجمی برای تقسیم قدرت در خانواده، به دنبال دشمن رفتن و گله گزاری و سرزنش که هنوز در میان بخشی از زنان ایران رایج است، تنها نشانههای رها نشدن از ناآگاهی است. قدرت و توانمندی زنان در دانش، اعتماد بنفس، روحیه همکاری و راه حل سازنده و در نهایت در صورت ناکارآمدی همه اینها جدایی است.
سوم اینکه گفتمان حقخواهی زنان یکی از قویترین چالشها در مسیر سکولاریزه کردن ایران و دمکراسی است. جامعهای که به دلیل حکومت مذهبی، بزرگترین تبعیض را بر ضد نیمی از جمعیتش دارد، هرگز نمیتواند به دموکراسی دست یابد. بنابراین زنان و مبارزات جنبش زنان که میخواهد این تبعیضها را بردارد، در عمل بیشترین سهم را در فرایند عرفیسازی و دموکراسیسازی در ایران خواهند داشت.
چهارم اینکه جنسیتزدگیِ خصمانه به شکلِ سلطهجوییِ مردسالارانه و باورهای تحقیرآمیز به زن یعنی همان نگاهی که زن را «ضعیف» میبیند، و نیز جنسیتزدگیِ خیرخواهانه که نگاهی ملایمتر نسبت به زن دارد و زن را موجودی زیبا و شکننده میبیند که باید از او حمایت کرد، در یک نکته با هم شریکاند. اینکه زن موجودی «ضعیفتر» است و برای حفظِ ساختارِ قدرتِ مردانه این نگاه را توجیهی مناسب میبیند برای اینکه زن بهتر است به وظایف خانگی رسیدگی کند.
اگر بخواهیم جنبش زنان از مشروطه تا به امروز را در نموداری تصویر کنیم، اوچ و فرود موقعیت زنان ایران را دو عامل اساسی رقم میزند. یکی تحولات سیاسی و اجتماعی کشور و دیگری هوشمندی و پویایی خود آنها.
در دوران رضاشاه با وجود دیکتاتوری، اصلاحاتی در زمینهی حقوق زنان انجام گرفت که برای پوشش و رفتار اجتماعی زنان و حضور آنها در جامعه اهمیت جدی داشت. با گسترش دانشگاهها و مدارس افق تازهای به روی زنان باز شد و برای اولین بار دادگستری تدوین شد. ولی در پهنه قانونگزاری و مسایلی نظیر حق طلاق و چند همسری و حق مشارکت سیاسی زنان تغییر چشمگیری حاصل نشد. نه چندزنی عوض شد، و نه حق طلاق و غیره… در عین حال سوادآموزی و گسترش مدارس در دوران رضاشاه پیش رفت چشمگیری داشت و حتی پیشاهنگی برای دختران باب شد که یک نوع سنتشکنی بود. سیاستهای بحث انگیز دورهی رضاشاه مسئلهی کشف حجاب اجباری بود که در سال ۱۹۳۶ انجام شد و ژاندارمها روسریها را از سر زنان برمی داشتند و حتی در روستاها سعی میکردند زنان لباس مدرن اروپایی بپوشند.
در دوران محمدرضا پهلوی، زنان ایران که دیگر در بسیاری از عرصههای اجتماعی وزن و نیروی مهمی بحساب میامدند، دستاورد مهمی نظیر حق رای را به سال ۱۳۴۱ به دست آوردند. اما روحانیون، و حتی بخشی از جبهه ملی و سکولارها هم با آن مخالفت کردند. حق انتخاب کردن و انتخاب شدن زنان بیش از هر کس بشدت از سوی آیت الله خمینی از منظری عقب مانده و بیمنطق مورد اعتراض قرار گرفت. اصلاح قانون خانواده، حق طلاق برای زنان، ورود دختران به سپاه دانش و بهداشت و نیز ورود اولین وزیر زن به کابینه در زمینه آموزش و پرورش و تاسیس رشته مددکاری اجتماعی و اهمیت دادن به مسائل بهداشت زنان و آگاهی دهی به زنان در زمینههای مختلف و مبارزه علیه خشونت و تحقیقات جدی روی فحشا از دستاوردهای این دوره جنبش زنان ایران است. حق حضانت از کودکان و نیز محدود کردن جند همسری اثر مهمی در رشد جنبش زنان و نیز تعادل اجتماعی در ایران ایفا کرد.
اما با پوقوع انقلاب اسلامی بسیاری از آن دستاوردها پایمال شد. جداسازی جنسیتی به مناسبات مرد و زن و دیدگاه آنها بسیار آسیب زد. اجباری شدن حجاب و گسترش فرهنگ مذهبی چه در بعد رسمی، حقوقی و قانونی و در نظم سیاسی و چه در زندگی روزمره و فرهنگ عمومی مردم، نقش مخربی در زندگی و رشد نیمی از جامعه ایران داشت.
اما برای اولین بار در تاریخ ایران ما در این دوره میبینیم که گفتمان کاملا فمینیستی تعریف شده با آگاهی جنسیتی شکل گرفته است که هم متأثر است از تئوریهای فمینیستی در غرب، و هم در ارتباط با کشورهای خاورمیانه و استفاده از تجارب آنها است. ما میتوانیم به یک مبارزه آکاهانه با استراتژیهای جدیدی از سوی زنان مستقل تاکید کنیم که سنگر به سنگر پیش میرود. در این استراتژی مسالمت آمیز زنانه موضوعات مهمی از حجاب تا دانشگاه، از ورود گروههای جدیدی از دختران متعلق به طبقات پایین در چرخه آموزشی کشور، تا شکستن دیوارهای سنت، از حضور در تظاهرات خیابانی در شرایط مساعد تا مشارکت فعال سیاسی، هر یک جا و نقش خود را دارد.
جنبش زنان نظیر کمپین یکمیلیون امضا هم در گفتمانسازی و تغییر دیدگاهها و قوانین جامعه دربارهٔ زن و جنسیت، حضور زنان چه در فضاهای مجازی، مثل صفحهٔ «آزادیهای یواشکی»، اعتراض به حجاب اجباری و دفاع از انتخاب پوشش، انتخاب پارتنر و شیوه زندگی و کسب تخصص و غیره از جمله آنهاست. تعداد زنان دانشجو تقریباً در تمام رشتهها بیش از مردان است، یعنی زنان بسیاری از خطوط قرمز حکومت مذهبی را شکسته و پیش رفتهاند، در ایران امروز زنان در داستاننویسی، شعر، نقاشی، سینما و حتی موسیقی با تمام ممنوعیتهای بیمنطقی که بهویژه به زنان تحمیل میکنند، یا در اقتصاد غیر رسمی پیش رفتهاند. سرکوب تنها میتواند جلوی نمود بیرونی و متشکل جنبش اجتماعی امروز زنان و دختران ایران را بگیرد.
این واقعیت که بخشهای مختلف جامعه ایران چه بخش مهمی از نیروهای اسلامی و چه چپها، سکولارها و لیبرالها همگی مسئله زنان را به عنوان یک مسئله خیلی جدی تلقی میکنند، برای جامعه ایران بسیار مثبت است.
افزایش سن ازدواج تا سن ۲۶ سالگی، بسنده کردن به یک یا دو فرزند در اکثر خانوادههای ایرانی علیرغم تللاش حکومت برای افزایش بیرویه جمعیت و نیز جنش گسترده ازدواج سفید در اکثر شهرهای بزرگ کشور که راه مدرن رهایی از زندگی اجباری و گزینش حق انتخاب برای زنان است، همگی از نشانههای طغیان قانونی و مشروع زنان در برابر هنجارهای ظالمانه و تبعیضآمیزی است که به یکی ویژگی مهم جامعه امروز ایران تبدیل شده است.
جامعهای که در آن دنیای بسته فرهنگ حکومتی که با سماجت به اسلام سنتی تکیه میکند، هر روز از دنیای واقعی زنان دور و دورتر میشود. گرچه میزان اشتغال زنان تنها ۲۰ درصد است و آمار خودکشی و افسردگی و طلاق عاطفی در میان زنان بسیار بالاست، اما آن جرقههایی که در انقلاب مشروطه آسمان تاریک ایران را روشن کرد، امروز به دهها هزار ستاره نور فشانی تبدیل شده است که بر راه رهایی زنان و رفع تبعیض جنسی، روشنی خیره کنندهای بخشیده است.
■ جناب حیدریان؛ مقالهتان مثل همیشه جالب بود اما یک مطلب را اصلا ذکر نکردید و آن نقش جنبش باب و طاهره قرت العین در بیداری زنان بود. مطلب بعدی کم اهمیت دادن نقش انقلاب سفید در دادن حق رای به زنان وفرستهای فراوانی که بعد از آن در اختیار زنان قرار گرفت بود. اصولا بیشتر روشنفکران ایران با انقلاب بهمن ۱۳۴۱ میانه خوبی ندارند.
با تشکر پیروز
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|