يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ - Sunday 22 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 08.02.2017, 11:17

به‌مناسبت ۲۲ بهمن

از «دیالکتیک معیوب» تا دگردیسی یک جنبش


مصطفی قهرمانی

گفتنی‌ها در مورد انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ ایران، آنچه که بعدها با مصادره آن به انقلاب اسلامی تقلیل پیدا کرد، بسیار است.

انقلابی ساختارشکنانه و ضدسلطنتی اما به غایت صلح‌جویانه و آشتی‌گرایانه توسط طبقه متوسط و مدرن شهرنشین ایران، انقلابی که حتی بعضاً نحوه به ثمر رسیدنش، به ترتیبی که سرنوشت برای آن رقم زد، برای دست‌اندرکاران اصلی آن نیز قابل پیش‌بینی نبود، انقلابی مردمی، خودجوش و غیرکلاسیک که «باران رحمت» آن به «سیلی خانمان برانداز» بدل گشت، انقلابی که در نهایت به واسطه «دیالکتیک معیوب» آن «نوزادی نارس» را به ارمغان آورد.

ولی این شاید خصلت مشترک تمام انقلاب‌ها باشد که هیچ گاه کالایی کاملا تکوین‌یافته و بسته بندی شده خود به همراه نمی‌آروند.

بر «دیالکتیک معیوب» انقلاب ایران می‌توان دلائلی عدیده برشمرد: این عارضه را می‌توان از یکسو ناشی از سرپوش گذاردن «مصلحتی» و «تاکتیکی» بر تصورات و فهم‌های متباین و حتی متضاد دو جناح «آخوند» و «فکلی» در رهبری انقلاب دانست و از جانب دیگر متاثر از ناتوانی و پارالیز نظام سلطنتی در تصمیم‌گیری به علت «بیماری بدخیم» عمود خیمه نظام یعنی شخص شاه. همچنین از ترس ناشی از بی خبری و سردرگمی غرب و در راس آن ایالات متحده امریکا از افتادن ایران در دامن بلوک مخالف، نیز می توان به عنوان عامل خارجی نام برد.

انقلاب ایران خیلی سریع تر از آنچه تصور آن می رفت توانست بساط دستگاه دیرپای سلطنت ۲۵۰۰ساله را در ایران به صورت ظاهری برچیند و کام مردم را با پیروزی در مرحله اول شیرین کند. غافل از اینکه این فتح الفتوح «سزارینی» بیش نبود از برای نجات کودکی «نارس» که حالا برای ادامه حیاتش شدیدا به مراقبت های ویژه نیاز داشت. مردم به مثابه مادر این کودک خود اما توانایی حظانت از او را نداشتند.

سیاسیون بی تجربه صدارت و وکالت که بعضاً یک شبه از پشت میله‌های زندان و یا از کنار «سن» و «تمز» از چپ و راست وارد گود سیاست شده بودند با «خودشیفتگی» و «رمانتیسم فکری»شان و نیز با «شاه ـ وزیربازی»های کودکانه‌شان خیلی زود نشان دادند توانایی مدیریت این بحران را ندارند.

در این برهه شاید مرحوم مهندس بازرگان را بتوان تنها کسی دانست که درک و ذکاوت و شجاعت سیاسی و تعهد لازم را برای تاثیرگذاری مثبت و گروهی کردن تصمیم سازی در سطوح بالای قدرت سیاسی درحال شکل گیری دارا می بود، لیکن در شرایط بسیار قدسی شده اوان انقلاب،با مردمی که چهره «آقاشون» را در ماه می دیدند او نه فقط در درون جامعه حتی در درون حزب و نزدیکان سیاسی خود نیز از یک «عقبه سیاسی» لازم جهت نقش آفرینی موثر محروم بود.

در این بزنگاه سردرگمی و خلا قدرت در «کشور شاهان و فره ایزدی» روحانیت و شخص آیت‌الله خمینی با کاریزمای خود، حال دیگر به عنوان رهبر بلامنازع انقلاب برای حفظ کیان تنها کشور شیعه با نظریه «ولایت فقیه» وارد میدان گردید و شد آنچه که اکنون بیش از سه دهه شاهد آن هستیم.

دگردیسی جنبشی آزادیخواهانه و استقلال‌طلبانه، جنبشی مدرن برای اعاده حقوق شهروندی به حرکتی «نا به‌روز»، حرکتی که در شعار از آزادی انسان و عقیده و کرامت انسانی او سخن می‌گوید در عمل اما زمینه ساز انقیاد هرچه بیشتر او می‌گردد، در شعار برای استقلال کشور می‌جنگد لیکن زمینه‌ساز خطرات سهمگین برای ملک و ملت می‌شود، برای دین قیام می‌کند اما خود بزرگترین مروج بی‌دینی می‌گردد و ...

اگر آیت‌الله منتظری، مرجع آزاده نجف‌آبادی، به اشتباه خود در تدوین نظری و کلامی تز «ولایت فقیه» برای عصر و زمانه ما بیش از یک مرتبه اعتراف کرد و بهای سنگین آن را با حصر و دیگر «ابتلائات دنیوی» پرداخت، متاسفانه جناح مکلای انقلاب ایران، از چپ و راست و از لیبرال و چریک، هنوز نتوانسته در مورد نقش (منفی) خود در شکل‌گیری حوادث چه پیش و چه پس از سقوط سلطنت با یک نگاه «خودنقادانه» به یک جمع‌بندی معقول و بی‌طرفانه دست پیدا کنند. آنچه نوشته شده به غیر از چند مورد نادر بسیار مشاطه‌گرانه و فاقد «نقد از خود» بوده است.

به هر رو انقلاب ایران با همه سایه روشن‌هایش انقلابی بود میهنی از جنس همین مردم با همهٔ نقاط قوت و ضعف‌شان. بیائیم هر کدام به مقتضای نقش و وزن نقد را با بازنگری دیدگاه‌ها و رفتار خود شروع کنیم. فرافکنی و همه تقصیر را به گردن دیگران انداختن راهگشا نیست. همچنین اظهار ندامت‌کردن و پناه بردن به دامن خارجی‌ها برای تغییر نظام نیز هیچکدام کارساز نیستند.

اگر بپذیریم که یکی از دلائل شکل‌گیری «دیالکتیک معیوب» انقلاب ایران «ساده‌انگاری» معرفتی یا دستکم تاکتیکی نیروهای دخیل در رهبری انقلاب بود، اکنون نیز بدون داشتن یک شناخت و تحلیل جامع آسیب‌شناسانه از انقلاب بهمن امکان درغلطیدن دوباره جامعه در چنبره خطاهای گذشته بسیار محتمل می‌باشد. و این دیگر گناهی است نابخشودنی.

این رویکرد «نقد خود» یا «انتقاد از خود» تمامی افراد و نیروهای دخیل در فرآیند انقلاب ایران می‌تواند به پروژه‌ای ملی و غیرمتمرکز جهت نگارش و ثبت تاریخ انقلاب ایران تبدیل بگردد. امید است، لااقل تاریخ نگاران ما منصف و فارغ ازخودشیفتگی باشند.

نظر خوانندگان

■ آقای قهرمانی گرامی، با سپاس از شما. باید در مفهوم «انقلاب» یک بازنگری بنیادین کرد. آن چه در ادبیات سیاسی به ویژه ادبیات سیاسی چپ به عنوان انقلاب معرفی شده است در واقع چیزی جز «شورش ناگهانی» مردم - یا به اصطلاح چپها «خلق»- نیست. شورشها در حقیقت همانگونه که نوشته‌اید «فتح الفتوح سزارینی» است که فرزند سالم را با کارد کُندِ سلاخی از زهدان بیرون می‌کشد بدون آن که توانایی مراقبت از آن را داشته باشد.
انقلاب یک پروسۀ بسیار طولانی است که می‌توان آن را پیامد یک مجموعه از اصلاحات پی در پی و پیگیر دانست، مانند انقلابات صنعتی یا همین تاریخ آلمان پس از جنگ جهانی دوم و یا اصلاحات پی در پی «لویاتان» ایران یعنی رضا شاه. این اصلاحات پیگیر و بی‌وقفه هستند که سرانجام منجر به انقلاب یعنی دگرگونی بنیادین می شوند و نه شورش های احساسی و نابخردانه که سرانجامشان شکست محتوم است.
شاد و تندرست باشید - بی نیاز


■ آقای بی‌نیاز عزیز! خوشحالم که از این طریق هم با شما مکاتبه می‌کنم. نوشته‌های شما را دنبال می‌کنم و از آنها بهره می‌برم. در مورد کامنت شما، نیز فکر می‌کنم که بین دیدگاهایمان قرابت نظری بسیار مشهود باشد. به باور من در مفهوم کلاسیک آن انقلاب آنجا به وقوع می پیوند که امتناع سیاست آغاز شده باشد.
پاینده باشید.
قهرمانی


■ دو نکته در مورد نوشته آقای قهرمانی:
۱- انقلاب ۵۷ اگر چه در مراحل آغازین خود مسالمت‌آمیز بود، اما از یاد نبریم که چقدر بانک، می فروشی، سینما(که با فاجعه سوزاندن سینما رکس آبادان آغاز شد) آتش زده شد. در طول شش‌ماهه جریان انقلاب(مرداد -بهمن ۵۷) نیز صدها تن از مردم در سراسر ایران در اثر
تیراندازی ماموران حکومت نظامی کشتی و زخمی شدند. از همه مهم تر، رویدادهای مسلحانه و تعیین کننده ۲۲ تا ۲۵ بهمن است که به سقوط قطعی نظام سلطنتی و انتقال قدرت به نظام اسلامی انجامید و طی آن ده ها تن کشته و زخمی شدند. بی‌گمان به دلیل همین خصلت مسلحانه‌ای که انقلاب در مرجله نهایی خود پیدا کرد، خشونت‌ها و اعدام‌های بی‌رویه از پس انقلاب فرارسیدند و به مناطق قومی ایران انقلاب زده نیز گسترش یافتند. بنابراین درست است که آغاز انقلاب مسالمت آمیز بود اما در پایان کارش به خشونت و اسلحه کشید.
۲- شادروان منتظری، اگر چه از پی برکناری از قائم مقامی رهبری در سال ۶۷، گام به گام به مردم نزدیک شد و حتا تا آنجا رفت که بهایی‌ها را دارای حق شهروندی دانست و خواستار مدارا با آن‌ها شد، اما شخصاً جایی نخواندم یا نشنیدم یا ندیدم که وی صریحاً «ولایت فقیه» را رد کرده باشد. وی بیشتر به اینجا رسیده بود که ولی فقیه «مطلقه» نباشد و بیشتر نقش «نظارتی» بر امور کشور داشته باشد. اما اینکه صراحتاً «ولایت فقیه»‌را رد کرده باشد، جایی گفته نشده است. آقای قهرمانی و دیگران، اگر منبع موثقی برای این مدعا دارند، لطفاً معرفی کنند.




نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024