iran-emrooz.net | Wed, 08.02.2006, 13:42
نامهی سرگشاده به آيتالله منتظری
بابك جاودان خرد
چهارشنبه ١٩ بهمن ١٣٨٤
شايد نوشتن نامهای " سرگشاده" از درون مرز خطاب به يك روحانی بلند پايه همچون شما كه اكنون مدتهاست در سلسله مراتب قدرت جايی ندارد، چندان محملی نداشته باشد. اما از آن جا كه شما هنوز پيروان سياسی و شرعی زيادی در درون و بيرون ساخت قدرت داريد و هنوز از نفوذ كلام قابل ملاحظهای برخوردار، نوشتن اين نامه را بیفايده نديدم. ضمن اينكه مصاحبهی اخير شما با نيوزويك حكم عامل شتاب دهندهای داشت كه اين قلم را به نوشتن اين نامه بيشتر متقاعد ساخت.
در آستانهی ۲۷ مين سالگرد انقلاب اسلامی هستيم، انقلابی كه با دو شعار اصلی آزادی و استقلال پا گرفت و "مع الاسف" میبينيم كه امروز چه نتيجهای به بار آورده است: كشوری منزوی، مردمی پريشان احوال و نوميد و حكومتی به غايت متمرد و ارتجاعی كه جز به بقای خود نمیانديشد و در اين راه با گامهای بلند كشور باستانی و و تمدنساز مارا به لبهی پرتگاه جنگ و تباهی میكشاند. نمیدانم چقدر از منزل بيرون میآييد و تا چه اندازه از حال و روز مردم، به ويژه جوانان دختر و پسر اين مرزوبوم آگاهيد. اما به شهادت مصاحبهها و نوشتههای تان میدانم كه از وضع كنونی دل خوشی نداريد و خواهان تغيير شرايط هستيد. اما پرسش اينجاست كه شما، خود و استادتان، آيتالله خمينی، را تا چه اندازه در شكل گيری اين وضع اسفبار مقصر میدانيد. آيا هنوز هم طرفدار آميزش دين و دولت يا دين و سياست هستيد و فكر میكنيد كه شرايط كنونی فقط به دليل انحراف حكمرانان از "راه امام" پيش آمده يا...؟ به هرحال، دليل اين تيره روزی هرچه كه باشد، امروز هر دوی ما و نزديك به ۷۰ ميليون ديگر در اينجا نشستهايم كه میبينيد و گزيری از يافتن را هی برای برون رفت از اين نكبت رو به شدت نداريم. اما از مضمون مصاحبهی شما با نيوزويك اين طور برمیآيد كه شما هنوز دل از "راه امام" برنكندهايد و حتا معتقديد كه گرفتاری از زمان بازنگری در قانون اساسی در سال ۱۳۶۸ و اعطای قدرت مطلقه به "ولايت فقيه" آغاز شد. اگر به واقع چنين میانديشيد بايد گفت زهی تاسف! شما نيك به ياد داريد كه آيتالله خمينی زمانی كه در پاريس بود و از آن جا با مردم ايران و جهان سخن میگفت حتا اشارهای هم به ولايت فقيه نكرد و اين متاسفانه شما بوديد كه در مقام رييس مجلس خبرگان قانون اساسی در سال ۱۳۵۸ با اشارهی استاد ناگهان به ياد "ولايت فقيه" افتاديد و آنرا به كمك ديگر روحانيون همانديشتان با اختيارات فراوان در متن قانون اساسی گنجانديد. آيا اين اصل من درآوردی كه بسياری از خود روحانيون، از جمله و به ويژه مرجع تقليد ارشدتر از خمينی يعنی آيتالله شريعتمداری، به روشنی آن را مخالف حاكميت ملی ناميد، در تضاد آشكار با اصل جمهوريت نبود كه مردم در ۱۲ فروزدين ۱۳۵۸ به آن رای قطعی دادند؟ آيا اين كار شما و ديگر روحانيون و مكلاها نوعی "خيانت در امانت" مردم نبود؟ و آيا در همان دههی نخست انقلاب كه شما بر قانون اساسی اش صحه میگذاريد، بيشترين سياهكاریها و ستمها و جنايتها به فرمان يا با آگاهی ولی فقيه "غيرمطلقه"ی شما صورت نگرفت؟ اگر در آن دههی شوم ولی فقيه قدرت مطلقه نداشت، پس چگونه جنگ خانمانسوز با عراق را لجوجانه و غيرمسئولانه ۸ سال ادامه داد و پس از سركشيدن "جام زهر" كام تلخ خودرا با نوشيدن از خون زندانيان سياسی بيگناه در تايستان و پاييز ۱۳۶۷ "شيرين" كرد!؟ البته شما خود با اعتراض شديد به اين سبعيت بی سابقه از خير نيابت رهبری گذشتيد و سعی كرديد تا حدی دست خودرا از خونهای به ناحق ريخته شده كه در سراسر دههی ۶۰ ادامه داشت، بشوييد. اما اين، نقش برجسته شما را در تئوريزه و پياده كردن اصل ضد دمكراتيك "ولايت فقيه" پاك نمیكند. شما، چنانكه از واپسين مصاحبهتان برمیآيد هنوز دل درگرو اين اصل ضد مردمی داريد و معلوم نيست كه برای شما كی "آفتاب حقيقت شود پديد؟!" لابد، زمانی كه نه از تاك (ايران) چيزی بماند نه از تاك نشان (اسلام)؟! من، و شايد بسياری ديگر، نگران اسلام نيستيم، كه نگران ايران و مردم ستمكش آن ، به ويژه جوانان و نوجوانانی هستيم كه روزبه روز از آموزههای خشك و تحميلی دين شما دور میشوند و متاسفانه به دليل يكی يا نزديك بودن بنيادهای اخلاق و دين در اين سرزمين و نبودن جايگزين مناسب برای دومی به فساد و بی اخلاقی و بی تفاوتی نزديك. تصديق میفرماييد كه اين يك فاجعه است و تاريخ و سازندگان آن (از ديد ما) و خداوند (از ديد شما) روحانيون را مقصر درجه اول آن خواهد دانست و به لعن ابدی گرفتار خواهد كرد. بيكاری كه مادر همهی بديهاست (و نه میو شراب!) گريبان جوانان آرزومند و پر از انرژی و ابتكار ايران را گرفته و روح و جان آنها را چون خوره ذره ذره میبلعد و در كنار آموزههای تلقينی و خرافی كه شبانه روز از كليهی رسانههای حكومتی پخش میشود، آنها را به تباهی میكشاند. در نتيجه ايران اكنون بالاترين نرخ فرار مغزها، بيشترين ميزان معتادان ، بالاترين شمار تلفات رانندگی در جادهها،و... رياكارترين مردم جهان را (به دليل تناقض فاحش رفتاری در دو حوزهی خصوصی و عمومی بنا به اجبار حكومت) دارد! اينها همه به گواهی اخبار روزنامهها و پژوهشهای ميدانی و تحليلهای منابع داخلی ، از شرق گرفته تا جمهوری اسلامی، است و به نوبهی خود "گواه"ی بر شكست پروژهی آميزش دين و دولت پس از نزديك به سه دهه تجربهی تلخ.
آقای منتظری!
ايران ما كه شما نيز شهروند آن هستيد و به زبان شيرين آن صحبت میكنيد، به دليل سياستهای نابخردانه، ماجراجويانه و ضد ملی جمهوری اسلامی كه نه به نظر ما جمهوری است و نه به عقيدهی (باطنی و ظاهری) بسياری از علمای مذهبی، اسلامی، اكنون در تماميت خود در خطر است. نغمههای شوم تجزيهطلبی بر بستر مطالبات ديرين و انباشته اقوام گوناگون ايرانی در شمال و جنوب و شرق و غرب بالا گرفته و رژيم جز با زبان سركوب و اختناق و پرونده سازی و تهديد (حتا خانوادههای) مبارزان و فعالان راه حقوق بشر و دمكراسی، سخن نمیگويد. سكوت كامل رسانهای دربارهی رفتار وحشيانه و ضدانسانی رژيم با كارگران زحمتكش و ستمديدهی شركت واحد كه اكثريت آنها به اقرار فقط خواستههای صنفی داشته و دارند، در تاريخ مبارزات كارگری و سنديكايی بیسابقه است. از آن سو خطر يورش نظامی آمريكا و متحدانش به ايران هردم بالا میگيرد و رژيم با بی پروايی و گنده گويی آنان را تشويق به زدن حرف آخر میكند و ملت دست و زبان بسته، حيرانتر و درمانده تر. حس وحدت و يگانگی ملی روز به روزضعيفتر، مردم از خود و حكومت بيگانهتر، اقتصاد ملی به رغم درآمدهای نجومی نفت لرزانتر و فسادپذيرتر و هر كس فقط به فكر خود و منافع مشروع و نامشروع خود است و اخلاق، كالای بیخريدار بازار كساد! اكنون اين شما و ميدان كارزاری كه نتيجهی ۲۷ سال تخريب مداوم مادی و معنوی سرزمين و مردم ايران به وسيلهی نظام ولايت فقيه شما و مرادتان آيتالله خمينی است كه از روی ريا جمهوریاش ناميديد و ربع قرن طول كشيد تا "رييس" اين نهاد "بیيال و دم و اشكم" به تاييد دمكراتترين روحانی نظام، خاتمی، "تداركاتچی" از كار درآمد.
حال اين گره فروبسته را چگونه میتوان گشود؟ ترديدی نيست كه جز با همكاری همهی ايرانيان درون و برون مرز كه دل با تداوم حيات سياسی و اجتماعی ايران دارند كار به سامان نخواهد رسيد و همهی ما شهروندان زن و مرد ايران در رفع اين معضل مسئوليت داريم و بايد با كنار گذاشتن منافع حقير فرقهای و ايدئولوژيكی خود راهی از درون اين ظلمات به روشنايی صلح و آزادی بيابيم. اما بيش و پيش از همه، اين روحانيون هستند كه با توجه به اينكه در ۲۵ سال گذشته بيشترين "حق" را در ادارهی امور كشور به خود اختصاص دادهاند، اكنون كه جهان به ما چنگ و دندان نشان میدهد و ما را به سوی دو راهی بودن يا نبودن میكشاند، بالاترين "مسئوليت" را نيز در برون رفت از اين بحران خانمانسوز به عهده دارند. و نقش شما، هم به عنوان بلندپايهترين روحانی مخالف وضع موجود و هم به مثابه بزرگترين تئوريسين و پياده كنندهی اصل ولايت فقيه، بیگفتگوست. نمیخواهم در اينجا وارد جزييات اجرايی چگونگی ايفای اين مسئوليت تاريخی و حياتی شما و پيروانتان شوم، كه از حوصلهی اين مقال بيرون است و مقصود در اينجا شفاف سازی حوزهی "حقوق" و " مسئوليت" اشخاص و گروههای حاضر در عرصه سياسی كشور است كه هر يك به نسبت وزن اجتماعی خود مسئوليت كمتر يا بيشتری در شكل گيری مصيبتی بنام جمهوری اسلامی داشتهاند.
آری شما میتوانيد بيشترين نقش را در بازگشت مسالمت آميز و محترمانهی روحانيون و دين به جايی كه در اين عصر و زمانه به آن تعلق دارند، يعنی "حوزهی خصوصی" ، ايفا كنيد و اجازه ندهيد كار اسلام و روحانيت و قم به آنجا برسد كه كار كليسای كاتوليك و متوليان آن و رم در قرن شانزدهم (رجوع شود به مقالهی اين نويسنده تحت عنوان "گذشته چراغ راه آينده است"، ايران امروز، يكشنبه ۱۵ تير۱۳۸۲). و كار به آن جا نكشد كه اين سرودهی پرسش و پاسخوار حافظ شيرين سخن را باز گوييد كه:
گفتم، كه خطا كردی و تدبير نه اين بود
گفتا، چه توان كرد كه تقدير چنين بود؟
بابك جاودان خرد