سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ - Tuesday 3 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 08.02.2006, 7:14

کدام انرژی ؟ با کدام هدف؟


عیسی سحرخیز

چهارشنبه ١٩ بهمن ١٣٨٤

شبکه خبری "سی ان ان" چند روز پیش گزارشی دیدنی داشت از چگونگی استفاده مردم یک کشور افریقایی از انرژی خورشیدی. و چه زیبا! استفاده از انرژی سالم و در دسترس برای راه اندازی رادیوهای دیجیتالی؛ کسب خبر و ایجاد شعف. استفاده از انرژی رایگان خدادادی به شکل باطری‌های خورشیدی به اندازه یک کف دست و کمک به گسترش جامعه اطلاعاتی در اعماق روستاها و مناطق دورافتاده.
انرژی‌ای در دسترس در همه جا به ویژه مناطق دور افتاده، چه فرق می‌کند در مناطق استوایی و صحراهای لم یزرع یا نطنز و دشت ارژن.
اکنون حدود سی سال از آن زمان می‌گذرد که روزی از این دشت زیبا گذشتیم و به بوشهر رسیدیم، در جمعی دانشجویی. رژیم پهلوی قصد تبلیغ داشت و تصور بهره برداری سیاسی از یک گروه دانشجویی سال اولی رشته اقتصاد. ما را به نیروگاهی در دست احداث بردند تا دستاوردهای سلطنت را نشان دهند تا با پیشرفت‌ها و چگونگی رسیدن به دروازه‌های تمدن بزرگ آشنا شویم و دنبال مبارزه و سلاح و سرنگونی رژیم نباشیم، آن گونه که اکنون دانشجویان نسل‌های پس از ما را با اهدافی دیگر می‌برند تا دیواره‌های انسانی بسازند در برابر تیرهای غیبی!
مسئولان حکومتی تا به خود بیایند و گزارش‌های تبلیغاتی از پیش نوشته را بخوانند، دیدند به اصطلاح جا تر است و بچه نیست. بچه‌های دانشجو هر یک راه خود را پیش گرفته و به گوشه‌ای رفته بودند. عده‌ای برای گفت و گو با کارگران در مورد شرایط کار و بهداشت و محل سکونت، عده‌ای برای سردرآوردن و کشف ماجراهای پشت پرده و ریخت و پاش‌ها و سو استفاده مقام‌های دولتی و استعمارگران از پول‌های باد آورده نفت و جمعی ولو در آشپزخانه کارگران برای کشف چگونگی برنامه تغذیه و رعایت امور بهداشتی.
پس از چندی هر یک با انبانی از اخبار پشت پرده و اسرار مگو بازگشتند و پرسش‌های فراوان. مسئولان نیروگاه تاب بیش از یکی دو سوال را نیاوردند، از خیر برنامه تبلیغاتی گذشتند و اتوبوس دانشجویان را به جای گرداندن در بخش‌های در حال ساخت به در خروجی راهنمایی کردند و در سکوت پیام رساند، در یک کلام: اخراج.
رژیم پهلوی چند سالی بیش نماند و برنامه‌های تبلیغاتش. نه آن ارائه گزارش‌های رسمی و فرمایشی اثر کرد و نه آن تبلیغات بیست و چهار ساعته رسانه ملی و روزنامه‌های حکومتی. رژیم استبدادی در چنین روزهایی، در سال ٥٧ با تلاش تمام اقشار ملت از جمله آن دانشجویان سرنگون شد و سلطنت و استبداد رفت و جمهوری و آزادی حاکم شد.
از آن طرح آنچه ماند، مجموعه‌ای نیمه ساز بود و پروژه‌ای نیمه تمام در دست انقلابیون و حاکمان جدید. از همان ابتدا بودند افراد دلسوزی که تکمیل نیروگاه را با وجود صرف سرمایه‌گذاری‌های کلان و کوهی از وسائل و تجهیزات به جای مانده، نه به صرفه اقتصادی می‌دانستند و نه دربردارنده مزیت نسبی برای اقتصاد و بخش انرژی ایران. آنان در سخنرانی‌ها، مقالات و جزوه‌ها و کتاب‌های خود می‌گفتنند و می‌نوشتند که از خیر تکمیل این پروژه بگذرید که نه غربی‌ها اجازه راه‌اندازی آن را به شما خواهند داد و نه صلاح است که منابع مالی کشور بیش ازاین دور ریخته شود. در کشوری که منابع گسترده انواع سوخت‌های فسیلی ارزان و در دسترس، الکتریسیته حاصل از آب در حال هرز رفتن و خورشید تابان دشت‌ها و باد وزان صحراها و مناطق کوهستانی فراوان است ، منابع انرژی دیگر بجوئید.
اما خسروان را تدبیر دگر آمد و انرژی حاصل از باد و خورشید را رها کردند و پس از غربی‌ها دل به شرقی‌ها بستند تا پروژه ناتمام را تکمیل کنند؛ تلاشی که ٢٨ سال است باصرف میلیاردها تومان از پول بیت المال و درآمد ارزی حاصل از صادرات نفت و گاز برای کسب "انرژی ارزان" و در کنارش ... همچنان ادامه دارد و مشخص نیست با تحمیل چه هزینه‌های دیگری، تا کی ادامه خواهد داشت.
چون به زعم نمایندگان خداوند بر روی زمین، نعمت‌های پروردگار بی‌ارزش شده‌اند و آن نکته باریکتر از موی شاعر پارسی گوی بی‌اهمیت که:
"ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری"
"غفلت" ما را گرفت و به دست آوردن از انرژی باد و خورشید را رها کردیم و به انرژی هسته‌ای دل بستیم. و به تبع آن پول نفت و گاز و سرمایه نسل آینده را صرف توسعه و گسترش صنایع زیربنایی نکردیم، بلکه به کار راه اندازی پروژه‌های بی‌سرانجام جدید گرفتیم، چه فرق می‌کرد در کجا؛ بوشهر، اصفهان یا نطنز و ... پول بیت‌المال را هر روز بیشتر هزینه کردیم تا " انرژی ارزان" به دست آوریم و خود صلیب خویش را همواره بر دوش بکشیم، چون " چرنوبیل".
این شد که اگر به خطه شمال سر بزنیم، به جز گوشه‌ای در منجیل آن هم به همت دولت اصلاحات، از "فناوری پیشرفته" برای ساختن " نیروگاه‌های بادی" چیزی نمی‌بینیم و در کویر جای " صفحه‌های خورشیدی" بر پشت بام‌ها خالی است و درعوض، زیر کویراز تجهیزات و ماشین آلات پر. نه به توطئه دشمنان، که به تدبیر دوستان! و در این میان کسی نیست که بپرسد حاصل دستاوردهای دانشمندان ایران برای دستیبابی به چنین فناوری‌های پیشرفته و ضروری کجاست؟
اکنون که اقتدارگرایان مدعی " خواست ملی" برای کسب فناوری انرژی هسته‌ای هستند و رسانه ملی روز و شب از زبان " کارشناسان مردمی" از مزایای بی شمار آن می‌گویند کسی نیست که سوال کند که آیا " خواست ملی" دسترسی به "انرژی باد" و "انرژی خورشیدی" سالم و بی‌خطر نبوده است؟ آیا "خواست ملی" و "منافع ملی" در کسب این فناوری‌های در دسترس تطابق بیشتری با یکدیکر نداشته‌اند و تضاد گسترده‌تری با "حفظ محیط زیست"؟
دولت برآمده از حزب پادگانی که خود را نماینده ملت و بلندگوی "خواست ملی" معرفی و تبلیغ می‌کند، اکنون در آستانه سالگرد دکتر "محمد مصدق" و سالروز "ملی کردن صنعت نفت"، برنامه هسته‌ای خود را "هم تراز" و "هم سنگ" برنامه دکتر مصدق در "ملی کردن صنعت نفت" می‌خواند، اما آنان را که چون آن شخصیت ملی می‌اندیشیدند و می‌اندیشند و در پی اعتلای نام ایران و حفظ منافع ملت بوده و هستند به تیرجفا می‌راند. در این میان هیچ شرم و واهمه‌ای هم ندارد که در شرایطی که رهبران احزاب و گروه‌ها و شخصیت‌ها و فعالان سیاسی و اقتصادی و فرهنگی ایران حی و حاضرند به جهانیان بگوید به نمایندگی از سوی آنان نیز سخن می‌گوید. طرفه آنکه نطریه پردازانشان از یک سو هویت اصلی انقلاب را خدشه دار می‌کنند و خواست اصلی ملت و انقلاب، " جمهوریت " را زیر سوال می‌برند و"حکومت مطلقه فقیه " را جایگزین "رای اکثریت ملت" می‌کنند، و از سوی دیگر در پی آنند که به بهانه گرامی‌داشت سالگرد انقلاب برنامه و تبلبغات خود را به نام " خواست ملی" جا بزنند. حاضر نیستند در مورد خواسته‌های اساسی ملت "رفراندوم" و "همه پرسی" برگزار کنند، اما حضور"جمعی هدایت شده" و ملت ساده دل را می‌خواهند در مراسم ٢٢ بهمن " رفراندوم" ملت ایران در مورد برنامه‌های خود و مذاکرات شکست خورده هسته‌ای بنامند.
اگر در آفریقا " انرژی خورشیدی" و باطری‌های خورشیدی به عنوان منبع انرژی ساده و ارزان، در جهت راه اندازی ابزارها و وسائل رسانه‌ای و گسترش گردش آزاد اخبار و اطلاعات و ایجاد شعف در ملت به کارگرفته شده است، در کشوری که روزنامه‌ها را در جریان پروژه تعطیلی فله‌ای مطبوعات سر می‌برند و روزنامه‌نگاران را بازداشت و زندانی می‌کنند، یا به تبعید ناخواسته می‌فرستند و سانسور و خودسانسوری را به حرف اول فعالیت رسانه‌ای تبدیل می‌کنند، چه تضمینی وجود دارد که " انرژی هسته‌ای " تیغ در دست زنگی مست نباشد.
وقتی بنایی در شمال تهران و به اصطلاح سوئیتی در مناطق کوهستانی ایران به زندانی انفرادی و شکنجه گاه روزنامه نگاران مستقل و آزادیخوای چون اکبر گنجی تبدیل می‌شود ، آیا هر تیغی به معنای " چاقی جراحی" است، و نه " قمه‌ای خونریز" درخشنده در دل شب؟
به قول ظریفی: " ناظم مدرسه ما هرگاه مداد در دست من می‌دید از من می‌ستاند و در پاسخ اعتراضم می‌گفت: این قلم در دست تو برای نوشتن است، نه برای کور کردن چشم همکلاسی‌ها و زخم زدن به بدن دیگران"

١٩/١١/١٣٨٤



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024