يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ -
Sunday 22 December 2024
|
ايران امروز |
مرگ فیدل کاسترو رهبر کوبا فرصتی بود که گرایشهای گوناگون چپ ایران، نگاه خود به اصلیترین گرهگاه و نقطه کور اندیشه مارکیسستی در نظر و عمل یعنی نسبت میان عدالت اجتماعی و آزادی و دمکراسی را آشکار کنند. با مروری به بازخوانیهای شخصیتها و گروهای چپ ایرانی میتوان گفت به استثنای حزب توده که نوشتهاش در این باره سراسر ستایش و تمجید قهرمانانه از کاسترو است و کوچکترین انتقاد و کمبودی را متوجه دستاوردهای کوبا در دوران ۴۰ ساله حکومت وی نمیداند، بقیه گروهها و افراد چپ ایرانی کم و بیش بر نبود دمکراسی و آزادی در کوبا انگشت تاکید گذاشتهاند.
ناهید حسینی در ایران امروز مینویسد: «او به دموکراسی هرگز اعتقاد نداشت. ولی برای آموزش و بهداشت رایگان و زندگی بخور و نمیر مردم تلاش کرد و موفق شد. ...دنیا عوض شد ولی فیدل گفت مرغ من یک پا دارد ولی در این اواخر، دیگر مرغش هم میلنگید، نمیدانم چرا ما لنگیدن مرغ یک پای اورا نمیبینیم؟»
محمد شالگونی از رهبران راه کارگر مینویسد: «هر سخنی در باره نظام سیاسی کوبا و سوسیالیسم قرن بیستم به طور کلی، خواه ناخواه، بلافاصله روی بزرگترین ضعف آن متمرکز میشود، یعنی نبودِ دموکراسی و آزادی. هر نوع طفره رفتن از این حقیقت و پیچاندن بحث در باره خصلت طبقاتی دموکراسی و توخالی بودن دموکراسی بورژوایی، جز واگذار کردن حیاتیترین سنگرهای پیکار طبقاتی به بهره کشان نتیجهای نداشته و نخواهد داشت. زیرا اگر سوسیالیسم بدون پاگرفتن آن چیزی که مانیفستِ کمونیست «جنبش مستقل اکثریت عظیم به نفع اکثریت عظیم» مینامد، غیرقابل تصور باشد، دموکراسی و آزادیهای سیاسی بنیادی، شرط لازم و حیاتی برای پا گرفتن و پایدار ماندن چنین جنبشی است. بنابراین سلطه نظام تک حزبی و نبود دموکراسی و آزادیهای سیاسی در کوبا (دست کم از نظر مارکس) غیرقابل دفاع و غیرقابل توجیه است.»
هیئت سیاسی – اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) بر این باور است که «موفقیت و دستاورد غیرقابل انکار کوبای کاسترو و دولت «سوسیالیستی» آن پیش از هر چیز در ایجاد نظام بهداشتی و پزشکی بیبدیل و قابل رقابت در سطح جهانی و نیز نظام آموزش و پرورش مردمی است. از سوی دیگر ایجاد محدودیتهای غیرقابل انکار در زمینهٔ آزادی بیان و فعالیت سیاسی مخالفان حکومت وجه غیرقابل دفاع سیاست کلان کوبای کاسترو بود،»
فرهاد فرجاد در مصاحبه با بیبیسی ضمن دفاع از کاسترو و انقلاب کوبا چندین بار در برابر پرسش نبود آزادی و حقوق شهروندی، حق را به پرسشگر داد و بر این واقعیت دردناک نظام سوسیالیتی کوبا صحه گذاشت.
سخن نه در باره سنجش نظری کنشگران چپ ایرانی بلکه در ریشهیابی ان چیزی است که همه تلاشگران چپ ایرانی با پوست و گوشت خود و در اثر تجربه جمهوری اسلامی بدان رسیدهاند. حتی سخن بر سر ارزیابی دستاوردها و ناکامیهای فیدل کاسترو هم نیست. زیرا خوشبختانه دیگر این شاهبیت چپ سنتی و ارتدکس که «تاریخ نشان خواهد داد» پس از ۴۰ سال تجربه حکومت سوسیالیستی کوبا و کوهی از دادهها و فاکتهای در دسترس همگانی که «تاریخ بهراستی نشان داده است»، دیگر یک شوخی کودکانه بنظر میرسد.
سخن بر سر این است که چرا در تلاش برای دستیابی به عدالت، آزادی انسان، که مقدسترین تلاش انسان و مایه عزت و آرامش روح و وجدان آدمی در همه زمانها و مکانها بوده و خواهد بود، همواره قربانی شده است؟ اصولا چگونه میتوان برای عدالت اجتماعی همزمان با اولویت دادن به آزادی تلاش کرد؟ آیا در تمام تاریخ بشری حتی یک نمونه هم میتوان نشان داد که حکومت سوسیالیستی واقعی با احترام به آزادی و دمکراسی و نظام چند حزبی و انتخابات دمکراتیک وجود داشته باشد؟
اشکال اصلی نه در شخصیت فیدل کاسترو و کمبودهای نظام سوسیالیستی کوبا و حتی تحریمهای امریکا بلکه در بینش دترمینستی و نگرش و اندیشهای است که بارها و بارها تجربه شده و شکست خورده است. سه عنصر پایهای اندیشه چپگرایانه است که همه نظامها و اندیشههای چپ را به همانجا رسانده است که همه باورمندان عدالت و از جمله کنشگران نامبرده را به بنبست تاریخی کشانده است. این سه عنصر پایهای عبارت از قرائت سنتی از مبارزه طبقاتی، براندازی نظام سرمايهداری و نيز نظريه کسب قدرت سياسی از راه انقلاب و برقراری دیکتاتوری پرولتاریاست.
مهمترين پيشفرضهای انديشه مارکس که تشديد شکاف طبقاتی و تقسيم جامعه به دو طبقه استثمارگر و استثمار شونده که توجيهگر و زمينهساز تسخير قدرت سياسی از سوی پرولتاريا بود، در همان دوران از سوی برنشتين نطریهپرداز اصلی سوسیال دمکراسی ابطال گرديد. برنشتين اعلام کرد که انقلاب پرولتری نه تنها ضرورت تاريخ نيست بلکه هيچ زمينه و نياز واقعی در متن جامعه سرمايهداری وقت هم ندارد. اما اين بررسیهای تجربی در نظر برنشتين بدان معنی نيست که طبقه کارگر زير فشار سرمايهداری نيست و يا مورد استثمار قرار نمیگيرد. برنشتين تاکيد کرد که برای بهبود وضع طبقه کارگر بايد از راههای مسالمتآميز نظير تشکيل اتحاديه و سنديکای کارگری، مبارزه در پارلمان و شوراهای شهری پيکار کرد.
بر این اساس پرسش مرکزی سوسيال دمکراسی درباره مفهوم و جايگاه آزادی و اولويت آن در برنامه جنبش کارگری و دستیابی به عدالت اجتماعی است. تفاوت پایهای اندیشه مارکسیستی و سوسیال دمکراسی در این است که آزادی و حقوق شهروندی دو مولفه اساسی جنبش سوسيال دمکراتيک است و حقوق شهروندی و حمايت و تلاش برای کسب آزاديهای قانونی و آزادی همواره مقدم بر رفاه اقتصادی است. اين باور است که توانسته و میتواند مبارزه برای دستیابی به عدالت و رفاه و بهداشت و ریشه کردن فقر را با کسب آزادی و دمکراسی پیوند زند.
علاوه بر همه اینها آنچه که سوسیال دمکراسی را از انواع چپهای مارکسیستی قدیم و جدید و از جمله چپ دمکرات متمایز میکند موضوع بیباوری به دترمینیسم تاریخی پایان سرمایهداری و گذار به سوسیالیسم است. یعنی پذیرش نظام سرمایهداری و کوشش برای انسانی و عادلانه کردن آن از راههای مسالمتآمیز است. اینکه دهها نسل بعد چگونه میتوانند به طور نسبی به عدالت و رفاه بیشتر دست یابند، شاید بیشتر به رسالت پیامبران شبیه باشد تا انسانها و اندیشمندان امروزی.
آن کس که به دلایل تاریخی و جامعهشناسانه، به پذیرش مشروط نظام اقتصادی بازار بنیاد یا سرمایهداری و مبارزه برای آزادی و عدالت اجتماعی در درون همین نظامهای موجودِ سرمایهداری باورمند است، دیگر اصولا یک سوسیال دمکرات است. یعنی رد ضرورت تاریخی گذار از سرمایهداری به معنای رد مبارزه طبقاتی که وجه مشترک همه چپهاست و جایگزین کردن آن با تلاش برای رفاه اجتماعی، ریشهکن کردن فقر و ایجاد فرصت برابر برای همه شهروندان و بویژه تلاش برای توزیع عادلانه ثروت و رفاه همگانی در درون همین نظام سرمایهداری است.
بنابراین درسگیری واقعی از ناکامیهای فیدل کاسترو و دیگر نظامهای سوسیالیستی برافراشتن شجاعانه پرچم سوسیال دمکراسی است و نه نوستالژی سوسیالیستی و یا انتقادات سطحی از فیدل کاسترو و همزمان بتسازی از شخصیتی که با همه جسارت، عدالتخواهی و انساندوستیاش، تنها فرزند محدودیتهای زمان و اندیشههای بستهای بود که دستاوردهایش به قول بابک امیرخسروی در مصاحبه با بیبیسی برای زمان و زندگی امروز ما صاف و ساده هیچ است.
■ نویسنده گرامی: درس واقعی از ناکامیهای نظامهای سوسیالیستی را در «برافراشتن شجاعانه پرچم سوسیال دموکراسی» دانستهاید؟ چرا این لحن نظامی و افراشتن پرچم و شجاعانه عمل کردن را بکار گرفتهاید؟ نمیتوان بدون چسباندن مارکهای جدید که باز به عنوان بهترینها و تنها نمونهها بخواهند جلوی حرکت دیگران را بگیرند، محترمانه با تواضع بدون تلاش برای گنجاندن خود در داخل یکی از ایسمها و ایها، هر جا برای عدالت و آزادی موقعیت بود، به اندازه وُسع خود عمل کرد و چاره اندیشید؟
خواننده
■ جناب حیدریان، در اینکه سوسیال دموکراسی توانست با ایجاد دولت رفاه در چند کشور جهان مُدل بهتری از سیستم سرمایهداری بین دو جنگ جهانی و «سوسیالیزم واقعا موجود» برای جامعه بشری ارائه کند شکی نیست و بهمین دلیل سنّتها و میراث فرهنگی دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی هنوز گرمیبخش محافل و انسانهای آزاد میباشد. میراث جنبش صلح و آزادی مدیون سوسیال دموکراسی اروپا است که در مقیاس جهانی پا گرفت.
متاسفانه وقایع بعداز فروپاشی «سوسیالیزم واقعا موجود» نشان داد که محافل محافظهکار موسوم به نئوکانها با تعرض به دستاوردهای سوسیال دموکراسی دشمنی تاریخی خود را به آزادی و عدالت بار دیگر نشان دادند. اگر زوال سوسیال دموکراسی را ببینیم و به علل آن توجه نکنیم که در یک سراشیب تند میرود که جهان را با فاجعهی مانند دو جنگ جهانی روبرو کند، یک جای نگرش ما میلنگد. دیگر جنگ سردی وجود ندارد. رقابت ایدئولوژی سوسیالیزم و سرمایه داری نیز منتفی شده است.
شما از کدام سوسیال دموکراسی تجلیل میکنید؟ سوسیال دموکراسی ویلی برانتها، اشمیتها، پالمهها و نظائر آنها یا بلیر ها، شرودرها ، یوران پرشونها که سوسیال دموکراسی ارزان فروختند. امروز جهان سرمایهداری جولانگاه نژادپرستان، خارجیستیزان و پوپولیستهای راست افراطی شده است.
واقعیت این است که با انقلاب سوسیالیستی در روسیه تزاری چُرت سرمایهداری که در باتلاق جنگ جهانی اول گیر کرده بود پاره شد. در همین کشور سوئد که جنابعالی و نگارندهی این سطور در آن زندگی میکنیم؛ حزب مردم ـ امروز حزب لیبرال ـ و حزب محافظهکار ـ امروز مودرات ـ دست بالا را در پارلمان داشتند. سوئد جامعهای بود اشرافی و فقیر. بلافاصله بعداز انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه توازن نیروها در سوئد بهم ریخت و حزب سوسیال دموکرات صدرنشین پارلمان شد و تا امروز بزرگترین حزب سوئد است این رویداد مختص به سود نبود و بررسی آن در یک کامنت نمیگنجد.
بلافاصله بعداز فروپاشی «سوسیالیزم واقعا موجود» در انتخابات سال ۱۹۹۱ همان حزب مردم و محافظه کار که قبل از انقلاب اکتبر روسیه در کشور سوئد هژمونی داشتند با شعار انتخاباتی «سوئد را از سوسیالیزم نجات دهیم» وارد صحنه شدند در جّو ملتهب سیاسی اروپا که کشورهای اروپای شرقی یکی بعداز دیگری سقوط میکردند راستها و نژادپرستان سوئد صحنهگردان انتخابات شدند و سوسیال دموکراتها را شکست دادند.
شما میدانید در سه دهه اخیر چه بر سر جامعهی رفاه سوئد آمده است و قوانین اجتماعی چگونه یکی بعداز دیگری به نفع بالائیها تغییر کرده است و شکاف طبقاتی دوباره زیاد شده است، رسانهها و مطبوعات نیز در انحصار سرمایهداران بزرگ میباشد. بیکاری که در سوئد تا دهه ۹۰ میلادی مطرح نبود به یک معضل اجتماعی تبدیل شده و مشکل مسکن پدیدهای جدید است. چشم انداز اینده سوئد مبهم حتی تیرهتر می باشد.
چگونه با این واقعیت ها از سوسیال دموکراسی که لنگان لنگان با نئوکانها در تمام فجایع بشری رقابت میکنند تجلیل میکنید و بدتر از آن «برافراشتن شجاعانه پرچم سوسیال دمکراسی» را توصیه می کنید؟ سرمایه داری در نبود «سوسیالیزم واقعا موجود» نیازی به رفاه اجتماعی یا دولت رفاه ندارد چرا سوسیال دمکراسی با دوام نبود؟ آیا نباید به این سئوالها پاسخ داد؟
با احترام؛ مانی فرزانه
استکهلم ـ سوئد
۴ دسامبر ۲۰۱۶
■ به نقل از کتاب: درس این قرن، نوشته کارل پوپر، ترجمه علی پایا- تهران: طرح نو ۱۳۷۸
«...من تا چند سال بعد حتی پس از طرد مارکسیسم، سوسیالیست باقی ماندم. اما اگر چیزی مانند سوسیالزیم همراه با آزادی فردی بتواند وجود داشته باشد. من هنوز یک سوسیالیست هستم. زیرا هیچ چیز نمیتواند بهتر از آن باشد که آدمی بتواند یک زندگی ساده و بیپیرایه و آزاد را در جامعهای که همه در آن غمخوار یکدیگرند به سر آورد. زمانی طول کشید تا من دریافتم که این اندیشه چیزی بیش از یک رویای شیرین نیست. و آزادی مهمتر از مساوات است. و تلاش برای تحقق مساوات آزادی را به خطر میاندازد و اگر آزادی از دست برود درمیان افراد غیر آزاد مساوات بر قرار نخواهد بود.»
اندیشمندان چپ در ایران به چند چیز نیاز مبرم دارند:
۱- تجدید نظر کلی در اندیشههایشان باتوجه به پیشرفت زمان.
۲- داشتن برنامه عملی یا طرحی منطقی برای پیشرفت جامعه در آینده.
۳- درس گرفتن از تجربیات دیگران و سنجش حسن و عیب عملکرد ایشان بدون ابراز تعصب عقیدتی و ایدئولوژیک.
۴ - آموزش و ترویج اندیشههای نوین همراستا با برنامه و طرح پیشرو.
۵ - رواداری فلسفی و ایدئولوژیک و رعایت اعتدال در خردورزی.
نباید به انتظار ۳۸ سال تجربه با جمهوری اسلامی نشست و این بهای سنگین را پرداخت. چه کسی و جریانی این تاوان را جوابگو خواهد بود.
■ جناب حیدریان، با تشکر از مقاله جالب و فکرانگیز شما!
درباره آنچه که دوست عزیز مانی فرزانه نوشته بنظر میرسد قبل از هرچیز دفاع خجولانه از همان «سوسیالیزم واقعا موجود» است. چون بنا به استدل ایشان بخاطر وجود لولو خره «سوسیالیزم واقعا موجود» بود که سوسیال دمکراسی درخشید و توانست با ایجاد رفاه همگانی و ریشهکردن فقر یک کشور ایزوله و بدون منابع زیر زمینی را به کشوری ثروتمند و شکوفا و آزاد و دمکراتیک تبدیل کند و آنرا در همه عرصههای دانش و تکنولوژی و تحصیل و بهداشت همگانی به یکی از بهترینهای جهانی ارتقا دهد. پس اولا ما نه نیازی داریم که آن نقش «سوسیالیزم واقعا موجود» را نه برای خودمان بخواهیم. ثانیا در همان زمانی که «سوسیالیزم واقعا موجود» میدرخشید در مغازه های مسکو و صوفیه و هاوانا گوشت و پنیر و خمیر دندان اگر احیانا پیدا میشد، جزو کالاهای لوکس و نادر بود. ثالثا منظور نویسنده سوسیال دمکراسی ایرانی است که با فکر و شرایط و نیازهای ایران باید دمکراسی را با عدالت و رفاه همگانی در بیامیزد و یکی را قربانی دیگر نکند. یعنی برخلاف کمونیستها دنبال تقلید و کپیهبرداری از مارکس و انگلس و دیگران نباشد. یعنی کاری که همه مارکسیستهای ایران کردند. رابعا سوسیال دمکراسی نه مثل «سوسیالیزم واقعا موجود» وعده بهشت میدهد و نه بدون رقابت سیاسی و اقتصادی امکان پذیر نیست. بدیهی است که اصل اساسی برای ما ایرانیان فعلا همین فکر ساختن یک جبنش سوسیال دمکراسی آنهم با درس گیری از تجارب دیگر کشورهاست .
با تشکر و احترام
رضا
■ در این مقاله و پاسخها نکات بسیاری مطرح شده من تنها به مساله همبستگی «سوسیالیزم واقعا موجود» و جریانهای چپ و آزادیخواهانه میپردازم.
۱- اوجگیری جنبشهای چپ بعد از جنگ دوم عمدتا نتیجه تحولات در خود این کشورها بوده و نه تشکیل بلوک شرق. کما اینکه پاگیری فاشیسم پس جنگ اول را نمیتوان محصول برپایی اتحاد شوروی دانست.
۲- متاسفانه موارد متعدد از ضربات محلک از سوی «سوسیالیزم واقعا موجود» به جنبشهای مردمی سوسیالیستی را شاهد بودهایم. چند مثال:
الف - اجازه سرکوب جنبش ازادیخواهانه لهستان به ارتش نازی ۱۹۴۵.
ب- ضربه به سوسیال دموکراسی المان در جریان رسوایی جاسوسی ۱۹۷۴.
پ- فروش زیردریایی نظامی به افریقای جنوبی از طرف آلمان شرقی در دهه ۸۰.
البته مواردی از حمایت از جنبشها مثل کوبا هم وجود داشته. بنابر این ماهیت این روابط را باید یک باردیگر باز نگری کرد.
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|