يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ - Sunday 22 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 20.01.2006, 7:53

چرا اصلاحا ت شکست خورد (٢)

تفاوت برداشت اصلاح‌طلبان و مردم از اصلاحات


دكتر كاظم علمداری

جمعه ٣٠ دی ١٣٨٤

    تـوضيح: در بخش اول دلايل اصلی شكست اصلاح نظام دينی و پی آمد‌های آن، و روند سياست داخلی و خارجی دولت جديد، و رابطه‌ی (آموزه) دكترين نئوكان‌ها و وضعيت كنونی ايران را توضيح دادم. در اين بخش ضمن اشاره به دلايل كلی شكست اصلاحات، به تفاوت برداشت اصلاح‌طلبان و مردم از پديده اصلاحات در ايران می‌پردازم.

هدف اين نوشته: هدف اين نوشته يازده بخشی نه ارزيابی وجوه مثبت و منفی اصلاحات، بلكه صرفأ بررسی دلايل ناكامی اصلاحات و شكست اصلاح‌طلبان است. اصلاحات و اصلاح‌طلبی پديده كش داری است كه نيروهای مختلف آنرا درذهن خود متفاوت ترسيم كرده، اجرای آنرا از دولت، مجلس ششم و شورای‌های شهر و روستا انتظار داشتند. معيار اين مقاله، پروژه اصلاحات، اجرای پلاتفرم انتشار يافته‌ای بود كه خاتمی درتبليغات انتخاباتی اش در فروردين ١٣٧٦ در چارچوب مصاحبه‌ای در ويژه نامه روزنامه" سلام"، زير عنوان "فردای بهتر برای ايران اسلامی" در ٥٥ صفحه به جامعه ارائه كرد، و براساس آن، مردم فاصله او را با گروه‌های حاكم دريافتند، و اميدوارانه به او رأی دادند. من مانند اكثريت مردم ايران از آغاز از طرح اصلاحات استقبال كردم و تمام مراحل افت و خيز آن را از نگاه دور نداشتم.[ii] ولی از آنجا كه معتقد بودم پروژه اصلاحات، مانند هر پروژه اجتماعی ديگری، می‌بايست ضمن پشتيبانی، بطور دائم نقادی، و ارزيابی می‌شد، زمانيكه لازم آمد نكات و دلايل انتقادی خود را نيز در مقالات مختلف انتشار دادم. اولين مقاله انتقادی من از اصلاح‌طلبان در مرداد ١٣٧٩ انتشار يافت.[iii]

روش اين نوشته: روش اين مجموعه نوشته‌های يازده گانه انتقادی - تحليلی است. انتقاد اولين گام در شناخت عوامل ناكامی تغيير و دستيابی به راه و روش درست دگرگونی شرايط نا مطلوب است. فرهنگ گفتار/گفتمان انتقادی - فرهنگی كه روشنفكران را به كابرد نگرش انتقادی ترغيب می‌كند - ابزار فكر كردن در باره جهان اجتماعی را در اختيار آنها می‌گذارد.[iv] انتقاد ويژگی فرهنگ مدرن، در برابرتعبد، ويژگی فرهنگ سنتی است. اين ويژگی محور اصلی جنبش روشنگری بود؛ چيزی كه كانت آنرا در عبارت "جسارت دانستن" بيان كرد. اگر قرار باشد پروژه اصلاح‌طلبی ادامه يابد، اولين گام در اين راه، كاربرد تفكر انتقادی در شناخت دلايل شكست اين پروژه است. تلاش اين نوشته نيز همين است. اولين ارزيابی كه از جانب جبهه مشاركت زير عنوان "بيانيه تحليلی جبهه مشاركت در باره انتخابات رياست جمهوری دوره نهم"[v] انتشار يافته است فاقد چنين معياری است. اين ارزيابی صوری، حزبی و توجيهی است، تا انتقادی، روشنفكرانه، مستقل و سازنده. اصلاح‌طلبان اگر به جد در پی شناخت دلايل شكست خود و چرايی از دست دادن قدرت هستند، بايد به صدای‌های مسقل، ابژكتيو و غير حزبی، به ويژه درد دل‌های مردم گوش بسپارند.

***


پيش در آمد:
اصلاح نهاد قدرت در ايران، ضرورت جامعه گذركرده از گفتمان انقلاب، و گريزان از خشونت و جنگ، و ثمره حكومت جدا افتاده از مردم بود. پديده‌ی ٢ خرداد ٧٦ به اين خواست پاسخ داد، ولی نتوانست شكاف حكومت و جامعه را پر كند. با شكست اصلاحات اين فاصله باز هم عميق تر شد. اما طنز سياسی كه كمتر به آن توجه می‌شود اين است كه احزاب اصلی اصلاح طلب، آنها ئيكه دولت جديد را تشكيل دادند، پس از پيروزی بزرگ ٢ خرداد شكل گرفتند. و طنز ديگرآنكه اين احزاب با وجود سلطه بر دو قوه از سه قوه حكومتی، و هزاران شورا‌های شهر و روستا، و آرای بی سابقه ٧٨ درصدی مردم ايران در انتخاب رئيس جمهور، و شورو شوق جامعه ايرانی به ويژه نسل جوان برای تغيير، و اسقبال بين المللی نتوانستند قدرت را حفظ كنند. چرا؟

وجود موانع ساختاری، از جمله نظام حقوقی، محدوديت‌های پرهزينه‌ای برای پروژه اصلاحات بوجود آورد؛ ولی عامل اصلی شكست اصلاح طلبان، بينشی بود. اين مشكل بينشی به آنها اجازه نمی‌داد كه موانع حقوقی را بپذيرند، و در پی رفع مشكلات ساختاری، و يا اتخاذ سياست‌های درست و ضروری راهبردی و كاربردی باشند. اصلاح‌طلبان نمايندگی خواست جامعه در برابر حكومت غير انتخابی را از دست دادند و تنها به حفظ نظام انديشيدند. نبود استراتژی و برنامه طراحی شده شفاف، دراز مدت و مرحله بندی شده، سبب شد كه اصلاح‌طلبان در ادامه اشتباهات پی در پی خود تا آخرين نقطه سراشيبی شكست، يعنی دفاع از‌هاشمی رفسنجانی، نماد بر جسته وچهره منفی نظام، در انتخابات رياست جمهوری دوره نهم، كسی كه ديگر محبوبيت و اعتباری برايش باقی نمانده بود، پيش بروند. اصلاح‌طلبان آخرين سرمايه‌های سياسی خود را برای گرمی تنور كسی سوزانند كه خود بزرگترين عامل بی اعتبار كردن او بودند. شايد اينهم سومين طنز سياسی دوران اصلاحات، اوج بی برنامه گی و اصول شكنی اصلاح‌طلبان بود.

در كنارآن، اشتباه محاسبه اصلاح‌طلبان مبنی بر هميشگی پنداشتن سياست "انتخاب بد از بدتر"، سبب شد كه رابطه ادامه قدرت خود را با انتظارات مردم جدی نگيرند. برعكس، تلاش عمده اصلاح‌طلبان مداراگری با جناح محافظه كار، و حفظ نظامی بود كه مردم از آنها خسته و گريزان بودند. آنها درجه دوری مردم از جمهوری اسلامی را نشناختند، و هيچگاه آنرا ارزيابی نكردند. آنها دلايل رأی دادن گسترده مردم به خود را نيز نشناختند و همواره در توهم محبوبيت خود بسر می‌بردند. به همين دليل اصلاح‌طلبان دغدغه‌های‌های سياسی و حقوقی اصلی ترين پايگاه اجتماعی خود، يعنی طبقاتی ميانی و تحصيل كرده جامعه، زنان وجوانان را فراموش كردند، و اقدامی در جهت پاسخ گفتن به خواست‌های اساسی اين گروه‌ها، وسازماندهی تشكيلات مدنی و سياسی آنها انجام ندادند. جلب رضايت اين گروه‌ها، وشكل گيری اينگونه تشكل‌ها برای تداوم اصلاحات، بسيج قشرها و گروه‌های اجتماعی ديگر از طريق اين تشكل‌ها، و حفظ قدرت اصلاح‌طلبان حياتی و اجتناب نا پذير بود. افزون بر آن، اصلاح‌طلبان در استفاده از ظرفيت مهم ايرانيان برون مرزنيز بكلی غافل ماندند.

نقطه تضاد و تفاوت: اجرای پروژه اصلاحات، از جمله دمكراسی و شعار "ايران برای همه ايرانيان"، و پاسخ به ذهنيت پراگماتيستی وغير ايدئولوژيك جامعه، با ساختار حقوقی نظام جمهوری اسلامی در تضاد قرار گرفت. اما اصلاح‌طلبان كوشيدند كه ميان پروژه اصلاحات و اين موانع ساختاری، سنتزی بسازند مانند "دمكراسی اسلامی"، يا واژه مصلحتی، و خلق الساعه "جامعه النبی" -- كه به زودی فراموش شد-- به جای جامعه مدنی وعده داده شده. اين سنتزهای ساختگی كار نكرد. در سرگردانی اجرای طرح اصلاحات با اصرار بر حفظ ساختار حقوقی نظام جمهوری اسلامی، و ناتوانی در عملی كردن وعده‌ها، مردم از تلاش بيهوده اصلاح‌طلبان خسته و نا اميد شده، از آنها فاصله گرفتند. اما اصلاح‌طلبان به اين فاصله گيری و پيديده بسيار مهم نا اميدی مردم اهميت ندادند. درچنين شرايطی، تند رو ترين گروه‌ها از محافظه كارها (دولت سايه)، كه از حمايت كامل رهبری و روحانيت سنتی برخوردار بودند، برنامه‌های مستقل خود را پيش می‌بردند. آنها با استفاده از امكانات مالی، نظامی – امنيتی، قضيايی و نهاد‌های دينی، و پشتيبانی پنهان و آشكار رهبری در كناركاربرد خشونت، برنامه حساب شده نا كار آمد و ناتوان بودن اصلاحات و اصلاح‌طلبان را پيش بردند. در برابر، اصلاح‌طلبان نه تنها از بسيج وسازماندهی نيروهای خود غافل ماندند، حتی از حضور انها در صحنه سياست و قدرت نيز نگران بودند. اين دو گانگی، يعنی قدرت نمايی گروه پنهان، و بی برنامگی و تزلزل دو قوه منتخب، به نا اميدی مردمی كه به اصلاح‌طلبان اميد بسته بودند انجاميد. با استفاده از نا اميدی مردم، و حتی عبور از محافظه كاران سنتی و راست، دولت سايه گام به گام تمام اهرم‌های قدرت، شورا‌ها، مجلس و دولت را از كنترل اصلاح‌طلبان خارج ساخت. در توضيح چنين خطای بزرگی می‌توان گفت كه اين درست است كه اجرای اصلاحات و حفظ قدرت برای اصلاح‌طلبان مهم بود، ولی برای آنها حفظ نظام مهم تراز اين دو خواست، و حتی منافع ملی و آينده ايران بود. رمز اصلی شكست اصلاحات در اين امر نهفته است. آنها معرفی، و مقابله با "دولت سايه"، يا گروه‌های سر خود، مسبب بسياری از مشكلات جامعه را به سود نظام نمی‌ديدند و از كنار آن می‌گذشتند.

اگر اين اصل هدف تمام اصلاح‌طلبان در نظر گرفته شود، نيازی به ادامه اين مقاله نسبتا طولانی نيست. ولی اصلاح‌طلبان يكدست نبودند، و هدف همه آنها آنچه گفته شد نبود. بنابراين توضيح انتقادی و به جزئيات آنچه گذشت می‌تواند مورد توجه و شايد استفاده كسانی كه از اصلاحات برداشت ديگری داشتند، قرار بگيرد.

در بطن خطای كلان اشاره شده در بالا، اشتباه "گروه پيشرو" اصلاح طلبان، وابسته كردن خود به مجموعه مدعيان اصلاح طلب، به ويژه محافظه كاران آنها و حتی پيروی از آنها بود. در حاليكه مليون‌های مردم پشت اصلاحات واقعی ايستاده بودند، نه شعار‌های توخالی. آنها می‌بايست با جدايی روشن و شفاف از اصلاح‌طلبان محافظه كار، و تشكيل بلوك همفكر، منسجم، و سپس ايجاد جبهه بزرگتر با متحدان غير خودی خود، خارج از حاكميت، و پی گيری اصول و پلاتفرم سياسی اعلام شده توسط خاتمی در فروردين ٧٦، جامعه بزرگ اصلاح‌طلب را نمايندگی وهدايت می‌كردند. نبض اصلاحات می‌بايست در دل جامعه ٢٠ مليونی مدافع اصلاحا ت بزند، نه در همكاری و جلب نظر چند نماينده مجلس. فقط با اين سياست آندسته از نمايندگان متزلزل مجلس، كه گاه به ميخ می‌كوبيد و گاه به نعل، در می‌يافتند كه برای ادامه عمر سياسی خود راهی ندارد جز آنكه پاسحگوی خواسته‌های مردم باشد. اصلاح‌طلبان در نيافتند كه انتخاب بسياری از نمايندگان مجلس ششم نه از روی اعتقاد مردم به آنها، بلكه از روی ادعای اصلاح‌طلبی آنها، و مقابله با زورگويی جناح محافظه كار، و از روی ناچاری انجام می‌گرفت. ريزش آرای سرشناس ترين آنها در انتخابات دوره هفتم مجلس به يك دهم نشان داد كه آنها اعتباری ميان مردم نداشتند. اصلاح‌طلبان پيشرو می‌توانستند با جدا كردن صف خود از اصلاح‌طلبان عافيت جو، بخشی از آنها را به دنبال خود بكشانند، و بخش ديگر را ايزوله و هم بی آينده كنند. در اين صورت مردم با اين گروه می‌ماند، حتی اگر شكست می‌خوردند.

مردم، اصلاح‌طلبان و احمدی نژاد: خواست كنشگران اصلی اصلاحات آن نبود كه بسياری ازمردم می‌پنداشتند، يعنی بهم ريختن ساختارحاكم. اصلاح‌طلبان به اين خواست پاسخ ندادند. هشت سال بعد، مردم اجرای اين خواست را در پی وعده‌های احمدی نژاد تكرار كردند. مردم تصور می‌كنند كه اگر خاتمی نتوانست خواست آنها را عملی كند، و‌هاشمی رفسنجانی، نماد شناخته شده و امتحان پس داده نظام نيز چنين نخواهد كرد، احمدی نژاد با شعار مقابله با فقر و فساد و تبعيض (محصولات همين نظام)، و انتقاد از حكومت ١٦ ساله گذشته، می‌خواهد چنين كند. آنچه اصلاح‌طلبان را به قدرت رساند باز گويی خواست‌های به تاخير افتاده جامعه، وعده اجرای آنها و پايان دادن به نظامی كه زندگی عادی را از مردم سلب كرده بود. آنچه باعث روگردانی مردم از آنها شد نا توانی آنها در عملی كردن خواست‌های مردم بود. و آنچه سبب شد كه مردم احمدی نژاد را به رفسنجانی ترجيح دهند نيز تصور آنها از سياست خلاف آنچه در ١٦ سال گذشته رخ داده بود است. بخش بزرگی از رأی دهندگان به احمدی نژاد تصور می‌كردند آنچه خاتمی گفت و نكرد را احمدی نژاد می‌خواهد اجرا كند. به ويژه آنكه احمدی نژاد در روزهای قبل از انتخابات و بين دو رأی گيری دور اول و دور دوم، و پس از چند مصاحبه تلويزيونی و موضع گيری عليه سياست‌های ١٦ ساله جمهوری اسلامی، كه مردم آنرا عليه خامنه ای، رفسنجانی و خاتمی ارزيابی می‌كردند، مورد استقبال مردم قرار گرفت. درست خلاف آنچه دكتر مصطفی معين كرد.

اما يك اشتباه برداشت ميان مردم و آنچه گروه احمدی نژاد تبليغ كرده است وجود دارد. احمدی نژاد حكومت ١٦ ساله را نفی كرد تا دروه پيش از آن را زنده كند. برداشت مردم اين بود كه او قصد دارد ورای سياست رفسنجانی، خاتمی و خامنه‌ای عمل كند، و آنچه آنها وعده دادند و نكردند را عملی سازد. همين اشتباه بر داشت سبب شد كه او آرای مردمی كه شانس ديگری برايشان باقی نمانده بود را بيشتر جلب كند. بنابراين، انتخاب غير منتظره احمدی نژاد و آرای بالای او، گذشته از روند تحميلی و هدايت شده شورای نگهبان، و دخالت نيرو‌های نظامی – امنيتی در انتخابات، اينگونه قابل توضيح است. محمد رضا خاتمی در تحليل خود از چرايی آرای ١٧ مليونی احمدی نژاد به درستی می‌گويد: "می گويند آقای احمدی نژاد ١٦ سال را زير سئوال برد. اتفاقأ مبنای تحليل در انتخابات همين است. آقای احمدی نژاد وقتی ١٦ سال را مردود می‌شمرند مردم احساس ديگری دارند. گمان می‌برند كه آقای احمدی نژاد می‌خواهد كه ساختار را به هم بريزد. اين آن تحول است. معتقدم رای‌ای كه به آقای احمدی نژاد داده شد اينطور نبود كه مثلأ آقای‌هاشمی يا خاتمی نباشند و آقای احمدی نژاد باشد. رای به اين بود كه از اين سيستمی كه مملكت را اداره می‌كند ما ناراضی هستيم"[vi] عباس عبدی نيزهمين مفهوم را بيان داشته است. او می‌گويد: "توده مردم از نظام، آقای‌هاشمی را می‌فهميد، نه آقای احمدی‌ نژاد را. اگر توده مردم می‌خواست به نظام رای دهد به‌هاشمی رای می‌داد. مهم نيست كه توده مردم اين را درست فهميده يا اشتباه كرده است، ولی توده با اين استنباط رای خود را به احمدی‌نژاد داد."[vii] اما اصلاح‌طلبان اين پيام را نگرفته بودند. بر خلاف احمدی نژاد كه حكومت ١٦ ساله را زير سئوال برد، معيين اعلام كرده بود كه می‌خواهد اصلاحات را به روال سابق و در ساختار قانون اساسی كنونی و حفظ نظام ادامه دهد، چيزی كه مردم از آن سر خورده شده بودند و اميد دگرگونی آنرا داشتند. در يك عبارت، دكتر معين با اين مواضع ديگر نماينده واقعی اكثريت مردم اصلاح‌طلب ايران نبود. او عليه پايگاه اجتماعی خود سخن می‌گفت. حتی بخشی از آرای چهار ميلونی جامعه به او نيز بيش از آنكه به سياست او رای داده باشند، همانند گذشته، برای مقابله با قدرت گيری محافظه كاران به صندوق‌ها ريخته شد. ولی اكثريت بزرگی از رای دهندگان به اصلاح‌طلبان اين سياست "انتخاب بد از بد تر" كه هنوز اصلاح‌طلبان روی آن حساب می‌كردند را رها كردند، و حضور بدتر را تر جيح دادند. اصلاح‌طلبان هشدارهای منتقدين، و زنگ‌های خطری كه از چند سال پيش به صدا در آمده بود را پس از انتخاب احمدی نژاد شنيدند. انتخاب آقای احمدی‌نژاد نتيجه طبيعی سياست اصلاح‌طلبان در هشت سال گذشته بود.

ادامه دارد...

----------------

در این نوشته هر کجا که از پلاتفرم انتخاباتی خاتمی نام برده می‌شود منظور مجموعه است از مصاحبه‌های ایشان در ویژه نامه" سلام" زیر عنوان "فردای بهتر برای ایران اسلامی" که در فروردین 1376 انتشار یافت. این مجوعه 65 صفحه‌ای بیانگر برنامه و سیاست‌های کلان خاتمی در زمینه‌های مختلف داخلی و خارجی است. این مجموعه اساس پروژه اصلاحات را تشکیل می‌داد.
[ii] برای نمونه نگاه کنید به کاظم علمداری، "انتخاباتی که ایران را تکان داد"، دو هفته نامه "نیمروز"، خرداد 1376.
[iii] دو سال پس از آغاز پروژه اصلاحات، نشانه‌های از عقب نشینی از طرح اولیه و اغتشاش فکری در باره چگونگی پیشبرد آن بوجود آمد. در مرداد 1379، اینجانب مقاله‌ای انتقادی با عنوان " بن بست اصلاحات" در مجله مهرگان انتشار دادم. زیرا معتقد بودم راهی که اصلاح‌طلبان در پیش گرفته بودند، سر انجامی جز شکست نخواهد داشت، و چنین نیز شد.
[iv] Alvin W. Gouldner, The Coming Crisis of Western Sociology, New York: Basic Books, 1970.
[v] سایت امروز، "بیانیه تحلیلی جبهه مشارکت در باره انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم"، http://www.emrouz.info/archives/print/2005/10/001207.php 1/8/84.
[vi]محمد رضا خاتمی در مناظره چهار نفره- کرباسچی، دکتر یزدی، دکتر خاتمی، محمد قوچانی. نگ.
http://www.sharghnewspaper.com/840612/html/polit15.htm
[vii] گفت‌وگوي رضا خجسته‌رحيمي با عباس عبدي: اخراج از حاكميت به جاي خروج از حاكميت، http://raha.gooya.name/politics/archives/035328.php



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024