يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ -
Sunday 22 December 2024
|
ايران امروز |
عظیم محمودآبادی / شرق
چرا کودتای ۱۵ جولای ۲۰۱۶ نتوانست به سقوط دولت رجب طیب اردوغان بینجامد اما کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ توانست دولت محمد مصدق را ساقط کند؟این سوالی است که سعی کردهایم در این شماره «سیاستنامه» به مناسبت سالروز کودتای ۲۸ مرداد به آن بپردازیم و در حد بضاعت مان پاسخی برای آن بیابیم. یادداشت حاضر بیتوجه به تفاوتهای اساسی بین جامعه ایران در دهه ۳۰ شمسی و جامعه ترکیه در سال ۲۰۱۶ میلادی نیست اما یک وجه اشتراک مهم میتواند انگیزه این قیاس برای هر فردی باشد که به مطالعه تاریخ معاصر ایران علاقهمند است و این وجه مشترک مهم نیز چیزی نیست جز «کودتا».
شباهتهای کودتای ۲۸ مرداد با کودتای ۱۵ جولای
پر بیراه نیست اگر بگوییم واژه «کودتا» در حافظه تاریخی ما با تصاویری از مانور لمپنهایی ثبت شده است که پشت شان به مراکز ثقل قدرت و نیروهای نظامی تحت امرشان گرم بود تا دولت ملی محمد مصدق را سرنگون کنند. بنابراین تا داغ کودتای بد فرجامی مانند ۲۸ مرداد بر پیشانی نیروهای دموکراسی خواه ایران دیده میشود طبیعی است که هر کودتایی هرچند نافرجام در هر کجای دنیا واقع شود ناخودآگاه مقایسهای بین آن با تجربه تلخ مرداد ۳۲ را در ذهن ناظر ایرانی شکل دهد.
علاوه بر این شباهتهای جامعه ترکیه با جامعه ما – با وجود همه تفاوتهایی که دارد- آنقدر هست که بتواند قیاس بین این دو کودتا را توجیهپذیرتر کند؛ ایران و ترکیه هر دو کشورهایی اسلامی در منطقه خاورمیانه هستند که از قضا تجربه تجدد گرایی هر دوی این جوامع به لحاظ زمانی بسیار نزدیک به هم است. از اینها گذشته ترکیه در عهد آتاتورک به الگویی برای پیشرفت ایران در عصر رضا شاه تبدیل شده بود که این خود میتواند عاملی دیگر برای موجهتر کردن این قیاس باشد. حال با تکیه بر وجوه مشترکی از این دست بار دیگر سوال ابتدای این یادداشت را تکرار میکنیم و میپرسیم چرا کودتای ۱۵ جولای ۲۰۱۶ نتوانست به سقوط دولت رجب طیب اردوغان بینجامد اما کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ توانست دولت محمد مصدق را ساقط کند؟
استبداد حافظ منافع استعمار در تاریخ ایران
هرچند نمیتوان نقش قدرتهای خارجی در تحولات کشورهای جهان سومی را نادیده گرفت اما بیتردید میزان تاثیرپذیری این کشورها از قدرتهای بیگانه یکسان نیست؛ به بیان روشنتر میتوان گفت اگرچه نقش دولتهای انگلیس و امریکا در سقوط دولت مصدق غیر قابل انکار است اما چرا با وجود اینکه رفتار دولت امریکا در این مساله طوری بود که انگار چندان هم از آنچه کودتاچیان میخواستند بر سر اردوغان بیاورند ناراضی نبود – و حتی اردوغان نیز در یکی از سخنرانیهای خود به تعلل امریکا در محکوم کردن کودتا اشاره کرد - بر خلاف ۲۸ مرداد کودتاچیان نتوانستند توفیقی کسب کنند؟
شاید بتوان جواب این سوال را در سخنان ۳۸ سال قبل مهندس مهدی بازرگان یافت؛ «ایران در هیچ زمانی مستعمره نشده، بلکه همین استبداد بوده که حافظ منافع استعمار بوده است.» (سخنرانی مهندس مهدی بازرگان در شیراز، روزنامه کیهان، ۱۹/۱۰/۱۳۵۷)
همانطور که پیشتر هم اشاره شد نقش دولتهای انگلیس و امریکا در سرنگونی دولت مصدق غیر قابل انکار است اما مهندس بازرگان با اشرافی که بر تاریخ معاصر کشورمان داشته تصریح میکند، ریشههای اصلی کودتای ۲۸ مرداد را باید در همان استبداد جست و نه استعمار.
به بیان دقیقتر این وجود حاکمیت دوگانه بود که یک طرف تنها با اتکا به پشتیبانی جامعه در برابر طرف دیگر که بر قدرت مطلق العنان خویش، نیروهای مسلح و نظامی و صد البته حمایت قدرتهای بزرگ جهانی متکی بود قرار گرفت. حال اگر در بزنگاهی حساس طرفی که سرمایهای جز حمایت مردم، نهادهای نوپا و نصفه - نیمه مدنی و احزاب غیر حکومتی ندارد در مصافی نابرابر و ناعادلانه با نیرویی که تا بن دندان مسلح به آخرین تجهیزات نظامی زمان است قرار گیرد و در برابر یورش به دولتش حمایت درخوری نبیند چه انتظاری باید از نتیجه این رویارویی داشت؟
چنانچه تاکنون بر خواننده این سطور روشن شده است مدعای یادداشت حاضر این است که ۲ وجه تمایز بزرگ منجر به نتیجه متفاوت کودتای ۱۵ جولای ۲۰۱۶ در ترکیه از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در ایران شد؛
۱- استبداد نهادینه شده در دهه ۳۰ شمسی در برابر جسم نیمه جان دموکراسی و وضعیت متزلزل و بیثبات آن در ایران برخلاف ترکیه امروز.
۲- عدم پشتیبانی نیروهای مدنی و دموکراسی خواه ایران از دولتی که در تلاش برای ایفای حقوق آنها بود آن هم در بزنگاهی حساس و سرنوشت ساز، باز هم برخلاف آنچه در ترکیه ۲۰۱۶ شاهد بودیم.
پیروزی اردوغان یا نجات دموکراسی؟
همانطور که اشاره شد مردم ترکیه – اکثریتی که به مخالفت با کودتا برخاست- با وجود اینکه از برخی سیاستهای اردوغان دل خوشی نداشتند اما برای دفاع از دموکراسی حاضر شدند در برابر ارتش صفآرایی کنند و با دستانی خالی مقابل تانکهای نظامی بایستند. به همین دلیل بود که بسیاری از تحلیلها بازگشت اردوغان را نه پیروزی او بلکه پیروزی دموکراسی و تقابل جامعه ترکیه با ارتش را نه حمایت از اردوغان که دفاع از دموکراسی دانستند.
تفاوت کردهای ترکیه با تودهایهای ایران
در ترکیه ۲۰۱۶ حتی کسانی که از بسیاری سیاستهای اردوغان ناراضی بودند (از جمله کردها) و به نوعی میتوان گفت از روی کار آمدن دولت او متضرر شده بودند در برابر کودتای ارتش – شاید برخلاف انتظار- رسما اعلان برائت و آن را محکوم کردند اما در ایران ۱۳۳۲ حتی احزاب و افرادی که از سیاستهای مصدق متنعم شده بودند و بعد از سالها تبعید از فضای رسمی سیاست اجازه بازگشت و فعالیت پیدا کرده بودند (از جمله حزب توده) نیز در برابر یورش مسلحانه به منزل و دولت مصدق سکوتی پیشه کردند که انگار میتوان آن را تا حدودی ناشی از رضایت تعبیر کرد.
شکست دموکراسی در ایران تنها نیم قرن بعد از آغاز آن
بنابراین همانطور که ناکامی کودتای ۱۵ جولای را میتوان پیروزی دموکراسی و نه لزوما پیروزی اردوغان دانست، کودتای ۲۸ مرداد را نیز باید شکست دموکراسی و نه لزوما سقوط مصدق خواند؛ شکستی که با گذشت کمتر از نیم قرن (۴۷ سال) از آغاز استقرار دموکریزاسیون در ایران به واسطه صدور فرمان مشروطیت رقم خورد.
اما در برابر ادعای فوق مبنی بر اینکه سقوط مصدق شکست دموکراسی بود و ابقای اردوغان بر اریکه قدرت پیروزی آن، این سوال وارد است که پس چرا اقدامات اردوغان بعد از کودتا درراستای تقویت دموکراسی نبود و حتی در تعارض با رفتار دموکراتیک قرار دارد؟
به این سوال نیز از دو زاویه میتوان پاسخ داد؛
۱- اول اینکه به هر حال هر کودتایی – چه موفق و چه ناموفق - کشوری که به آن مبتلا شده است را برای مدتی از وضعیت عادی خارج میکند و در شرایط خاص و استثنایی قرار میدهد. نسبت هر وضعیت غیرطبیعی با دموکراسی نیز نسبتی متضاد است و رابطه بین این دو را میتوان به رابطهای الاکلنگی تعبیر کرد. بنابراین هر وقت به هر دلیلی در کشوری شاهد وضعیت استثنایی باشیم طبیعی است که دوز دموکراسی در آن کشور پایین بیاید. عکس این قضیه نیز صادق است و ثبات را باید شرط حفظ و تقویت دموکراسی در هر جامعهای دانست. بنابراین باید گفت که هرچند اقدامات اردوغان بعد از کودتای ارتش در نظر نیروهای دموکراسیخواه به هیچوجه قابل توجیه و دفاع نیست اما نباید فراموش کرد که باعث و بانی اولیه این اتفاق آن بخشی از ارتش ترکیه بود که ناشیانه و نابخردانه به اقدامی دست زد که ظاهرا تا مدتها نیروهای دموکراسیخواه ترکیه ناگزیر از تحمل تبعات و آثار شوم آن هستند.
۲- نگاه دیگری که میتوان به این سوال داشت همانا تجدد آمرانه و مدرنیزاسیون حاکمانهای است که توسط آتاتورک از سال ۱۹۲۳ به بعد به جامعه ترکیه تحمیل شد و الان بعد از گذشت نزدیک به یک قرن آرامآرام در حال روشن شدن زوایای تاریک برخی اقدامات او است. به بیان دقیقتر همان ایراداتی که به تجدد آمرانه رضاشاه در ایران وارد است به آتاتورک در ترکیه نیز وارد است هرچند احتمالا به دلیل پختهتر بودن سیاستهای آتاتورک و تفاوتهایی که بین یک جامعه شیعی با جامعهای سنی مذهب وجود دارد این نتایج منفی در دو افق زمانی مختلف با شکلی کاملا متفاوت خود را نشان داده است.
بنابراین شاید بتوان گفت ترکیه عصر آتاتورک هنوز از آمادگی لازم برای استقرار حکومتی سکولار برخوردار نبوده و امروز دستکم از این جهت به دنبال بازگشت به دوران ماقبل سال ۱۹۲۳ و زمانی است که آتاتورک با اتکا بر اهرم قدرت میخواست مدرنیته را به ملت ترکیه حقنه کند. چنانچه به تعبیر فروید «آنچه فراموش میشود به عدم نمیپیوندد بلکه در ضمیر ناخودآگاه به حیات خود ادامه میدهد.» و شاید روی کارآمدن فردی مانند اردوغان و عملکرد وی شاهدی قوی بر صحت این گفته فروید باشد. چنانچه با گذشت نزدیک به یک قرن از اصلاحات آتاتورک امروز شاهد در آستانه زوال قرار گرفتن پارهای از مواریث او – تاکید میشود تنها پارهای از مواریث آتاتورک در آستانه زوال قرار گرفته و بخش قابلتوجهی از آن همچنان با قوت به حیات خود ادامه میدهد که همین مخالفت با کودتا را میتوان از مصادیق بارز آن دانست- در جامعه ترکیه هستیم.
استبداد وجه ممیزه ایران ۱۹۵۳ با ترکیه ۲۰۱۶
حال با توضیحات بالا اگر پذیرفته باشیم که نتیجه نهایی کودتای ۲۰۱۶ ترکیه در مجموع و روی هم رفته پیروزی دموکراسی و در کودتای ۱۳۳۲ (۱۹۵۳ میلادی) ایران شکست محتوم و قطعی آن را شاهد بودهایم میتوان عامل این تفاوت در نتیجه را همان استبداد دانست. هرچند چنانچه اشاره شد استعمار هم نقش خود را در این معرکه ایفا کرد اما این استبداد بود که به پیشواز استعمار برای براندازی حکومت قانونی و ملی مصدق رفت. هرچند تا سالها نیروهای سرخورده از کودتای ۲۸ مرداد در تحلیلهای خود از این مهم غفلت کردند و همه عوامل موثر در این مساله را دیدند جز استبداد! آنها در این تحلیلها سهم استعمار، خیانت گروههای خودی، اشتباهات مصدق، قصور و تقصیر نیروهای متحد با او و... را مشخص کردند اما سهم استبداد را نه. شاید به این خاطر که شاه را هیچکاره میپنداشتند. حتی در صورتی که هیچ کاره دانستن او را با تساهل فراوان بپذیریم اما بیتردید نمیتوان سهم اصلی و تعیینکننده استبداد را در آن فاجعه نادیده گرفت. استبدادی که البته نمیتوان یک فرد را عامل آن دانست هرچند بتوان او را مظهر اتم آن در دورهای مشخص قلمداد کرد. آری پهلوی دوم مانند هر حاکم مستبد دیگری عامل استبداد و استقرار آن نبود بلکه مظهر تام و تمامی برای آن دستکم از سال ۱۳۲۷ به بعد بود. او ایجادکننده استبداد در ایران نبود بلکه خود محصول و میوه این شجره خبیثه بود.
تحلیل مهندس بازرگان از کودتای ۲۸ مرداد
شجره خبیثهای که به تعبیر مرحوم مهندس بازرگان عمری ۲۵۰۰ ساله در کشور ما داشت؛ «در زمان جبهه ملی ۱۳۲۹ تنها یک دسته بودند که میگفتند شاه مقصر است ولی سایرین این را نمیگفتند، شعار دیگران قانون اساسی بود، تودهایها میگفتند «علیه استعمار و استثمار باید جنگید»، روحانیون داد میزدند «علیه بیدینی» و بازاریان داد میزدند «علیه مالیات» و هیچکس علیه استبداد فریاد نمیکشید. اما جریانات ۲۵ سال به این طرف باعث شد که مردم بیدار شوند و بدانند که دشمن اصلی ما امریکاییها، انگلیسیها و روسها نیستند (که البته هستند) بلکه اصل کار استبدادشاه است. اگر انگلستان و روسیه و امریکا ریشههای صدساله و ۲۰۰ ساله دارند، این ریشه ۲۵۰۰ ساله دارد مثل شیطان در خانه و کاشانه ما است، این ۲۵ سال حکومت زور و ظلم و شکنجه و فساد ملت را بیدار کرد و اینجا بود که امر خدا واضح شد. این دوران استبداد کامل باعث از بین رفتن نسل پاکی و شیوع انواع فسادها که از همه بدتر تملق و چاپلوسی و از بین بردن کشاورزی است.» (سخنرانی مهندس مهدی بازرگان در شیراز، روزنامه کیهان، ۱۹/۱۰/۱۳۵۷)
البته این نکته نباید ناگفته بماند که مبارزه با استبداد بسی سختتر از مبارزه با استعمار است. چنانچه باز هم از مرحوم مهندس بازرگان در سالهای قبل از انقلاب نقل است که گفته بود استعمار را میتوان یک شبه بیرون کرد اما استبداد را نه. چنانچه دیدیم مصدق توانست در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ دست استعمار را از ثروت و منابع کشورمان کوتاه کند اما این استبداد بود که تنها کمتر از سه سال بعد انتقام استعمار را از ملت ایران گرفت و آنها را از دولت ملی خود «خلع ید» کرد.
***
کودتا مانع بسط مشروطیت شد
شرق / مرتضی ویسی
کودتای ۲۸ مرداد با تاثیراتی که بر زندگی سیاسی و اجتماعی مردم ایران به جا گذاشت تبدیل به زخمی شد که هیچگاه در خاطره جمعی ما ایرانیان فراموش نشد. روشنفکران به عنوان یکی از گروههای حاضر در حیات اجتماعی و سیاسی دهه ۳۰ از این تاثیرات به دور نبودند. معروف است که روشنفکران بیشتر از دیگر گروههای اجتماعی در آن زمان از این واقعه تاثیر پذیرفتند و دچار سرخوردگیهای شدید سیاسی و اجتماعی شدند. در این شماره «سیاستنامه» به مناسبت سالروز کودتای ۲۸ مرداد با مازیار بهروز، استاد دانشگاه ایالتی سانفرانسیسکو و مولف کتاب «شورشیان آرمان خواه» گفتوگویی ترتیب داده و سوالات خود را با این پژوهشگر تاریخ معاصر در میان گذاشته است. مازیار بهروز اعتقاد دارد که سرخوردگی کودتای ۲۸ مرداد برای روشنفکران ایرانی یک دوره کوتاه بود که روشنفکران توانستند در بافتی تازه وارد عرصه اجتماع شوند و به فعالیت بپردازند.
آیا جریان روشنفکری ما در سالهای نخست به قدرت رسیدن پهلوی دوم اساسا تصوری از کودتا در ذهن داشتند یا این امر موضوعی غیر قابل تصور بود و برای همین بعد از به قدرت رسیدن دولتی ملی هیچ برنامهای برای محافظت از آن در برابر کودتای احتمالی نداشتند؟
این روشنفکران نیستند که باید برای تحولات سیاسی برنامه داشته باشند. این امر در حیطه فعالیت فعالان و احزاب سیاسی است که اعضای آن میتوانند روشنفکر باشند یا نباشند. روشنفکر معمولا در محدوده نقد اجتماعی فعالیت میکند و البته در دورانهایی نیز به فعالیت سیاسی روی میآورند. از این منظر میتوان گفت که از دوران مشروطه و حتی قبل از آن تسلط و دخالت خارجی (استعمار) همواره دغدغه روشنفکران ایران بوده است. اما نمیتوان گفت و در واقع مدرکی وجود ندارد که برای روشنفکران ما تصوری از کودتای ۲۸ مرداد به آن شکل که اتفاق افتاد وجود داشته است.
کودتا چه بر سر روشنفکران ایرانی آورد؟ آیا آنها را منزوی و سرخورده کرد یا شخصیتهایی مانند جلال و شریعتی توانستند خود را از این معرکه خارج کنند؟
بی شک کودتا برای یک دوران موجب سرخوردگی شد اما کم کم در اوایل دهه ۱۳۴۰ خورشیدی و با باز شدن فضای سیاسی میتوان گفت این سرخوردگی رو به افول گذاشت و در پایان این دهه بستر به پا خاستن نسل جدیدی از مبارزان را فراهم ساخت.
در کودتای ۲۸ مرداد روشنفکران چپ دچار شکستی فاحش شدند، این شکست چه تاثیری بر جریان چپ در تاریخ ایران داشت؟
برای جریان چپ کودتا آغاز روندی بود که طی دورانی نزدیک به ۲۰ سال به رد شیوه مسالمتآمیز در مبارزه با نظام شاهنشاهی انجامید.
نسبت روشنفکران و جامعه مدنی بعد از کودتای ۲۸ مرداد به چه سمتی رفت؟ آیا روشنفکران به واسطه سرخوردگی که داشتند به هجرت درونی و انفکاک از جامعه دچار شدند یا راهی دیگر انتخاب کردند؟
حکومت بعد از کودتا، جامعه مدنی را مصادره کرد و به جز وقفهای که در اوایل دهه ۱۳۴۰ خورشیدی روی داد این وضعیت ادامه داشت. سرخوردگی بعد از ۲۸ مرداد تا اواخر دهه ۴۰ جایش را به تدریج به مبارزه جویی و چالش با کلیت نظام داد که تبعات و آثار این تحول را میتوان به وضوح تا متون ادبی و فعالیتهای ادبی و هنری آن دوران مشاهده کرد.
آیا برای روشنفکران ایران تاثیر کودتای ۲۸ مرداد مبتنی بر نوعی اغراق و بزرگ نمایی نبود؟
معنی کودتای ۲۸ مرداد دخالت خارجی در روند تحولات داخلی ایران به کمک عوامل داخلی بود. این واقعه باعث مصادره شدن جامعه مدنی، پایان روند دموکراتیک و قانون مند در کشور و اعمال خشونت حکومتی بر جامعه شد. من هیچ گونه اغراقی در این برداشت مشاهده نمیکنم.
این موضوع را که مفاهیم پوچ بعد از کودتای ۲۸ مرداد بیشتر در ذهن روشنفکران ایرانی شکل گرفت چه میزان درست میدانید؟
فکر میکنم همان واژه سرخوردگی مناسبتر باشد و پوچی را نادرست میدانم.
آیا کودتای ۲۸ مرداد یک مفهوم ضد روشنفکری بود یا توانست روشنفکران خاص خود را تربیت کند که در دستگاه پهلوی مشغول به کار شوند؟
کودتا باعث شکست جنبش ملی کردن نفت شد و روند تداوم و بسط مشروطیت را در ایران متوقف کرد. هر شکستی در این ابعاد باعث سرخوردگی و تفکر درباره چراییهای شکست و چگونگی یافتن راهحل میشود. اما بی شک بودند آنهایی که با تجدید نظر در افکار خود و با توجه به شکست پیش رو در درجات مختلف با نظام حاکم همراهی کردند. برخی این همراهی را به سطح همکاری نزدیک رساندند و برخی دیگر (به نظر من اکثریت) با حفظ فاصله برای گذران زندگی در نظام به کار پرداختند.
***
اردوغان فیستایم داشت؛ مصدق نه
ایران و ترکیه به عنوان دو کشور همسایه از زمان شکلگیری دولت صفوی تاکنون همیشه مورد مقایسه قرار گرفتهاند. برای بسیاری از مورخان و تحلیلگران مسیر و سرنوشت این دو کشور با همسوییها و اشتراکات زیادی همراه است به گونهای که نمیتوان بدون مقایسه آنها به فهم درستی از تحولات منطقه دست یافت. شکلگیری کودتای نافرجام ترکیه و تاثیرات آن در منطقه فرصت خوبی بود تا این اتفاق مهم را در سالگرد کودتای ۲۸ مرداد در ایران مورد مقایسه و بررسی مجدد قرار دهیم.
به همین مناسبت طی گفتوگویی که با احمد موثقی، استاد دانشگاه تهران و متخصص مطالعات منطقه ترتیب دادهایم، سعی کردهایم به مقایسه کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تهران که منجر به سقوط دولت ملی مصدق شد با کودتای نافرجام ۲۶ تیر ۱۳۹۵ در آنکارا بپردازیم. به باور موثقی دولت مصدق به دلیل همزمانی با جنگ سرد دارای محدودیتهایی بود اما از آنجایی که اردوغان فاقد این محدودیتها بود توانست کودتای علیه خود را مهار کند.
به نظر شما چه تفاوتها و شباهتهایی میتوان بین کودتای ۲۸ مرداد و کودتای اخیر ترکیه مشاهده کرد؟
نخستین شباهت این است که هردوی اینها تحولی مهم و متعلق به دوران مدرن این کشورها ست. به همین جهت باید با ابزارهای مدرن به تحلیل این وقایع پرداخت. اما یک تفاوت اساسی که بین کودتای ۲۸ مرداد در ایران و کودتای اخیر در ترکیه وجود دارد، این است که کودتای ۲۸ مرداد در فضای قبل از جنگ سرد رخ داد در حالی که کودتای اخیر ترکیه در فضای پساجنگ سرد رخ داده است. اقتضائات جنگ سرد بسیار شرایط خاصی را برای بازیگران حاضر در منطقه ایجاد میکرد که هماکنون این شرایط وجود ندارد. بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی کشورهای شکل گرفته به دو دسته تقسیم میشوند:
۱- یک دسته گرایش به بلوک چپ دارند.
۲- دسته دیگر گرایشاش به بلوک راست است که در پیوند با کشورهایی مانند امریکا قرار دارند.
کودتای ۲۸ مرداد نخستین کودتای سازمان سیا در خارج از محدودههای سرزمینیاش است. یعنی سازمان سیا رسما در فضای جنگ سرد این کودتا را ترتیب میدهد.
دخالت ارتش در این کشورها به چه زمانی بازمیگردد؟
در مورد ترکیه واقعیتی که وجود دارد، این است که حضور نظامیان در سیاست به دوران عثمانی باز میگردد که همان زمان «ینی چری»ها بخشهای مهمی از سیاست و حکمرانی را به دست داشتند و این قضیه در زمان آتاتورک که خود یک ژنرال ارتش است، ادامه پیدا میکند. اگر بخواهیم از کودتاهایی که در ترکیه انجام شده یک صورتبندی داشته باشیم میتوان آنها را به این شکل تقسیمبندی کرد:
۱- نخستین کودتا در ترکیه در سال ۱۹۶۰ به وسیله نیروهای نظامی انجام میشود که در پیوند با میراث آتاتورک و حزب جمهوریخواه خلق است.
۲- کودتای بعدی ۱۹۷۱ اتفاق میافتد که با نوعی دو دستگی شدید که بین چپ و راست وجود داشت ، محقق شد.
۳ و ۴- کودتاهای بعدی در این کشور نیز به سالهای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۷ بر میگردد که هرکدام از اینها با یک ویژگی خاص و مشترک - حضور نظامیان برای در دست گرفتن سرنوشت سیاسی ترکیه- انجام میشود.
اما حضور نظامیان در ایران به شکل مدرن آن به دوران مشروطه و حمله روس به مجلس بازمیگردد که این نخستین کودتا در تاریخ ایران است و با حضور رضاخان در عرصه سیاست کشور، این پروژه تکمیل میشود.
اساسا کودتا چه زمانی و در چه وضعیتی صورت میگیرد؟
کودتاها و حضور نظامیان در سیاست در شرایط ضعف و فروپاشی دولت صورت میگیرد. این مساله در تمام کودتاهایی که در بسیاری از کشورها رخ داده کاملا مشهود است. برای نمونه در پاکستان، اندونزی و مصر این قضیه را میتوان دید که حضور نظامیان در سیاست کاملا وابسته به فضای سیاسی داخل کشور است. این مساله همان ویژگی مشترکی است که در کودتاهای ترکیه بهطور کل و در کودتای ۲۸ مرداد ایران کاملا مشهود بود. در هر دو کشور در زمانهای قبل شکلگیری کودتا چه در زمان مصدق و چه در زمان اردوغان چند دستگی و انشقاق میان گروههای مختلف وجود داشت و همچنین مردم دچار تردیدهایی در مواجه با نظام سیاسی زمان خود بودند. هماکنون اردوغان بهشدت با مشکل مشروعیت سیاسی مواجه است و برای ترمیم این کار باید اقدامات مهمی را انجام دهد و به این دلیل که از توانایی این کار عاجز است رو به سرکوب نیروهای مدنی آورده است.
در هردوی این کودتاها میدانیم که به هر حال یک نخستوزیر قانونی و منتخب مردم بر سر کار قرار دارد.
ولی در ایران نظام سلطنتی یک پای قضیه بود در حالی که در ترکیه و برای اردوغان این محدودیت وجود نداشت. باید به این نکته دقت کرد که شخص شاه چه میزان در پیوند با کشورهای خارجی توانست برای حکومت مصدق محدودیت ایجاد کند. به همین دلیل بود که یکی از درخواستهای سهگانه مصدق این بود که شاه به شکل مشروطه عمل و اختیارات ارتش را به نخست وزیر واگذار کند که در این کار هم موفق نشد. این در حالی است که هیچ یک از این محدودیتها را اردوغان نداشته و ندارد. در ترکیه نخست وزیر از همین حزب حاکم انتخاب میشود که از توان و کنترل بالایی نسبت به نیروهای نظامی برخوردار است.
اما تاریخ ترکیه نشان داده است که ارتش در تحولات دست بالا را داشته است.
این موضوع درست است که ارتش ترکیه نقش بسیار بالایی در تاریخ ترکیه داشته است ولی در عین حال این مساله هم قابل انکار نیست که ارتش امروز ترکیه بسیار نیروی ضعیف شده نسبت به قبل است و بسیاری از منافذ نفوذ خود را در نظام سیاسی این کشور از دست داده است. در واقع سالهای ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳ را میتوان آغاز ضعف ارتش در ترکیه دانست؛ یعنی همان زمانی که حزب عدالت و توسعه روی کار آمد و از همان زمان ارتش به تدریج نفوذ خود در نظام سیاسی ترکیه را از دست داد. اساسا این برنامه حزب عدالت و توسعه بود که از نفوذ ارتش جلوگیری و سمتهای کلیدی را از ارتش سلب کند و البته تاحدی هم در این کار موفق بود. اما در ایران زمان مصدق ارتش به پشتوانه امریکا از یک موقعیت و نفوذ خاصی نهتنها در ایران بلکه در منطقه برخوردار بود و این کار را برای مصدق بسیار سخت میکرد.
به دوران پساجنگ سرد اشاره کردید؛تفاوت این دوره با دوران جنگ سرد چیست که شرایط مصدق را با اردوغان متفاوت میکند؟
یکی از مهمترین اتفاقات در دوران پس از جنگ سرد مساله جهانیسازی و انفجار اطلاعات به کمک شبکههای اجتماعی است که کمک شایانی به اردوغان کرد تا بتواند با ارتباط مسقیم با مردم از مشروعیت حکومت خود در برابر نظامیان استفاده کند. درواقع ما در منطقه با یک انقلاب فیسبوکی ،فیستایمی و به طور کلی شبکههای مجازی مواجه هستیم که از توانایی بسیج اجتماعی بالایی برخوردار است این در صورتی است که مصدق به هیچ یک از این ابزار دسترسی نداشت.
ولی مصدق هم از رادیو استفاده کرد؟
کاملا مشخص است که برد رسانهای این دو وسیله به میزان زیادی متفاوت است. آن زمان رادیو وسیلهای همه گیر نبود و همچنین مخاطبان آن هم برخلاف شبکههای اجتماعی افرادی کاملا آگاه و آشنا به خیابان نبودند. اصلا تجربه منطقه برای حمایتهای خیابانی آنقدر نبود که الان هست. طبقه متوسط شهری که در آن دوران تازه در کل منطقه در حال شکلگیری بود اصلا قابل مقایسه با طبقه متوسط امروزی نیست. ترکیه امروزی یک کشور صنعتی و با نهادسازیهای گسترده که از زمان آتاتورک صورت گرفته برای خود یک هویت مستقلی کسب کرده است که به طور کلی با حیات سیاسی اجتماعی آن دوران ۲۸ مرداد متفاوت است.
آیا اردوغان را میتوان حامی یک ناسیونالیسم خاص ترک دانست؟ مدل ناسیونالیستی او با مدل مصدق قابل مقایسه است؟
یک تفاوت عمده در این دو شخصیت وجود دارد؛ ناسیونالیسم مصدقی و جبهه ملی که با جنبش ملی شدن صنعت نفت پا به عرصه فضای سیاسی کشور میگذارد درواقع به نحوی علیه نظام جهانی به مخاصمه پرداختند و ادبیاتی ضد جهانی و به طور مشخصتر علیه رهبری انگلیس بود اما در مقابل ترکیه امروز به رهبری اردوغان بهشدت متمایل به ادغام در نظام جهانی و همراهی با سیاستهای غرب هستند و این تفاوت مهم را نباید از نظر دور داشت.
مردم امروز ترکیه با مردم روزگار مصدق در ایران چه تفاوتهایی دارند؟
تجربه سیاسی مدنی یک پارامتر مهم در سرنوشت سیاسی هر کشور است. مردم امروز ترکیه برخلاف مردم ایران در سال ۱۳۳۲ دارای تجربه تاریخی و سیاسی گستردهای هستند که همین عامل باعث میشود در مقابل حرکت خودسرانه ارتش بسیار عقلانی کار کنند. دقت کنید مردم ایران در زمان کودتای ۲۸ مرداد در تاریخ خود با چنین تجربهای مواجه نبودند که ارتش با یک نیروی خارجی قصد برکنار کردن یک نخست وزیر مردمی را داشته باشد.
در بعد شخصیت چگونه میتوان اردوغان و مصدق را مقایسه کرد؟
در بعد شخصیت میتوان یک مقایسه بین اردوغان و مصدق داشت. واقعیت امر این است که مصدق شخصیتی دموکرات و مردمی بود اما اردوغان شخصتی تمامیت خواه است که حتی از نظر طبقه اجتماعی هم بسیار با مصدق متفاوت است. مصدق یک اشرافزاده است در مقابل، اردوغان که در یک شرایط سخت شخصیتش شکل پیدا کرده است و شخصیتی بسیار اقتدارگراست. من اصلا نمیتوانم بپذیرم که اگر مصدق بعد از کودتا بر سر قدرت باقی میماند این گونه سرکوبگر و تمامیتخواه میشد. درواقع اردوغان آتاتورک دوم است که تمام مولفههای اقتدارگرایی او را به همراه دارد با این تفاوت که اگر آتاتورک بر میراث عثمانیگری پا میگذاشت اردوغان درصدد احیای میراث عثمانیگری است.
یکی از مهمترین موانع مصدق شکافی بود که در ادامه راه با متحدان سابقش از جمله آیتالله کاشانی پیدا کرد. همچنین این شکاف را میتوان بین اردوغان و گولن که در واقع هم حزبی سابقش است نیز مشاهده کرد. آیا این مقایسه درستی میتواند باشد؟
در این باره باید گفت جایگاه مذهب دو تفاوت عمده این دو اتفاق مهم است. اردوغان خود را یک اسلامگرا میداند این به آن معناست که اسلامگرایی او در تقابل با ملیگراییاش قرار ندارد. در حالی که مصدق و کاشانی هر کدام نماد این دو جریان هستند که به تدریج با شکاف میان این دو شخصیت بسیاری از سرمایههای حکومت ملی مصدق از بین رفت. مصدق حتی در جبهه ملی هم قریب و تنها بود در حالی که حزب عدالت و توسعه همهجانبه از اردوغان حمایت میکند و این به دلیل تجمیع دو نگرش ملی گرایی و مذهب گرایی در حکومت ترکیه امروز است.
اما در ترکیه شخصت گولن را داریم...
واقعیت این است که جریان گولن و کاشانی اصلا قابل قیاس با هم نیستند. آیتالله کاشانی یک جریان اسلامگرایی بود که درباره مسائل جزیی با مصدق اختلاف داشتند مانند عدمرعایت برخی احکام دینی از سوی دولت مصدق که خشم گروههای مذهبی در جامعه را بر میانگیخت. اما در مقابل، گولن ایجادکننده یک اسلام مدرن است که از قضا خود اردوغان هم از دل این جریان رشد کرده و به اینجا رسیده است.
پس به باور شما گولن همانگونه که اردوغان ادعا میکند در کودتای اخیر ترکیه نقش داشته است؟
واقعیت این است که هر چند گولن این موضوع را تکذیب میکند ولی شبکه گولن و طرفداران وی در ترکیه بدون شک در این اتفاقات اخیر نقش داشتهاند. گولن در مجموعه ادارجات، ارتش، پلیس و خیلی از نقاط کلیدی دارای نفوذ بالایی است و این شبکهها امکان ندارد از این اتفاق خبر نداشته و شرکت نکرده باشند.
***
دیکتاتوری به نام«مصدق»!
شرق/ عاطفه شمس
مقایسه کودتای ۲۸ مرداد با ۱۵ جولای در گفتوگو با احمد نقیب زادهاین مصدق بود که از یک شاه لیبرال، یک پادشاه مستبد ساخت
همواره از به کار بردن لفظ کودتا برای آنچه در ۲۸ مرداد ۳۲ در ایران رخ داده اجتناب میکند و در مقابل، کودتای اخیر ترکیه را به معنای واقعی یک کودتا میداند. او معتقد است مصدق با سرکشیهای خود از یک شاه لیبرال یک پادشاه مستبد ساخت. احمد نقیب زاده، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران با اشاره به نیروی مردمی که پشت اردوغان ایستاده، از اشتباهات مصدق یاد میکند و میگوید که شاید اگر مصدق موفق میشد بر سر کار بماند او نیز یک حکومت دیکتاتوری تشکیل میداد.
نقیبزاده با تاکید بر اینکه به دلایل تفاوت در شرایط زمانی اساسا نمیتوان این دو واقعه را با یکدیگر مقایسه کرد، میگوید هرجا و هر زمانی که به زور متوسل شود، نمیتوان نام آن را کودتا گذاشت. مهم این است که این جریان بتواند قدرت سرپایی را سرنگون کند، در واقعه ۲۸ مرداد نیز اگر قدرت سرپا را قدرت پهلوی بدانیم این اتفاق نیفتاد، بنابراین کودتایی نیز در کار نبود. او معتقد است اگر مصدق میخواست در مقابل امپریالیسم بایستد نیازمند این بود که تمام آحاد مردم پشت او بایستند و نیرویی مانند آنچه امام خمینی(ره) در سال ۵۷ به وجود آورد، به وجود بیاورد که البته در آن صورت نیز باید بهای سنگینی را پرداخت میکرد.
نقیب زاده در این گفتگو نظراتی را مطرح کرد که جای بحث فراوان دارد و البته پرداختن به آن مجال دیگری می طلبد.به همین منظور از صاحب نظرانی که منتقد زاویه نگاه او هستند دعوت می شود با ارایه نقطه نظرات خودشان به «اعتماد» مشعل نقد را در این برهه حساس و تاریک از تاریخ سرزمین روشن نگه دارند.
در ابتدا بفرمایید در علوم سیاسی مفهوم کودتا به چه معنا است؟
واژه کودتا از دو کلمه «کو» به معنای ضربه و حرف اضافه «دو» که معادل حرف نسبیت در زبان فارسی است و «اتا» یعنی دولت تشکیل شده و به معنای ضربه دولت است. هر چیزی که سریع اتفاق بیفتد و با تندی و خشونت همراه باشد. این واژه بیشتر در قرن بیستم رواج یافت به این معنا که شما برای واژگونی رژیم سرپا به خشونت و زور متوسل شوید و آن را از میان برداشته و خود رژیم جدیدی را جایگزین آن کنید. از آنجا که این قدرت یعنی زور بیشتر در دست نظامیان است معمولا ارتش یا گروههای نظامی به این کار مبادرت کرده و قدرت سرپا را چه مشروع باشد و چه نامشروع از میان برمیدارند و خود یک رژیم اغلب نظامی را تشکیل میدهند.
مصداقهای این تغییر سریع توام با خشونت کدامند؟ به عبارت دیگر آیا میتوان به تمام وقایع مشابهی که در کشورهایی نظیر ترکیه، کشورهای امریکای لاتین و ایران رخ داده عنوان کودتا را اطلاق کرد؟
قرن بیستم کودتاهای مختلفی را در خود دارد که نمونه آن را در ایران نیز با کودتای آگوست ۱۲۹۹ رضاخان داریم. اما درباره کودتا بودن یا نبودن واقعه ۲۸ مرداد نیز بحث خواهیم کرد. در کشور عراق در سال ۱۹۵۸ کودتا علیه سلطنت اتفاق افتاد و برادران عارف روی کار آمدند؛ قاسم علیه حکومتهای قبل از خود کودتا کرد و بعد در سوریه و کشورهای خاورمیانه، اغلب کودتا اتفاق افتاد. در کودتای سوریه، حافظ اسد به قدرت رسید، در کودتای ۱۹۵۲ نیز نظامیان مصر به سرپرستی عبدالناصر حکومت فاروق را سرنگون کرده و خود حکومت جدیدی را تاسیس کردند. بنابراین، از آنجا که در علوم انسانی واژهها خیلی دقیق نیست و کاربست آنها نیز بستگی به نظر بهکاربرنده دارد، اغلب مواقع در کشورهای مختلف اتفاقاتی میافتد که برخی به آن کودتا اطلاق میکنند و برخی دیگر آن را کودتا تلقی نمیکنند. در ترکیه طبق قانون اساسی، نقشی به ارتش واگذار شده بود که حافظ رژیم سکولار باشد بنابراین چندین کودتا اتفاق افتاد که آخرین آن را اخیرا در این کشور شاهد بودیم. در پاکستان نیز نقش مشابهی برعهده ارتش گذاشته شده بود که مجوزی برای کودتاهای مختلف محسوب میشد. در نتیجه تقریبا هرجا که نظامیان بدون پشتوانه مردمی قدرت را به دست گرفتند لفظ کودتا به آن تعلق میگیرد.
با توجه به این تحلیل، آیا ۲۸ مرداد ۳۲ کودتا بود؟
واقعه ۲۸ مرداد، اگر از بعد حقوقی به آن نگاه کنیم کودتا نبود زیرا همان پادشاهی که فرمان نخستوزیری مصدق را صادر کرده بود این اختیار را نیز داشت که طبق همان قانون او را از این سمت برکنار کند و این مصدق بود که در ۲۵ مرداد از این قانون سرپیچی کرد. شاه در برابر نیروهایی که مصدق بسیج کرده بود، قرار گرفت و در نهایت، توانست در ۲۸ مرداد او را برکنار کند. همان طور که گفتم از بعد حقوقی و از نظر ظاهری کودتا نبود اما از نظر آثار چیزی فراتر از کودتا بود. زیرا پای خارجیها به ایران باز شد و تقریبا کودتایی علیه مصدق و همچنین شاه به شمار میرفت. زیرا شاه نیز باید تعهداتی را میداد و آن آزادی عمل را از دست داد و خیلیها معتقد هستند که این مصدق بود که از یک پادشاه لیبرال یک پادشاه مستبد ساخت و کودتا یا حادثه ۲۸ مرداد سبب شد که تمام آزادیها از بین برود، رجال سیاسی به زندان بیفتند و برای مدت طولانی حکومت فردی در ایران برقرار شود. همانطور که گفتم نظرها متفاوت است؛ سلطنتطلبان واقعه ۲۸ مرداد را جنبش مردمی تلقی میکنند که از اساس چنین چیزی نبود زیرا ارتش دخالت داشت و گروهی را نیز اراذل و اوباش بسیج کردند و در واقع، هیچ خیزش مردمی در کار نبود. اما پارهای از روحانیون نیز دست از حمایت از مصدق برداشتند. بنابراین، قضیه بسیار پیچیده است و هر کسی که عنوان کودتا را برای واقعه ۲۸ مرداد به کار میبرد باید توضیح دهد که دلیل استفاده از این کلمه چیست و کسی هم که به کار نمیبرد باید توضیح دهد که چرا آن را کودتا نمیداند.
خود شما واقعه ۲۸ مرداد را کودتا میدانید یا خیر؟
خیر، بنده چنین اعتقادی ندارم.
تحلیل شما چیست و به چه دلیل بر به کار نبردن لفظ کودتا اصرار دارید؟
ببینید مصدق اشتباهات زیادی داشت. او اگر میخواست در مقابل امپریالیسم بایستد نیازمند این بود که تمام آحاد مردم پشت او بایستند و نیرویی مانند آنچه امام خمینی(ره) در سال ۵۷ به وجود آورد، به وجود بیاورد که البته در آن صورت نیز باید بهای سنگینی پرداخت میکرد. زیرا قدرتهای استعماری نیز به این آسانی دستبردار نبودند، تحریمها شروع میشد همانگونه که پس از انقلاب اسلامی نیز شاهد بودیم که در این مبارزه ضدامپریالیستی، کارهای مختلفی علیه جمهوری اسلامی ایران صورت گرفت که میتوانست بسیار دردآور باشد و آثار بدی برجای بگذارد که البته در برخی جاها گذاشت و یکی از آنها همین تحریمها است و دیگری جنگ تحمیلی بود. به هر حال، در مبارزه با امپریالیسم، تمام جنبشهایی که در قرن بیستم وجود داشتند، شکست خوردند مگر آنهایی که صبر کردند تا تحولات جهانی به نفع آنان رقم بخورد. به طور مثال ویتنام را با کره جنوبی مقایسه کنید، کره جنوبی چنین مبارزه امپریالیستی نکرد اما ویتنام ۳۰ سال جنگید و امروز با یک سرزمین سوخته روبهرو بوده و از کره جنوبی نیز بسیار عقبتر است. این است که تا تغییرات جهانی و تغییرات در ساختار قدرت جهانی صورت نگیرد این گونه مبارزات به جایی نمیرسد. مصدق نیز اگر میپذیرفت که یک قرارداد نیمبند با انگلیسیها ببندد شاید به مراتب بهتر بود و آن فضای استبدادی نیز به کشور تحمیل نمیشد.
شما آنچه در ۲۸ مرداد رخ داد را نه جنبش مردمی میدانید و نه کودتا، با توجه به تحلیلهایی که تاکنون داشتید خود شما چه لفظی را برای این رویداد پیشنهاد میکنید؟
در واقع توسل به زور برای کنار گذاشتن قدرتی که سرکش شده بود. البته همان طور که گفتم آثار آن فراتر از یک کودتا بود، پای انگلیس و امریکا به ایران باز شد و آنها سالهای زیادی در امور ایران مداخله کردند اما هرجا و هر زمانی که به زور توسل شود، نمیتوان نام آن را کودتا گذاشت. مهم این است که این جریان بتواند قدرت سرپایی را سرنگون کند، در واقعه ۲۸ مرداد نیز اگر قدرت سرپا را قدرت پهلوی بدانیم که این اتفاق نیفتاد و سرنگون نشد، بنابراین کودتایی نیز در کار نبود.
کودتاها چه نتایجی را برای جوامع مختلف در برداشتهاند؟ آیا میتوان گفت کودتاهای گوناگون نتایج تقریبا یکسانی را برای جوامع متفاوت بهبار میآورند؟
طبیعتا نتایج آنها بسیار متفاوت است. ببینید اغلب مواقع این کودتاها ضربههای سنگینی به ملتها وارد کرده است؛ مثل کودتایی که در سال ۱۹۷۳ در شیلی علیه آلنده انجام گرفت و شیلی را برای مدت طولانی تحت انقیاد امریکا قرار داد. کودتاهایی که در پاکستان رخ داد نیز همین وضعیت را داشت؛ نظامیان روی کار آمدند و روند دموکراسی را مختل کردند. در واقع، هر کودتایی که صورت میگیرد چون با نیروی مردمی همراه نیست به طور معمول به استبداد و قدرت نظامی وحشتناکی ختم میشود. آنچه در مصر اتفاق افتاد یک کودتا بود اما شاید اگر اخوان المسلمین روی کار آمده بودند وضعیت مصر بدتر از این میشد. نمیتوان حکم یکسانی درباره کودتاها داد. کودتای اخیر ترکیه نیز به معنای واقعی یک کودتای بود که به شکست انجامید. در واقع، قسمتی از ارتش دست به کار اسقاط حکومت اردوغان زد اما مردم از اردوغان پشتیبانی کردند و این کودتا به شکست نظامیان ختم شد. اما به طور کلی یک چیز تقریبا در همه جا مشاهده میشود، اینکه کودتاها با دموکراسی نسبتی ندارند و روند آن را در کشورها نیز مختل میکنند.
پس شما هیچ نکته مثبتی را برای کودتاها قایل نیستید و اعتقاد دارید که کودتاها نخستین ضربه را به دموکراسی در کشورها میزنند.
بله، در واقع هرگز حکومت نظامیان دستاورد جالبی برای مردم نداشته و همیشه نیز دغدغه همه دموکراسیها این بوده که ارتش و نظامیان را از دخالت در سیاست بازدارند و برای این منظور نیز مکانیزمهای مختلفی در نظرگرفته شده است، برای اینکه نظامیان به حیطه سیاست وارد نشوند. هرچند که هر نظامی میتواند کاندیدای ریاستجمهوری شود مثل آیزونهاور که رییسجمهور امریکا شد. اما من جایی را سراغ ندارم که نظامیان وارد سیاست شده و در امور سیاسی دخالت کرده باشند و در نهایت، آثار مثبتی را بر جای گذاشته باشند، اگر هم چنین اتفاقی افتاده باشد مثل مصر در کودتای سیسی علیه مرسی، آن هم تفسیر ما است که میگوییم اگر اخوانیها روی کار میآمدند شاید به مراتب مصر دچار وضعیت بدتری میشد اما با آمدن سیسی نیز وضع خیلی بهتر نشد. به هر صورت دستاورد مفیدی نداشت، در حالی که اگر مردم مشارکت میکردند و حرکتی را شکل میدادند اوضاع شکل دیگری پیدا میکرد.
تحلیل شما از کودتای اخیر در ترکیه چیست؟ گفتید که واقعه ۲۸ مرداد را کودتا نمیدانید، فکر میکنید چه عاملی سبب شد حرکتی که علیه مصدق شکل گرفت به پیروزی ختم شود اما کودتایی که در ترکیه علیه اردوغان رخ داد خیلی زود سرنگون شد؟ به نظر شما ساختار یک نظام سیاسی چه تاثیری در نتیجه عینی آن میتواند داشته باشد؟
سوال جالبی است زیرا مصدق در مدتی که قدرت را دردست داشت اشتباهاتی را مرتکب شد که به نارضایتی اطرافیان او منجر شد. حتی مرحوم خلیل ملکی به او گفت که «راهی که شما میروید به جهنم ختم میشود اما ما همراه با شما تا جهنم هم میآییم.» یعنی ما به تو وفادار میمانیم اما میدانیم راه تو غلط است. به همین دلیل، نیروهای مختلفی که پشت سر او قرار داشتند یک به یک از او جدا شدند. به اعتقاد من حتی اگر مصدق موفق میشد او نیز در نهایت، یک حکومت دیکتاتوری تشکیل میداد. به همین دلیل، این حرکت خیلی سریع به موفقیت رسید و آب از آب نیز تکان نخورد و مصدق دستگیر شد. اما در ترکیه از یک سو اردوغان حزبی را تشکیل داده که دو میلیون نفر عضو دارد و همه آنها طرفدار او هستند، همچنین توانسته بخشهای مختلفی از جامعه ترکیه را با خود همراه کند. در سوی دیگر قضیه نیز مردم ترکیه از کودتاهای نظامیان هیچ خاطره خوشی ندارند. در گذشته که کودتاهای مختلفی در سالهای ۱۹۶۰، ۱۹۷۱ و ۱۹۸۰ در ترکیه صورت گرفت هیچ یک به نفع مردم نبود و آنها نیز این خاطرات را در ذهن داشتند. سومین عامل، وجود شبکههای مجازی بود که اجازه داد مردم به سرعت بسیج شده و در مقابل کودتاچیان بایستند. طبق تحلیل یکی از کارشناسان، برای پیروز شدن کودتا لازم بود یک وضعیت خیلی وحشتناک در ترکیه وجود داشته باشد و اتفاقاتی ناگواری صورت گرفته باشد به طوری که مردم به تنگ آمده باشند و در نتیجه با کودتاچیان همراه شوند اما چنین وضعیتی در ترکیه حاکم نبود. در اینجا عامل دیگری را نیز باید اضافه کرد اینکه مصدق در سال ۱۹۵۳ بر سر کار بود و ما اکنون در ۲۰۱۶ هستیم، یعنی بیش از ۶۰ سال از آن روزگار گذشته و خیلی چیزها عوض شده است. شاید اگر مصدق امروز بر سر کار بود میتوانست از طریق همین شبکههای مجازی یک بسیج مردمی خیلی گسترده صورت دهد که پشت سر او بایستند اما آن زمان چنین امکانی وجود نداشت.
به چه دلیل چنین قدرتی را برای شبکههای مجازی قایل هستید و آنها را در شکست کودتا علیه اردوغان به عنوان یک عامل، موثر میدانید؟
شبکههای مجازی امکان خوبی را در اختیار کسانی میگذارد که در بین مردم از نفوذ برخوردار هستند. اگر در دوره مصدق نیز این شبکهها وجود داشتند، میتوانستند به مردم آگاهی دهند و چند و چون ماجرا را روشن کنند. اما در آن زمان پراکندگی نیروها بسیار زیاد بود، کارشکنیهای حزب توده بود که با تحلیل غلطی که داشت فکر میکرد با وجود مصدق انگلیسیها رفته و امریکاییها میآیند و آنها برای شوروی بسیار خطرناکتر هستند. به دنبال همین تحلیلها، پارهای از رجال مثل بقایی از مصدق بریدند و تمام نیروهایی که پشت مصدق جمع شده بودند دچار تفرقه شدند و در نهایت، سرنگون کردن مصدق بسیار به سهولت انجام شد.
این امکان میتوانست در اختیار مخالفان مصدق نیز باشد و به محبوبیت او خدشه وارد کرده یا حتی سرنگونی او را تسریع ببخشد.
ببینید این اصلا قیاس بجایی نیست که بگوییم اگر در آن زمان این شبکهها بودند چه میشد. زیرا اساسا شعور سیاسی مردم در این دو دوره نیز متفاوت است. زمان مصدق، مردم را میشد به آسانی فریب داد همانطور که حزب توده این کار را میکرد. شایعات نیز بسیار رواج داشت. باید دید آیا در آن دوره مردم قادر به پذیرش یا تجزیه و تحلیل استدلالهای مخالفان مصدق نبودند یا خیر. بنابراین اساسا نمیتوان گذشته را با حال مقایسه کرد و لازم است هر موضوعی را در ظرف زمان خود آن بررسی کرد.
یعنی در آن زمان نیرویی مردمی مشابه آنچه امروز به زعم شما پشت اردوغان است، پشت سر مصدق نیز وجود داشت و تنها مشکل بسیج آنها بود؟
ببینید، مصدق وقتی روی کار آمد بسیار محبوب بود و وقتی در دادگاه لاهه شرکت کرده و در سازمان ملل سخنرانی کرد نه تنها در ایران بلکه در کل خاورمیانه محبوبیت زیادی را کسب کرد و در همه این کشورها نیز تاثیراتی را بر جای گذاشت، به طوری که ملی شدن کانال سوئز به تاثیر از ملی شدن نفت ایران صورت گرفت. اما به تدریج سیاستهای غلطی که اعمال کرد سبب شد نتواند نیروهایی را که از او حمایت میکردند در کنار خود نگه دارد. از جمله روحانیت و کسانی مثل آیتالله کاشانی و آیتالله بروجردی و دیگران با او همراهی نکردند، مردمی نیز که از مصدق حمایت میکردند خیلی آگاهی نداشتند، به همین دلیل برای سالها این مثل زده میشد که کسانی که صبح ۲۸ مرداد فریاد «زنده باد مصدق» سر داده بودند بعدازظهر «مرگ بر مصدق» میگفتند. چنین افراد نا آگاه و بیپایهای نیز در این جنبش حضور داشتند اما به هر حال جای تاسف زیادی داشت که پس از این واقعه، همه رجال سیاسی ایران از صحنه خارج شدند و حکومت فردی برقرار شد که در نهایت نیز با انقلاب اسلامی کنار رفت.
آقای دکتر، کودتاهایی را که در ترکیه رخ داده چقدر میتوان نتیجه مدرنیزاسیون آمرانه این کشور دانست؟
رابطه چندانی وجود ندارد. سردمدار مدرنیزاسیون آمرانه در ترکیه آتاتورک بود و واقعا نیز باعث توسعه این کشور شد اما کودتاهایی که بعدا رخ داد ناشی از کمبودهایی بود که در حوزه سیاسی وجود داشت، مثل رجال سیاسی کمقدرت، کمظرفیت و بدون برنامه که شرایط را برای وقوع کودتا آماده میکردند و همچنین قانون اساسی که اجازه ورود به حوزه سیاست را به ارتش داده بود. این را نیز نباید فراموش کرد که ترکیه عضو ناتو است و امریکا همیشه در آنجا حضور دارد و اگر میدید که جریانی برخلاف منافع امریکا در حال شکل گرفتن در ترکیه است جلوی آن را میگرفت اما در دهه ۸۰ سیاست امریکا به کلی عوض شد و دست از حمایت حکومتهای دیکتاتوری برداشت. در امریکایلاتین و ترکیه نیز این اتفاق افتاد؛ دست از حمایت نظامیها کشید و برعکس به دنبال اسلامی بود که بتواند در مقابل انقلاب اسلامی ایران نیز جاذبه بیشتری داشته باشد. همه اینها ورود اردوغان به قدرت را تسهیل میکرد و استفاده زیادی که او از تحریمهای ایران برد واقعا مثالزدنی است زیرا در تمام مدتی که ایران تحریم بود، ترکیه استفادههای چندگانهای برد؛ اقتصاد خود را رونق بخشید، توانست راه و جاده بسازد و شهرها را آباد کند و همه اینها به نفع اردوغان تمام شد.
در ایران وضعیت چگونه بود؟ آیا ارتباطی بین مدرنیزاسیون آمرانه پهلوی اول و کودتای ۲۸ مرداد در عصر پهلوی دوم وجود داشت؟
ایران در آن دوره واقعا یک کشور عقب افتاده بود، راهها همان راههایی بود که رضاشاه ساخته و حتی ترمیمی صورت نگرفته بود، فاصله بین شهرها و روستاها بسیار زیاد بوده و هیچ مدرنیتهای در کار نبود، اما مردم ایران همواره حس ناسیونالیستی داشته و جامعه مدنی ایران همیشه نیمه بیدار بود، نمونه آن نیز انقلاب مشروطه است که به انجام رسید. سال ۳۲ نیز در واقع یک انقلاب دیگر در تکوین بود که شکست خورد و آن شانه خالی کردن از سلطه انگلیسیها بوده و بیشتر جنبه ضد خارجی داشت تا اینکه ارتباطی با توسعه آمرانه داشته باشد. توسعه آمرانه بیشتر در انقلاب ۵۷ تاثیرگذار بود زیرا روند شبهمدرنیستی که پهلوی دوم در پیش گرفته بود جامعه را از تعادل خارج کرده بود به طوری که در یک طرف حاشیهنشینها و در سوی دیگر مرکز نشینها قرار داشتند. این موضوع تعارضاتی را به وجود میآورد، خود اصلاحات ارضی انقلاب سفید زمینههای اجتماعی انقلاب را فراهم کرده بود. بنابراین میتوان گفت در سال ۵۷ توسعه آمرانه در وقوع انقلاب دخیل بود.
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|