شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳ - Saturday 23 November 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 31.05.2016, 12:05

شلاق برای کارگران


قهرمان قنبری

در هفته‌ای که گذشت دو اتفاق در ظاهر غیرمرتبط اما در باطن مرتبط و پیوسته افتاد که به دغدغه و سرخط خبرگذاری‌ها به‌صورت جداگانه تبدیل شدند. واکنش به این دو واقعه در ظاهر غیرمرتبط بیشتر واکنشی در سطح بود، نگارنده سعی خواهد کرد بخاطر اینکه اکثر خوانندگان در جریان ظواهر امر هستند بصورت گذری این رویدادها را نقل کند و در آخر ربط این دو امر غیرمرتبط به یکدیگر را جمع بندی کند.

یکم- کارگران معدن آق دره تکاب بخاطر احقاق حقوق صنفی خود به شرکت کارفرما اعتراض کردند و خواستار استیفای حقوق صنفی خود شدند که با پرونده سازی شرکت کارفرما هفده نفر از آنها بجرم اینکه خواستار حقوق اولیه و انسانی خود شده بودند و به پایمال شدن حقوق خود اعتراض کرده بودند لخت کرده و تا یکصدو پنجاه ضربه شلاق‌شان زدند تا دیگر کسی جرات نکند در جمهوری اسلامی نسبت به تضیق حقوق خود اعتراض کند.

دوم- شادی صدر در نمایشگاهی که پرستو فروهر دایر کرده است، با قدحی در دست در روی مبلی نشست که رویش نشانه‌های مذهبی از امام سوم شیعیان و برادرش به چشم می‌خورد. واکنش‌ها متفاوت بود، اما عده زیادی از هموطنانمان، که بعضاً نماز نخوان و شناخته شده به شناسه سکولار و غیر دینی بودن هستند، ایشان را متهم به بی‌احترامی به مقدسات ملت، یا توهین به کسی که بالاتر از صبغه دینی الگوی گاندی، ماندلا یا لوتر کینگ بوده است کردند و یا دیگری که خود را بیشتر آتئیست شناسانده است خانم صدر را متهم به توهین به کسی کرده است که دویست هزار تن از جوانان این مملکت به عشق او در دفاع از وطن خود را به کشتن دادند. البته نگارنده قصد ورود به این جدل را ندارم، فقط از باب آشنایی خواننده قسمتی از روایت را نقل کردم تا به نقطه مورد نظر خود بپردازم.

شلاق زدن کارگران به حق با واکنش همدلانه بسیاری از هموطنان‌مان روبرو شد و هر کس این سبعیت و وحشی‌گری را بنوبه خود محکوم کرد. اما واقعیت این است که از این حد فراتر نرفت، مثلاً تعمق و تفکری به میان نیامد که چه کسی و چه پشتوانه‌ای پشت این قضایا و شرکت بود که در شهری کوچک که اکثراً قاضی و ماموران انتظامی سعی می‌کنند خیلی خبرساز نشوند یک دفعه متهمان را لخت می‌کنند و یکصدو پنجاه ضربه شلاق‌شان می‌زنند؟ کسی سوال نکرد که چندی پیش چرا سه نفر از کارگران همین شرکت در اعتراض به حق کشی‌ها و تحقیرهایی که در حق‌شان روا داشته شد به اعتراض دست به خودکشی زدند! این چه شرکتی است و چه قدرتی دارد که می‌تواند چنین حکم رانی کند؟

در کنکاشی که من کردم دایره مجهولاتم گسترده تر شد چون به‌راستی که ما با دوایر تو در تویی مواجه هستیم که کمترین نشانه‌ای از خود به جا نمی‌گذارند، مدیران اسمی شرکت برداران احمدی نیری از عوامل رژیم هستند و یکی از آنها به نام مجید احمدی نیری که دلال نفت و گاز هم است پسر نوجوانش یکبار به خاطر کلکسیون ماشینهای لوکس چندین ده میلیون دلاری خود در رسانه‌های زرد کانادا خبرساز شده است(١، ٢). اما مرد اصلی که چندان در عوصه عمومی ظاهر نمی‌شود و فقط سایه‌اش دیده می‌شود.

حاج علی کلاهدوز یا مهندس علی کلاهدوز اصفهانی است که سوابقی مانند معاون وزیر نیرو در دولت موسوی، مدیر صنایع مس در دولت ‌هاشمی و دارنده نشان لیاقت تخصصی از دستان رئیس جمهور وقت‌هاشمی را دارد که بعداً وارد فعالیت تجارت خصوصی در حوزه معدن، خصوصاً نفت و گاز و طلا شده است.(٣،٤،٥)

البته نگارنده خود واقف به این است که خواننده آگاه به دزدی، رشوه و جنایت حاکمان امور است و اصولاً باعث تعجب است که خلاف این امر اثبات شود و غرض نگارنده از گوشزد کردن این جزییات واقعه‌نگاری نیست که خود امری تخصصی و محتاج امکاناتی است که در تملک نگارنده نیستند، مقصود بلکه مقدمه است، گو اینکه دزدی و رشوه و جنایت بر ناف حاکمان ظلمت بسته شده است.

اما مهندس علی کلاهدوز کیست؟ علی کلاهدوز شاگرد مدرسه علوی معروف و از شاگردان سوگُلی استاد رضا روزبه است که أنس و الفتی خاص بین شاگرد و معلم زبانزد اهل مدرسه بود. کسانی که به تاریخ مدرسه علوی آشنا هستند می‌دانند که رضا روزبه فقط مدیر یا معلم فیزیک مدرسه علوی نبود و مقامی بالاتر از معلمی برای اولیای امور داشت و می‌توان گفت که الگویی خاص به خاطر طرز زندگی اسلامی منطبق با ساده زیستی اسلامی برای شاگردان مدرسه که اکثراً جزو انقلابیون و مسئولان کنونی هستند بود و حتی رهبر کنونی انقلاب و‌هاشمی رفسنجانی از ارادتمندان روزبه بودند که بعضاً در کلاسهای آشنایی با فیزیک استاد رضا روزبه که استعدادی خاص در استخراج قضایای فیزیک از قران و حدیث داشت شرکت می‌کردند.

مهندس علی کلاهدوز که به عشق استادش رضا روزبه مؤسس اصلی موسسه آموزشی رضا روزبه است تا در این مدارس به شیوه اسلامی و سالار شهیدان دانش آموز و دانشجو تربیت کند. البته آموزش نیروی کار متخصص و اصولاً آموزش امری مبارک است و واجب بر صاحبان سرمایه است تا در این امر مبارک سهیم شوند و ما محق به جلوگیری از این حق نیستیم.

حاج علی کلاهدوز که از بزرگان حجتیه در ایران است و در مصاحبه‌ای که با خبرگزاری فارس داشته است به سوابق خاندانش در رواج تعزیه‌خوانی و عزاداری افتخار می‌کند و در آنجا تلویحاً بصورت گذری از گردش مالی یکی از هئیت‌های عزاداری‌اش در سال به مبلغ یک میلیارد تومان یاد می‌کند که تماماً از جیب مبارک پرداخت می‌شود و خاطرنشان می‌شود که کمک و نذور قبول نمی‌کنند(٦)!

اینکه صاحب صنعت و مرد پشت صحنه شرکتی با سرمایه اولیه بیست میلیون دلار اعتقادات سخت اسلامی و حجتیه‌ای دارد، اینکه ایشان سالانه میلیاردها تومان خرج رواج عزاداری و تعزیه خوانی می‌کند و یک صدم این پول را از کارگرانش دریغ می‌کند، اینکه پسر نوجوان مدیر صوری و درجه دوم ایشان در کانادا کلکسیون ماشین لوکس ده میلیون دلاری دارد، اینکه حتی به نظامی که با نامش نانش را می‌خورند اعتماد ندارند و مدارسی تاسیس می‌کنند تا شاگردان و مدیران اسلامی بهتری تحویل جامعه دهند، همه اینها تناقض و یا مسایلی هستند که احتیاج به تعمق و تفکر دارند.

اینکه کلاهدوز به عنوان مرد پشت صحنه حوادث خود یکی از مروجین فرهنگ عاشورا و امام حسین در جامعه و کشور است و خودش در حال زندگی اشرافی و چپاول و غارت کشور است و اصولاً در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که هیچ کس نمی‌پرسد که آیا برای چپاول کشور و منابع‌اش ساختن غسالخانه‌ای سه در چهار در روستای تکاب قابل جبران است؟

اینکه شادی صدر راست و درست عملی انجام داده، بی‌شک مسئول عمل خودش است، اما اینکه ما شاهد حمله فله‌ای و حتی تحقیر وی هستیم عملی قابل تعمق است! اینکه ما در معدن آق‌دره با فردی مواجه هستیم که قابل رویت نیست و قدرتش نامرئی است. او حتی در موسسه آموزشی‌اش هم حضور نامرئی دارد، نامرئی بودن او دلیل وجود نداشتن او نیست، در واقع عدم وجود او دلیل قدرتمند بودن او است. او دیده نمی‌شود، او مروج فرهنگ عاشورایی است، او دزد است، کار او نه فقط تسخیر جسم «شهروند رعیت» شده است بالاتر از این، کار اصلی او تسخیر روح و روان شهروند رعیت شده است و شاید او بهتر از همه می‌داند که برای تملک جسم کارگر و شهروند رعیت شده، باید از اول روح و روان او را تسخیر کرد. به‌همین خاطر هم است که قدرتش را کمتر حضوری به رخ می‌کشد.

شلاق زدن کارگران برای او امری چندان مهم نیست. این کار توسط مدیران صوری‌اش انجام می‌شود. قدرت او در ترویج سینه‌زنی و فرهنگ عزاداری است، در ترویج خرافات دینی است، به همین خاطر هم قسمتی از سرمایه خود را به این امور تخصیص می‌دهد. در واقع او در تجارت خود متبحر است و هزینه هر دینار شاهی را که خرج می‌کند در نظر دارد که چقدر برایش سود دارد، خرج میلیاردی او برای آموزش اسلامی و ترویج فرهنگ حسینی و انتظار ظهور امام داوزدهم برایش سودی صدها برابر پولی را که خرج کرده است در بر دارد.

اینکه یکی انتقاد کرده بود توهین شادی صدر به امام حسین توهین به دویست هزار نفری است که به عشق حسین خود را به کشتن داده‌اند تا حدی درست است! دقت شود تا حدی، چون به واقع نه دویست هزار نفر بلکه میلیونها نفر به صورت توده‌ای تحمیق شده و آماده کشتن دسته جمعی و خودکشی دسته جمعی هستند. در واقع پروژه جمهوری اسلامی یا داعش، القاعده، طالبان، حماس و دیگر جنایتکاران اسلامی از صدر تا حال خود اثبات می‌کند که قدرت جنون دینی وقتی توده مردم را به مستی روانی سوق می‌دهد تا چه اندازه سهمگین است و مطمعناً هدف اصلی‌شان به سوی کشتن سوق دادن میلیونها نفر هست نه فقط دویست هزار نفر!

ما در اینجا نه با تولید تحجر که بازتولید “اِکوگونه” تحجر و فرهنگ دروغ روبرو هستیم، فقط در مرحله تولید “اِکوگونه” است که تولیدگر به صورتی ناقص یکبار هزینه تولید و کارهای اولیه تولید را انجام می‌دهد و در مراحل بازتولید او دیگر هزینه‌ای نمی‌کند، کل تولید یا بازتولید برای او سود خالص است. نقطه قابل توجه در بازتولید اِکوگونه یا بازخورد صدا این است که جنس تولید شده که در اینجا ارتجاع دینی و فرهنگ قشری‌گری است بعد از هر بار بازتولید بیشتر می‌شود، تولید اینجا دیگر به صورت فرهنگ یک کلاغ- چهل کلاغ بازافرینی می‌شود.

اینکه چپ و راست در مقطعی در مبارزه بر علیه استبداد، علی و حسین و حسن را الگو قرار دادند و علم و هم‌وغم خود را بر این فرض قرار دادند که اثبات کنند بین کاپیتال و ثروت ملل و کربلا و قران رابطه‌ای بس عجیب و باورنکردنی وجود دارد که نشان می‌دهد می‌توان از قران و نهج البلاغه به آزادی زن و آزادی اندیشه دست یافت، شاید از دید چشم ناظری بی‌طرف خنده‌دار باشد اما واقعیتی محصول حاکمان نامرئی است.

فنؤمن نامرئی دیده نمی‌شود، خیلی از کسانی که در ظاهر سیر و تفحص می‌کنند و عاجز از دیدن دستان هدایت گر این نوابغ هدایت گر هستند ، برای تحقیر حاکمان ظلمت آنها را بی‌سواد و نادان خطاب می‌کند، اما غافل از اینکه فنؤمن نامرئی نابغه است، او می‌داند که برای استثمار کارگر و شهروند باید جهل را همگانی کرد، او برای همگانی کردن جهل و خرافات از شیوه‌های مهندسی روانشناسی ذهن استفاده می‌کند، برادر بزرگتر نباید دیده بشود، اما باید حضورش در همه جا احساس بشود.

بی‌شک علی کلاهدوز خود آفتابه دزد نظام جهل است و ما با غول‌هایی طرف هستیم که هزاران برابر شرورتر، مهیب‌تر و دزدتر از کلاهدوز هستند، اینکه بسیاری از غیرمتدینین توصیه می‌کنند که باید از شوخی با مقدسات مردم پرهیز کرد چونکه باعث تحریک احساس دینی و غلتیدن آنها به آغوش نظام جهل می‌شود، نشانه‌هایی از حقیقت وجود دارد، چونکه بواقع ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که عده‌ای معتقدند علم ثابت کرده مردان تنوع‌طلب هستند و به زنان توصیه می‌کنند خود را بپوشانند تا مردان تحریک به تجاوز بهشان نشوند.

اینکه توهین، شوخی یا انتقاد به دینی که نافش با خون و جنایت و ایلغار و کشورگشایی بسته شده است، مسله‌ای است که به انتخاب خود فاعل عمل وابسته است. ما در زمانی زیست می‌کنیم که سگ را گشاده‌اند و سنگ را بسته‌اند و از چند روز پیش گروهی که برای شرکت در رقابتی‌ترین انتخابات تنور گرمی می‌کردند اینبار توصیه می‌کردند که از لاریجانی حمایت کنید وگرنه ایشان تحریک می‌شود و یکباره به‌بغل اصولگراها غلت می‌زند!

دیوانه‌ای سالها پیش گفته بود مسله اصلی مسله آمریکاست، اما به‌نظر می‌رسد که مسله اصلی مسله تحریک است، مسله اصلی همه‌گیر شدن جهل است، مسله این است که مردم از یک شعر فقط یک مصرعش را بیاد دارند و باور کرده‌اند و آن این است: «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو» مسله اصلی در این است که با همه گیر شدن جهل تاریخی همه می‌خواهند بخاطر اینکه از غافله عقب نمانند همرنگ جماعت شوند و بدین وسیله است که حاکمان جهل و تاریکی در راهیابی به مقصود خود قرین موفقیت هستند!

جهل امری همه‌گیر شده است و چنین است که کافکا می‌گوید: برده شلاق‌خور سودای ارباب شلاق‌زن بودن را دارد او شلاق را از دست ارباب می‌رباید و خود را شلاق می‌زند تا لذت ارباب بودن را بِچشد. این مسایل چقدر باهم مرتبط هستند؟ مسایلی که هر کدام متعلق به بُعد زمانی و مکانی جداگانه هستند و مسلماً ربط دادن آنها به همدیگر کار شاقی است، اما آیا بعُد زمانی و مکانی جداگانه داشتن می‌تواند دلیلی بر ارتباط نداشتن این امور شود؟ دستی که ماشه را می‌کشد و دستی که حکم تکفیر را امضا می‌کند در بعد زمانی یا مکانی متفاوت قرار دارند اما آیا هر دو از یک نقطه سرچشمه نمی‌گیرند؟

—————————————-
۱- هوبی ماشین لوکس مهدیار احمدی نیری فرزند مجید احمدی نیری از مدیران درجه دو شرکت ساکن کانادا.
۲- همان خبر به فارسی
۳- اطلاعات رسمی منتشر شده در رسانه‌های جمهوری اسلامی راجع به ثبت شرکت آق دره
۴- کوتاه از پشت پرده معدن آق دره
۵- اعطای نشان دولتی درجه سوم لیاقت و مدیریت به آقای علی کلاهدوز اصفهانی
۶- مصاحبه علی کلاهدوز با خبرگذاری فارس



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024