iran-emrooz.net | Sun, 08.01.2006, 15:30
فرصتی برای مذاکره مستقیم بین ایران و امریکا
هوشنگ امیراحمدی
> |
يكشنبه ١٨ دی ١٣٨٤
عنوان اصلی مقاله: قطعنامه شورای حکام: فرصتی برای مذاکره مستقیم بین ایران و امریکا[١]
در ٢٤ دسامبر سال ٢٠٠٥، شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی قطعنامهای را درباره برنامههای هستهای ایران منتشر کرد. این قطعنامه عدم پایبندی ایران به پیمان منع گسترش سلاحهای اتمی (ان. پی. تی) را اعلام میدارد و از ایران میخواهد که در جهت جلب رضایت شورا تغییر روش دهد و یا آنکه منتظر رویارویی با شورای امنیت سازمان ملل متحد و اقدامات شدیدتر آن باشد. اگرچه قطعنامه برای ضرب العجل خود تاریخ مشخصی را تعیین نکرده است، از متن آن اینطور استنباط میشود که ایران تنها چند ماهی فرصت خواهد داشت تا به تقاضاهای آن جواب مثبت بدهد. ضمنا تهدید قطعنامه به ارجاع ایران به شورای امنیت تلویحا بدین معنا است که ائتلاف امریکا و اروپا در نظر دارد در آینده نزدیک ایران را رسما متهم به بمب سازی کند.
از ٣٥ عضو شورای حکام، ٢٢ عضو رأی مثبت و تنها یک عضو رأی منفی به این قطعنامه داده بودند. آرای ١٢ عضو دیگر، شامل روسیه، چین و آفریقای جنوبی، ممتنع بود. از این میان بیش از همه، رأی هندوستان، که خود تاکنون پیمان منع گسترش سلاحهای اتمی را امضا نکرده است، برای ایران غافلگیرانه و ناامید کننده بود. سنت شورای حکام تا کنون آن بوده که قطعنامههای خود را نه بر نسبت آرای موافق و مخالف که بر مبنای اجماع اعضای خود بر یک نظر صادر کند. این بار و بعلت نرسیدن به یک موضع مشترک، ائتلاف اروپا و آمریکا شورا را ناچار ساخت که تن به یک رأیگیری دهد که به معنای کاستن اقتدار و کارایی آن در آینده خواهد بود. قدر مسلم چنین به نظر میرسد که در نوبت بعدی هم شورا بدون اجماعی در میان اعضا رای خود را صادر خواهد کرد. در آن زمان اگرچه ممکن است ترکیب اعضای شورا به نفع ایران اندکی تغییر کرده باشد، اما قطعنامهی صادره جلب رضایت اکثریت اعضای شورا را به نفع ایران اگرنه محال که مشکل میسازد.
از متن قطعنامه اینگونه پیداست که ائتلاف اروپا و آمریکا مایل به دادن فرصتی به ایران برای حل مابقی مسائل خود با آژانس نبوده است. افزون براین، زبان به کار رفته در متن قطعنامه حاکی از آن است که این سند چنان تنظیم و طراحی شده که برای ایران راه دیگری جز رفتن به شورای امنیت و گرفتار شدن در چنبره اقدامات آن باقی نماند. این تمهید کارساز است چراکه در تهران دولتی تندرو بر سر کار آمده که حاضر به هیچ تخفیفی در موضع خود مبنی بر غنیسازی اورانیوم نیست و سخنان رئیس جمهوری ایران نیز در سازمان ملل مؤید همین موضع غیر سازشکارانه است. دیرزمانی است که آمریکا امیدوار است کار پرونده اتمی ایران را به شورای امنیت سازمان ملل بکشاند و این موضوع نه به دلیل محدود بودن اختیارات آژانس در برخورد با مسئله انرژی هستهای ایران، بلکه به علت آن است که سازمان ملل میتواند تحریمهای همهجانبه و نیز کاربرد نیروی نظامی را علیه ایران اجازه دهد.
به دنبال سخنانی مداهنهآمیز مبنی بر "حق مسلم" ایران برای دستیابی به تکنولوژی هستهای صلح آمیز و "پیشرفتهای مطلوب" در زمینه "تصحیح نقضهای صورت گرفته از طرف ایران"، قطعنامه بر "موارد متعدد نقض شده و تخطیهای صورت گرفته توسط ایران در قبال تعهداتش به پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای (ان، پی، تی)" اشاره میکند، و اعلام میدارد که این کشور به پیمان مذکور پایبند نبوده است. قطعنامه همچنین "سابقه پنهان کاری ایران در زمینه فعالیتهای هستهای آن کشور" را خاطرنشان میسازد که "به عدم اطمینان در مورد هدف صرفا صلح آمیز این برنامهها" دامن زده و "نهایتا ابهاماتی را موجب گردیده که حل و رفع آنها در حوزه اختیارات شورای امنیت است که مسئولیت تأمین صلح و امنیت بین المللی را بر عهده دارد." از آنجائیکه "قدرت و صلاحیت آژانس در پیگیری و اثبات فعالیتهایی که احتمالا با سلاحهای هستهای ارتباط دارند، محدود است"، قطعنامه در چندین مورد به توجیه دخالت دادن شورای امنیت در این مسئله میپردازد.
آنگاه قطعنامه خواستههای سخت و آشکار بی سابقهای را مطرح میسازد که ایران به ناچار باید آنها را در مدت کوتاهی برآورده سازد. درسال ٢٠٠٤، رئیس جمهوری امریکا، جورج بوش پیشنهاد کرد که دولتهای "متمرد" نباید اجازه غنی سازی اورانیوم را حتی برای مقاصد صلح آمیز پیدا کنند.این در حالی است که پیمان عدم گسترش سلاحهای هستهای در حال حاضر این کشورها را در دست یازیدن به چنین برنامهای مجاز میداند. در ماه اوت سال ٢٠٠٥، در کنفرانس تجدید نظر در پیمان منع سلاحهای هستهای که در نیویورک برگزار شد، اروپا به آمریکا و تلاشهای این کشور برای تغییر مفاد این پیمان نامه در جهت پیشنهاد جورج بوش و نیز تصریح دخالتها و بازبینیهای سرزده بر مبنای آن پیوست. این تلاشها به دنبال مقاومت سرسختانه گروه کشورهای غیر متعهد شکست خورد. اکنون اما همان خواستههای آمریکا و اروپا در قطعنامه علیه ایران قید شده است. غرب از راهی دیگر حرف خود را بر کرسی نشانده است.
به طور مشخص، آنچه قطعنامه از ایران میخواهد از این قرار است: ١) برقراری اقداماتی در جهت شفاف سازی "که از سطح تقاضاهای پیمان منع سلاحهای اتمی و پروتکل الحاقی آن فراتر میرود و دسترسی به افراد، اسناد مربوط به تدارکات، تجهیزات دارای کاربردهای دوگانه، پارهای کارگاههای نظامی و مراکز تحقیقاتی و فن آوری را در بر میگیرد" ؛ ٢) "تعلیق کامل و پایدار کلیه فعالیتهای مربوط به غنی سازی"؛ ٣) "تصویب و اجرای فوری پروتکل الحاقی"؛ و ٤) "بازگشت به روند مذاکرات که طی دو سال گذشته به نحو مطلوبی پیشرفت داشته است (با بریتانیا، فرانسه و آلمان)" به منظور اعتمادسازی. ایران مستحق چنین قطعنامهای آمرانه و آکنده از حال و هوای دوران استعماری نیست. ایران اگر پارهای از فعالیتهای هستهای خود را در گذشته از ترس تحریمهای امریکا پنهان کرده است، این عملش به معنای زیر پا گذاشتن پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای نمیباشد. همچنین، ایران بنابر گزارشات متعددی که در دسترس میباشد، در جهت رفع بحران اعتماد در مورد برنامهها و اهداف هستهای خود از سال ٢٠٠٣ با آژانس همکاری نزدیک داشته است.
در عین حال که ایران باید خواستهها و تقاضاهایی را که با حقوق این کشور تعارضی ندارد، برآورده سازد، اما قبول این مجموعه درخواستها برای دولت آقای دکتر محمود احمدی نژاد ممکن نیست بخصوص هم اکنون که دبیر شورای امنیت ملی، آقای دکتر علی لاریجانی، مبارزه برای حفظ تکنولوژی هستهای را برای ایران تا سطح مبارزات ملی کردن صنعت نفت در سالهای پنجاه ارتقا داده است. ایران در تبعیت از آرزوهای عناصر تندرو در درون خود میتواند درخواستهای "غیرقابل قبول" قطعنامه را نادیده بگیرد، تهدید به اقدامات تلافی جویانه از جمله بیرون آمدن از پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای کند و یا پروتکل الحاقی را به اجرا درنیاورد، کشورهای غیر متعهد را که حقوق آنها نیز خدشه دار شده به سود خود تحریک کند و به کشورهای دوست خود برای جلب پشتیبانی آنها متوسل گردد، و آنگاه منتظر رأی گیری دیگری در شورای حکام بماند. براساس گزینهای دیگر، ایران میتواند به حرف نیروهای میانه رو خود گوش کند و بر سر میز مذاکره با تروئیکای اروپایی بازگردد، تهدید و ترغیب کند، وقت بخرد، پارهای از درخواستها را به تمامی و پارهای را نیز به طور مشروط به اجراء درآورد تا کار پرونده به شورای امنیت نکشد. انتظار میرود که ایران ترکیبی از این دو راه را برگزیند، اما هیچکدام از این گزینهها توپ را به زمین بازی حریفان نخواهد راند و مسئله را حل نخواهد کرد.
اگر ایران نتواند درخواستهای مندرج در قطعنامه را به تمامی اجابت کند، چیزی که کمتر از آن را حریفانش نخواهند پذیرفت، آن وقت فقط با یک حرکت شجاعانه، که ریشه موضوع مورد مناقشه را هدف میگیرد، ایران خواهد توانست از رویارویی با آژانس در جلسه بعدی آن، با سازمان ملل در ماههای آینده، و با دشمنان خود اجتناب ورزد. به نظر اینجانب، ریشهی مسئله در روابط ایران با آمریکاست، و از این لحاظ، مسئله در درجه اول یک مسئله سیاسی است. در صورتی که کشمکش در این روابط نبود بیشک مسئله هستهای ایران نیز به صورت حاد کنونی مطرح نمیشد. جمهوری اسلامی پاکستان را در نظر بگیرید، کشوری که به بمب اتمی دست یافته، پرورنده و پشتیبان طالبان و پناهگاه القاعده بوده و موطن بنیادگرایی اسلامی و تولید کننده اصلی هروئین از مواد مخدر صادره از افغانستان است. با این حال، دولت پاکستان یکی از نزدیکترین متحدان آمریکا در منطقه است و مبالغ هنگفتی هم هرساله کمک مالی از آمریکا دریافت میکند. براستی چرا پاکستان میتواند تمامی این خطاها را مرتکب شود بدون اینکه هزینهای برای آنها بپردازد؟ جواب این است که امریکا و اسرائیل پاکستان امروز را تهدیدی برای منافع خود نمیبینند.
ایران در واقع میتواند دوستی برای آمریکا باشد و یا حداقل دشمن تلقی نگردد اگر تهدیدی برای منافع آمریکا و دوستان آمریکا در منطقه، از جمله اسرائیل، به شمار نیاید. مسئله بر سر این نیست که این تهدید تا چه حد واقعی است. در روابط خارجی پنداشت خود واقعیت است و مهم هم نیست که این پنداشت ریشههای توهمی داشته باشد. تا وقتی که پنداشت چنین تهدیدی از طرف ایران علیه امریکا و متحدینش وجود دارد، برای مسئله هستهای آن راه حل پایداری نمیتوان یافت، و رویارویی آمریکا و ایران شدت بیشتری پیدا خواهد کرد. با این حال، مسئله هستهای یکی از عوامل آشکار و پنهانی است که روابط ایران و آمریکا را دچار مشکل کرده است. مهمترین عامل نا آشکار، جایگاه شرقی – استراتژیکی ایران در بازی قدرت جهانی است. بدین ترتیب تنها یک راه حل دایمی برای بحران وجود دارد و آن شرکت مستقیم آمریکا در مذاکرات هستهای با ایران است. جای تأسف است که کشورها و سازمانهای درگیر از جمله سه کشور اروپایی و سازمان ملل، از این واقعیت غافلاند، و یا نمیخواهند به طور جدی میان واشنگتن و تهران پا درمیانی کنند.
گفتگوی مستقیم بخصوص در وضعیتی که مقاصد ایران بیش از اعمالش مورد مناقشه است مورد نیاز میباشد و لزوم آن مبرم است. ایران حق تبدیل اورانیوم و غنی سازی آن را برای مصارف صلح آمیز دارد، اما رفتارهای ایران در گذشته، به دلیل ترس از تحریمهای امریکا یا هر علت دیگری، به شک و بدگمانیهایی در مورد قصد و نیت نهایی این کشور که، بزعم آمریکا ساختن سلاح هستهای است، دامن زده است. سه احتمال در اینجا مطرح است: این شک و بدگمانی واقعی است، این شک و بدگمانی ناشی از یک دریافت نادرست است، و یا اینکه این شک و بدگمانی ریشه سیاسی دارد. در حال حاضر و با توجه به اوضاع و شرایط موجود ماهیت این شک و بدگمانی علیرغم تلاشهای ایران برای جامعه جهانی، و نه فقط امریکا و اروپا، ناشناخته مانده است، و با در نظر گرفتن اینکه مکانیزمی برای تعیین نیت نهایی ایران در دست نیست، بدگمانی و مناقشه ادامه خواهد یافت. پس راه حل واقعی آن است که به جای رویکرد امریکا و اروپا که خواهان آشکار کردن و یا تنبیه قصد و نیتی مشکوک است و یا رویکرد ایران که سعی میکند فرضیاتی را که غرب برمبنای آنها به نیت ایران مشکوک شده است (مثلا منابع عظیم نفت و گاز) رد بکند، مکانیزمی اتخاذ گردد که نیات خوب را در هر دو طرف، مخصوصا طرف ایران، تضمین میکند.
از نگاه مخالفین ایران ، مطمئنترین راهی که بر اساس آن ایران میتواند حسن نیت خود را ثابت کند آن است که از حق مسلم خود برای غنیسازی بگذرد که در این صورت میتواند سوخت مورد نیاز نیروگاههای خود را از خارج (مثلا روسیه) وارد کند. ایران به درستی چنین درخواستی را یک زیادهخواهی تلقی میکند و خواهان آن نیست که بهای سنگین آن، که وابستگی به خارج بخشی از آن است، را بپردازد. ایران به ویژه تمایلی به اجابت چنین درخواستی ندارد چرا که آن را فاقد هرگونه امتیازی برای خود تشخیص میدهد. در آخرین باری که سه کشور اروپایی پیشنهاد تشویقآمیزی را ارائه کردند، به علت ناچیز بودن امتیازات ارائه شده، ایران آن را یک "توهین" تلقی کرد. ایران همچنین این واقعیت را خاطر نشان میسازد که نمیتواند روی جهان خارج برای تأمین سوخت خود تکیه کند، چراکه هیچ پیمان بین المللیای و یا تضمینی برای تأمین دائمی این سوخت وجود ندارد. پیشنهاد آمریکا مبنی بر تأسیس یک بانک جهانی تأمین سوخت هستهای حرکتی مطلوب و در مسیری درست است. اما بحران هستهای ایران نمیتواند تا زمان اجرای این پیشنهاد به حال خود باقی بماند.
با یک برآورد عینی میتوان گفت که نه ایران و نه آمریکا در شرایطی که نیروهای نظامیشان در چند قدمی یکدیگر ایستادهاند، هیچ گزینهای بهتر از گفتگوی مستقیم با همدیگر ندارند. آنچه آمریکا را ملزم به پذیرش این گزینه میکند ناشی از این واقعیت است که رژیم تهران به طور نسبی دارای ثبات میباشد، بهای نفت بالا و آسیب پذیر است، مسائل آمریکا در عراق و افغانستان کماکان ادامه دارد، و اوضاع این کشور در داخل به دنبال توفانهای کاترنیا و ریتا نیاز نیازمند توجه فوری است. افزایش احساسات ضد جنگ در آمریکا مانع دیگری است بر سر راه دولت بوش برای دست یازیدن به یک جنگ پیشگیرانه دیگر. ایران همچنین کشوری بزرگتر از عراق و افغانستان و وزنهای سنگین در بازار نفت است. مردم ایران نیز از یک گفتگو میان کشور خود با آمریکا حمایت میکنند در حالی که به طور طبیعی مخالف اقدامات نظامی علیه کشور خود هستند. از سوی دیگر، مردم آمریکا، منجمله برخی محافل قدرتمند در داخل این کشور، حتی پس از صدور قطعنامه آژانس، پشتیبان نزدیکی آمریکا به ایران هستند. متاسفانه علیرغم این دلایل موجه برای یک مذاکره مستقیم، نیروهای محافظه کار نو در امریکا و همفکران آنان در اسرائیل خواهان درگیری و براندازی حکومت تهران هستند.
ایران نیز برای مذاکره مستقیم با آمریکا توجیهاتی دارد. باید اکنون برای رژیم اسلامی روشن باشد که تا وقتی تنش با آمریکا وجود دارد، این کشور نمیتواند به پیشرفتی اساسی در زمینه توسعه اقتصادی و روابط بینالمللی دست یابد. تحریمهای آمریکا و فشارهای دیپلماتیک هم اکنون بهای سنگینی برای ایران داشته است، و محتمل است که شورای امنیت متقاعد شود که این تحریمها را گستردهتر و به صورت چند جانبه برقرار سازد. اگر طرفین به مذاکره تن ندهند، تنش در روابط دو کشور به یک رویارویی خواهد انجامید و چنین سرانجامی در جهت تأمین منافع ایران نیست. با آن که آمریکا به لحاظ وضعیت عراق و افغانستان زیر فشار است و با وجود مسایل داخلی، این کشور هنوز مهیبترین نیروی نظامی موجود را در اختیار دارد و با عزمی راسخ در صدد مواجهه با هر دشمنی به هر صورت است. رویارویی با آمریکا، ایران را بیشتر در انزوا قرار خواهد داد و این را نتایج نشست وین نشان داد. جنگها اگرچه چیزی را به وجود نمیآورند، اما به یقین میتوانند همه چیز را ویران کنند! متاسفانه محافظهکاران نو ایران هم توجهی به این دلایل موجه برای مذاکره مستقیم با امریکا ندارد.
با این وجود، گفتگوی مستقیم بین ایران و امریکا تنها راه حل باقی مانده سوای جنگ است. گفتگو میان ایران و آمریکا میتواند دوجانبه یا چند جانبه باشد و باید طرفین اصلی از جمله اروپا، روسیه، هند و چین را نسبت به برآیند خود ملتزم سازد. مدل کره شمالی میتواند با توجه به ماهیت خاص مناقشه ایران و آمریکا برای این گفتگوها الگو قرار گیرد. گفتگوها باید به نگرانیهای اصلی هر دو طرف و نگرانیهای مطرح برای دیگر طرفهای درگیر بپردازد. با این حال و همچون مورد کره شمالی، روند این گفتگو باید قبل از هرچیز بر تضمین عدم حرکت ایران به سوی استفاده غیرصلح آمیز از تکنولوژی هستهای متمرکز شود. چون نیات قابل اثبات نیستند، باید مکانیزمی را به وجود آورد که نیات مطلوب را تضمین کند. اطمینان دادن به ایران از اینکه آمریکا به سیاست تغییر رژیم دست نخواهد یازید، تضمین امنیت ایران و گشودن راهی برای همکاریهای اقتصادی، جنبههایی از این مکانیزم را تشکیل میدهند. اگر این چهارچوب عملی با موفقیت تحقق پیدا کند، آنگاه مسئله هستهای مسئلهای ثانوی خواهد شد و ایران خواهد توانست از حق مسلم خود برای دست یابی به تکنولوژی هستهای صلح آمیز برخوردار گردد. با این حال، زمان در این میان مهمترین عامل است و اکنون که قطعنامهای چنین شدید و تند، حرکت را از سوی ایران در جهت گفتگو با مشکل روبرو ساخته، کلید گشایش این روند در دست آمریکاست. با این وجود ایران باید برای به کار اندازی این کلید ابداع گری کرده و تلاش نماید.
-----------------
هوشنگ امیراحمدی پروفسور و رئیس مركز مطالعات خاورمیانه دانشگاه راتگرز و رئیس شورای امریكائیان و ایرانیان است. http://www.amirahmadi.com , .(JavaScript must be enabled to view this email address)
[١] این مقاله ترجمهی مقالهی
""The IAEA’s Resolution Provides a New Window of Opportunity for Direct US-Iran Negotiations
میباشد که در شماره ٣١ خبرنامه شورای امریکاییان و ایرانیان در سپتامبر ٢٠٠٥ منتشر شده است. برای خواندن مقاله به زبان انگلیسی به آدرس ذیل مراجعه نمایید: