سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ -
Tuesday 3 December 2024
|
ايران امروز |
مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری امریکا، پروسهای طولانی، پرجنجال، پرخرج و همراه با ایجاد نفاق و حتا دشمنی و ستیز علیه کاندیداها نسبت به یکدیگر و حزب آنها بوده است. ولی آنچه که امروز در این مبارزات میگذرد کاملا بیسابقه بوده و برای نخستین بار میبینیم که نمایندگان راست افراطی و چپ محبوبیت بسیاری یافتهاند.
«دانلد ترامپ» پدیده غیرقابل تصوری بود که بتواند نه تنها جدی گرفته شود، بلکه شانس کاندیدایی از جانب حزب جمهوریخواهان را پیدا کند. واقعیتی تلخ و دردناک حتا بگفته گردانندگان حزب. کاندیدای دیگر جمهوریخواهان که کمخطرتر از «ترامپ» نیست «تد کروز» است.
از جانب دمکراتها «برنی سندرز» نماینده با سابقه سنا از ایالت کوچک «ورمانت»، یک سوسیالیست است که در حقیقت سالها به عنوان نماینده «منفرد» (Independent) در سنا بوده است. شعار وی «انقلاب» است که مهمترین بخش آن مجانی شدن دانشگاهها، تأمین بیمه بهداشتی مجانی برای همگان، لغو «سیتیزن یونایتد» که توسط دادگاه عالی بوجود آمد و به کمپانیها اجازه میدهد که هر اندازه که بخواهند برای انتخابات پول خرج کنند.
از دیگر برنامههای «برنی سندرز»، بالا بردن مالیات کمپانیها و افراد ثروتمند و کم کردن مالیات مردم طبقه متوسط است. همچنین بازسازی طبقه متوسط با کمکهای مالی دولتی، ایجاد کار و بازگرداندن کارخانجات و صنایع امریکایی بداخل که امروز غالبا در خارج از امریکا تولید میکنند.
میلیونها نفر بهویژه جوانان به طرفداری از «برنی سندرز» برخاسته و میلیونها دلار از جانب مردم عادی برایش پول جمع شده است. وی هیچ نوع کمکی از «سوپرپک»ها و کمپانیها و یا لابیستها قبول نکرده است.
کاندیدای دیگر حزب دمکرات «هیلاری کلینتون» است که از همه باسابقهتر و شناختهتر است. بیش از تمام کاندیداها تجربه کار سیاسی دارد و به دلیل اینکه سالها در صحنه سیاست حضور داشته تبلیغات منفی هم علیه او زیاد است.
با موفقیت و محبوبیت «سندرز»، «هیلاری» مجبور شد بخشی از برنامههای خود را به «سندرز» نزدیک کند. وی از حمایت زنان، اقلیتهای سیاه پوست، لاتین و افراد مسنتر برخوردار است.
وجود دو کاندیدا قوی و با مشروعیت مانند «سندرز» و «کلینتون» به رشد حزب دمکرات کمک کرده است، در حالی که کاندیداهایی مانند «ترامپ» و «کروز» به بحران حزب جمهوریخواه افزوده است.
«دانلد ترامپ» کیست؟
زمانی که «ترامپ» اعلام کرد کاندیدای ریاست جمهوری از جانب جمهوریخواهان است، همه به او خندیدند. بیش از ۱۷ کاندیدا در صحنه انتخاباتی حزب جمهوریخواه معروف به (Grand Old Party) «حزب باشکوه قدیمی»، حزب «ابراهام لینکلن» و «رونالد ریگان» ظاهر شدند. این کاندیداها غالبا از سیاستمداران باسابقه بودند. «جب بوش» که هم پدر و هم برادر بزرگش رئیس جمهور بودند و خودش فرماندار ایالت مهمی مانند «فلوریدا» بود، «مارکو روبیو» سناتور جوان از ایالت «فلوریدا»، «اسکات واکر» فرماندار ایالت «ویسکانسن» و بسیاری دیگر.
در این شرایط هیچکس باور نمیکرد که یک فرد ثروتمند صاحب کازینو طرفدار پیدا کند. مهمترین سابقه سیاسی «ترامپ» این بود که از آغاز ریاست جمهوری «اوباما» ادعا کرد که وی در امریکا به دنیا نیامده و نمیتواند رئیس جمهور باشد. وی جنبشی را به عنوان «امریکایی نبودن اوباما» شروع کرد و بارها خواست که «اوباما» مدارک تولد خود را نشان دهد. چیزی که در تاریخ امریکا بیسابقه بود. حتا پس از اینکه «اوباما» این مدرک را منتشر کرد، توطئه علیه او متوقف نشد. امریکاییهای بسیاری، بهویژه نژادپرستان به این جنبش پیوستند و هرگز امریکایی بودن «اوباما» را نپذیرفتند و او را افریقایی مسلمان میدانند.
از «ترامپ» به عنوان کسی که آتش به پا میکند، وابستگی به هیچ حزبی ندارد، از ایدئولوژی سیاسی بیخبر است، کسی که ۳ بار ازدواج کرده و پولش را با تقلب و چند بار اعلام ورشکستگی بدست آورده یاد میشود. «ترامپ» یک «شومن» بود که در برنامه تلویزیونی خود با عصبانیت و لحنی توهینآمیز به شرکتکنندگان میگفت: «تو اخراجی».
ولی ناگهان در دوم ژانویه در یک شهر در ایالت «میسیسیپی» دست کم ۱۳ هزار نفر در سرمای زمستان ساعتها در یک استادیوم منتظر «ترامپ» بودند و وقتی جمعیت زیادتر شد، مجبور شدند به محل بزرگتری بروند. روزهای بعد و در هر شهری که میرفت ۸ هزار، ۱۰ هزار و بیشتر، ساعتها میایستادند تا به سخنان وی گوش دهند. در حالی که برای افراد شناخته شدهای مانند «جب پوش»، «روبیو» و «کروز» شاید چند صد نفر جمع میشدند.
میلیونها دلار پول از جانب «سوپر پک»ها برای کاندیداهای مورد قبول جمهوریخواهان در این مبارزات انتخاباتی خرج شد، تنها نتیجهاش از صحنه خارج شدن کاندیداهایی مانند «جب بوش» و «روبیو» بود. در این شرایط «ترامپ» ادعا میکرد که از جانب هیچ «سوپر پک» و یا لابیست پول نمیگیرد و در صورت لزوم پول خودش را خرج میکند. ماشین عظیم سیاستپردازان که با پول، بویژه در این چند دهه اخیر کنگره امریکا، کاخهای فرمانداری و کرسیهای مجلس در ایالات را به دست جمهوریخواهان داده بودند در مقابل «ترامپ» از کار افتاده بود.
هر بار که «ترامپ» پای میکروفن رفت بیشرمانه به گروه و دستهای توهین کرد و توانست بیشترین ساعات تلویزیونی را بهطور مجانی در اختیار بگیرد. در اولین میتینگ انتخاباتی، «ترامپ» بیرحمانه به مهاجران غیرقانونی حمله کرد و قول داد که مرزهای جنوبی امریکا را با ساختن دیوار بلندی بسته و مخارج آنرا هم از دولت مکزیک بگیرد. او گفت که ۱۱ میلیون مهاجر غیرقانونی را بیرون خواهد کرد و آشکارا مکزیکیها را آدم کش و متجاوز جنسی نامید.
هیچکس، بویژه هیچ سیاستمداری تاکنون جرأت نکرده بود به بخش بسیار بزرگی از جمعیت اسپانیولیزبان امریکا که شاید ۳۰ درصد از رأی دهندگان هستند چنین توهین کند. علیرغم اعتراضات مردم، چه در داخل و چه در خارج از امریکا «ترامپ» بارها این ادعا را تکرار کرد و هربار با اشتیاق و پشتیبانی طرفدارانش رویرو شد.
از ابتدا «ترامپ» به چین حمله کرد و گفت که روابط تجاری امریکا و چین غیرمنصفانه و به نفع چین است و دلیل آن را بیعرضگی «اوباما» دانست. قرارداد اتمی با ایران را یک معامله فریبکارانه نامید، «اوباما» و «کِری» وزیر خارجه را ضعیف نامید و قول داد به محض انتخاب آن را لغو کند.
پس از حادثه تروریستی در «سن برناردینو» در کالیفرنیا که یک زن و شوهر مسلمان ۳۶ نفر را به قتل رساندند، «ترامپ» گفت: «ورود همه مسلمانان به امریکا را باید ممنوع کرد».
اخیرا «ترامپ» بهعنوان مقابله با تروریسم پیشنهاد کرد که شکنجه باید دو بادره بخشی از سیاست مقابله با مبارزه با «داعش» و گروههای نظیر آن باشد.
«ترامپ» هیچکدام از سخنان توهین آمیز خود را پس نگرفت. اخیرا در مصاحبهای در مورد سقط جنین گفت که «شاید باید زنانی را که سقط جنین میکنند مجازات کرد». حتا دست راستیترین گروههای مخالف سقط جنین تاکنون چنین حرفی نزده بودند.
«ترامپ» تمام قوانین مبارزات انتخاباتی را زیر پا گذاشته، بهجای همدردی با مردم بیکار و فقیر، به اینکه یک زندگی مرفه داشته و میلیاردها دلار پول دارد میبالد، امریکا را در حال سقوط و سرنگونی میبیند و بهجای راه حل، تنها به انتقاد از تمام سیاستهای داخلی، خارجی و مالی پرداخته و از رئیس جمهور گرفته تا «وال استریت»، بانکها و کنگره را مقصر میداند.
وی میگوید هیچ وابستگی به واشنگتن ندارد و در نتیجه مردمی که اعتمادشان به سیاستمداران از بین رفته، کسانی که میپندارند مشکلات زندگی آنها بهدلیل مهاجران غیرقانونی است و یا نژادپرستانی که از رشد جمعیت اقلیتها نگرانند، در مردی که شعار اصلیاش به عظمت رساندن امریکاست، کسی که مانند یک ستاره سینما با هواپیما و هلیکوپتر شخصی بر زمین مینشیند و تمام واشنگتن و بنیاد حزبی و سیاسی را مسخره و نفی کرده و به همه توهین میکند، به چنین شخصی اعتماد کرده و او را «مسیح نجات دهنده» میبینند.
دلیل موفقیت «ترامپ»
«دیوید وان درال» (David von Drehle) مفسر نشریه «تایم» در این زمینه و اینکه چگونه «ترامپ» حزب جمهوریخواه را از روسای با سابقه حزب دزدید، مینویسد: اکنون ما با یک پدیده جدیدی روبرو هستیم و آن از بین رفتن واسطههاست. در امور بانکی برای مثال حدود نیم قرن پیش این ایده بهانجام رسید. در عصر اینترنت روز بروز میبینیم خرید و فروش مستقیما از تولیدکننده بهمصرف کننده میرسد. بیزینسهای بسیاری در این مدت از بین رفت. نقش بازار تبلیغات محدودتر شد.
امروز این پدیده در کاندیدایی «ترامپ» و موفقیت او دیده میشود. بطور سنتی هر کاندیدایی تنها از راه حزب، ارتباطات حزبی و کمک مالی وابسته به حزب میتوانست در مبارزات شرکت کرده و شاید انتخاب شود.
هنر «ترامپ» در برقراری ارتباط مستقیم با مردم بوده و در این زمینه با سابقه است. وی چه در امور بیزینس و چه در برنامه تلویزیونیاش، تصویری از خود بوجود آورده که میتواند کارها را به انجام برساند. هنر اصلیاش در زرنگ بودنش است. در اینکه دست طرف خود را به آسانی میخواند.
«ترامپ» برای برقراری ارتباط مستقیم با مردم از اینترنت استفاده کامل میکند. در «توئیتر» و «فیس بوک» بیش از ۵ میلیون نفر او را دنبال میکنند، به اینگونه نیازی به واسطههای حزبی ندارد.
طرفدارانش چه از راه برنامههای تلویزیونی که قبلا داشت و چه ارتباطات اینترنتی، احساس میکنند او را میشناسند و وقتی افراد وابسته به حزب و یا وسایل ارتباط جمعی از وی انتقاد میکنند، به تعداد طرفدارانش افزوده میشود.
«ترامپ» به جای سخنرانیهای سیاسی که برای مردم خسته کننده است از خودش تعریف میکند و یا به کاندیداها و گردانندگان حزب و حتی وسایل ارتباط جمعی حمله میکند. در یکی از به اصطلاح میتنگهای انتخاباتی میگوید: «من حریص هستم. بله، ولی حالا میخواهم برای امریکا باشم.»
این نمایشی که «ترامپ» به عنوان مبارزات انتخاباتی گذاشته است نظر کسانی را که میخواهند در آینده در سطح ایالتی یا فدرال انتخاب شوند جلب کرده است. این روش که میتوان تمام قواعد و دستورالعملهای انتخاباتی را کنار گذاشت و قوانین جدید سیاسی بوجود آورد، قوانینی که میتوان آنرا یک «دموکراسی رادیکال» نامید.
یک افسر بازنشسته ارتش طرفدار «ترامپ» میگوید: زمان آن رسیده است که ما دیوانهوار عمل کنیم، با «ترامپ» یا غرق میشویم و یا شنا کرده به محل بهتری میرسیم. این تنها راه است زیرا هیچ چیز دیگری نتیجه نداشته است».
موفقیت «ترامپ» پیروزی برای حزب حمهوریخواه و یا امریکا نیست، بلکه نمایانگر مشکلات عمیقی است که در جامعه آمریکا و حزب جمهوریخواه وجود دارد و میتواند صدمات غیرقابل جبرانی به بنیادهای دموکراتیک در جامعه وارد آورد.
جمهوریخواهان در یک بنبست خطرناک
پرسشی که برای گردانندگان حزب بیجواب مانده است این است که چرا آن قواعد پیشین بهویژه قدرت پول، تبلیغات و نفوذ آنان در این انتخابات کار نکرد و کاندیداهای قابل اعتمادشان مانند «جب بوش» به سادگی و به سرعت کنار زده شد.
برخی از پاسخها را در سرمقاله «پیتر وینر» (Peter Wehner) که در کابینه ۳ پرزیدنت جمهوریخواه خدمت کرده است میتوان یافت. وی میگوید: این واقعیت که «ترامپ» شانس دارد به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری انتخاب شود نشان میدهد که تا چه اندازه حزب جمهوریخواه چه از نظر ایدئولوژی و چه از نظر اصول سیاستمداری از حزب «ابراهام لینکلن» دور شده است.
تسلط خصمانه بر حزب توسط شخصی مانند «ترامپ» در حقیقت قابل پیشبینی بود. سالهاست که عناصری در حزب ایدئولوژیهای دست راستی و افراطی را جایگزین اصول واقعی وطنپرستی و اقتصاد منصفانهتر بازار آزاد کردند.
حزب جمهوریخواه قرار نبود مخالف مهاجران، اقلیتها، مردم فقیر و نیازمند جامعه باشد و با آنها دشمن ستیزی نماید. در سالهای ۱۹۸۰ «نئوت گینگریچ» Newt Gingrich و پس از آن افرادی مانند «سارا پیلن» Sara Palin و یا کسانی که خود را «کنسرواتیوهای قانونمند» مینامند، سازش و توافق را تسلیم شدن قلمداد کردند. در حالی که قانون اساسی امریکا نتیجه توافقها و سازشهای بسیاری بوده است.
جمهوریخواهان از روحیه میانهروی دوری جسته و امروز میبینیم که تنها به سوی نزاع، ایجاد اختلاف و سیاست ناسازگاری کشیده شدهاند.
در طول زمان در بخشی از جمهوریخواهان عقل، دلیل و برهان جای خود را به خشم و شعارهای توهین آمیز داد. با علم و دانش به مخالفت پرداخته و اعمالی مانند قطع بودجه دولتی را که موجب خسارات مالی بسیاری بود پشتیبانی کردند. («تد کروز» از عناصر اصلی توقف بودجه دولت فدرال برای چند هفته در سال پیش بود که عملی بیسابقه در تاریخ امریکا بشمار آمد).
بسیاری از طرفداران حزب جمهوریخواه وقاحت، بینزاکتی، بیرحمی و سرو صدا راه انداختن را با قاطعیت نظر خود را بیان کردن اشتباه گرفتهاند و سیاستمداران حزبی، خود این رویه را تأیید و تکرار میکنند. این چیزی است که در میتینگهای «ترامپ» میبینیم.
برای مسایل مهمی که جامعه درگیر بوده راه حل نشان داده نشد. این واقعیت که ثروتمندان ثروتمندترشده وطبقه متوسط علیرغم تلاشهای بسیار فقیرتر شدهاند و اینکه دستمزدها بالا نرفته، بیمه بهداشتی و شهریه دانشگاهها بهطور سرسامآور زیاد شده است و جمهوریخواهان برای هیچ کدام از این مشکلات واقعی راه حل عملی نشان ندادهاند، تنها به آتش خشم مردم دامن میزند.
تغییرات بنیادی که بهویژه در جوامع صنعتی پس از جهانی شدن و پیشرفت تکنولوژی و استفاده از دستگاههای اتوماتیک به وجود آمده است، نیاز به انسانها را کم کرده است.
شهر «دیترویت» در ایالت میشیگان مرکز صنعت اتومبیلسازی امریکا بود. میلیونها نفر در صنعت اتومبیل و صنایع وابسته به آن در سراسر امریکا کار میکردند. امروز «دیترویت» یک شهر متروکه و ورشکسته است و تنها سیاهپوستان فقیر در آن باقی ماندهاند.
امروز نه تنها اتومبیلهای ژاپنی و کرهای بازار این صنعت مهم امریکا را کساد کردهاند، بلکه کارخانجات به سبک گذشته دیگر وجود ندارد. «روبات»ها بهتر، سریعتر و قابل اعتمادتر از انسانها میتوانند کار کنند. هر بخش از یک اتومبیل در جایی از دنیا ساخته میشود.
کارگرانی که با حقوق و مزایای بسیار خوب در چند نسل زندگیشان تأمین شده و رو به ترقی بود، دیگر دارای مهارتی نیستند که در بازار امروز به آن نیاز باشد. میلیونها نفر از طبقه متوسط و بویژه کارگران، باید مهارتهای جدیدی بیاموزند که امروز به کار آید. برای دست یافتن به این مهارتها مدارس حرفهای ویژه بدون شهریه و یا با شهریه بسیار کم لازم است. این تنها بخشی از راه حلی است که میتواند مردم را از فقر و بیکاری نجات دهد. حتا چنین راه حل نسبتا سادهای هنوز در پیچ و خمهای ستیزهجویانه کنگره به تصویب نرسیده است. یا زیربنای کهنه و فرسوده این کشور که به سادگی میتواند هزاران نفر را دارای شغل و درآمد کند، بودجهاش تأمین نشده است.
«ترامپ» از خرابی امریکا سخن میگوید بدون اینکه راه حل عرضه کند. بزرگتر شدن ارتش و افزدن بودجه آن راه حلی برای کارگران، جوانان و اقلیتها نیست که نیاز به شغل و درآمد دارند. به علاوه، ارتش این کشور هم اکنون بزرگترین و پرخرجترین ارتش دنیاست.
حزب جمهوریخواه سالهاست که دچار بحران هویت است. گرایشها به سوی راست افراطی بویژه از زمان انتخاب «اوباما» شدیدتر شد. این حزب از درون به انهدام خویش پرداخت.
«دونالد ترامپ» و حتا «تد کروز» دست آورد و نمونهای از این بحران هویت و خود ویرانگری هستند. این کاندیداها نشان میدهند که جمهوریخواهان به یک بنبست خطرناک نزدیک شدهاند.
سفیدپوستان در اقلیت
بخش مهمی از طرفداران «ترامپ» امریکاییان سفیدپوستی هستند که خود را در وطن خویش در اقلیت میبینند. واقعیت این است که در آینده نه چندان دوری، تعداد سفیدپوستان کمتر از نژادهای دیگر خواهد بود.
«الکس آلتمن» (Alex Altman) مفسر سیاسی دراین زمینه مینویسد: هم اکنون در امریکا گروههای گوناگونی هستند که با نگاهی دقیقتر میتوان آنها را «نژادپرست» و یا «سفیدپوستان ناسیونالیست» نامید. «ترامپ» قهرمان این گروهها شده است.
این افراد اگرچه جمهوریخواه بودهاند، ولی چندین سال است که از حزب خویش نیز راضی نیستند و خود را کنسرواتیو هم نمیدانند، ولی میخواهند جمهوریخواه نوع «ترامپ» باشند.
مهمترین این گروهها «سفیدپوستان برتریخواه» (White Supremist) هستند که در سراسر اروپا نیز وجود دارند. در سال گذشته تعداد اعضای آنها ۷۵ درصد افزایش یافته است. قبلا چنین گروهها و افرادی هیچ نوع مشروعیت اجتماعی نداشته و کمتر در میتینگها و مجامع دیده میشدند. اکنون در سخنرانیهای «ترامپ» انواع گوناگون از این گروهها و اعضای آن را میتوان دید.
از مجموعه این افراد مانند فعالان حقوق سفیدپوستان. «آنتیسیماتیک»ها، فاشیستها، «نئونازی»ها و همه کسانی که مخالف وضع کنونی هستند یک ارتش طرفدار «ترامپ» بوجود آمده است. عقاید بنیادی این نوع افراد این است که سیاستمداران جمهوریخواه دست نشانده صیهونیسم و نوکر کمپانیهای بزرگ هستند که به دنبال کارگران ارزان خارج از امریکا میروند.
اعضای این گروهها همچنین مخالف سیاستهای آزاد تجاری بوده و علاقهای به دخالت امریکا در خارج از این کشور ندارند. زیاد شدن و مخلوط شدن نژادهای دیگر را بیهوده و خطرناک میبینند. جوانان بسیاری امروز به گروهای نژادپرست پیوستهاند و برخی بویژه در انیترنت بسیار فعال هستند. «جفری «یک جوان ۲۷ ساله میگوید: «اگر ما در کشور خودمان تبدیل به اقلیت شویم، قدرت از ما گرفته میشود».
برخی حتا معتقدند که چنانچه میزان تولید سفیدپوستان همچنان پایین بماند و به تعداد مهاجران افزوده شود، سفید پوستان در خطر آزار و شکنجه قرار میگیرند.
مفسرین سیاسی معتقدند در دورانی که «ترامپ» به چنین موقعیتی دست یافته است، بوجود آمدن یک حزب سوم ناسیونالیستی غیرممکن به نظر نمیرسد. در عین حال این انتخابات به نحوی میتواند دستکم بخشی از وضع کنونی را تغییر دهد، چه بطور مثبت چه منفی.
ادامه روش کنونی که اختلاف طبقاتی و تراکم ثروت در میان تعدادی انگشت شمار و فشارهای مالی بر میلیونها نفر که سطح زندگیشان رو به پایین رفتن است، قابل ادامه نیست.
این بار اهمیت انتخابات ریاست جمهوری فراتر از شخص رئیس جمهور است. در نوامبر امسال سرنوشت کنگره، بویژه سنا که اکنون اکثریت آن با جمهوریخواهان است و دادگاه عالی تعیین خواهد شد.
با درگذشت «آنتونین اِسکولیا» (Antonin Scalia) قاضی با قدرت و دست راستی این دادگاه، گزینش جانشین وی با رئیس جمهور بعدی است. انتخاب یک جمهوریخواه دادگاه را مجددا به راست افراطی میبرد و یک دموکرات میتواند دادگاه عالی را میانه روتر و منصفانهتر نماید.
انتخابات امسال یک چالش واقعی، نه تنها برای حزب جمهوریخواه، بلکه برای جامعه امریکاست.
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|