iran-emrooz.net | Thu, 29.12.2005, 17:19
بررسی عملكرد چند حزب در ايران
محمد برقعی
|
پنجشنبه ٨ دی ١٣٨٤
دوران دولت آقای احمدینژاد نيز میگذرد با عوارض خود و درسهايی كه جامعه از اين خطای خود فرا میگيرد. انتصابات و عملكرد او در اداره حكومت نيز نشان میدهد كه دولت او مستعجل است و به زودی ناتوان از عمل میشود، اما از آنجا كه جامعه پويا است و انقلاب همچنان در رگ و پی جامعه جاری است از اين بلا نيز میاموزد و پختهتر و سنجيدهتر به پيش میرود. آنچه مهم است آن است كه از اين رويداد چه میتوان آموخت. در ذيل به نكاتی چند كه از اين تجربه تلخ میتوان آموخت اشاره میشود.
١ــ كسب قدرت هدف نهايی سياست است. در طول تاريخ ما هميشه جنگجويان قبيلهای قدرت را از جنگجويان قبيلهای ديگر با زور گرفتهاند. پس از ورود به عصر جديد نيز پيش از آنكه مشروطه و حكومت مردمی پای بگيرد خانوادههای سلطنتی بنا بر همان سنت ديرين قدر قدرت شدند و مردم همچنان رعايا باقی ماندند. بعد هم كه انقلاب اسلامی آمد و ولايت فقيه كه دهها بار خودكامهتر از سلطنت بود. لذا در فرهنگ سياسی ما قدرت حكومتی بار منفی سنگينی پيدا كرده و هر فعال سياسی برای نشان پاكی خود مدعی است كه او طالب قدرت نيست و هر چند حزب و جمعيتی ديرپاتر است در اين زمينه بيشتر پای میفشارد. اينكه يك مجموعه سياسی بگويد ما به دنبال قدرت نيستيم و به اصطلاح رايج «ما چشم طمع به قدرت نداريم». درست مثل آن است كه يك تاجری بگويد به دنبال كسب سود يا يك كشاورزی بگويد تلاش من برای به دست آوردن محصول نيست. به همين سبب در جوامع پيشرفته اگر سياستمدارانی يا حزبی بگويند ما به دنبال گرفتن قدرت نيستيم همه بر آنان میخندند و میگويند اگر چنين است خوب برويد به دنبال كاری ديگر و سياست را رها كنيد.
ياران دولت آقای احمدی نژاد به صراحت میگويند چندين سال است برنامه ريختهايم و در كمين فرصت نشستهايم و حال هم كه قدرت را به دست آوردهايم تمام مزايايش را خواستاريم و بدون رودربايستی میخواهيم همه جا عوامل خود را بر سر كار بگذاريم و در مواردی هم به دليل هويت زورگر و انحصار طلب خود به چنان انحراف زشتی میروند كه غير خوديها را به جای بركناری سركوب میكنند. حاصل اين بينش غلط نگاه منفی داشتن به قدرت برای يك نيروی سياسی را به بهترين وجه ممكن در عملكرد نهضت آزادی میتوان ديد.
نهضت آزادی ديرپاترين حزب سياسی ايران است و تنها مجموعه سياسی است كه با دو بخش دينی و غيردينی جامعه و با هر دو فضای سنتی و متجدد كشور رابطه ديرينه دارد و لذا بالقوه بايد بيشترين توان بسيج را داشته باشد. افراد و سران آن به طور تاريخی از شريفترين و فداكارترين سياسيون كشور بودهاند و چنانچه نه در زمان شاه و نه در حكومت شيخ با تمام دشمنی سخت با آنان هيچيك را به فساد مالی، اخلاقی و يا سياسی نتوانستند متهم كنند. با اين وجود اين حزب حتی در شرايط انتخابات انجمن شهر هم به جايی نرسيد و در آزادترين شرايط انتخاباتی هم برای رياست جمهوری كمترين شانسی برای آنكه حتی به دور اول هم برسد ندارد.
نگاهی به ادبيات اين حزب نشان میدهد كه آنان هميشه افتخار میكنند كه چشم طمع به قدرت ندارند. حاصل همين سياسی بودن و قدرت نخواستن آن است كه جامعه هم آنان را به جد نمیگيرد و حداكثر به آنان به عنوان يك جمع روشنفكر سياسی و يا افراد با تجربه و شريف نگاه میكند كه در نهايت به درد راهنمايی و مشاوره میخورند، زيرا اولين ويژگیای كه جامعه از يك نيروی سياسی میخواهد امكان و توان عمل سياسی است. اين درست به آن میماند كه ما بخواهيم به پزشكی مراجعه كنيم نخستين ويژگی كه از او انتظار داريم آگاهی و قدرت تشخيص اوست، بعد از ميان پزشكان حاذق مسلما به سراغ افراد شريف آنان میرويم و الا اگر امكان انتخاب محدود شود به يك پزشك شريف اما ناآگاه در مقابل پزشك حاذق اما بی اخلاق مسلما دومی را برميگزينيم. اين حزب آنقدر در اپوزيسيون بوده كه فراموش كرده است كه يك حزب سياسی است و بايد برای قدرت عمل كند.
اين خطا در نگرش سبب میشود كه به جای عمل به توصيه آقای اميرانتظام به انحلال مجلس موسسان به كسب اجازه از امام خمينی بروند و او هم از پشت به آنان كه دست خود را رو كرده بودند خنجر بزند و به بهانه ديدار با برژينسكی از كار بركنار كند و جامعه در طول يك سال عملكرد آنان به اين نتيجه برسند كه اينان مرد مقابله نيستند. بعد هم سالهای زندان و شكنجه آنان فرا رسيد تا حدود سه سال پيش كه يك باره جمع وسيعی از آنان را، كه بسياريشان هم به تازگی از زندان رها شده بودند به دادگاه فرا خواندند. اينان با آنكه دادگاه را غير قانونی میدانستند و در جلسات محاكمه و اعلاميههای بعدی خود نيز اعلام كردند و با آنكه میدانستند كه دشمن آنان كه بر مسند قوه قضا و اجرا نشسته است اگر از نظر شرايط سياسی بتواند در كشتن آنان و چهار پاره كردن جنازههايشان و هر تكه را بر دروازهای آويزان كردن لحظه درنگ نمیكند و بنابراين رفتن و نرفتن آنان به دادگاه تغييری در مقدار آزار آنان نمیدهد، با اين همه دستجمعی اعلام نكردند به دادگاهی كه غيرقانونی است نمیروند تا به جامعه نشان دهند كه مظلوميت تنها حربه آنان نيست بلكه اهل ستيز و حمله نيز هستند و پس از آن دكتر يزدی دبير كل نهضت با آنكه میدانست كه به دليل سوابق او و شناختی كه از او در جهان هست برای مقامات زندانی كردن وی مقرون به صلاح نيست، باز در ٢٦ جلسه بازپرسی حضور بهم رسانيد. گويی اميدوار بود كه قاضی را از اشتباه بدر آورد.
اين چنين میشود كه آقای كرباسچی در ميزگرد سياسی با روزنامه شرق به گستاخی به ايشان میگويد خوب شما كه مدعی هستيد قانون مداريد برويد حزب خود را منحل كنيد زيرا قوه قضائيه چنين خواسته است و بعد هم وقتی شورای نگهبان شما را قبول ندارد چگونه نه تنها حزب خود را منحل نمیكنيد بلكه به همان اسم هم كانديدا میدهيد.
پايگاه سياسی: هر حزب و مجموعه سياسی منافع و خواسته گروه خاصی را در جامعه نمايندگی میكند. همين جمع است كه پايگاه اصلی قدرت آن حزب است و آن حزب بايد همين هسته را منسجم و سازماندهی كند و بعد به ياری اين گروه معتقد به سراغ جامعه برود، از نيروهايی كه به خط مشی او نزديكترند آغاز كند تا به توده مردم برسد و مردم وقتی ديدند كه آن حزب هسته قدرتی دارد و در صحنه سياست مطرح است و توان عملی دارد آن وقت به آن توجه میكنند و در صورتی كه شعار مطلوب آنان را بدهد از آن حمايت میكنند. ولی همه آن حمايتها ممكن نمیشود مگر آنكه آن هسته قدرت وجود داشته باشد و طول عمر حزب، گسترش و دامنه عملكرد آن هم در گرو عملكرد منسجم و سازمان يافته همين هسته است و اگر اين هسته ضعيف باشد محبوبترين احزاب، توده بیشكل و گلوله برفی بزرگی هستند كه هر لحظه چون بهمنی كه بر صخره بخورد ممكن است متلاشی شود.
پس از مشروطه تنها شخصيت سياسی ما كه فهمی عميق از اين مسئله داشت و با همه وجود به آن عمل میكرد آقای خمينی بود. ناشناختگی اين امر در ميان جامعه و سياسيون ما چنان ريشه دار است كه هنوز هم پس از نزديك به سه دهه كمتر به هنر او در شكل دادن به اين هسته سياسی توجه شده است و عموم فكر میكنند كه او فقط به كمك راديو تلويزيونها توده را به حركت در آورد و همه عملكرد او هم بستگی به همين قدرت بسيج تودهای او داشت.
آقای خاتمی هم يك هسته قدرت داشت و آن نيروهای تحصيلكرده و مترقیتر جامعه بود كه نه تنها در دانشگاهها كه در مدارس و ادارات و مهمتر كه در جهاد سازندگی و به تبع آن در بسيج و سپاه هم پايگاه داشت. همين اينها بودند كه صدای او را به دورترين روستا بردند و رای دادن به خاتمی را نشان انسان امروزی و فرد مترقی بودن كردند و رای به رقيب او را نشان تحجر طالبانی و سنتی و عقب مانده بودن. منتها وی و يارانش متوجه نبودند كه اين هسته كه مثل هسته يك بهمن بدون تلاش آنان در جامعه شكل گرفته بود و آنان را سوار بر موج خود به قدرت رسانيده بود بايد حفظ شود و بدون انسجام اين هسته قدرت آنان در آفتاب مبارزات آب میشود. از آن رو كه اينان در شكل دادن اين هسته نقشی نداشتند و سيبی هم كه در دامن آنان افتاده بود نه شناختی از آن داشتند و نه در نگهداريش كوشيدند.
نگاهی كنيد به حزب مشاركت پس از انتخابات جديد، با آنكه از ديدن پيروزی احمدینژاد به شدت متوجه ضرورت عمل سازمانی و لزوم شبكه حزبی شدهاند اما باز هم متوجه ايراد اصلی خود يعنی عدم دركشان از پايگاه سياسی نشدهاند و متوجه نيستند كه برای سازمان دادن و انسجام بخشيدن بايد نخست هسته قدرتی باشد و بعد آن را سازمان داد. و اين هسته قدرت يا طرفداران اصلی حزب هم، بستگی شديد به هويت گروه سياسی آن دارد و هر حزبی، هر هستهای را كه بخواهد نمیتواند شكل بدهد. آنان در جمع بندی خود به اين نتيجه رسيدهاند كه وقت خود را زيادی مصروف نخبگان كرده و از توده مردم غافل مانده بودند. به عبارتی حسرت تصاحب رای كسانی را میخورند كه آقای احمدی نژاد از طريق هيئتها و روضه خوانیها و بسيج و سپاه به آنان دست يافت و با وعده و كمكها و وامهای دولتی و گرفتن حق آنان از آقازاده و اين رانت خواران آنان را به طمع انداخت و به خود جذب كرد. اين درست به آن میماند كه كسی بر سر سفره نشسته باشد و به جای آنكه متوجه ظرف غذای جلوی خود باشد همه حواسش به دنبال آن باشد كه در بشقاب نفر بغل دستی او چيست حتی اگر آن غذا كم ارزشتر از غذای خودش باشد و يا مناسب ذائقه او نباشد.
حزب مشاركت كه وارث دولت آقای خاتمی است نمیداند يا نمیخواهد بپذيرد كه اشكال بر سر غفلت آنان از اين توده مردم نبود. آنان نمیدانند اگر میخواستند با همان كارت آقای احمدی نژاد بازی كنند حتما توان مقابله با او را نداشتند زيرا از جنس ديگری هستند. اينان از خود نمیپرسند مگر وقتی آقای خاتمی ٧٠٪ آرا را به دست آورد آنهم در مقابل رقيبی كه همه اركان قدرت از او حمايت میكرد، مگر يك وعده اقتصادی داد مگر همه وعدههای او وعدههای فرهنگی و سخن از جامعه مدنی در ايران برای همه ايرانيان نبود، چگونه شد كه حدود هفتاد درصد همين سپاهيان و بسيجیها و تودههای مردم روستايی و كارگران به همين شعارهای او رای دادند.
مشكل آقای معين از دوران انتخابات و وعدههای مالی آقای احمدی نژاد و كروبی آغاز نشد بلكه از زمانی آغاز شد كه رقيب شكست خورده پس از گيجی اوليه به فكر حمله متقابل افتاد يعنی از همان سال دوم حكومت آقای خاتمی. و حريف كه میديد تاب مقابله با لشگر عظيم و نيرومند طرفداران آقای خاتمی را ندارد با تاكتيكی دقيق و حساب شده قلب سپاه او را هدف گرفت و به آن جا حمله برد. وی میدانست اگر قلب سپاه و يا هسته اصلی قدرت حريف را بپراكند مابقی سپاه سر در گم و بی حاصل میشوند و به زودی از حاشيه سپاه شروع به ريزش میكنند. پايگاه سياسی و هسته اصلی قدرت آقای خاتمی همان نيروهای مترقی بودند يعنی دانشگاهيان، دانشجويان، مطبوعات و همه آنانی كه فهمی دقيقتر از گفتههای او داشتند و به كمك همينها بود كه تودههای مردم آنچنان در حمايت دولت آقای خاتمی بسيج شدند. حزب مشاركت هنوز هم فهمی از نقش اين هسته ندارد، اينكه اولا بنا بر هويت خودش هسته اصلی قدرت او همين نخبگان هستند و خواهند بود. ثانيا بر عكس تصور آنان اين مجموعه دارای نفوذ وسيعی در جامعه هستند، چند دانشجو و محصل از اهالی يك روستا تمام مردم اين روستا را بسيج میكنند زيرا از نظر مردم، اينان آينده جامعه هستند و تمام اميد آن روستائيان به همين چند محصلی است كه راهی شهر شدهاند. من بارها شاهد بوده ام كه چگونه همين چند جوان محصل در جامعه سنتی و سن سالار روستا از چنان نفوذی برخوردار بودهاند كه تمام بزرگان و ريش سفيدان ده را با خود همراه كردهاند. همين امر در ميان كارگران است و در ميان اقشار محروم و بيسواد حاشيه نشين شهرها كه بسياريشان كه يك كلام از حرفهای آقای خاتمی و جانشين او آقای معين را نمیفهمند و قرار هم نيست كه بفهمند اما میدانند كه نسل جوان آنان اگر به دنبال اينان میرود در آن حكمتی است. اين مداحان و روضه خوانها و سپاهيان و بسيج و غيره در زمان انتخابات آقای خاتمی با قدرت و وسعت بيشتری در اختيار رقيب او آقای نوری بودند و كاری نتوانستند بكنند كه هيچ بلكه بسياری از همان هيئتیها و مسجد روها هم كم كم به دنبال دانشجويان و نيروهای تحصيلكرده و مترقی جامعه به صف طرفداران آقای خاتمی پيوستند.
لذا مشكل حزب مشاركت عدم توجه به تودههايی كه آقای احمدی نژاد با وعدههای كمكهای مالی و برقراری عدالت جذب كرد نبود، بلكه مشكل عدم درك از پايگاه سياسی و هسته قدرت و نگهداری آن بود. وقتی روزنامهها را فلهای بستند و اينان به حكم حكومتی تن دادند، وقتی به خوابگاه دانشجويان حمله شد و اينان با تمام توان نايستادند، وقتی روزنامه نگاران و سياسيون حامی آنان را يكی يكی به زندان انداختند يا به خارج از كشور فراری دادند پايمردی نكردند و به رقيب اجازه دادند كه قلب سپاه آنان يا هسته اصلی قدرت آنان را بپراكند و در مقابل حملات بی امان دشمن به مذاكرات و وعده و وعيدها دلخوش كردند، چنين شد كه جامعه كم كم از آنان نااميد شد و جالب آن است كه هنوز هم حزب مشاركت اين مسئله را نفهميده است و معلول را به جای علت گرفته است و فكر میكند وقت و انرژی زيادی را صرف جلب نيروهايی كرده كه با تحريم انتخابات به او رای ندادند ولی متوجه نيستند كه اين تحريم معلول آن سرخوردگی است.
اينان از خود نمیپرسند وقتی حزبی و مجموعهای اعتبار خود را از دست داد و مردم آن را اهل مبارزه نديدند و شهرت يافته كه هر گاه كارزار بالا گرفت سرانش فرار را بر قرار ترجيح میدهند چگونه مردم به آنان اعتماد میكنند؟ اينان اگر بر فرض محال هم مستقيم به همان توده حامی آقای احمدی نژاد كه حسرت حمايت آنان را میخورند دسترسی داشتند و همان وعدهها را هم میدادند، آيا مردم به آنان بيشتر اعتماد میكردند يا به گروه احمدی نژاد كه تصور عمومی بر آن بود كه اهل عمل هستند و برای سلامت خود، ياران خود را در كام دشمن رها نمیكنند. آيا مردم به آنان نمیگفتند كه شما با دوستان خود چه كرديد كه با ما بكنيد؟ شما اينان را يكی يكی به دم تيغ داديد و به نق زدنی كفايت كرديد، آن وقت از ما انتظار داريد كه به شما اعتماد كنيم كه حق ما را از دهان گرگها میگيريد؟
امثال من فكر میكرديم كه حزب مشاركت در جريان اعتصاب نمايندگان در مجلس و بی تفاوتی مردم نسبت به آنان متوجه ايراد خود شده باشند اما اين اعلاميه نشان داد كه هنوز دركی از مفهوم پايگاه سياسی و مخاطب حزبی ندارند. آنان تا زمانی كه گنجیها را در زندان رها كرده و آزادی زندانيان سياسی، آزادی مطبوعات و تلاش در برقراری جامعه مدنی را جزو اولويتهای خود قرار ندادهاند همچنان هويت آشفته خواهند داشت و با هويت آشفته پايگاه منسجم قدرتی نمیتوان شكل داد كه به ياری آن به ميان مردم رفت و از مشكلات مالی و اقتصادی آنان سخن گفت. اين نكتهای است كه تا به حال آقای احمدی نژاد نشان داده كه فهم درستتری از ديگر احزاب موجود از آن دارد و با آنكه مجموعه آقای احمدی نژاد از نظر ذهنی و عقيدتی انسانهای واپسگرا و سنت پرست هستند اما در استفاده از فنون سياسی عملكردشان به عملكرد احزاب جوامع پيشرفته نزديكتر است و خط فكری آيت الله خمينی را در اين زمينه بهتر از رقيبان خود فهميدهاند.