iran-emrooz.net | Wed, 28.12.2005, 22:00
انحطاط سياسی
رامين معلم
چهارشنبه ٧ دی ١٣٨٤
سياست زمين سوخته چيست
سياست زمين سوخته سياست خاندانهای ديوانسالار و روشنفکر ايرانی دستکم در ١٥٠٠ سال اخير است. بر اساس اين سياست قدرت فائقه از آن خليفه يا سلطان قوم مهاجم است و کار ديوانی بعهده ماست. اين سياست اگرچه برخی عناصر تعيين کننده هويت قومی ساکنان ايران را حفظ کرده است ولی در مقابل استبداد لجام گسيخته بیدفاع است. اين سياست اصيل ايرانی از سوی هواداران مشی پيروی و روشنفکران دينی هنوز دنبال میشود. شعار دسته اخير اين است: بگذار بدزدند، غارت کنند، بکشند. بالاخره مجبورند حکومت کنند. آنوقت به ما مراجعه خواهند کرد.
طرفداران آقای خاتمی در مجلس به تمام لوايح و کانديداهای به اصطلاح حزب پادگانی که معروف به مثله کردن روشنفکران، قاچاق کردن از اسکلههای غيرقانونی، ايجاد سازمانهای امنيتی موازی، رانتخواری و حامیپروری ، خشونت بیپروا، شکل دادن مافيای ثروت و قدرت غيرپاسخگوست و گويا مدارج ترقی سياسی خود را با شليک تير خلاص به مغز دوستان از دست رفتهی هواداران مشی پيروی در ميان ما جمهوری خواهان لاييک و دمکرات آغاز کردهاند، بدون لحظهای ترديد رأی میدهند تا آنها عدم موفقيت خود را نشان دهند تا بعد براثر شکستها به تنگی نفس بيفتند و دوباره به آنها مراجعه کنند تا بعد آنها نيز به نوبه خود به هواداران مشی پيروی در ميان ما جمهوری خواهان سکولار و دمکرات مراجعه کنند.
آنها به هزار و يک دليل نه میخواهند و نه میتوانند مکانيزمی برای مهار قدرت تعبيه کنند و تنها به لطف سلطان و به تنگنا افتادن وی اميدوارند. اما پاسخ نمیدهند اگر اين لطف به هر دليلی حالا حالاها مددکار ايشان نشد تکليف چيست.
از اين نظر سياست موردتوجه هواداران مشی زمين سوخته و دنبالهروهای آنها در ميان جمهوریخواهان از اصالتی تاريخی برخوردار است که حاکی از سقوط روحی ملتی طی دستکم ١٥ قرن اخير است. شايد بر اجداد ما هرجی نباشد که راههای مهار قدرت را نمیدانستند و در ميان اقيانوسی از قبايل مهاجم و راهزن تنها راه حفظ هويت قومی خود را در تلاش برای استحاله کردن مهاجمان میدانستند. اينجا جای اين بحث نيست. ولی ايراد بجايی است بر فرزندان آنها که چرا عليرغم آشنايی با اين مفاهيم و تکوين نسبتاً طولانی جامعه ايران طی دو قرن اخير بر ادامه روشهای چندهزارساله ادامه میدهند. همين درجا زدن است که سياست فشار از پايين و چانه زنی در بالا را در حال حاضر تبديل به انتظار از پايين و اميد به بالا کرده است.
متحدين سياسی چگونه تعريف میشوند
اين ديگر جزو الفبای سياست است که با اعلام اهداف و شعارها متحدين خود را تعريف میکنيم، نوع سازمان و تبليغاتمان را و روش پيشبرد مبارزه سياسیمان را تعيين میکنيم. اگر خود را طرفدار حکومت غيردينی تعريف میکنيم بايد خواه ناخواه متحدين خود را از ميان نيروهايی انتخاب کنيم که طرفدار حکومت غيردينی هستند يا دستکم چنين تمايلی از خود نشان میدهند. اگر حکومت غيردينی مورد علاقه ما قرار است دمکرات هم باشد، متحدين ما آن نيروهای هوادار حکومت غيردينی خواهند بود که مدعی دمکراتيزم نيز باشند. پيروان سياست دنبالهروی در ميان جمهوريخواهان تا امروز خود را سکولار و دمکرات میدانند ولی خودسرانه متحدين خود را از ميان هواداران حکومت دينی برمیگزينند.
دمکراتيزم ادعايی نيروهای اخير چيست
محمد خاتمی در مجموغه سخنرانیهايش که با نام بيم موج حدود ده سال پيش نشر يافت دمکراتيزم خود را اينگونه تعريف میکند که از ابتدا قرار نبود احزاب در ايران غيرقانونی شوند. سير حوادث آنرا بر جمهوری اسلامی تحميل کرد. وی با استناد به مرحوم مطهری و امام ره میگويد بهترين منتقد نظام سرمايهداری مارکسيستها هستند. از اينرو نظام اسلامی بايد موجوديت احزاب را حتی اگر مارکسيستی و غيره باشند، بعنوان منتقد خود بپذيرد تا کارکرد خودرا بهبود بخشد به شرط آنکه توطئه نکنند، يعنی مدعی قدرت نباشند. زيرا جامعه ايران دينی است و حکومت ما نيز دينی و اسلامی خواهد ماند. وی اين مضامين را چند هفته پيش نيز کم و بيش به نحو ديگری در سخنرانی خود در آلمان تکرار کرد.
به اين ترتيب آقای خاتمی چيزی بعنوان اپوزيسيون غيردينی مدعی قدرت را حتی در عرصه نظری نمیپذيرد. مفهوم دمکراتيزم بدون اپوزيسيون مدعی قدرت سياسی مفهومی پوک است. ضد مفهوم است. اين ادعا بی شباهت به گفته محمد علی شاه قاجار نيست که گفته بود ايجاد مجلس ايرادی ندارد به شرط آنکه در امور دولت وسياست دخالت نکند.
آقای خاتمی و بهترين و گشادهنظرترين چهرههای قدرت اسلامی مفهوم اپوزيسيون را به حد مشاور بیادعا تقليل میدهند. ايشان چنانکه گفته شد تا همين امروز نيز پيوسته تکرار میکنند حکومت در ايران بايد اسلامی، مخالف دمکراسی ليبرال و موافق مردم سالاری دينی باشد، زيرا دمکراسی ليبرال فاقد معنويت است. در چهارچوب همين درک از دمکراتيزم بود که بخشهای زيرکتر سازمان امنيت جمهوری اسلامی از دوره دوم رياست جمهوری آقای رفسنجانی و طی دو دوره رياست جمهوری آقای خاتمی هوشمندانه زمينههای ايجاد سياست پيروی در ميان مخالفانش را آماده کرد. نحوه آماده کردن اين زمينهها نيازمند بحث جداگانهای است.
عواقب سياست پيروی در انتخابات اخيررياست جمهوری
هر حکومت توتاليتری مانند جمهوری اسلامی از سوی سازمانهای امنيتی آن اداره و رهبری میشود. احزاب سياسی در چنين کشورهايی اگر موجود باشند و نيز اجازه ورود به دايره قدرت را داشته باشند ، امتداد سمت گيريهای متفاوت درون دستگاههای امنيتیاند. همين اصل، يکی از دلايل عدم اعتماد عمومی به اين احزاب است.
تا پيش از انتخابات اخير رياست جمهوری، خواست تحريم انتخابات از سوی محافل مختلفی به ميان کشيده شد. برای مقابله با اين خواست آقايان به دست وپا افتادند و از جمله با تهيه سناريويی، شخصی بنام خشايار ديهيمی را بعنوان نماينده يا سخنگوی تحريمیها يافتند و طی دو جلسه بحث که در سايت ايران امروز نيز منتشر شد، احتمالا با قرار قبلی قانعش کردند که تحريم خوب نيست.
در اين سيستم سراپا امنيتی ، تحريمیها و مخالفين حکومت دينی جايگاهی ندارند و نخواهند داشت و هرگونه تظاهر سياسی آن بشدت سرکوب میشود. فقدان نمايندگی سياسی اين گروهها که کم عده نيز نيستند، موجب گشت که انتخابات نتيجه نامنتظرهای داشته باشد. ٢٠ ميليون نفر در انتخابات شرکت نکردند. جناحهای معتدلتر يعنی طرفداران معين ٤ ميليون رای آوردند. جناحی که طبق نظرخواهیها حداکثر ١٥درصد آرای مردم را داشت در انتخابات پيروز شد. درصد وسيعی از مردم نتوانستند به کانديدای واقعی خود که وجود نداشت يا تاييد صلاحيت نشده بود رای دهند از بغض معاويه به علی و برعکس رای دادند و سطح گفتمان سياسی به مقرری ٥٠ هزار تومانی يا آوردن پول نفت بر سر سفرهها تنزل يافت.
درس اصلی اين انتخابات از نظر من آن بود که تلاش برای تحميل و تعميم خواستها و علايق و شعارهای خود به همه گروههای اجتماعی که خود را در آن شعارها بجا نمیآورند از هر طريقی و از جمله ترتيب دادن تياتر بیمزه خشايار ديهيمی نتايج نامنتظرهای بدنبال خواهد داشت. اعلام احتمال ايجاد جبهه دمکراسی و حقوق بشر در آخرين لحظهها نيز اعتماد نمیسازد.
درسی که جبهه مشارکت از اين انتخابات گرفت درسی است که همه شکست خوردگان سياسی طبق يک سنت قديمی میگيرند. طبق اين آموزه شکست سياسی نشانه حقانيت تاريخی است. پس با رفع برخی مشکلات فنی مانند کمبود مالی و ضعف بسيج تشکيلاتی و وفاداری به خط امام موانع پيروزی در آينده برطرف خواهد شد.
پيروان مشی پيروی نيز واگويی میکنند که تا ايجاد نهاد مستقل جمهوریخواهی در اتحاد با نيروهای معتدلتر حاکميت اسلامی ، نيروهای افراطیتر را محاصره مدنی میکنند و راه دمکراسی را باز خواهند کرد. يعنی به نقش مشورتی ادامه خواهند داد.
اگر با فرض اوليه ما که تمام احزاب سياسی موجود و قانونی ايران امروز انعکاس نظريات موجود در دستگاههای امنيتی کشور است و طرفداران حکومت غير دينی و دمکرات هيچ نفوذ و مابهازايی در اين دستگاهها نداشته و نخواهند داشت، آينده اين کشور را چگونه بايد پيش بينی کرد.
طی سه دوره رياست جمهوری اخير توقعات مردم از دولتهای وقت بالا رفته است، بدون اينکه چيز قابل توجهی از آنها برآورده شود. دولت فعلی نيز پس از چهار ماه به تدارک خطرناک ظهور امام زمان مشغول است. اين تناقض به افزايش بحران اجتماعی و بيشتر شدن نيروهای اجتماعی طرفدار حکومت غيردينی که هيچ مفری برای بيان سياسی خواستهای خود نمیيابند خواهد انجاميد. اين وضعيت به پيشبينی صحيح آقای نگهدار احتمال انفجار سياسی با عواقب غير قابل پيشبينی را بالا میبرد. اما آيا چاره کار بعکس پيشنهاد آقای نگهدار نه حمايت از گروههای شکست خورده و معتدلتر حکومت سياهجامگان، بلکه بسيج همه نيروهای سياسی و گروههای اجتماعی طرفدار حکومت غيردينی و دمکراتيک نيست. موکول کردن اينکار به ايجاد نهاد مستقل و نيرومند جمهوريخواهی از جنس همان انتظار خرافی ظهور امام زمان است، زيرا طراحان آن نمیتوانند توضيح دهند چگونه اينکار را با تاخيری ربع قرنی به انجام خواهند رساند.
چنين نيرويی اگر حداقلی از تجهيز نظری و سازمانی را پيدا کند، خواهد توانست نه تنها انفجار اجتماعی احتمالی را به تناسب قدرت خويش کنترل کند، بلکه نقش هدايت کننده يا موثری در شکلگيری آينده سياسی ايفا کند. چنين نيرويی اين ظرفيت را خواهد داشت که بخشهای مردد ميان دمکراسی و مردمسالاری دينی را به نفع خويش تحت تاثير قرار دهد.
در اين چهارچوب انتخاب يک ماجراجوی سياسی که در عين حال از مشکلات جدی روانی رنج میبرد را بايد يکی از پيش زلزلههای زلزله سياسی بزرگتری که در پيش است ارزيابی کرد. حالات روحی رييس جمهور جديد ، انعکاس حالات روحی بخش بزرگی از رایدهندگان اوست که درماندگی خود را پشت پردهای از پرخاشجويی و انتظارات خرافی پنهان میکنند. در عين حال ، در لحظه حاضر تنها نيروی سياسی منضبط و دارای تشکيلات سراسری که بتواند بحرانها و انفجارهای آتی را هدايت کند نيروهای هوادار رييس جمهور هستند. اين نيروها مسلحاند، به جهت مالی بخوبی تامين میشوند و سلسله مراتب فرماندهی و اطاعت بی چون وچرا آنها را قادر میسازد با سرعت مسير حوادث را در جهت مورد نظر خويش پيش ببرند به گفته حزب مشارکت اين حزب پادگانی در فاصله سهشنبه تا جمعه يعنی تنها در عرض ٣ روز توانست نتايج دور دوم انتخابات را در جهت دلخواه خويش هدايت کند. اين حزب در مسير بازگشت ناپذير استقلال از اتوريته نهادهای سنتی قدرت در جمهوری اسلامی پيش میرود. غول از شيشه خارج شده است. کنترل آن تنها در گرو بسيج طبقه متوسط است و چنين امکانی فعلا اگر هم مسدود نباشد محدود است. روحانيت، تکنوکراتها و طبقه سياسی جمهوری اسلامی هيچيک از چنان وجههای برخوردار نيستند که بتوانند ميليونها نفر را بسرعت بر سر اهداف يا برنامه سياسی از هر نوعی بسيج کنند.
میخواهم توجه دوستان را به اين نکته جلب کنم که سرخوردگان از سياست بطور عمده همان طرفداران حکومت غير دينی و دمکراتيک هستند و در وجه عمده تحريمیها را در بر میگيرد که مفری برای بيان سياسی خواستهايشان نمیيابند و ناجوانمردانه عافيتطلب خوانده میشوند، زيرا حاضر نيستند مثلا نقش سازمان جوانان حزب مشارکت در جنبش دانشجويی را بازی کنند.
نقش سياست پيروی تا بحال به اين محدود شده که در مقابل گروههای تندرو به آقای معين رای دهد و بعد که معين رای نياورد سراسيمه به رفسنجانی رای دهد و حالا که هردو شکست خوردهاند چشم به بقايای شکست خوردگان دوختهاند تا مگر به اميد خدا با شکست تندروها دوباره ابتکار به دست ايشان بيفتد. پس از آن شايد عرصه محدودی از مشورت دهی به پيروان مشی پيروی اهدا شود. ترديد دارم که چنين آرزويی برآورده شود.
نقش مشورتی نيز تا بحال اينگونه اجرا شده که گفتهاند به مناسبتهای مختلف با آوردن اما و اگرهايی از کارهای ما پشتيبانی کنيد تا با هم قدرت را محاصره مدنی کنيم. سازمانتان در خارج بماند، خودتان يا همسرانتان به ايران بياييد. هييت نمايندگی سازمان امنيت با دسته گل به استقبال میآيند، بحث میکنند و سوالات و ابهامات باقی مانده ميان دو طرف برخواهد شد. اين تمام آن چيزی است که جناحهای معتدل تر حکومت اسلامی از تئوری عجيبالخلقه آزادی احزاب مشورتی که قبلا به استناد اظهارات آقای خاتمی توضيح دادم توانستهاند به کرسی بنشانند. ولی چه کسی میتواند اطمينان دهد که حتی همين سناريوی حقارتآميز تا کی تکرار خواهدشد.
نمونه درخشان توهمات پيروان مشی دنبالهروی در مصاحبهای است که هنوز در سايت اينترنتی اتحاد جمهوری خواهان موجود است. اين مصاحبه بدنبال اعلام نتايج دور اول انتخابات انجام شده است.
يکی از مصاحبه شوندگان به درستی از عوامگرايی در انتخابات ابراز نگرانی میکنند ولی تمايل مردم به آدمهای پرقدرت را برجسته میدانند. بديهی است ، در جايی که قشرهای سکولار و کمابيش دمکرات جامعه ايران بعلت نداشتن بيانگران سياسی خواستهای خود متشتت و غير فعال باشند، عوامگرايی و تمايل به چهرههای برجسته و پر قدرت و حتی مشکوک و شارلاتان افزايش میيابد. ديگری در همان مصاحبه از شيوه مدرن انتخابات ستايش میکند و از مردمی که عليرغم محدوديتها به انتخابات بشدت دستمالی شده اهميت دادند قدردانی میکند. گويا پديده انتخابات تجربه جديدی است که هنوز بايد جا بيفتد و اعتراض به دستمالی شدن آن جنبه ثانوی دارد و بايد به آينده محول شود.
نفر ديگری انتخاب مردم را عملگرايانه و خردگرايانه مینامد و بزرگوار ديگری شادمانی خود را از تحريم نشدن انتخابات و سعی مردم در مناسبترين انتخاب میستايد. ظاهرا ما با انتخابات رياست جمهوری در فزانسه سر و کار داريم نه با انتخابات ميهن اسلامی. آيا اين بزرگان يک هفته بعدتر هم به خود اجازه میدادند درباره انتخابات ايران چنين قضاوتی داشته باشند.
٢٧ دسامبر ٢٠٠٥
رامين معلم
------------
عنوان اصلی مقاله "انحطاط سياسی امروز مديون سياست زمين سوخته و تاکتيک پيروی است" بود كه كوتاه شده است.