يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ - Sunday 22 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 04.01.2016, 16:18

به بهانه نوشته آقای اشکوری

فرهنگ گفت‌وگو، از گریز تا سِتیز


مزدک بامدادان

آقای اشکوری بر خود دیده با منی که «دوست نادیده‌»ام خوانده است، سخنی مشفقانه براند. با خواندن همان بخش نخست نوشته ایشان صدای عُبید در گوشم پیچید که «قومی عجبند، که گر شفقتت‌شان با دوست چنین باشد، خدای شقاوتشان از دشمن بدور کناد!» 

راستی را چنین است که در سرتاسر نوشته ایشان تنها یک سخن نو یافت می‌شود و آنهم دشنام تازه‌ایست که آقای اشکوری به واژه‌نامه ناسزاهای خویش افزوده است: «متوهم». از این نکته «نو» اگر بگذریم، ایشان حتا به یکی از پرسشهای آمده در نوشته من پاسخ نداده و تنها به سخنانی پرداخته است که راستی یا ناراستی آنها هیچ گرهی از کار ما نخواهد گشود. حتا اگر سرتاسر گفته‌های آقای اشکوری در باره من درست باشد، بازهم درنخواهیم یافت آیا کار داعشیان ریشه در قرآن و سنت دارد، یا نه. و همچنین حتا اگر سخن ایشان راست باشد و به هنگام آوردن شعر مولانا واژه ابله را در پس ذهن خود نهان نداشته بوده باشد، بازهم از خواندن نوشته ایشان روشن نخواهد شد که ایشان در باره آیه قرآن که ناباوران را بی‌پرده و آشکار «ابله» می‌نامد، چگونه می‌اندیشد و پاسخش به «نجس» بودن مشرکان چیست.

برای آنکه از هرگونه کج‌فهمی پیشگیری کرده باشم، در همین آغاز ناگزیر از گفتنم که پرداختن به ایشان و دیگر نواندیشان دینی نه از آن رو است که اینان از جایگاه و ارج ویژه‌ای در سپهر اندیشه و پژوهش برخوردار باشند. سخن بر سر این است که پس از سی‌هفت سال سراسر رنج و شکنج و سیاه‌بختی و پَسرَفت که از سایه سر فرمانروائی اسلام بر میهن ما آوار شده است، گروهی می‌خواهند با آرایش چهره دین مبین زمینه بدبختیهای بزرگتری را برای آینده فراهم کنند. در این میان قرعه از آن رو بنام آقای اشکوری افتاده است، که ایشان در ناسزاگوئی و دشنام و خوارشماردن دگراندیشان و دگرباوران زبانی گشاده‌تر از دیگران دارد، واگرنه من در آینده گریبان آن دیگران را نیز خواهم گرفت.(۱)

خواندن نوشته آقای اشکوری ولی دستآورد دیگری نیز داشت و آنهم اینکه دریافتم گفت‌وگوی میان من و ایشان از آن رو بسیار سخت است، که خاستگاه دانشی و پژوهشی ما نایکسان است؛ ایشان پرورده «حوزه» است و من پرورده «دانشگاه» هستم. به‌دیگر سخن آنچه که نمی‌گذارد ما با یکدیگر سخن بگوئیم، نه درونمایه اندیشه‌ها و دانسته‌های ما، که بیش و پیش از آن راهی است که ما برای بدست آوردن آنها پیموده‌ایم. پس بد ندیدم برای ایشان و خوانندگان ویژگیهای اندیشه و نگاه و رفتار دانشگاهی (یا به‌زبان فرنگی آکادمیک) را از دیدگاه خود بازگویم، بدین امید که ایشان نیز نه در پاسخ من، که در راستای روشنگری، ساختار آموزش و پژوهش در حوزه‌های علمیه را بررسی کند و در پیش چشمان خوانندگان وانهد. ویژگیهای آکادمی یا دانشگاه چنین‌اند:

۱. دانشجو می‌تواند دیندار باشد یا بی‌دین، خداباور باشد یا ندانم‌گرا، ولی هنگامی که پای بر زمین دانشگاه می‌نهد، بایسته است که “ایمان” خود را در پشت در بر زمین نهد و با خود به درون نبرد. گزاره‌ای چون «ایمان بیاور تا بفهمی» (از نوشته آقای اشکوری است) شاید از پایه‌های آموزش حوزه علمیه باشد، ولی در دانشگاه جایی ندارد. دانشجوی زمین‌شناسی می‌تواند مسیحی باورمندی باشد که یکشنبه‌ها به کلیسا می‌رود، ولی اگر بر داستان آفرینش آمده در عهدعتیق “ایمان” داشته باشد و زمین را آفریده در شش روز بداند و نه فرآیند برآیش (۲) چندین میلیون ساله، آنگاه دیگر دانشجو نیست و «طلبه» است، مگر آنکه ایمانش را در پشت درب دانشکده زمین‌شناسی بگذارد. همچنین داروین مسیحی اگر ایمانش را با خود بدرون آکادمی می‌برد، هرگز نمی‌توانست یکی از بزرگترین پِنداره‌های جهان زیست‌شناسی را بیافریند. دانشجوی فیزیک باید بتواند در همان سال نخست همه پنداره‌های تاکنونی (برای نمونه تئوری نسبیت اینیشتین) را بزیر پرسش ببرد، داشجوی پزشکی باید بتواند داده‌های بنیادین کالبدشناسی را به چالش بگیرد و ... . سالها پیش یکی از استادان من در نخستین روز نخستین سال دانشگاه گفت: « آنچه که در این ترم می‌آموزید، بر پایه یافته‌های تاکنونی پژوهشگران است ولی کار پژوهش همچنان دنباله دارد و هر روز چیز دیگر و نوتَری می‌یابد. پس شگفت‌زده نشوید، اگر که من در ترم آینده همه آنچه را که امروز می‌آموزید، نادرست بخوانم و سخنی دیگر برانم. » بدینگونه است که ایمان، جایی در درون دانشگاه ندارد و در ستیز آشتی‌ناپذیر با پژوهش است. برای اینکه سخنم آشکارتر شود، نمونه‌ای می‌آورم که برای آقای اشکوری نیز آشنا باشد:

پرسمان ترور بدستور محمد:
گزاره یک: در سیره‌ها آمده است که محمد چندین بار فرمان به ترور داده است. گزاره دو: حدیث درست و راست و استواری در دست هست که در آن محمد ترور را در ستیز با ایمان می‌داند «الایمان قیدّالفتک، المؤمن لایفتک».

طلبه: از آنجا که حدیث راست و درست و استوار است، پس سیره‌نویسان دروغ می‌گویند، زیرا محمد (که فرستاده الله است) نمی‌تواند فرمان به کاری بدهد که خود آن را در ستیز با ایمان می‌داند.
دانشجو: در این باره با چند پیش-پنداره روبروییم: یک) هم سیره و هم حدیث نادرستند، پس تروری رخ نداده است. دو) سیره درست و حدیث نادرست است، پس ترور رخ داده است. سه) حدیث درست و سیره نادرست است، پس ترور رخ نداده است. چهار) هم حدیث و هم سیره درستند، پس ترور رخ داده است، زیرا محمد (که انسانی است مانند هر انسان دیگری) می‌تواند در آشکار سخنی بگوید و در نهان فرمان به کار دیگری دهد.

بنیاد پژوهش در حوزه علمیه بر «ایمان به راستکرداری و راست‌گفتاری محمد» بنا شده است. در دانشگاه ولی تنها «داده‌ها» (یا فکتها) سخن می‌گویند و برای محمد حسابی ویژه باز نمی‌شود.

۲. زبان گفتگو در دانشگاه از ناسزا بدور است. دانشجو در خرده‌گیری بر اِنگاشتها و پنداره‌های دیگران به آنان دشنام نمی‌گوید و اگرچه در بررسی درستی یا نادرستی سخنانشان هیچ گذشتی از خود نشان نمی‌دهد، ولی در گزینش واژه‌ها اندازه نگه می‌دارد و در پی خوارشماردن دگراندیشان نیست. آقای اشکوری در چند نوشته پیاپی‌اش واژگانی را در باره دگراندیشان بکار برده که فهرستی از آنها را در اینجا می‌آورم، تا ایشان اگر خواست برای خوانندگان بازگوید که این ادبیات و این روش گفتگو را در کودکی آموخته یا در حوزه علمیه قم فراگرفته است:
[هتاک، کینه‌ورز، چماقدار، جاهل، دروغگو، متوهم، هوچی، نفرت‌پراکن، بی‌اطلاع، خیال‌اندیش، مدعی، سورخ دعا گُم کرده، مار و مار کننده (؟)، ...]

در برابر این، اگر ایشان بتواند حتا یک نمونه در نوشته‌های من بیابد که در آن کسی را دشنام گفته باشم، بر من خواهد بود که هم از آقای اشکوری و هم از آن کَس هزاربار فروتنانه پوزش بخواهم، زیرا «دانشگاه» مرا آموخته است که زبان دشنام و ناسزا را نیز همچون ایمان با خود بدرون آکادمی نبرم.

۳. پیش‌زمینه آموزش و پژوهش «فروتنی» است. فروتنی یعنی خود را برترندانستن و آمادگی برای آموختن. جای استاد، دانشجو یا پژوهشگری که به دلگرمی تیتر آکادمیک‌اش دگراندیشان را ناآگاه بداند و خود را در جایگاهی ببیند که بتواند برای دیگران کارنامه بنویسد و به آنها نمره دهد، در دانشگاه نیست. شاید یک همسنجی نمادین میان دانشگاه و حوزه بتواند این سخن را آشکارتر کند. «استاد» در دانشگاه در سالنی که آمفی‌تئاتر نامیده می‌شود پائینتر از همه دانشجویان می‌ایستد و با آنان سخن می‌گوید، در جایی که آیت‌الله‌ها و حجت‌الاسلامها هزار سال است با نیوشندگان خود از فراز منبر سخن می‌گویند. پس همانگونه که شیمیدان بخش بزرگی از زندگی خود را در آزمایشگاه می‌گذراند و جراح در اطاق عمل، حجت‌الاسلام نیز زمان درازی از زندگیش را بر سر منبر و چندین پله بالاتر از زمین می‌نشیند و بدین خو می‌کند که با دیگران «از بالا به پائین» و با نگاهی خودبرتربینانه سخن بگوید. این نگاه را در سخنان تک‌تک کسانی که دست‌پرورده حوزه‌ها هستند، می‌توان دید. در همین راستا آقای اشکوری می‌نویسد با خواندن نوشته‌های من دیده‌ است که آگاهی چندانی از دین مبین ندارم و گفتاوردهایم از قرآن و سیره نه از سر پژوهش که به شیوه «کپی-پیست» است.

دانشگاه به من آموخته که در رویارویی با چنین سخنانی لبخندی بزنم و بگذرم ...

۴. دانشگاهیان از سخن گفتن در باره پدیده‌هایی که بیرون از تخصص و دانش آنها هستند، پیگیرانه می‌پرهیزند. درستترین بخش سخنان آقای اشکوری نیز در همین راستا است: «رعایت قواعد بازی گفت‌وگو و صلاحیت لازم برای اظهار نظر در هر حوزه‌ای مهم است و تعیین کننده. مثلا من که از فیزیک و ریاضیات چیزی نمی‌دانم، طبعا نمی‌توانم در این باب مدعی باشم و مهم‌تر نظریه‌پرداز باشم» پرسش ولی بر سر تعریف واژه «صلاحیت» است. از نگرگاه آکادمیک بهترین و درستترین کار آن است که انسان برای سخن گفتن در هر زمینه‌ای نخست دانش آن را در دانشگاه بیاندوزد. اگر این ویژگی (آموختن دانش اسلامشناسی در دانشگاه) را یگانه سنجه‌ پذیرفتنی برای «صلاحیت» بگیریم، نه آقای اشکوری صلاحیت دارد و نه من. برداشت من ولی این است که ایشان از آنجا که حجت‌الاسلام است و در حوزه علمیه طلبه بوده است، خود را «متخصص» بی‌ چون‌وچرای اسلام می‌پندارد و من و همه دیگرانی را که حوزه‌های علمیه را از درون ندیده‌ایم، «بی‌صلاحیت» می‌داند، چرا که نه «علم‌الحدیث» خوانده‌ایم و نه «علم‌الرجال»، نه «لُمعه‌دمشقیه» خوانده‌ایم و نه «شرح‌لُمعه» و از همه بدتر آنکه «تشریح‌الافلاک» و «بدایه‌الحکمه» و «شرح چغمینی» و «تبصرة‌المتعلمین فی احکام‌الدین» و «مختصرالمنافع» و «المکاسب» را نمی‌شناسیم!

ولی  صلاحیت در جهان مدرن و بیرون از حجره‌های حوزه علمیه در گرو «دانش» است و دانش تلاش آماجمند برای آگاهی است (۳) که تنها و تنها در سایه اندیشه آزاد و پرسشگری بی‌مرز فراچنگ می‌آید و بدینگونه آنچه که آقای اشکوری در حوزه علمیه آموخته است تنها به کار منبر و محراب می‌‌آید و از نگرگاه دانشگاهی همه چیز می‌تواند باشد، بجز «دانش» و از همین رو در گفتگوهای آکادمیک پشیزی نمی‌ارزد. پس از نگاه برون‌دینی و دانشگاهی صلاحیت من اگر از ایشان بیشتر نباشد، بی‌گمان کمتر نیز نیست، چرا که من اگرچه اسلام‌شناسی نخوانده‌ام، دستکم شیوه‌های مدرن پژوهش آکادمیک را در دانشگاه آموخته‌ام.
ولی اگر همین شرط (آموخته‌های حوزوی) را سنجه‌ای برای صلاحیت بگیریم، سخن مصباح یزدی و جنتی و خمینی و علم‌الهدی و احمد خاتمی را باید درستتر از سخنان آقای اشکوری بدانیم، زیرا اگر ایشان «حجت‌الاسلام» است، نامبردگان همه «آیت‌الله»اند. از آن گذشته ابوبکر بغدادی رهبر داعش به گفته اشپیگل آنلاین (۴) دانش‌آموخته دانشکده علوم اسلامی در دانشگاه بغداد است و بیگمان برای داوری در باره اسلام از صلاحیتی بسیار بیشتر از آقای اشکوری برخوردار است. و حتا از این هم اگر بگذریم، بر گردن آقای اشکوری است که به خوانندگان بگوید در کدام دانشگاه (یا حوزه علمیه) ایرا‌ن‌شناسی، دبیره میخی و زبان پهلوی خوانده است. گفتنی است که ایشان نه تنها سخنان شگفت‌‌انگیز و گاه خنده‌آوری را در باره تاریخ پیش از اسلام بر زبان می‌آورد، که در تارنمایش “کلاس تاریخ ایران باستان” برگزار می‌کند.

دانشگاه نه تنها دانش را به دانشجو می‌آموزد، که از او می‌خواهد کنکاش و پژوهش کند و بیش و پیش از هر چیزی پرسشگر باشد. از این روست که آموزندگان را در دانشگاه «جوینده» (دانشجو) و در حوزه «خواهنده»(طلبه) می‌نامند و این نه تنها یک همسنجی زبانشناسانه که بازگوگر درونمایه و ساختار این دو نهاد است (۵).

***
فهرست ویژگیهای دانشگاه را می‌توان همچنان دنبال گرفت، ولی به گمانم نیازی به این کار نیست و تا همینجا باید آشکار شده باشد که این رویاروئی قلمی، تنها یک درگیری میان مزدک بامدادان و یوسفی اشکوری نیست، درگیری میان دانشگاه است و حوزه، میان پرسشگری و ایمان، میان پژوهش و اعتقاد. در یکسو کسانی ایستاده‌اند که نه تنها باورهای دیگران، که دانسته‌های خویش را نیز به چالش می‌گیرند و در سوی دیگر کسانی که بر آئینه درخشان باورها و دانسته‌هایشان از هزاروچهارسد سال پیش تا کنون غباری ننشسته است.

همانگونه که در آغاز آوردم آقای اشکوری به بخشهایی از سخنان من پرداخته است که درستی یا نادرستی آنها اندکی از ارج پرسشهای من نمی‌کاهد. خوانندگان تیزبین و هوشمند در پیامهایشان در زیر نوشته ایشان نشان داده‌اند که جایگاه پرسشگری راستین را نیک می‌شناسند و ارج می‌نهند و بدینگونه به مِهر از بار من کاسته‌اند. با این همه گریزی چند بر گوشه‌هایی از سخنان ایشان تهی از هوده نخواهد بود:

آقای اشکوری بر آن است که من دارای یک «تفکر ذات‌گرایانه افراطی» هستم و اسلام را دارای «ذاتی ثابت» می‌دانم، زیرا از «چهره راستین اسلام» سخن گفته‌ام. سخن ایشان نادرست است و این آقای اشکوری و هم‌اندیشانش هستند که اسلام را دارای گوهری یگانه و جاودانی می‌دانند، هنگامی که رفتار داعش و طالبان و القاعده و بوکوحرام و الشباب و سردمداران جمهوری اسلامی را در ستیز با «روح تعالیم عالیه اسلام» می‌دانند و برآنند که تنها خوانش درست از اسلام همان است که آنان می‌گویند. بوارونه ایشان من بر آنم مادر من که آزارش در سرتاسر زندگانی به کسی نرسید و نماد مهر و نیکی و بزرگواری بود، به همان اندازه مسلمان بود که آقای اشکوری و مصباح یزدی و ابوبکر بغدادی و خامنه‌ای و ملا عمر و بن‌لادن مسلمانند. همه سخن من با این مسلمانان نواندیش بر سر این است که بپذیرند از دل اسلام و قرآن می‌توان هم بمانند مادر من «صدق» و «احسان» و «رحمت» بدر آورد و هم بمانند البغدادی و خامنه‌ای کشتار و شکنجه و سرکوب و فروش بردگان را. از نگاه آکادمیک همه این برداشتها، در کنار قرآن و سنت و سیره و صحاح و تاریخ و دستآوردهای جامعه اسلامی در هزاروچهارسد سال گذشته با هم و یکجا «چهره راستین اسلام» را می‌سازند. همه فریاد من و ما بر سر این است که نواندیشان هر آنچه را که زشت و ناهنجار و انسان‌ستیزانه است، اسلامی نمی‌دانند و تا کنون ندیده‌ام که یکی از آنان به اندازه نوک سوزنی بر قرآن و محمد و علی خُرده بگیرد و همه برآنند «اسلام بذات خود ندارد عیبی / هر عیب که هست از مسلمانی ماست». این برخورد، بهترین نمونه «ذات‌گرائی افراطی» است.

هنگامی که گفته می‌شود ستیزه‌جوئی و سرکوبگری در اسلام نهادینه است، نواندیشان می‌گویند ما اسلام نداریم و اسلام‌ها داریم. ولی هنگامی که خودشان اسلام را دین آشتی و «رحمت» می‌خوانند، یا خرده‌گیرن را اسلام‌ستیز می‌نامند، دیگر سخن از اسلامها نیست و نمی‌گویند کدام اسلام رحمانی است و ستیز با کدام اسلام کاری زشت و ناروا است.

همچنین ایشان در باره «مانندگان اشکوری‌ها و گنجی‌ها و کدیور‌ها و ... هزاران‌هزار در تاریخ هراسناک این دین مبین پدید آمده و گُم گشته‌اند» سخنانی بر کاغذ رانده که من از اندریافتشان ناتوانم. همه سخن من این بوده است که اشکوری‌ها و گنجی‌ها و کدیور‌ها (یعنی کسانی که بجای گفتگو به دشنامگوئی روی آورده‌اند) در تاریخ اسلام آمده و رفته‌اند و اگر نامی از خود بجای گذاشته‌اند، همانا هنگامی که دست به شمشیر برده‌اند. این سخن من نه آنگونه که ایشان نوشته است پیوندی با “غزالی‌ها و بوعلی‌ها و ابن‌رشد‌ها و مولوی‌ها و ابن‌عربی‌ها و حافظ‌ها و سعدی‌ها” دارد (که نزدیک به همه آنان برخاسته از جغرافیای ساسانی و میراث‌خوار فرهنگ و اندیشه ایرانی بودند و حتا یک تن از آنان زاده و پرورده خاستگاه اسلام [مکه و مدینه] نبود) و نه به شمار یک‌ونیم میلیاردی مسلمانان (که بخش بسیار بزرگی از آنان خواندن و نوشتن نمی‌دانند تا از “تعالیم عالیه اسلام” بهره‌مند شوند و شمار کسانی از آنان که قرآن را خوانده باشند، بگونه‌ای شرم‌آور ناچیز است). سخن من بسیار ساده است: «دشنام‌دهندگان و ناسزاگویان در تاریخ با نام آمده و بی‌نشان رفته‌اند». کژفهمی گزاره‌ای به این سادگی برای من دریافتنی نیست.

***
اشکوری‌ها و گنجی‌ها و کدیورها و سروش‌ها و مانندگان آنها می‌توانند خوانش «رحمانی» خود از اسلام را بپرورانند و در میان امت مسلمان گسترش بدهند و تا بدینجا کسی را با آنان کاری نیست. ولی باید بدانند هنگامی که بخواهند با نمایاندن چهره‌ای دروغین از اسلام زمینه‌ساز سیه‌روزی‌های تازه‌ای برای ایرانیان شوند، گریزی از رویارویی با آزاداندیشان و روشنگران نخواهند داشت و همه کسانی که بر روزگار مردم بخت‌برگشته ایران دل می‌سوزانند، در برابر این فریب بزرگ سینه سپر خواهند کرد.

اسلام‌گرایان چه نواندیش باشند و چه کهنه‌پرست، باید بیاموزند چه به هنگام گریز و چه در گاه سِتیز پیش از نگاشتن و سخن گفتن در باره دگراندیشان و دیگرباوران زبان در کام گیرند و در گزینش واژگان اندازه نگه‌دارند و اگر پس از این همه سال زندگی در دارالحَرب و سرزمین کافران از پذیرش فرهنگ گفتگو می‌هراسند و تن به آئینها و منشهای جهان مدرن نمی‌دهند و برآنند که قرآنشان «رهنمود و روشنگر هرچیز»ی است (۶)، دستکم گوش بفرمان الله‌شان باشند که می‌گوید: «وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ ... / و كسانى را كه جز الله را مى‏خوانند، دشنام ندهيد ... الانعام ۱۰۸»‌

خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران‌زمین بدور دارد
مزدک بامدادان
mbamdadan.blogspot.com
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

————————-
۱. نمونه دیگری از این برخورد نوشته‌ای‌ست از من بنام “اکبر گنجی و اسلامش” که اگرچه سخنان گنجی بهانه نگاشتن آن بوده است، ولی درونمایه آن همسنجی سه دین بزرگ ابراهیمی با یکدیگر و بررسی گنجایش آنها برای پیرایش بود. بنگرید به:
http://mbamdadan.blogspot.com/2011/04/1.html
۲. برآیش برابرنهادی بسیار گویا و هوشمندانه برای “تکامل” یا اوولوسیون است که آن را با سپاس بی‌کران از آقای ابراهیم هرندی به وام گرفته‌ام.
http://mbamdadan.blogspot.de/2015/10/7.html
۴. http://www.spiegel.de/politik/ausland/abu-bakr-al-baghdadi-das-leben-des-is-anfuehrers-a-1019227.html
۵. واژه لاتینی استودنس (studens) نیز به چم “تلاشگر” است.
۶. ... وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ / ... و اين كتاب را كه روشنگر هر چيزى است و براى مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگرى است بر تو نازل كرديم. النحل، 89

نظر خوانندگان:

■ نویسنده گرامی، جناب بامدادان از توجه شما سپاسگزارم. در تعریضه‌ام، به هیچ عنوان قصد ورود محتوایی به بحث را نداشتم و هم اینک نیز ندارم، همینقدر خواستم بگویم روا نیست که به بهانه اینکه آن دیگری به جای دلیل و استدلال، اهانت می ورزد، بحث را از مسیر اصلی که همان گفتگوی اندیشه ورزانه است، به مسیر انحرافی هدایت کنیم. چه در این صورت، کنایه و اهانت از هر دو سو دیده می شود. پس بهتر است مجال بحث را به بازنمودن توهین‎ها تلف نکنید.
اما در ادامه گفتار نوشته‌اید: «آنچه که در حوزه آموخته می‌شود، برای راهنمائی مسلمانان مؤمن است و نه برای به چالش گرفتن بنیاد دین.» و لابد به همین دلیل آن آموزه ها را بی ارزش می دانید: «دانسته‌های درون‌دینی در پژوهشهای برون‌دینی هیچ ارزشی ندارند». پیشنهاد می کنم بند چهارم نوشته تان را یک بار دیگر بخوانید، بحث بر سر مقایسه دانسته های درون دینی و برون دینی نبود، بحث بر سر صلاحیت اظهار نظر بود، و ...
خداکند در اثر اصرار و الحاح بر مواضع قبلی تان دچار این غفلت و نسیان نشده باشید؛ وگرنه دریغ از نویسنده صاحب قریحه و خوش قلمی چون شما که ... آن نویسنده قرون و اعصار گفت: فضل جای دیگر نشیند ...
پس از تحریر: لطفا متن یادداشت را به سلیقه خودتان حذف و اصلاح نفرمایید. نویسنده این یادداشت، برای یادآوری نوشته است، نه نامجوست، و نه داعیه دار سخن و از این که یادداشت‌اش را نخوانید، یا نپسندید پروایی ندارد، اما حذف و ... نفرمایید که دستبردن در نگارش یا فکر و بیان دیگران، ستودنی نیست.
ارادتمند: «هم میهن»

■ هم‌میهن گرامی،
اگرچه دشنام دانستن واژه “پشیز” برداشتی بسیار شخصی و گزینشی است، ولی اگر شما در آن دشنامی چون “جاهل” و “چماقدار” و “هتاک” و “متوهم” و ... می‌بینید، من از شما و آقای اشکوری نه هزار بار که هزاران بار فروتنانه پوزش می‌خواهم. به هر روی خوانندگان دیگری هم هستند که برداشت شما را ندارند.
با اینهمه از این سخن که دانسته‌های درون‌دینی در پژوهشهای برون‌دینی هیچ ارزشی ندارند، کوتاه نمی‌آیم، زیرا آنچه که در حوزه آموخته می‌شود، برای راهنمائی مسلمانان مؤمن است و نه برای به چالش گرفتن بنیاد دین. شما در حوزه سالیانی چند را در شناخت “شکیّات نماز” سپری می‌کنید، ولی واژه‌ای در باره “شک در وجود خدا” یا “شک در نبوت محمد” و “ولایت علی” نمی‌شنوید، و آن بخش از آموزه‌های حوزه که به این پرسشها می‌پردازند، برای پاسخ دادن به “شکاکان، کافران، ملحدان و دیگرباوران” ساخته شده‌اند و نه برای پژوهش در باره بنیادهای دین از نگاه پرسشگرانه. بسیار جای افسوس است، اگر که براستی «بسیاری از خوانندگان این صفحات، دانش‌های پایه مورد بحث را بهتر از نویسندگان و مدعیان بدانند و سکوت کنند» کار چنین کسانی یاری رساندن به ناآگاهی و نادانی است.

■ جناب بامدادان گرامی که بر یادداشت کوتاهم ذیل عبارت «هم میهن گرامی ...» پاسخی فراهم آورده‌اید، توجه شما را به توضیحات زیر جلب می‌کنم.
پشیز به معنای کم ارزش و ناچیز است و با توسع معنایی می‌توان آن را نارسا و ناکافی شمرد، اما کاربرد این واژه اهانت آمیز است، و دور از شأن متنی که خود را ملتزم به برخوردی از نوع آکادمیک می‌خواند. مانند بتمرگ و بفرماست، اگر باور ندارید، ادامه‌ی گفتگو همان حکمی را پیدا می‌کند که درباره‌ی گفتگو با نواندیشان مسلمان فرموده‌اید. یا باید بپذیرید که معنای واژه در کاربرد آن مشخص می‌شود و در آن صورت به قضاوت خوانندگان احترام بگذارید و یا این که، به مرجعیت فرهنگ های لغت، به ویژه فرهنگ های واژگان و تعابیر زبان گفتگویی گردن بسپارید. نخواهید شما را در همه زمینه ها از لغت شناسی، دین شناسی، ایدئولوژی شناسی و ... مرجع بشمارند خوانندگان نوشته های تان. چون فرموده بودید: «اگر ایشان بتواند حتا یک نمونه در نوشته‌های من بیابد که در آن کسی را دشنام گفته باشم، بر من خواهد بود که هم از آقای اشکوری و هم از آن کَس هزاربار فروتنانه پوزش بخواهم»
نوشته‌های شما مملو از این نمونه هاست. یادآوری نمودم تا بدانید و بدانند که خوانندگان صفحات وب، از نوع اخفش‌اش نیستند، تا کاربدستان صفحات هرچه خواستند و پسندشان بود بازگذاری کنند و باورشان بردارد که هرچه بگویند دیگران به روی چشم می گذارند. باور کنید بسیاری از خوانندگان این صفحات، دانش‌های پایه مورد بحث را بهتر از نویسندگان و مدعیان می دانند و سکوت می‌کنند.

■ از این که بر هر نوع اندیشه ایراد بل ایراد اساسی وارد است نمیشود چشم پوشی کرد بنا براین برای هرکسی امکانات فراوان هست که این ایرادات بیان کند وتا ابد هم ادامه یابد ولی اینکه این اندیشه را چه گونه میتوان د رست بکار گرفت؟ وآیا قابلیت بکار گیر ی درست را دارد یا نه؟ این نکته که هدف اولیه ادیان همین که امروز می‌بینیم بوده یانه را چگونه جواب دهیم؟ انکار هدف اولیه که میتوانسته در خدمت بهبود مردم زما ن خودش بوده است کار آسانی نیست. بنابراین انرژ ی خود را برای چگونگی استفاده از آ نچه وجود دارد در خدمت به بشریت بکار گیریم. جناب بامدادان باتوجه به اینکه حتی از علوم دقیقه هم بداستفاده شده و هنوز میشود نباید نتیجه گرفت که پس این هم غلط است، کار درستی نیست . انرژی هسته‌ای که کشف آن یکی از شاهکار های بشری است در بمباران هیرو شیما و ناکازاکی باعث مرگ انسان‌های زیادی شد پس نظریه هسته‌ای غلط است؟ نظریه های علوم انسانی با نظریه های علوم دقیقه قابل مقایسه نیست زیرا پارامتر های علوم دقیقه معدود و محدود ولی پارامتر های علوم انسانی بسیار زیاد است. بنابراین وقتی در علوم دقیقه با خطاهای زیادی روبرو هستیم در علوم انسانی خطا ها، خود بخود خیلی خیلی بیشتر خواهد بود باید همچنانچه علوم دقیقه دائم بروز میشود باید علوم انسانی هم بروز شود همچنانچه امروز برای انجام کارها، از وسائل هزار سال قبل استفاده نمیکنیم نباید برا ی حل مسائل انسانی امروز هم از گفته های هزار سال قبل استفاده کنیم.
وقتی آقای اشکوری قبول دارند که پیغمبر و ائمه بی‌گناه نیستند یعنی حتما خطا کرده‌اند برای هر نوع اشکال و ایراد راه را باز گذاشته‌اند بیائیم دست بدست هم دهیم و دین را مسئله فردی بدانیم، دین را سلیقه و ذائقه فردی بدانیم، دین را از حوزه اداره دنیا خارج کنیم که مفید بحال بشریت است وگرنه موسی و عیسی و محمد محمد علی باب و هر انسان تقدیس شده به چوب و فلک ببندیم، نه تنها مشکلی را حل نمیکند بل کاری است عبث.
مردم عادی ویا هر آ دمی هر طور دلشان میخواهد عبادت کنند از زردشت یا موسی یا عیسی یا محمد و یا هرکس دیگر برای عبادات و رفتن به بهشت و نه رفتن به جهنم پیروی کنند و نخواهند که دیگران را هم با خودشان به بهشت ببرند ویا جلو رفتن دیگران به جهنم را بگیرند . من چنین می فهمم که اکثریت کسانی که در گیر بحث های نظیر آقایان اشکوری و بامدادان میشوند نیت آنها پاک است ولی چه بهتر که تلاش کنند دین را از حوزه مسائل فردی بیرون نیاورند و به حوزه امور دنیوی وارد نکنند. در تاریخ می بینیم که پیشرفت و تعالی و ترقی در ٰعالم بشریت وقتی ایجاد شده است که دین را مربوط به امور اخروی دانسته‌اند ودر اداره امور دنیوی دخالت نداشته است.

■ آقای اعتمادی گرامی، با سپاس از پیام شما.
اگرچه روی سخن من با آقای اشکوری است، ولی نگاه من به گروهی است که بنام “نواندیشان دینی” در سپهر سیاسی ایران سرگرم کُنشگری هستند. اینکه آیا در سخنان آقای اشکوری چیز درستی هم هست یا نه، پرسش این نوشتار نبوده است و من آگاهانه از درگیر شدن با سخنانی که روند گفتگو را به بستر دیگری می‌اندازند، پرهیخته‌ام. سخن بر سر این است که این هم‌میهنان از سویی دم از اسلامی می‌زنند که پیامش “رحمت” است، از دیگر سو هر آنکس را که باور دیگری در اینباره داشته باشد جاهل و هوچی و چماقدار و متوهم و هتاک و دروغگو می‌نامند. این چگونه رحمتی است؟ اگر من گفته‌ام دانسته‌های آقای اشکوری در یک گفتگوی آکادمیک (برون‌دینی) پشیزی نمی‌ارزد، بدین معنی نیست که ایشان “بیسواد” است. به همان اندازه دانسته‌های من از اسلام نیز در یک گفتگوی درون‌دینی به پشیزی نمی‌ارزد. سخن بر سر این است که آقای اشکوری تا جایی که من دریافته‌ام کسانی چون من را دارای “صلاحیت” برای سخن گفتن در باره اسلام نمی‌داند. واگرنه من ترسی از پذیرفتن نادرستی سخنانم ندارم، همانگونه که در نوشته پیشین خود از ایشان پوزش خواسته‌ام. ولی آیا در جهان پندار هم می‌توان انگاشت که آقای اشکوری برای ناسزاهایی که بدیگران داده است از آنان پوزش بخواهد؟ سرافراز باشید.
احمد گرامی، با درود!
سخن شما درست است و گفتگوی من با آقای اشکوری (که گفتگو نبود و از سوی من پرسش و از سوی ایشان پند و اندرز “مشفقانه” بود) از سوی من پایان یافته است، زیرا من کار خود را پرسشگری می‌دانم و برآنم که ما تازه در آن بازه از تاریخ فرهنگی خود هستیم که در آن باید یاد بگیریم “چگونه بپرسیم”، تا از رهگذر آن بتوانیم پای در بازه “روشنگری” بگذاریم. شادمانم از اینکه این پرسشها از سوی خوانندگان ارجمندی چون شما پی‌گرفته می‌شوند. از این پس درآویختن من به اسلام تنها در راستای پرسشگری خواهد بود و درگیری‌ام با آقای اشکوری تنها از آن روبود که ایشان «زبان دشنام در کام شَرم گیرد و اندازه نگهدارد».
شادمان باشید

■ جناب بامدادان در انتهای مقاله شان اورده‌اند كه در برابر ....... سینه سپر خواهند كرد. ایراد من هم به این مفهوم بود. اول كه سینه سپر كردن مفهوم اكادمیك نیست و چند مقاله نوشتن در یك سایت سینه سپر كردن حساب نمیشود. جناب بامدادان میتوانست برای اكادمیك ماندن بحث بنویسد كه در اینده هم در برابر...... به نوشتن مقاله خواهد پرداخت  در مورد ماهیت بحث ، تنها نتیجه‌ای كه از این نوع مقالات میشود گرفت این هست كه تا زمانی كه اكثریت مسلمانان دنیا از اسلام برنگردند اوضاع ما بر همین منوال خواهد بود و به هیچ كجا نخواهیم رسید و از انجایی كه چند قرن طول میكشد تا اكثریت مسلمانان نامسلمان شوند پس باید همین وضع را تحمل كرد. نتیجه سیلسی تحقیقات آكادمیك جناب بامدادان این هست كه آخوندها صرفا به دستورات دین مبین اسلام عمل میكنند كه این البته عین حرف طلبه‌های حوزه علمیه هست، آنها هم میگویند كه آخوندها فقط دستورات دین مبین را انجام میدهند از جهت آكادمیك بد نیست بدانیم كه اندونزی و بوسنی هم مسمان هستند ولی نه وضع سیاسی آنها و نه وضع اجتماعی آنها هیچ شباهتی به وضع مسلمانان خاورمیانه ندارد و در آخر، آنهایی كه سنشان بالای پنجاه هست حتما یادشان میاید كه جلو دانشگاه به جای بحث در مورد مسائل مهمتر همیشه مجبور میشدیم با حزب الهی‌ها بحث كنیم كه خدا وجود دارد یا نه. حالا بعد از ٤٠ سال شما میخواهید حزب اللهی ها را مجبور كنید كه در مورد اسلام بحث كنند، یك بنده خدایی گفته بود تاریخ تكرار میشود دفعه اول تراژدی است و دفعه دوم.....
پوینده

■ آقای بامدادان با سلام
به نظر من و همانطور که خود شما اشاره کرده‌اید برای یک گفتگوی جدی با نو اندیشان مسلمان که ضروری است بهتر است از مسائل حاشیه‌ای اجتناب کرد و مستقیماً سوالات را مطرح نمود. پیشنهاد من اینست که شما نوبت آینده صرفنظر از اینکه آقای اشکوری چه پاسخی به نوشته حاضر میدهند فقط از ایشان چند سوال کنید، به عنوان مثل بپرسید که آیا ایشان مشرکان را نجس میدانند یا خیر و اگر نمیدانند جواب ایشان به مراجع تقلید چیست.
ارادتمند، احمد

■ ضمن تشكر از شما آقای بامدادان بخاطر مطالبی كه مطرح میكنید كه سوْال بسیاری از ایرانیان است و همچنین تشكر از آقای اشكوری كه جوابگویی میكنید لازم میدانم مطالبی را خدمت هر دو عرض كنم.
اولا علیرغم اظهار هر دو شما بزرگواران جو احترام و بحث متمدنانه بر نوشته های شما حاكم نیست. دیگری را به كم اطلاعی یا بیسوادی متهم كردن و گوشه و كنایه هایی از این قبیل سطح گفتگو را پایین میاورد. همچنین متهم كردن دیگری به اینكه اگاهانه قصد فریب مردم را دارد توهین به مردم و خوانندگان مقالات شما میباشد. شما مطالب خود را با ادب و احترام عنوان كنید و اجازه بدهید خوانندگان خود قضاوت كنند.
قبول كردن اشتباه از اصول اولیه یك بحث سازنده میباشد. اقای بامدادان ایا در مقاله اخیر اقای اشكوری هیچ مطلب و یا ایراد درست و بجایی مطرح نشده كه مورد قبول شما باشد؟ اقای اشكوری ایا همانگونه كه بعضی از خوانندگان نوشته‌اند شما نمیتوانید چند مورد از اشتباهات پیامبر اسلام و سایر اءمه را عنوان كنید تا خوانندگان به صحت ادعای جنابعالی در مورد دید انتقادی به پیغمبر ، لااقل در بعد سیاسی، اعتقاد پیدا كنند؟ توجه داشته باشید كه هدف این گفتگو قبل از اینكه متقاعد كردن طرف مستقیم ان باشد توضیح افكار شما برای خونندگان این مقالات است كه تعداد انها بسیار بیشتر از یك نفر است. لطفا به بحث مودبانه خود ادامه دهید. خوانندگان از شما بسیار می‌آموزند.
محمد اعتمادی

■ آقای پوینده عزیز، به نظر من بحث آقای بامدادان با آقای اشکوری عین بحث و برخورد با دست‌اندرکاران جمهوری اسلامی است، نه به این دلیل که آقای اشکوری هم دوره‌ای جزو این دست‌اندرکاران بوده بلکه از اینرو که ایشان با تن زدن از گفتگوی جدی، همین امروز عملا مدافع اسلامی است که در حوزه عمومی با تمام قوا دخالت دارد. ایشان گفتگو در رفتار سیاسیِ محمد و علی را با این کلی‌گویی که آن‌ها در این حوزه “معصوم” نبودند و قابل نقدند درز می‌گیرد. حال آنکه آقای بامدادان اساس بحثش دخالتی است که اسلام با آموزه‌های قرآنی‌اش از طریق جمهوری اسلامی (از آقای خامنه‌ای گرفته تا تمام نمایندگان سابق و فعلی مجلسین‌اش، دادگاه‌های انقلابش و ...)، داعش، بوکوحرام و ... در تمام ارکان زندگی مردم نه تنها در کشورهای مصیبت‌زده اسلامی بلکه در همه دنیا مرتکب می‌گردد و تا به حال نتیجه‌ای جز تیره‌روزی دربر نداشته است.
از آقای اشکوری انتظار می‌رود که اتفاقا ایشان ریشه این مصائب و گرفتاری‌ها را با دانسته‌های اسلامی‌اش بهتر از دیگران به نمایش و در بوته نقد بگذارد و نه اینکه برآن‌ها سرپوش گذاشته و تلاش دیگران را هم با دشنام‌های حوزوی پاسخ دهد.
حمید

■ آقای قنبری گرامی، من هم مانند شما بر این باور هستم که انسان‌ها هنوز راه بسیار طولانی‌ای را در پیش دارند که بخواهند بند ناف خود را از ادیان به ارث رسیده آزاد کنند. نه تنها ایرانیان بلکه اکثریت قریب به اتفاق مردم جهان دین‌باور هستند. با وجود این، بدون گفتمان‌های برون‌دینی، ادیان توانایی اصلاح خود را نداشته‌اند. گفتمان‌های درون‌دینی همیشه وجود داشته‌اند بدون آن که اصلاحات چشم‌گیری در ادیان بوجود آورند. در حالی که با آغاز دوره‌ی روشنگری و آغاز گفتمان‌های برون‌دینی بود که روند اصلاح‌گری در مسیحیت آغاز شد (این یک تجربه تاریخی است) و از درون مسیحیت اصلاح‌گران قدرتمندی برخاستند.
بحث و گفتمان با آقایان اشکوری، سروش، باقی و غیره بدین معنی نیست که مسئولیت‌ تاریخی «اسلام» یا هر چه به نام اسلام رخ می‌دهد به گردن آن‌هاست [حتا به گردن خمینی و خامنه‌ای هم نیست]. اصلاً چنین نیست! مسئولیت سیاسی، چیز دیگری است. در این جا لازم به گفتن است که فاصله‌ی واقعی درونی (ضمیر ناخودآگاه تاریخی) من ایرانی دین‌ناباور با نامبردگان بالا عملاً نزدیک به صفر است، به اصلاح چه بخواهم و چه نخواهم ما با هم خویشاوند روانی هستیم. اگر بخواهم بدون رودربایستی سخن بگویم، سخن گفتن با امثال اشکوری‌ها، مانند گفتگو با خود من در آینه است. از این رو، هر توهینی که در این جا، از جانب هر کس که صورت بگیرد، به اصطلاح مانند تف سر بالاست.
ولی آغاز هر چیزی دشوار است. من مطمئن هستم که این گفتمان‌ها سرانجام ناهمواری‌های مقدماتی را پشت سر خواهند نهاد و شکل مناسب خود را خواهند گرفت. به امید آن روز.
شاد و تندرست باشید، بی نیاز

■ ۱) آقای پوینده گرامی،
فروکاستن دشواره‌های فرهنگی و سیاسی سرزمین ما به این یا آن سیاستمدار یا حکومت، ما را به جایی نخواهد رساند. در تارنگار من “همستگان” و همچنین در بایگانی ایران‌امروز بیش از ۱۵۰ نوشته از من هست، که در آنها هم به دین پرداخته‌ام، هم به سیاست، همه به تنشهای قومی و هم به حقوق شهروندی. تا جایی که به علی و محمد و قرآن بازمی‌گردد، اینها در ژرفای اندیشه ما خانه کرده‌اند و بخشی از ناخودآگاه تاریخی و فرهنگی ما هستند و برماست که با آنها روبرو شویم. شاد باشید
۲) هم‌میهن گرامی که بخشی از نوشته من را «توهین به حوزه یا طلبه» دانسته‌اید، اینکه من گفته‌ام دانسته‌های ایشان بکار منبر و محراب می‌آید، برای گوشه زدن به ایشان نیست. یک روحانی در حوزه علمیه آموزش می‌بیند تا مردم را با دین‌شان آشنا کند و از نگرگاه درون‌دینی به پرسش‌های آنان پاسخ دهد. برای نمونه اگر مسلمانی بخواهد بداند آیا بهره بانکی با «رباء» یکی است یا نه، نمی‌تواند پاسخ خود را در دانشگاه بیابد.
او باید به پای منبر یک روحانی برود و از او بپرسد آیا بهره بانکی با آموزه‌های اسلامی سازگار است یا نه. آنچه که آقای اشکوری و دیگر طلبه‌ها در حوزه می‌آموزند، بکار پژوهش در باره اسلام نمی‌آید و از این نگر «”پشیزی نمی‌ارزد»، زیرا پیش‌شرط طلبه بودن باور به یگانگی الله و پیامبری محمد است و اینکه قرآن سخن الله و علی جاینشین برحق محمد است. اگر کسی به این سخنان ایمان نداشته باشد، جایش در حوزه نیست. من در نوشته‌ام نمونه‌ای آوردم تا سخنم را بازتر کنم، ولی گویا از پس این کار برنیامده‌ام.
در همان نمونه «ترور در اسلام» دانسته‌های طلبه بکارش نمی‌آیند، زیرا او بدین ایمان دارد که محمد از آنجا که فرستاده خداوند است، نه می‌تواند دروغ بگوید و نه اهل نیرنگ و فریب است. پس بود و نبود این دانسته‌ها چیزی را در کار پژوهش دگرگون نمی‌کند، چرا که طلبه حوزه علمیه پیشاپیش می‌داند حق چیست و ناحق چیست. تندرست باشید.
۳) قنبری گرامی، به گمان من هم جهان جای بهتری برای زندگی همگان خواهد بود، اگر که مسلمانان به اسلام «رحمانی» روی بیاورند و جهاد و شهادت و قتال و اضربو را به کناری نهند. به گمانم دیدگاه خود در این باره را آشکار و بی‌پرده در پایان نوشته‌ام آورده‌ام. درگیری من با این دوستان نواندیش برای دو چیز است:
نخست آنکه آنان دگراندیشان را نادان و جاهل و دروغگو و متوهم و دچار بیماری «اسلاموفوبی» (اسلام‌هراسی) می‌دانند، و دو دیگر آنکه آنان با برجسته کردن بخشی از اسلام در پی باوراندن این سخنند که از اسلام جز نیکی و آشتی و دوستی و مهر بیرون نمی‌آید. کار آنان مانند پزشکی است که به بیمارانش نمی‌گوید خوردن داروی پیشنهادی او در کنار کمکی که به درمان بیماری می‌کند، چه آسیبهایی به تن بیمار می‌زند.
و دیگر اینکه همسنجی اسلام با آئین مسیح از ریشه نادرست است و ما هرگز نخواهیم توانست گام در راهی بنهیم که اروپائیان پیمودند. در این باره می‌توانید جستار سه بخشی من بنام «اکبر گنجی و اسلامش» را در تارنگار همستگان بخوانید، که در آن سه دین بزرگ سامی را از نگرگاه پیامبر، گسترش و کتاب آسمانی با هم سنجیده‌ام و نشان داده‌ام چرا پیرایش اسلام اگر نگوییم ناشدنی، دستکم بسیار دشوار است.
http://mbamdadan.blogspot.de/p/blog-page_9390.html
شادکام باشید

■ ایران و ایرانیان نمی‌توانند به راحتی اسلام را کنار بگذارند و از شرش راحت شوند. غربی‌ها هم نتوانستند چنین کنند. اینجا طرف شما تنها آخوندها و انواع دین‌ورزان نیستند، بلکه میلیون‌ها مردم دین‌باور است. غربی‌ها راه اصلاح دین را در پیش گرفتند و مشکل خود را با دین به عنوان مانع توسعه حل کردند. ایرانی‌ها نیز راهی جز این در پیش ندارند. بهترین مصلحان دینی هم از درون خود گفتمان دینی برخواسته‌اند. اصلاح ‌دینی در ایران نیز باید به کمک امثال آقایان منتظری، باقی، اشکوری و کدیورها صورت گیرد. ای کاش همه آیت‌الله‌ها مانند آقای منتظری و  همه حجت‌الاسلام‌ها مانند آقای اشکوری می‌بودند آنگاه ما مشکلی به نام دین اسلام به عنوان مانع در برابر توسعه ایران نداشتیم. بعضی وقت‌ها در بحث‌ها مسائل را قاطی می‌کنیم و مقصود فراموش می‌شود و سوءتفاهم ایجاد می‌شود.
با تشکر قنبری

■ آقای پوینده گرامی، گمان می‌کنم که در این جا دچار یک خطا شده‌اید. تمامی بحث ها با اشکوری‌ها و دینداران نه بر سر «سیاست‌های جمهوری اسلامی» - که امری شناخته شده است- بلکه یک موضوع تاریخی - پژوهشی است درباره اسلام. حتا اگر همین فردا جمهوری اسلامی جای خود را به یک جمهوری دموکراتیک اسلامی بدهد، هنوز مسئله اسلام، وحی، محمد، علی و ... را باید روشن کرد که آیا آن گونه بوده‌اند که روایات اسلامی به ما انتقال داده اند یا باید تاریخ اسلام را از نو پژوهش کرد. هنوز پس از سه سده از روشنگری در اروپا، پژوهش ها درباره ی مسیحیت به پایان نرسیده است. یا همین چند سال پیش بود که باستان شناسان و دین شناسان در اورشلیم یافته‌های را از دل خاک بیرون کشیدند که نشان می دهند که یهوه در آغاز یک خدای ناپیدا نبوده بلکه یک بت بوده و همسری داشته بنام «آشه را».
از این رو، هم وطن گرامی، بحث بامدادان با اشکوری نه از جنس سیاسی که از جنس دین‌شناسی است. فکر می‌کنم باید این دو را از هم جدا کرد. زیرا هیچ کس نمی تواند انکار کند که اشکوری ها، کدیورها و سروش ها در شرایط کنونی در جبهه‌ی حاکمان قرار ندارند و هر یک به سبک و سیاق خود با حاکمان کنونی اسلامی در ایران درگیر هستند.
شاد و تندرست باشید، بی نیاز

■ جناب بامدادن می نویسند: «گر ایشان بتواند حتا یک نمونه در نوشته‌های من بیابد که در آن کسی را دشنام گفته باشم، بر من خواهد بود که هم از آقای اشکوری و هم از آن کَس هزاربار فروتنانه پوزش بخواهم»،
و در ادامه نوشته خود می افزایند: «فروتنی یعنی خود را برتر ندانستن و آمادگی برای آموختن. جای استاد، دانشجو یا پژوهشگری که به دلگرمی تیتر آکادمیک‌اش دگراندیشان را ناآگاه بداند و خود را در جایگاهی ببیند که بتواند برای دیگران کارنامه بنویسد و به آنها نمره دهد»
حال فروتنانه از وجدان ایشان می پرسم آیا گزاره زیر مصداق ناچیز شمردن آگاهی دیگران نیست، و یعنی، توهین نکرده است: «آنچه که آقای اشکوری در حوزه علمیه آموخته است تنها به کار منبر و محراب می‌‌آید و از نگرگاه دانشگاهی همه چیز می‌تواند باشد، بجز «دانش» و از همین رو در گفتگوهای آکادمیک پشیزی نمی‌ارزد»
فرقی نمی کند توهین به حوزه یا طلبه، مگر تنی چند از برجستگان ِ بنیادگزار کرسی‌های علمی، تحصیل گر همان حوزه نبوده اند؟ آیا می توان چنین داوری کرد؟ و آیا نفس چنین داوری، یعنی سراسربینانه گفتن و قضاوت کردن، خود نفی میزان و متر و معیارهای آکادمیک نیست؟ پس فروتنی کجاست، در گرماگرم گفت. آوردهای کسانی که می‌اندیشند گفتارشان در میدان روشنفکری و روشن اندیشی و نواندیشی و آکادمیک اندیشی می‌گنجد؟

■ آقای پوینده، آقای بامدادان درست درمقابل جمهوری اسلامی سینه سپرکرده و دقیقا آن آنچیزی را هدف قرارداده که جمهوری اسلامی از آن بیشرمانه ترین سوء استفاده هارا میکند. اگر ماهیت اسلام برای مردم آشکار شود دیگر برای این جماعت آخوند مشکل خواهد شد که آنها مردم را به آسانی فریب داده و ملعبه خیالبافیهای خود قرار دهند. رهایی از این اوهام دینی رهایی از قیدوبندهایی است که همچون تار عنکبوت بر روح وروان مردمان بسته شده است.

■ آقای پوینده ایراد شما درست به نظر نمی رسد. آخوندها همه کارهای خود را بر اساس احکام اسلام توجیه می کنند. اسلام و آخوند دو مقوله جدا از یکدیگر نیستند.

■ من فقط نظری كوتاه در مورد آخرین بخش نوشته جناب بامدادان دارم، كه از بخت خوش اكادمیك هم نیست. شما نمی‌خواهد در آینده در مقابل اشكوری‌ها و سروش‌ها سینه سپر كنید. شما اگر راست می‌گوئید در مقابل حكومت آخوندها كه مردم ایران را بدبخت كرده سینه سپر كنید.
جناب دانشگاهی و آكادمیك، شما حتما میدانی كه امكان اینكه محمد یا علی یا عمر یا فلان را در مقابل قانون قرار دادن و محاكمه كردن وجود ندارد. شما جناب اكادمیك میخواهی گناه جنایتهای آخوندها را از گردن ان‌ها برداری و به گردن مفهوم انتزاعی به اسم اسلام بگذاری شما اگر اهل سینه سپر كردن هستی در مقابل رژیم سینه سپر كن.
جواد پوینده



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024