پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ - Thursday 21 November 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 03.12.2015, 14:06

استراتژی «پیغمبرانه» یا حفظ نظام به‌هر قیمتی


محسن قائم مقام

جمهوری اسلامی از یک طرف به «تسلیم قهرمانانه» تن داده و از طرفی نمی‌خواهد به‌ هیچ قیمتی از بلند پروازی‌های بی‌خردانه خود در منطقه دست بردارد. به عبارتی در تاروپود امنیتی حفظ «نظام» همچنان مانده است. در این مقاله من کوشش دارم که با توجه به مسائل تاریخی این موضوع را بررسی نمایم.

شورش مذهبی خونین ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ سکوی پرش برای کسی شد که در برابر شاه ایستاد. افراد با شهامت، آن‌ها که در برابر قدرت‌ها می‌ایستند همواره مورد ستایش مردم هستند، متاسفانه حتی آنهائی که نماینده عقب‌افتاده‌ترین اقشار اجتماع باشند. شورشی که در مخالفت با حق رأی به زنان و «اصلاحات ارضی» که موقوفات یعنی املاک مورد تصرف روحانیون را به‌خطر می‌انداخت، سازماندهی شده بود. شورشی که سرانجام با قهر تمام فرونشانده شد. در موضوع «اتحاد» با روحانیون در شورش، پاسخ دکتر محمدعلی خنجی، از رهبران جبهه ملی در این دوران تاریخی این بود که «بهتر است بیست سال صبر کنیم تا با روحانیون متحد شویم!». «نهضت آزادی» تنها نیروی سیاسی بود که ایشان را تایید نمود و فعالین «چپ» را برای دستبوسی به قم می‌برد. دوستان «چپ» در آن زمان برای شهادت دادن به این واقعیات تلخ در امریکا حضور دارند. آنچه در انقلاب از این بخش روشنفکران صورت پذیرفت خیلی جدید نبود.

ادامه بی‌عدالتی‌ها، فساد مالی، فساد دربار و فساد خانواده سلطنتی، دیکتاتوری شاهانه و خفه کردن هر صدائی در مملکت، چنگال خونین ساواک، زندان و شکنجه هر که جرات نماید تا صدائی علیه ایشان برآورد، رفتن شاه و بالاخره برچیده شدن سلطنت را به صورت یک خواست عموم مردم درآورد. و خمینی در زمانیکه همه نیروهای سیاسی و اجتماعی جامعه به بند کشیده شده بودند، با سابقه شهامتی که در گذشته نشان داده بود مورد توجه مردم بخصوص مردم با احساسات مذهبی قرار گرفت، از جمله گروه‌های بسیار بزرگی از مردم روستا‌ها که اصلاحات ارضی بدون برنامه و ناموفق شاه ایشان را به حاشیه شهر‌ها کشانده بود، آنهائی که با تفکر دهاتی و بی‌خبر از همه جا، به سادگی دلخواه و طعمه روحانیونی که کلید بهشت و جهنم را در اختیار داشتند بودند و در ‌‌نهایت ایشان لشگر و سپاه خمینی گردیدند.

روشنفکران در این زمان

صحبت «روشنفکران» و اشتباهات ایشان موضوع دیگری است. جامعه از دیکتاتوری و فساد و خودکامگی به تنگ آمده بود و در آن دوران کسی یا سازمانی برای رهبری باقی نمانده بود و کسی یا سازمانی از گروه‌های سنتی چنین ادعائی نشان نداده بودند. تنها «رهبر» باقی مانده خمینی بود که با «خدعه» خود را همتای «روحانیون» صدرمشروطه نشان داد و در پاریس گفت که بعد از پیروزی به قم خواهد رفت و بعد‌ها آن را «خدعه»‌ای در جنگ خواند که منافاتی با راستگوئی لازم روحانی بودن ندارد. خمینی ملیون‌ها نفر را در پشت خود محکم ایستاده داشت و حساب‌های خودش را برتکیه به این جماعت در خدمت امام تنظیم می‌کرد. روشنفکران می‌توانستند با آگاهی لازم و حفظ مواضع آزادیخواهی و دمکراسی از جمله دفاع از حکومت بازرگان، حرکت انقلاب را در مسیری غیر از آنچه پیشرفت بکشانند. ولی افسوس که سردرگم برداشت‌های واهی از رهبری و سیاست رهبری در سیر انقلاب شدند.

دولت دکتر شاپور بختیار

دکتر شاپور بختیار با فراست مانند دکتر محمدعلی خنجی در ۱۵ خرداد به این حقیقت که نباید به آخوند‌ها اعتماد کرد پی برده بود. و افشاگرانه خطر دیکتاتوری مذهبی را بیان می‌داشت. ولی زمانی که او از سایر رهبران جبهه ملی برید و نظرات خود در مورد دیکتاتوری نعلین را به‌درستی ابراز داشت، که پیشبرد انقلاب از راه برقراری قانون اساسی مشروطه که در آن حقوق مردم محترم شمرده شود و مردم منشاء قانون باشند، که سال‌ها در حکومت شاه پایمال شده بود، به ثمر برسد. و با ساده دلی انتظار داشت که مردم دیکتاتوری آخوندی را بشناسند و از او حمایت نمایند. ولی مردم از شاه و سلطنت بریده بودند و حاضر نبودند دنبال ادامه سلطنت و حضور شاه باشند. و پشتیبانی از بختیار را در ‌‌نهایت به معنیِ نجات شاه می‌دیدند. زمان برای تفهیم و توجیه این راه و روش به مردم خیلی دیر شده بود و انقلاب به رهبری خمینی جامعه را در دست گرفته بود.

شاه نابخردانه هرگز نخواست حکومت را در زمانی که «مذهبی»‌ها هنوز بجائی نرسیده بودند به طرفداران سکولار نهضت ملی بسپارد. حتی با دکتر صدیقی هم کنار نیامد. شاه هرگز باور نداشت روحانیون بر سر کار خواهند آمد و نقل از خاطراتی، از دکتر امینی ملتمسانه می‌پرسید «دکتر، این آخوند‌ها چی از من می‌خواهند؟» سایر رهبران جبهه ملی در رأس ایشان آقای دکتر کریم سنجابی ساده دلانه انتظار داشتند که خمینی در مقام آقا سید محمد طباطبائی دنبال حکومت نباشد و یادشان رفته بود که انقلابیون مسلح انقلاب مشروطه پایان کار در آن زمان را معین کردند. از یک سوسیالیست با آنهمه سابقه در سیاست ایران بعید بود که چنان خام شود که شد. جلوی قانون قصاص هم ایستادن، کار بجا و لازم و شجاعانه‌ای بود که جبهه ملی انجام داد ولی تنها به پراکنده شدن آزادیخواهان کمک کرد.

اگر طرفداران نهضت ملی ولو با عده بسیار کمی که در آن زمان داشتند به جای دنبال خمینی رفتن و یا انتظار بی‌جا در آخرهای کار از دستگاه شاه داشتن دنبال آن می‌رفتند که آنچه می‌خواستند را می‌نوشتند و آن را «منشور» خواسته‌های خود در انقلاب می‌کردند و با اینکار راهنمای حرکت آزادیخواهی در آن زمان می‌شدند. با اینکار خمینی از میدان بیرون نمی‌رفت و مطمئناً کار خودرا با تمام قدرت دنبال می‌کرد و به کسی گوش نمی‌داد ولی پایان کار شکل دیگری پیدا می‌کرد و نمی‌توانستند روشنفکران را به آن سادگی از میدان بیرون ببرند و مردم به حرف روشنفکران بیشتر اعتماد و حساب می‌کردند. و منشور انقلاب آزادیخواهان همچنان به صورت چراغ راه باقی می‌ماند.

حلول خودبینی پیغمبرانه

خمینی ناگهان خود را لنین و مائوتسه تونگ در کسوت پیغمبر دید که میلیون‌ها مرید در پشت خود دارد و ندایش از فرستنده‌های قوی مملکتی تا اقصا نقاط بالای یک میلیارد مسلمانان جهان بگوش می‌رسد که افراطیون ایشان را مسلح نماید و «تمدن» دنیا را از حرکت باز دارند و جهانیان را به بهشت موعود بکشانند؛ بهشتی که سال‌ها پیش در کتاب «حکومت اسلامی» در خواب دیده بود که «چه چیزمان از هارون رشید کمتر است؟» درست حرف‌های ابوبکر البغدادی داعش که با ندای او به میدان آمده و یک قدم جلو‌تر خود را هم خلیفه مسلمین اعلام کرده است.

خمینی با بی‌خردی باور داشت که می‌تواند حرکت اسلامی ۱۴۰۰ سال پیش را دوباره از قم شروع نماید، در زیر عکس نواب صفوی، رهبر اعدام شده فدائیان اسلام در تلویزیون سخنرانی کرد، با ‌‌نهایت وقاحت تمبر شیخ فضل الله نوری، دشمن مشروطه که با حکم مجتهدین زمان مشروطه اعدام شده بود را چاپ کرد. و حتی فیلم زندگی شیخ را ساختند و در فیلم نشان دادند که او همچون مسیح از بالای دار به آسمان‌ها رفت! دکتر شایگان در بازگشت به ایران همین را گفت که ایران را به ۱۴۰۰ سال پیش نمی‌توان باز گرداند و چنان عرصه را بر او تنگ کردند و به او دشنام دادند که اجباراً به مهاجرت دوم رفت.

از پیغمبری تا حفظ گلیم خود

رهبران شوروی هم ابتدا پیغمبرانه به میدان آمدند تا سوسیالیسم یا کمونیسم را در جهان بگسترانند. ولی به زودی دانستند که از عهده آن برنمی‌آیند. لنین در حالی که جمهوری سوسیالیستی گیلان اعلام وجود کرده بود از دیکتاتوری رضا شاه پشتیبانی کرد و به نامه میرزا کوچک خان رهبر جنبش گیلان هم وقعی نگذاشت و یا در داخل شوروی هم حق استقلال مردم سرزمین‌های اسیر روسیه تنها روی کاغذ ماند. حتی مانند شاه عباس برخی اقوام مانند قزاق‌ها را جابجا کردند. وقتی بوروکراسی به حکومت دیکتاتوری استالین و اعدام یک میلیون مخالف انجامید حکومت صدور انقلاب تبدیل شد به تصرف حکومت‌های همسایه و تبدیل نام آن‌ها به سوسیالیستی، تنها برای محکم کردن دیوار دفاعی دور کشور شوروی تا گسترش سوسیالیزم یا کمونیسم.

حاکمین جمهموری اسلامی سالهاست فکر صدور انقلاب عقب‌افتاده اسلامی را اجباراً و به معنی‌ای با برخورد به کوه قدرت غرب و امریکا و با بی‌اعتناعی عمیق مردم به ایشان از سر برون کرده‌اند. مردم با وعده حکومت «مستضعفان» و اینکه آب و برق مجانی می‌شود عاشقانه گرد خمینی آمدند ولی ظلم و بد رفتاری آشکار او و حکومتش و اینکه مستضعفان بجائی نرسیدند و اجازه دادند هر که دور وبر حکومت است ثروت ملی را به چپاول ببرد، به تدریج علاقه‌شان به حکومت اسلامی به نفرت و بیزاری گرائید. حرمت ندای پیغمبرانهٔ ابتدای کار از میان رفت. و با قهر آشکار مردم قدرت حکومت تنها در نیروهای نظامی و امنیتی آن محدود ماند. حال احیاناً در این میان چند سردار عقب‌مانده هنوز عشق جهانگیری را در دل داشته باشند، به آرزوهای «جوانی» شبیه است تا باورهای ایدئولوژیک. ایدئولوژی سرداران سپاه مال‌اندوزی است تا برقراری اسلام ناب محمدی!

صحبت‌های سیدعلی خامنه‌ای، ولی فقیه، که در این زمان پس از نزدیک چهار دهه در فکر لزوم تشویق جوانان به انقلاب افتاده‌اند که اینکه اسلام در یک کشور نمی‌تواند باقی بماند. ادای تزهای انقلابی لئون تروتسکی فرمانده ارتش سرخ در ۱۳۱۷، «انقلاب مداوم»[۱]، را می‌خواهند درآورند. می‌خواهند وانمود کنند که دنبال تئوریزه کردن جوانانی هستند که از نظر اجتماعی و سیاسی از ایشان دهه‌هاست کنار کشیده و فراری شده‌اند و حاکمین از این واقعیت بخوبی آگاهند. لذا همه این بازی‌ها «سیاسی» و سرپوشی است که بر روی استراتژی دفاعی خود در منطقه گذاشته‌اند.

این‌ها شیعه هستند و با هیچ غلوّ و خودبزرگ بینی نمی‌توانند اکثریت «سنی» اسلام را به خود جلب یا نزدیک کنند. آن‌ها فقط دنبال تحریک اقلیت‌های کوچک شیعه حوالی خود می‌باشند تا با آشفته کردن محیط، نظام دیکتاتوریشان فرصت ادامه
حیات بیشتری پیدا نماید.

امت اسلامی

داستان «امت» اسلامی، ائتلاف و اتحاد کشور‌های اسلامی و صدور انقلاب در عمل رنگ باخت. چه در‌‌ همان جنگ هشت ساله مانند استالین درجنگ دوم که شعار جنگ سوسیالیستی را به جنگ میهنی تبدیل کرد این‌ها هم شعار دفاع از وطن و ایران در برابر شعارهای قبلی «امت اسلامی» را پیش کشیدند. در دنباله کارهم دیدیم که صحبت کوروش و حقوق بشر کوروش را نو کردند و آوردن «استوانه» معروف از لندن به ایران توسط احمدی‌نژاد مزورانه انجام شد و در این میان «مطهری»‌ای هم پیدا نشد که دوباره علیه فردوسی صحبت کند و... لذا دنبال امت اسلامی نرفتند.

مسائل مربوط به مالکیت سه جزیره، اختلافت با سایر شیخ نشین‌ها و مصر که حتی بشار اسد و سوریه با آن همه کمک ایران پشت اعراب را گرفت جائی برای این مهملات و شعار‌های اتحاد و ائتلاف امت اسلامی باقی نمی‌گذارد. مقابله با عربستان سعودی که به شدت دنبال توسعه نفوذ سیاسی خود در دنیای اسلام و خرید مردم کشورهای اسلامی است معنی ایدئولوژی ندارد بلکه تنها کوششی برای وسعت بخشیدن به مناطق زیر نفوذ است و امری سیاسی است تا ایدئولوژیک. «پیغمبری» در عربستان وجود ندارد که «امت» به او بگروند. زندگی شاهزاده‌های سعودی و رفتار ظالمانه ایشان با مردمش برهمه آشکار است.

جمهوری اسلامی در حال حاضر

جمهوری اسلامی در حال حاضر  حکومتی است که نه تنها پشتیبانی مردم را ندارد بلکه خشم و دشمنی مردم به‌خصوص جوانان به‌خود را فراوان دارد. در خاورمیانه به بازی خطرناک با آتش ادامه می‌دهد تا نظر چشم‌ها به‌خارج معطوف بماند و درون کشور را بزعم خود نه بینند. ثروت ملی را هم مانند ارث پدر و نه عنیمت جنگی به‌چنگ گرفته‌اند و حتی خمینی هم دنبال جلوگیری از چپاول‌چیان نبود. اگر خمینی از دیکتتورهای نظیر هیتلر و موسولینی که دنبال کسب ثروت نبودند بود اما آن‌ها که پس از او آمدند از دیکتاتورهای شبیه شاه و موبوتو و غارتگران نظیر ایشان هستند. و نه تنها باج کلان به روسیه و چین دادن برایشان از اجبار گذشته و عادی شده بلکه برای حفظ بشار اسد سکولار که امروز روسیه هم پای انجام کار شده است به‌تدریج شروع به پیاده کردن ارتش شده‌اند. همه در خدمت حفظ نظام دیکتاتوری مذهبی صورت می‌گیرد. مخالفین «خودی» و اصلاح‌طلبان و هم آنانکه قدرت دولتی را بدست آورده‌اند همگی دنبال حفظ نظام هستند، احیاناً با دیدگاه‌ها و راه‌حل‌های متفاوتی از یکدیگر.

امید است که اعتراضات درونی ایشان که حتی جرات می‌کنند علیه سیاستهای یکدیگر علنی سخن بگویند و سردارانی از سپاه از رفتن به جنگ در سوریه سرباز می‌زنند و خبر محاکمه صحرائی ایشان منتشر می‌شود، فضا را باز‌تر نماید تا مردمی که بی‌اعتنا به حاکمیت به‌تماشای این بازی‌ها نشسته‌اند راهی برای پاره کردن زنجیر‌های اسارت خود پیدا نمانید.

محسن قائم مقام – نیویورک
۲ دسامبر ۲۰۱۵

نظر خوانندگان:

■ البرز گرامی: ادامه صحبت به این شکل برای من عملی نیست. من تنها به دو نکته اشاره می‌نمایم. روابط سیاسی و اجتماعی باید منطقی باشد ولی در عمل بیشتر افراد و گروهها ذهنی از پیش ساخته شده دارند و بهم آوردن ایشان را مشکل و یا غیر عملی میکند. در این مورد همانطور که گفتم حرکتی در ایران مایه گردهم آمدن فعالین و مردم در خارج می‌شود. و اینکه در این زمان اغلب گروهها در کنارهم با احساس احترام متقابل رفتار می‌کنند موجب خوشوقتی است. و اینکه نوشته بودید که “اگر زنده یاد مصدق، علیرغم قلدریها و جاهلیتهای شاه جوان، با کنترل خشم و ناراحتی‌های خودش، می‌توانست خود و جبهه‌اش را مجاب به محسوب داشتن شاه و نیز حزب توده ایران به عنوان جزعی لازم از ملزوماتِ صفحه‌ی شطرنج کشور بداند.” بنظر من همه در صفحه شطرنج مملکت باساده دلی و خلوص نیت پیش نیامده‌اند که بتوان با گفتگوی دوستانه کار را درست کرد.
“شاه جوان” را در ابتدای کار خیلی‌ها پیشش رفتند و با او صحبت کردند. میل به داشتن”قدرت” بهر قیمتی در خیلی‌ها و بخصوص شاهان ایران و اینکه پسر رضا شاه هم باشد و دور و بری‌های آنچنانی، طبیعی است. تنها با زور می‌شود این مقامات را به‌راه معقول کشاند.
مصدق زورش مردم بود و “سی تیر ۱۳۳۱” شاهدی از آن زور بود که شاه را مجبور کرد در زمان کوتاهی “سلطنت” کند نه حکومت. بعد هم شاه در خدمت نیروی خارجی قرار ګرفت که ۲۸ مرداد شد.
داستان حزب توده هم در این شطرنج که نوشتید “مهره شوروی” بود، صحبتی با او نمی شد کرد. کتاب آقای امیرخسروی از فعالین حزب توده را بخوانید و بسیاری کتابهای دیگر که خارجی ها در مورد شوروی و استالین نوشتند. مراسم مرگ استالین در میدان فوزیه تهران یا هزار اسم بعد که پیدا کرد بیسابقه بود تمام میدان و خیابانهای منشعب آن پر بود و همه تنها در سکوتی عمیق احترام خود را به “آمورگار بزرگ” و هزار عنوان دیگری که برایش ساخته بودند ادا میکردند. اگر شما انتظار کنار آمدن با استالین را داشتند با حزب توده هم میتوانستید کنار بیائید. مصدق تنها از قدرت مردم استفاده کرد. می بخشید. ادامه این بحث برای من عملی نیست، یا باندازه یک کتاب باید پس و پیش نوشت یا کنار هم نشست و صحبت نمود .
م.ق.

■ آقای محسن قائم مقام گرامی، ضمن تشکر از توجه شما به یادداشت نظرم، با شما در اینکه؛ «... آرزو به ایجاد اتحاد یا ائتلاف نیروهای اپوزسیون طبیعی است ولی وقتی کاری نزدیک چهل سال صورت نمیگیرد اشکال پایه ای دارد...»
کاملا موافقم، ولی بحثم اینجاست، که علیرغم کوششهای انجام شده در جهتِ اتحاد، هرگز به صورت علمی و واقعگرایانه‌ای به تجزیه و تحلیل علل شکست این کوششها نپرداخته‌ایم.
وقتی شما در صداقتی زیبا می نویسی؛ «... گروههائی تصور میکردند که همواره سازمانشان باید در رهبری باشد...». امروزه با تکیه بر علوم رفتار شناختی، که بسیاری از ایرانیان تحصیل کرده در مراکز علمی اروپائی در آن تبحر و احاطه دارند، میتوان بحثهای علمی در این زمینه داشته، و دریافت که چرا نیرویی از نیروهای اپوزیسیون در عین اعتقاد به دموکراسی، همزمان تلاش می کند که کار جمعی و احترام به آراء را، فدای تلاش برای رهبری سازمان یا عقیده ای خاص کند.
دوست جبهه‌ای گرامی، آیا گمان نمی کنی، وقت آن رسیده باشد، که دست از انباشت تقصیرات و خطاها در یکسو بداشته، و بپذیریم هر نیرویی از نیروهای موجود در تاریخ و روز کشور به اندازه و سهم خود، سهمی در عدم پیشرفت کشور داشته و دارند.
- اگر شاه میتوانست علیرغم بدگوییهای اطرافیانش، پی به نقش و اهمیت جبهه ملی و رهبرش زنده یاد مصدق، و حزب توده ایران در پیشرفت و تعالی کشور برد.
- اگر زنده یاد مصدق، علیرغم قلدریها و جاهلیتهای شاه جوان، با کنترل خشم و ناراحتی های خودش، میتوانست خود و جبهه‌اش را مجاب به محسوب داشتن شاه و نیز حزب توده ایران به عنوان جزعی لازم از ملزوماتِ صفحه‌ی شطرنج کشور بداند.
- اگر حزب توده ایران میتوانست کمی از دنیای خیالش بیرون آمده، و کشور غرقه در شئونات ارباب رعیتی را با تعاریف مارکس، لنین و استالین در باره ی پرولتاریا مخلوط نکرده، و در راه حفظ منافع ملی کشور با زنده یاد مصدق از در مماشاتی دوستانه و همراه با انتقاد در آید.
هرگز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ امکانی برای وقوع نمی یافت. تا حکایات زجر و تحمیق مردمان کشور در طی ۳۷ سال حکومت ظالمانه پهلوی دوم، و ۳۷ سال حکومت جابرانه و قرون وسطایی ج.ا. بر مردمان کشور تحمیل شود.
البرز

■ با درود و خسته نباشی‌ به دوست دیرین و گرامی دکتر محسن قائم مقام:
نوشتاری بود بسیار همه جانبه که منرا بیاد اشتباهات سیاسی و روش‌های نادرست گذشته انداخت.شور بختانه پس از گذشت سالها و چشیدن طعم در بدری و دوری از سرزمین پدری هنوز برخی‌ از هم میهنان ما درس عبرت نگرفته‌اند و با دادن شعارهای تفرقه افکنانه در بین نیروهای مخالف ج.اسلامی اختلاف ایجاد میکنند.گروهی از نیرو‌های چپ بجای برخورد و انتقاد از سیاستهای نادرست و ناا بخردانه گذشته خود بدام سیاست‌ها و شعار‌های ج. اسلامی و روسیه افتاده‌اند.آنها از سیاستهای مداخله جویانه روسیه و پوتین در سوریه و پشتیبانی‌ از رژیم آدمکش اسد باردیگر فیلشان یاد هندوستان افتاده است .پوتین این جانشین بر حق استالین خونخوار و آدمکش بار دیگر از سیاستهای نادرست و نابخردانه کشورهای باختری سؤ استفاده کرده و دست به توسعه طلبی و تجاوز به کشورهای دیگر زده است.و چپهای ما نیز به خیال خام خود به آرزوهای دیرینه‌ و بر آورده نشده خود که همانا زایش دوباره دستگاه دیکتاتوری اتحاد شوروی است نزدیک میشوند.شوربختانه برخی‌ انگشت شمار نیز که خودرا پشتیبان بختیار و مصدق بزرگ مینمایانند در این دم گرفتار آمده‌اند.نوشتار شما خوشبختانه به همه جنبه‌های سیاسی برخورد خرد گرایانه و مصدقی کرده است.
شاد و سر بلند باشید
از سوئد دوست جبهه‌ای‌ شما.

■ آقا یا خانم البرز گرامی:
از یاداشت محبت آمیز شما در مورد مقاله ام تشکر دارم.
موضوع اتحاد اپوزسیون را که مطرح نموده اید موضوع بسیار مهمی است و بدقت اگر کاری دسته جمعی نتوانیم انجام دهیم پایمان در باتلاق جدیدی گیرخواهد کرد و روز از نو خواهد شد.
تجربه نزدیک جهار دهه گذشته نشان داده است که کوشش های بسیاری برای «اتحاد» یا منطقی‌تر و عملی‌تر «ائتلاف» نیرو های اپوزسیون در خارج ا زکشور انجام گرفته است و تا کنون بجائی نرسیده است. تنها وقتی جنبش سبز به حرکت آمد و جوانان در خیابانهای ایران ملیونی شجاعانه باعتراض دست زدند بود که آثار گردهمائی های شروع یک ائتلاف نیروها بچشم خورد. لذا تنها یک حرکت درون مملکت میتواند مرکز ائتلاف نیروهای اپوزسیون خارج باشد. آرزو به ایجاد اتحاد یا ائتلاف نیروهای اپوزسیون طبیعی است ولی وقتی کاری نزدیک چهل سال صورت نمیگیرد اشکال پایه ای دارد. اخیرآ شاهد کوشش سازمانهای «چپ» و دمکرات بودیم که دنبال اتحاد میان خودشان بودند و اینکه یک منشور مشترک داشته باشند و متآسفانه نشد و همگی موضوع با اهمیت دمکراسی و حقوق بشر و موضوعاتی از این مقولات رانپذیرفتند و اعلامیه شکست مذاکرات بیرون آمد. من خودم د رچندین مورد همراه دوستانم دنبال کار بودم و میدیدم گروههائی تصور میکردند که همواره سازمانشان باید در رهبری باشد و موضوع «ائتلاف» را درعین آنکه می پذیرفتند ولی درعمل باز نمیتوانستند با بقیه کنار بیایند. من باین نتیجه رسیده ام که تا حرکتی دوباره در ایران پیدا نشود «ائتلاف» لازم عملآ در خارج پیدا نمیشود. و بنظرم میرسد که ادامه رفتار احترام آمیزی که گروهها و افراد اپوزسیون با یکدیگر دارند بسیار مغتنم است و اینکه همواره مآیوس نشوند و همچنان دنبال تشکیل یک ائتلاف منطقی در میان خود باشند. البته صحبت من ائتلاف نیروهائی است که نمیخواهند دیکتاتوری گذشته بصورت جدیدی تکرار شود. با تشکر مجدد.
محسن قائم مقام

■ آقای قائم مقام گرامی، مطلب با ارزشت را، که جمع بستی دلسوزانه از وقایع کشورمان در پنج دهه‌ی اخیر است، خواندم. در همین رابطه می خواهم راجع به چند نکته اشاراتی کوتاه داشته باشم.
در خطوط پایانی مطلبت می‌نویسی، «...تا مردمی که بی‌اعتنا به حاکمیت به‌تماشای این بازی‌ها نشسته‌اند راهی برای پاره کردن زنجیر‌های اسارت خود پیدا نمانید.»
و تقریباً در آغاز سخنت در متانتی زیبا، انسانی و منطقی می نویسی، «...در آن دوران کسی یا سازمانی برای رهبری باقی نمانده بود و کسی یا سازمانی از گروه‌های سنتی چنین ادعائی نشان نداده بودند. تنها «رهبر» باقی مانده خمینی بود که با «خدعه» خود را همتای «روحانیون» صدرمشروطه نشان داد و در پاریس گفت که بعد از پیروزی به قم خواهد رفت و بعد‌ها آن را «خدعه»‌ای در جنگ خواند که منافاتی با راستگوئی لازم روحانی بودن ندارد...»
اینهمه مرا واداشت تا سئوالات ذیل را خطاب به شما، خودم و تک تک نیروهای ضداستبداد طرح کنم:
- آیا وضعیت تفرقه و انشقاق وسیع در اپوزیسیون ج.ا.، از لحاظ بی برنامه بودن برای اتحاد حول برنامه ای مشترک، شباهت به اپوزیسیون مردد شاه ندارد؟
- آیا در وضعیت حاضر نمیتوان تصور کرد، وقتی مردم راهی برای پاره کردن زنجیر‌های اسارت خود پیدا نمودند، مجدداً خمینی از راه رسیده، و با سوء استفاده از عدم حضور دیگر نیروهای سیاسی و اجتماعی جامعه، گوی سبقت را ربوده، و کشور باری دیگر به تحمیق و اسارت کشیده شود؟
- چرا یکایک و همه‌ی نیروهای سیاسی موجود در اپوزیسیون از بررسی علل و عوامل عدم ایجاد اتحاد حول برنامه‌ای فراگیر و مشترک طفره می زنند؟
- اگر بواقع بواسطه‌ی استبدادِ ج.ا. است که با او درافتاده ایم، چرا در طی این چهار دهه گذشته نتوانسته ایم برنامه‌ای دموکراتیک برای اتحاد همه‌ی نیروهای ضداستبدادی سامان دهیم؟
البرز

 



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024