سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ -
Tuesday 3 December 2024
|
ايران امروز |
این روزها انتشار دوعکس از شرایط پناهندگان قلب را میفشرند و اشک به چشم میآورند. به این عکسها نگاه کنید، عکس اول آیلان است که در راه فرار به همراه برادر و مادرش در دریا غرق شد و سربازی پیکر بیجان او را روی دست میبرد. سربازی که کمرخم کرده است نه از وزن کودکی سه ساله، از دیدن مرگی که برای فرار از مرگ دیگری رخ داده است و شاید از ناباوری و ناتوانی در رابطه با آنچه روی داده است.
عکس آیلان، وجدان بشریت را نشانه میگیرد و پیکر بیجانش ناتوانی و بیکفایتی همه دولتهایی را نشان میدهد که نتوانستند و نخواستند زندگی او و صدها و هزاران تن مثل او را نجات دهند. عکسی که نه تنها نشان از وضعیت مرگبار فرار او بلکه سندی از شرایط فاجعه باری است که اوبه امید زندگی بهتر از آن گریخته است. عکسی که میباید خواب را از چشمان همه کسانی که حقوق بشر و کرامت انسانی دغدغهشان است برباید.
وقتی در مورد وضعیت پناهجویان با ارقام حرف زده میشود، این اعداد نمیتوانند عمق فاجعه را به درستی نشان دهند. برای پی بردن به عمق فاجعه، کافی است افراد یک خانواده پناهجوی سوری برایتان تعریف کنند که در دوسال گذشته چه تجاربی را از سر گذراندهاند و یا به چشمهایتان خیره شوند و بگویند وقتی با روشن شدن هوا تعداد همسفرشان کم شده بود چه حالی داشتند. یا وقتی که زنی افغان از شما میخواهد که دو پسرش را که در راه رسیدن به اینجا گم کرده است پیدا کنید.
کم نیستند خانوادههایی که در راه فرار همدیگر را گم کردهاند، پدر و مادرانی که خود به اروپا رسیدهاند و نمیدانند فرزندانشان کجا هستند، تنها میتوانند بگویند که آخرین بار در کجا آنها را همراه خود داشتند. دفتر صلیب سرخ بینالمللی که به دنبال گمشدگان میگردد از تعداد زیاد نام پناهجویان گمشدهای که هر روز دریافت میکند سردرگم شده است. پناهجویی که با تحمل رنج فراوان به همراهش خانوادهاش به آلمان رسیده است، میگفت در راه سفر یکی از مشکلات این است که بتوانیم همه خانواده در کنار هم بمانیم، نه فقط برای اینکه با هم به سلامت برسیم برای اینکه اگر اتفاقی افتاد برای همه بیفتد.
توجیه دولتهای اروپایی در ناتوانیشان در برخورد به مسئله پناهندگان جوری است که گویا مشکلی ناگهانی از آسمان نازل شده و آنها به این دلیل با تمام اتحادی که تا بحال از آن دم میزدند در حل آن درماندهاند. به نظر میرسد که آنها فراموش کردهاند یا حافظه تاریخی همگی آنها دچار مشکل شده است که نمیدانستند آتشی جنگی که بر پا شده است دامن خود آنها را هم خواهد گرفت و فرار ساکنان کشورهای جنگ زده و تلاش برای زندگی بهتر حق طبیعی هر انسانی است. پیشبینی این وضع ابدا کار دشواری نبود تنها کمی حس انسان دوستی و نگاهی بجز تنها در نظر گرفتن منافع اقتصادی و سیاسی لازم داشت که دولتهای اروپایی نشان دادند از این توجه مورد نظر آنها نیست.
تعداد کسانی که در راه رسیدن به امنیت، که کشورهای اروپایی میباید تامین کننده آن باشند، تکان دهنده است. ارقام رسمی منتشر شده به گواهی شاهدان عینی کمتر از ارقام واقعی است. کسانی که با قایق از دریا آمدهاند تعریف میکنند که در راه پناهجویانی از تنگی جا خفه شدهاند و به مقصد نرسیدهاند، نامشان در جایی ثبت نشده است.
ارقام منتشر شده در زمان کوتاهی فراموش میشوند، اینکه تنها در چند ماه گذشته امسال ۲۵۰۰ نفر در راه فرار جان باختهاند در دراز مدت در حافظه جمعی نمیماند ولی تصویر آیلان در یادها میماند، فاجعه مرگ پناهجویان در بیجانی آیلان جان میگیرد.
عکس دوم تصویر دیگری است از پناهجویان. به عکس نگاه کنید، چشمان زن با اینکه بسته شدهاند ولی نشانی از آرامش دارند مثل همان وقتهایی که آدم چشمانش را از بعد از رهایی از رنجی میبندد، وقتی که احساس آرامش و آزادی و امنیت میکند. کودک در بازگشت به آغوش مادرش بیمحابا میخندد، خندهای که مثل خنده همه بچههای شاد دنیاست و فرق نمیکند در کجا بدنیا آمده باشند و چه سرنوشتی را پیش رو دارند، خندهای که نوعی شیطنت بچگانه همراهش است.
تصویر پلیس، تصویر مردی است که در چشمانش احترام و غرور است، به چشمهای زن نگاه میکند، از چیزی شرمنده نیست. این تصویرهم اشک به چشم میآورد از برخورد دیگری که میتواند در جای دیگری هم باشد و نیست، از انسانیتی که میتواند به موقع باشد ولی با تاخیر میرسد. دستی که دیر برای گرفتن دراز میشود. و دستهای پر مهری که نمیتوانند در تصمیم گیری برای این پناهجویان سهیم باشند، اما به کمک دراز میشوند، هزاران انسانی که در گوشه و کنار با حضور گرمشان پناهجویان را دلگرم میکنند.
به این عکسها نگاه کنیم، هر دو را بخاطر بسپاریم، آنها دو روی سکه زندگی پناهجویانی هستند که برای فرار از مرگ به استقبال مرگ رفتند. این عکسها نشان میدهند که دنیا میتواند جور دیگری باشد و نیست.
■ در تأیید سخنِ زیبای خانم کشاورز، در بابِ وجودِ دو روی سکه زندگی، دو معبر موازی در زندگی، که علیرغم پیچ و خمهاشان، همواره به موازاتِ هم بودهاند، یک معبر، به این یا آن علت منتهی به درد و سختیهای بیشتر، و معبر دوم به آسایش، آرامش و شادیِ رهروانش. سروده ذیل نیز تلاشی است در همین راستا، تلاشی برای عریان کردنِ هستیِ دو جهانِ موازیِ با هم، سخنی برای ماتم، فریاد و درد از آنچه بر انسان در صفهای طویلِ گریز از فجایع و پیآمدهای جنگ میرود.
انسان سالهاست نویدِ پایانِ جنگ به یکدیگر میدهد، لیک هنوز جنگی به پایان نرسیده، جنگی دگر، با غرشی مرگبارتر، وجود، شخصیت و هستی هر انسانی را هدف گرفته، و انسانیت، در زیر چرخهای عفنِ جنگ به بازی گرفته میشود.
****
فریاد میزدند.
۱
امروز بر صفحهِ شیشهای منزلم،
شعفِ فضانوردِ ملتی را دیدم.
در شعفش و شجاعتش غرق،
بیذرهای از رَشک، ستودمش.
۲
لحظاتی بعد بر همان صفحه،
چماق، سپر، پوتین و شیون،
واگنهای مملو از آدم،
آدمهای مصمم به فرار را دیدم.
۳
در صدایی ضجه مانند،
از بمبهای بشکهای،
از تیرهای تک تیراندازان،
از فلاکتِ جاری در شهرهاشان،
فریاد می زدند.
۴
چه کسی کمک تواند،
به ازدحام آدمهای تنها،
بمب سازانِ بشکه ای؟!
یا گلوله سازانِ وردستشان.
۵
تا به کی بمبسازی،
تا به کی گلوله سازی،
ویرانی چند شهر لازم است؟!
تا بجای اسلحه،
کتابهایی از عشق،
عشقِ به انسانیت تولید،
و در کوچه های شهرها،
صدای شادیهای کودکان،
و نه صدای رگبار مسلسلها بگوش رسد.
۱۳ شهریورماه ۱۳۹۴
البرز
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|