iran-emrooz.net | Tue, 29.11.2005, 21:14
از سيد ضيا تا سيدخاتمی
پارادوكسهای نوانديشی و نوگرايی
علی طايفی
|
http://sociology.mihanblog.com
چهارشنبه ٩ آذر ١٣٨٤
فرايند نوسازی جامعه ايران كه نطفههای آن غلط يا درست، درونزا يا برونزا و به شكل بالا به پايين يا حركت از پايين و با مشاركت مردمی، از ابتدای سالهای پس از نهضت مشروطه خواهی در ايران طرح ريزی شده و تا امروز نزديك به يك قرن از آن میگذرد، همچنان لنگان لنگان به پيش آمده و تا رسيدن به وضع مطلوب نسبی ساليان بسياری فاصله دارد. بطوريكه با وجود همزمانی بسياری از تحولات و تنظيم و تدوين قوانين شهری ومدنی وتربيت آداب اجتماعی مردم در تطابق با نيازهای نوين مدرنيزم دراروپا و بويژه برخی كشورهای همسايه در آن عصر، هنوز بسياری از آموزههای ابتدايی نظم نوين مدنی برای شكل گيری جامعه مدرن در قالبهای جنينی خود باقی مانده است وبه تعبيری اين تحفه وارداتی از غرب هنوز از زر ورق كادويی آن جدا نشده است! اين نوع مدرنيزم در ايران كه در ساختار غير مدرن اداری وسياسی اواخر قاجار وارد كشور گرديد وتوسط متوليان سنتی دربار، خواجگان درباری و انتلكتويلها ومنورالفكرهای آن دوره، به تعبير تقی زاده درصد د غربی سازی از تارك مو تا انگشتان پای ايران وايرانيان بود نتوانست اين داروی معجزه آسا را به خورد اين ملت بيمار ازسنتهای عقب افتاده دهد. اين پروسه كه بصورت يك پروژه وارد بازار مناسبات اجتماعی گرديد با وجود پيشبرد برخی از ابعاد مادی وصوری اش وتغييرات ساختای از بالا به پايين دارای سه مانع جدی بود.
آ) نخستين مانع اصلی اين امرتوسط سردار مدرنيزم در ايران، يعنی سردار سپه رضاخان به اجرا درآمد. ساختاركلان مدنی ومدرن اجتماعی نيازمند متوليان نوانديشی بود كه بدون استفاده ازچوب الف در پی تربيت نوين مردم وسازماندهی مجدد نهادهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سياسی باشد. تفكر ولايی از نوع شاهنشاهی وانديشه برتری طلبانه و انحصار مدارانه شاهان پهلوی كه برگرفته از ساختار ديرپای پدرسالاری وقيم مآبی رمه – شبانی وايلياتی بود هرگز نمیتوانست ونيز نتوانست اين پروسه را به سرانجام مقصود برساند. بركندن چادر از سر زنان و پوشاندن كت وشلوار وفوكول وكراوات بر تن دستاربندان وقبا پوشان ايرانی با وجود همه برد عملی اش ، به تعبير پرويز رسولی فقط شلوارهای وصله دار مردم از همه جا بی خبر را عريان ساخت. اين فرايند البته چنان به مذاق ايرانيان آرميده بر بالين استبداد خوشآمد بود كه هنوز نيز در برخی اذهان وافكار عمومی نسخه توسعه ونجات ملی رضاخانی مورد آرزو است!
ب) نتيجه وواكنش طبيعی اين فرايند برونزا وديكته شده از سوی متوليان ومجريان نوسازی در ايران اين بود كه دو بخش ديگر جامعه نسبت بدان رويكرد تند انتقادی گرفت وچوب لای چرخ كالسكه شكسته مدرنيزم در ايران نهاد. نخستين بخش ؛ متوليان بخش سنتی- مذهبی است كه به دلايل متعدد از جمله تهديد و تحديد دامنه پر نفوذ خود در آموزش و پرورش، قضا وعزا و رتق و فتق امور جاری دنيا وآخرت مردم ، آوای وا اسلام سر داد ومردم از همه جا بی خبر را از هيولای مدرنيزم كه دين و عصمت آنان و امن وامان آنان را به خطر انداخته است بر حذر داشتند. مقاومتهای بسياری از سوی ملايان وزعمای دينی صورت گرفت تا اين پروژه هرچند ناقص نيز به ثمر ننشيند. بدين ترتيب شيخ و شاه دو طيف اصلی پارادكسهای نوسازی، در عمل چنان كردند كه امروز پس از گذشت قريب يك سده در همان و پاشنه نيز بر همان در میگردد. ا ئتلاف نا مقد س اين دوطيف هوادار و هواردار نوگرايی، طفل مدرنيزم را عريان در تشت كهنه سنت و خرافه وانهاد!
پ) در اين ميان صرفنظر از برخی متوليان و با نيان مدرنيزم وعمدتا وابسته به دربار رضاخانی و پس از آن محمد رضا، گروهی به ظاهر روشنفكر از زمره نصرها و جلال آل احمدها با وضع واژگانی چون غربگرايی و غربزدگی به جای تلاش در جهت انتقاد از متوليان مدرنيزم سرنيزهای ورفرم آن، و نها دينه كردن فرايند سكولاريزاسيون و راسيوناليزم و دمكراتيزاسيون به مواد و عناصری هجوم بردند كه برخلاف دوران روشنگری در اروپا و جريان روشنفكری بر خاسته از آن ؛ در واقع نوعی خود زنی محسوب میشد. اين گروه اندك ولی مؤثر چنان آب به آسياب متوليان سنت وتاريكخانههای آنان ريختند كه میتوان پديده باز گشت به خويشتن را در سالهای پس از انقلاب و بازتوليد خرافه وموهوم پرستی را از زمره ارمغان آنان نيز برشمرد. از اينرو بی سبب نخواهد بود اگر گفته شود در شكست نوسازی جامعه و بازگشت هيولای اوهام باوری و تقد ير گرايی ديرخفته در بالين و نعلين اين مردم، همه از شاه وشيخ تا روشنفكر فرنگ ديده دست بدست هم دادند تا اين قافله را به رهزنان ناعيار بسپارند. شايد اشاره به برخی از ابعاد اين واماندگی وايستايی جامعه ايران از منظر معيارهای مدرنيزم بتواند تجسم عينی تری از اين دورگشت تاريخی بدست دهد. از همان بدو امر اوج گيری ميل و سيل خروشان مدرنيزم در اروپا و اثرپذيری برخی متفكران ايرانی مقيم يا در رفت وآمد به غرب در ابتدای قرن بيستم و مبهوت شدن آنان در برابر مظاهر ومفاخر نوسازی ومدنيت اين جوامع، متون بسياری از منورالفكران بدرستی پيرامون آموزهها وسازوكارهايی بود كه زمينه ساز مدنيت در جامعه ايران باشد. اين بهت حتی روزگاری قبا و قفای ناصرالدين شاه را نيز گرفته بود كه در بازگشت از يكی از سفرهای فرنگ با طمطراق بسيار به اطرافيان گفته بود كه يكی از راهای پروگرس ( پيشرفت) ممالك فرنگ قانون گرايی است! و بی سبب نيز نبود كه به قول ملكم ” ما جرات نكرده ونتوانستيم به حضورهمايونی عرض كنيم كه يكی از شرايط همين قانون گرايی درممالك غرب، محدود شدن قدرت تام و تمام شاه و اساسا خود شاه است“(١)
ميلانی دراثر ارزنده خود به بخشنامهای از سيد ضيا طباطبايی در مصدر نخست وزيری ايران اشاره میكند كه تامل در مفاد آن گويای بسياری از الزامات ابتدايی مدرنيزم است كه تا كنون نيز جامعه عمل نپوشيده است. دراين بخشنامه آمده است: ” هركاسب بايد دكان خودرا از اول آفتاب باز واول غروب تعطيل كند. هرخوراكی فروشی اعم از نانوا، قصاب،.كله پز وآبگوشتی و كبابی و فرنی پز بايد كف دكان خودرا آجرفرش كند، سطح خيابان مخصوص گاری.درشكه و واگن و پياده روها مخصوص رفت وآمد پيادهها میباشد. كبوتر بازی اكيدا ممنوع است...سربريدن حيوانات امثال گوسفند و مرغ و خروس درانظار عموم بكلی ممنوخ است. داد زدن دركوچهها توسط طواف دوره گرد، طبقی، كاسه بشقابی، قفل وكليدی، ميوه فروشی، گردويی وامثال آن وهمچنين تعارف واصرار كسبه به مشتری ممنوع. از اين تاريخ كليه احزاب منحل میشوند... مصرف ترياك و شيره دراقطار وقهوه خانهها ممنوع... عموم فروشندهها موظفند بر روی اجناس خود مقوای قيمت نصب كنند، هيچكس از اهالی حق ندارد در معابر به دفع بول وقضای حاجت بپردازد. قداره كشی،.نزاع و عربده كشی و حمل كارد و چافو، قمه و قداره موجب مجازات سنگين است....اجتماعات خيابانی ممنوع است... معركه گيری، مارگيری، تلكه گيری، گدايی، كلاشی، رمالی، دعانويسی و ولگردی ممنوع است.. گاریها وچهارچرخهها بايد درشب چراغ و درشكهها بايد نمره، بوق وچراغ داشته باشند. تكليف شاكی و متشاكی درعدليه بايد ظرف چهل وهشت ساعت صورت گيرد.“(٢)!!
در جای ديگری میتوان با مشاهده بيانيههای سياسی واجتماعی بيش از يك صد سال پيش ، همچنان مصاديق بسياری ازمطالبات مردم و نو انديشان ومبارزان را مشاهده كرد كه در طول ساليان متمادی توسط مجريان شبه مدرنيزم ايرانی در محاق مانده است وهمواره درهربرههای تكرار میشود(٣). مرور بسياری از نكات پيش پا افتاده در بخشنامه مذكور؛ گويای تناقضهای درونی است كه ميان مدرنيته و مدرنيزم يا نوانديشی ونوگرايی درايران آن روز تا به امروز میتوان سراغ گرفت. تناقضهای ناشی از ناهمزمانی انديشه و عمل نوگرای ايرانی، خواه در كسوت شاه يا انتلكتويل وخواه در بيان دنيا گرا و ديندار نشانگر اين است كه مجريان نو گرايی در ايران از ابتدا ی جنبش مشروطه خواهی تا مدخل انقلاب دينی سال ٥٧ (كه نمايانگر تسلط و پيروزی بخش سنت بر بخش مدرن است)، مفهوم وآموزههای نوانديشی را درك ودرونی نكرده و درانديشه خود همچنان قالبهای سنتی را معيار عمل قرار داده اند. به بيان ديگر آنان درپی اين بودند كه شكل مادی تمدن وتجدد غرب را بدون پالايش وخانه تكانی انديشه خود وارد وتزريق جامعه نمايند. انحلال احزاب و ناديده گرفتن انديشههای ديگران كه از نخستين الزامات نوگرايی از نوع غربی بود اولين تير خلاص بر اندام نحيف آن بود كه توسط پيامبران و مجريان همان تفكر شليك شد. اين روند تا سرحدی ادامه يافت كه فرح ديبا در خاطرات خود مینويسد شاهنشاه ايران در كنار همه تلاش برای مدرنيزاسيون ايران معتقد بودند هنوز مردم برای ازادی ودمكراسی به بلوغ كافی نرسيده اند (٤)!از همين روست كه هم آوا با ميلانی بايد گفت :” آب قلدری وتجدد به يك جوی نمیروند “. پيامدهای آسيب شناختی اين قيم مآبی واستبداد كور وتهی مغزی كه حتی جرات اظهار نظر مشاوران متفكر ونوگرايی مانند شجاع الدين شفا واحسان نراقیها را نيز از آنان میستاند ، نه تنها دفتر استبداد ديرين شاهنشاهی را اوراق كرد وكام آنان را تلخ ساخت، بلكه طومار نوگرايی را نيز برچيد و سايه هولناك استبداد دينی وخرافه پرستی را بر جامعه ايران امروز گستراند.
پيوستار تاريخی كج فهمی و مصادره به مطلوب كردن مفاهيم ودستاوردهای نوين مدرنيزم با وجودی كه از سيد ضيا آغاز گرديده و تا پايان دوران پهلویها ادامه يافت، ولی با وقوع انقلاب و سالهای پس از آن همچنان در فرايند بازسازی وبازآفرينی است. اين روند را در انديشه وعمل شخصيتهای بسياری میتوان سراغ گرفت. تناقضهای انديشگی شريعتی در امتزاج والتقاط مفاهيم و تعابير مدرن از انديشههای ماركس، گورويچ وسارتر وديگران گرفته تا پيوند سوسياليزم و انقلاب و ايديولوژی با آموزهها و مفاهيم كهن دينی و سنتی و سياسی كردن آن كه در ضد يت كامل با اصلاح طلبی دينی در مسيحيت داشته و با مبانی رنسانس خوانايی ندارد از يكسو وانديشههای بازرگان وتعابير او از دين و تلاش برای علمی جلوه دادن آموزههای دينی ومبارزه برای ايجاد يك جكومت دينی تا استخاره سحابی در تدوين بودجه سالهای نخست انقلاب(٥) بر پيوند روشنفكری و دين بعنوان مفاهيم خود ساخته وعاريتی و بدور از سابقه تاريخی و الزامات اين سبك از انديشه وعمل، همگی ادامه درك ناقص و ناقض پيش گفته است.
اين روند چنان جان سخت و ديرپا است كه امروزه حتی برخی متفكران نظريه پردازی همچون حجاريان وعلوی تبار و... نيز با پيوند ناهمگون و ناهمساز تاريخی ومنطقی ميان جمهوری خواهی و استبداد دينی، داعيه مشروطه ولايی را دارد و سرانجام سيد خندان، خاتمی نيز با تعابير خود ساخته مردم سالاری دينی وتطابق جامعه مدنی با جامعه النبی بدنبال تلاش برای حفظ آخرين خاكريزهايی است كه نگران فروريزی آن است. از سيد ضيا تا اين سيد خندان هنوز دريافت نادرست تاريخی ومنطقی ازعنصر گوهرين و بنيادين نوانديشی يا مدرنيته به چشم میخورد. از روزگاری كه آيت اله سيد نايينی در كارزار نبرد مشروطه طلبان خطاب به شيخ فضل اله نوری مینويسد ”ای گاو مجسم، مشروطه مشروعه نمیشود“ ستيز ميان نوانديشان و سنت باوران همچنان ادامه دارد.
------------------
١. ايران وايرانی، غلامرضا انصافپور، ١٣٦٣، ص ١٧٥
٢. تجددوتجدد ستيزی در ايران، عباس ميلانی، ص ٧٨
٣. يك ونيم قرن بر مداربسته استبداد ايرانی، علی طايفی،
http://ta39ali2003.persianblog.com/1383_12_15_ta39ali2003_archive.html
٤. نقل به مضمون از كهن ديارا، خاطرات فرح پهلوی - ديبا،٢٠٠٤
٥. نگاه كنيد به: زندگی مهندس مهدی بازرگان از زبان خودش، ١٣٧٦