سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ -
Tuesday 3 December 2024
|
ايران امروز |
پس از فروکش خیزاب همدردی با قربانیان ترور پاریس، اکنون اسلامگرایان اندکاندک سربرمیکنند و در کنار دوری جُستن سَرسَری از کشتار روزنامهنگاران، خردیگیری به قرآن و محمد را نیز مینکوهند و همچون لشگری آراسته به جنگ دگراندیشان میآیند. در روزها و هفتههای گذشته تنی چند از این لشگر انبوه با همه توان خود به میدان آمدهاند و انگشت هشدار و سرزنش را به سوی ما زخمیان رژیم اسلامی آهیختهاند، تا در این گوشه جهان و هزاران فرسنگ دورتر از سرنیزه و تازیانه دژخیمان ولایت نیز یارای خَردهگرفتن بر اسلام را نداشته باشیم. عبدالکریم سروش، سروش دباغ، اکبر گنجی و انبوهی از دیگر اسلامگرایان سدها برگ در نکوهش آنچه که خود آن را «توهین به مقدسات مسلمانان» مینامند، سیاه کردند.
اسلامگرایان در برخورد با نمونههایی چون ترورهای پاریس همیشه بر پایه روشی یکسان به میدان میآیند:
۱. این کارها هیچ پیوندی با اسلام راستین ندارند،
۲. پیروان دیگر دینها نیز دست به چنین کارهایی میزنند،
۳. قربانیان با رفتار نادرست خود تروریستها را به واکنش واداشتند.
اکبر گنجی از این شیوه حتا در شستن دستان جمهوری اسلامی از کشتار زندانیان بیگناه نیز بهره میگیرد و گناه اعدامهای سال ۶۷ را نیز به گردن اعدامشدگان میافکند (۱). او حتا هنگام بررسی اسیدپاشیهای اصفهان نیز نخست آمار بلندبالایی از اسیدپاشی در دیگر کشورها به دست میدهد و سپس با آوردن گفتآوردهایی از خامنهای، که در آنها چماقدارانش را از «برخورد فیزیکی در امر به معروف و نهی از منکر» بازمیدارد، دامان جمهوری اسلامی را از ننگ اسیدپاشی میشوید (۲). این نمونهها را از آن رو آوردم تا دانسته افتد اسلامگرایان در راه دینشان تا بکجا پیش میروند. پس از هر کدام از این سه تن نمونهای را برمیرسم تا به سخن خویش رِسَم:
عبدالکریم سروش در واپسین نوشتهاش (۳) میگوید:
«مرا در حقّ آزادیِ بیان سخنی نیست. ولی هرچه هست، حقّ است، نه تکلیف، و همه نکته همین جاست. هواداران این حقّ، از آن چنان سخن میگویند که گویی یک تکلیف است! بلی، به حکم این حقّ، آدمی مجاز است که کاریکاتور قدّیسان را بکشد ولی مکلّف که نیست؛ یعنی اگر نکشد هم باکی نیست و حقّی ضایع نشده است. آن تکلیف است که الزامآور است، و اگر بهجا آورده نشود، موجب مؤاخذه است. به همین دلیل، وقتی کسی پیامبر را “دژمروی و زشت و سیاه” میکند،و به صورت خوک و بوزینه مینگارد، اگر از وی بپرسند چرا چنین کردهای، کافی نیست بگوید «چون حقّ من است»، چرا که تصویر نکردن هم حقّ اوست. دلیلی فراتر از «حقّ» باید بیاورد تا رفتار دردآورش را توضیح دهد».
به دیگر سخن اگر هر شهروندی بخواهد از «حق» خود بهره جوید، باید نخست چرائی این خواست خود را با «محتسبانی» چون آقای سروش بازگوید، تا آنان ببینند آیا بهرهجویی از این «حق»، حق او هست یا نیست. از نگر نواندیش مسلمان داشتن «حق» بخودی خود بسنده نیست.
پسر ایشان نیز مینگارد (۴):
«پیامبر اسلام، برای کثیری از مسلمانان در حکم پدری معنوی است که هویت و دیانت و نحوۀ زیست خویش را بر اساس آموزههای او سامان بخشیدهاند. روشن است که بیحرمتی و تخفیف ایشان، برای این جماعت آزار دهنده است؛ همانطور که اگر کسی به پدر من و شما اهانت کند و او را به تمسخر بگیرد، بر میآشوبیم و بهم میریزیم»
از اینکه به میان کشیدن پای «پدر من و شما» واکنشی بس کودکانه و سخنی بس سُست است، میگذرم. ولی بد نیست ایشان بگوید از این پس با چنگیزخان مغول چه بایدمان کرد، که میلیونها مغول او را پدر آسمانی خود میدانند و تندیساش را (بلندترین تندیس یک سوار در جهان) در نزدیکی اولانباتور ساختهاند؟ آیا از این پس باید همه آنچه را که در باره «پدر معنوی» مغولان میدانیم به باد فراموشی بسپاریم و از او در کتابهای تاریخمان جز به نیکی یاد نکنیم و هرگز کاریکاتورش را نکشیم؟
و سرانجام این اکبر گنجی است که مینویسد:
«به تعبیر قرآن، پیامبر الگوی مسلمانان است(احزاب، ۲۱). الگو بودن پیامبر به این معناست که مسلمانان اینک با الگو قراردادن ایشان باید برساختههای عقلای دوران امروز (دموکراسی، آزادی، حقوق بشر، پلورالیسم، سکولاریسم، فمینیسم، و...) را تصویب و امضا کنند».
در قرآن به وارونه تورات و انجیل نه تنها سخنی در باره زندگی محمد یافت نمیشود، که نام او نیز تنها چهار بار آمده است. پس مسلمانان برای الگوگیری از محمد یا باید دست به دامان واقدی و ابن هشام و طبری شوند و یا دست نیاز بسوی “اصحاب صحاح” دراز کنند و الگوهای خود را در صحیح بخاری و مسلم و همچنین سنن ابیداوود و نسائی و ابنماجه و ترمذی بیابند. به همان نوشتههایی که در میان تروریستهای مسلمان دستبدست میگردند. اینکه از دل سُنن ابیداوود چگونه میتوان فمینیسم بدرآورد، چیستان بزرگی است که گشودنش بر گردن نواندیشان مسلمانی چون اکبر گنجی است.
*********
بهراستی آنچه که اسلامگرایان آنرا «توهین» مینامند چیست؟ از دیدگاه مسلمانان هر سخنی را میتوان یک ناسزا، یا آنگونه که آنان میگویند، «توهین» بهشمار آورد: گزارههایی چون «محمد فرستاده خدا نیست»، «قرآن سخن خدا نیست»، «قرآن پر از سخنان دَرخودستیز است» برای مسلمانان چیزی جز توهین نیستند. همچنین نقاشی چهره محمد (حتا اگر زیبا و هنرمندانه باشد) و پرداختن به شمار همسران محمد، ازدواج او با کودکی شش ساله (۵)، کشتار یهودیان بنیقریظه و هزاران نمونه دیگر را مسلمانان «توهین به مقدسات» بهشمار میآورند.
از دیگر سو اگر برآنیم که هر نوشتهای که در آن توهینی به دیگران شده باشد، حق چاپ شدن و بهفروش رفتن را ندارد، قرآن و بخش بسیار بزرگی از کتابهای مسلمانان را باید از همه کتابفروشیها برون آورد و در پستو نهاد. من و چندین میلیارد انسان چون من بر پایه آیههای قرآن در شمار کافرانیم و همه ناسزاها و نفرینهای قرآن به کافران، «توهین»ی به ماست. همچنین ناسزاها و نفرینهای قرآن بر یهودیان (میمون رانده شده، خوک، خرانی با بار کتاب) نیز “توهین” به میلیونها انسان دیگر است.
قرآن فرمان به لتوکوب زنان (سه و نیم میلیارد تن) میدهد و آشکارا و بیپرده مردان را بر زنان برتری میبخشد:
«الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ وَاللاَّتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا» (النساء، ۳۴)
از آن بدتر قرآن زنان را “کشتزار” مردان مینامد و به آنان فرمان میدهد هرآنگونه که دلخواهشان است با آنان درآمیزند:
«نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُواْ حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لأَنفُسِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّكُم مُّلاَقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ» (زنان شما كشتزار شما هستند پس از هر جا [و هر گونه] كه خواهيد به كشتزار خود [در]آييد. البقره، ۲۲۳)
کشورهای دموکرات باید با این انبوه ناسزاها و «توهین»ها چه کنند؟ آیا اگر سخن اسلامگرایان را بپذیریم نباید جلو چاپ و پخش کتابی را گرفت، که نیمی از مردم کره زمین را «خاکی برای تُخمافشانی» مینامد؟
اسلامگرایانی چون گنجی و سروش پدر و پسر با برساختن گفتمانهایی چون «احکام امضائی/ احکام تأسیسی» و «کافر فقهی / کافر قرآنی» تلاش میکنند گریبان خود را از پرسشهای بیپایان خردهگیران برهانند. بدینگونه است که هرگفتاورد ناخوشایندی از قرآن به دیواری بلند از «محکم و متشابه»، «ناسخ و منسوخ»، «مکّی و مدنی» و بهانهای بنام «شأن نزول» بازمیخورد. برای نمونه هنگامی که پرسیده میشود مگر قرآن به کشتن و بریدن گردن کافران فرمان نداده است،(۶) اسلامگرایان با همه آن سازوبرگ پیشگفته به میدان میآیند، تا بگویند برداشت خُردهگیران از این آیهها نادرست بوده است، زیرا آنها نه «شأن نزول» آیه را میدانند و نه از اینکه مکّی است یا مدنی آگاهند. ولی هنگامی که پای آیههای خوشایند آنان به میان میاید، دیگر از نه از «تفسیر و تأویل» نشانی میتوان گرفت و نه از «محکم و متشابه». برای نمونه اکبر گنجی در گفتگویی با مهدی فلاحتی میگوید خداوندی که پیامبرش را «رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ» (۷) میخواند نمیتواند به چنین دژخوئیهایی فرمان دهد. در اینجا و به یکباره دیگر نه پای «شأن نزول» به میان میآید و نه نیازی به هرمنوتیک قرآن یافت میشود.
بدینگونه اسلامگرایانی که بر خود نام «نواندیش» نهادهاند، درست کاری را انجام میدهند که پیشتر همان را بر دگراندیشان خرده گرفتهاند. آنان نیز با قرآن برخورد گزینشی میکنند، هر آیهای را که پسندشان باشد از درون متن بیرون میکشند و سروته آن را میبُرند، تا برداشت دلخواه خود را از دل آن بدرآورند. آنان همیشه آیه «لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ» (بقره، ۲۵۶) را همچون نمونهای کوبنده برای آزادی دگراندیشی در اسلام در دسترس دارند، ولی هنگامی که از آنان در باره آیه ۸۵ سوره آلعمران که میگوید: «و هر كه جز اسلام دينى [ديگر] جويد، هرگز از وى پذيرفته نشود» پرسش میشود، باز دست به دامان همان ابزارهای پیشگفته مییازند.
ابزار دیگری که اسلامگرایانی چون گنجی و سروشها از آن فراوان بهره میجویند، بهزیر پرسش بردن تاریخنگاری اسلام است. آنان با گفتن اینکه هر کتابی اگر با قرآن همخوانی نداشته باشد، از ارزش دینی نیز برخوردار نیست، بخش بزرگی از سیرهها، صُحاح و سُنَن را ساختگی مینامند. گفتنی است که ما در قرآن سخن دندانگیری در باره تاریخ اسلام نمییابیم. هرآنچه که مسلمانان باورمند از زندگی پیامبر خود میدانند، در همین کتابهای نامبرده است. بدون صحاح و سیرهها کسانی چون اکبر گنجی حتا امروزه نمیدانستند که چگونه نماز بخوانند، زیرا در قرآن آئین نمازخواندن نیامده است. همان کتابی که داستان مهر و بخشایندگی محمد بر پیرزن یهودی را آورده است، داستان کشتن عبدالله بن خطل را هم در خود نوشته دارد. گناه عبدالله دشنام دادن به محمد بود و هم به فرمان او کشته شد.
به توهین بازگردیم. در هند سدها میلیون انسان هستند که گاو را جانوری مقدس میدانند و آنرا میپرستند. اگر شارلی ابدو (به گفته اینان) به پیامبر یک و نیم میلیارد انسان توهین کرده است، مسلمانانی چون گنجی و سروشها اگر که گیاهخوار نباشند، خدای سدها میلیون انسان را میکُشند و به سیخ میکِشند و میخورند. نازیها هیتلر را پدر معنوی خود میدانند و از توهین به او و کشیدن کاریکاتورش آزرده میشوند. مغولها همانگونه که پیشتر رفت، چنگیزخان را پدر آسمانی خود میدانند و ناسزا به او را برنمیتابند. تیمور لنگ قهرمان و نماد ملی ازبکهاست و آنان نیز از توهین به پدر نمادینشان برمیآشوبند. در هر کجای جهان میتوان گروهی از انسانها را یافت که از «توهین» به کسی یا چیزی آزرده شوند و برآشوبند. آیا ما باید دست از خردهگیری بر هیتلر و چنگیز و تیمور و موسیلینی و هزاران «پدر معنوی» دیگر برداریم، مبادا که کسی در گوشهای از جهان از ما برنجَد؟ یا اینکه تنها مسلمانان را نباید آزرد، زیرا شمارشان یکونیم میلیارد است؟(۸)
سه تن نامبرده اگرچه در برنامههای تلویزیونی به نام کارشناس اسلام شرکت میجویند، ولی از دیدگاه دانشگاهی «اسلامشناس» نیستند. اسلامشناسی یک دانش است و دانش، با پژوهش سروکار دارد و برای پژوهش نیز باید اندیشهای پرسشگر داشت. از دیگر سو «ایمان» راه را بر هرگونه پرسشگری میبندد و بدینگونه یک مسلمانِ مؤمن هرگز نمیتواند اسلامشناس باشد، زیرا او پیشاپیش راه پرسشگری را با زنجیر ایمان بر خود بسته است. پس سروشها و گنجیها در پی رانده شدن از دربار فقیه اکنون برآن شدهاند که جامه پرهیزگاران دربرکنند و بدین نیز بسنده نمیکنند و در جایگاه استاد و آموزگار انگشت سرزنش به سوی ما قربانیان اسلام نشانه میروند و به ما رواداری و همزیستی میاموزند و به این بهانه تلاش در بستن دهان ما در این سوی جهان میکنند.
داستانی افریقایی میگوید: «پسری پدر میانسالش را گفت، چه شود اگر ما نیز لختی گوشهای گیریم و جامه پارسایان در بر کنیم؟ پدر گفت اندیشهای نیک است، ولی باید دست بداریم، تا هر آنکس که ما را میشناسد، سر بر بستر مرگ گذارد» گنجیها و سروش ها نیز حق آن را دارند که دگرگون شوند و از کردههای شرمآور خویش در گذشته دوری جویند و راهی نوین در پیش گیرند. ولی در هیچ کجای جهان مردمان خردمند کسی را که پیشینه کودکآزاری داشته باشد، به سرپرستی یک کودکستان نمیگمارند.
و اگر کار این آب و خاک چنان زار و نزار گشته که گنجیها و سروشها آموزگاران اخلاق و استادان رواداری و همزیستی ما شدهاند،
بر روزگار این سرزمین و مردمانش خون باید گریست.
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران زمین بدور دارد
مزدک بامدادان
mbamdadan.blogspot.com
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
———————————————————
http://news.gooya.com/politics/archives/2013/11/170162.php .1
http://news.gooya.com/politics/archives/2014/11/188221.php .2
http://www.rahesabz.net/story/89783/ .3
http://news.gooya.com/politics/archives/2015/02/192598.php .4
5. خوله پیمبر را دعوت کرد که بیامد و عایشه را عقد کرد و در آن هنگام وی شش سال داشت. تاریخ طبری، پوشینه چهارم، برگ چهل و هفت
6. فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِكَ وَلَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِن لِّيَبْلُوَ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ. (محمد، 4)
7. وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ. (الانبیاء، 107)
8. شمار یکونیم میلیاردی مسلمانان پیآمد پژوهش پرسشگرانه و پیوستن آگاهانه آنان به این دین نیست. مسلمانان تنها از رهگذر زایشهای بیشمار است که چنین افزون گشتهاند. خود این سه نواندیش نیز اگر در اروپا به جهان آمده بودند، ای بسا اکنون مسیحی بودند و اگر در اسرائیل، ای بسا یهودی. اینهمه بالیدن به شمار یکونیم میلیاردی مسلمانان برای من درنیافتنی است.
■ مزدک گرامی نیکو مینگاری تیغ آختهی نقد را هم چنان بر انبان پوسیده ی اسلامیان فرود آور.
از سروش و سروشیان و دیگر «مخالفان توهین به مقدسات و موافقان آزادی بیان» باید پرسید اگر کسی گفت معجزههای پیامبران، معراج محمد، جن، امام زمان، سد ها خروار دروغ و خرافات آخوندهای شیعه مزخرف است و آنها را مسخره کرد اینها توهین به مسلمانان است و باید دهانشان را بست؟ اگر با سند و مدرک نشان داد که این دین بر نابرابری حقوقی انسان ها ( زن ومرد ، مسلمان و غیر مسلمان ، برده و آزاد و..) استوار است، نا بردبار است، مسلمان حق ترک دین ندارد و ........ همهی اینها با حقوق بشر امروز ناسازگار است توهین کرده است؟ و به کی؟ اگر کسی زندگی پیامبرتان را نوشت و نشان داد این مرد رن باره بوده است وحتا از زن پسر خوانده اش هم نگذشته است و هیچ گاه در حرمش کم تر از نه زن نبوده است و به توجیه های شما خندید و کاریکاتور اورا با حرمش کشید حتما توهین است وباید مجازات شود؟
مزدک جان کلکت پر بار باد
■ بهرام گرامی، با درود
سخن همان است که میگویی، جز آنکه با نگاه امروز نمیتوان به بررسی دادگرانه گذشته پرداخت. من هم مانند تو برآنم که سرآمدان و رهبران آن روزها میبایست چنین کتابهایی را میخواندند، که نخواندند. درگیری من با اینان ولی بر سر این نیست که چرا چهل سال پیش به بیراهه رفتهاند، شوربختانه اینان امروز هم خویشکاری کردهها و ناکردههای خود را نمیپذیرند و برآنند اگر آنان کتابی را نخواندهاند، گناه از شاه بوده است. به امروز اگر بازگردیم، باید از این انبوه چپ کهنهاندیشی که هنوز به آرمانهای انقلاب شکوهمندش وفادار است پرسید، اگر به روزگار شاه نمیتوانستید به شناخت درستی از اسلام سیاسی و بنیادگرایانه دست بیابید، امروز و پس از گذشت ۳۶ سال و دیدن اینهمه کشتار و سرکوب و شکنجه چرا هنوز دل به پیرایش این رژیم بستهاید و در جایی که کوچکترین کژرَوی را به شاه نمیبخشیدید، در رویارویی با اسلامگرایان چنین بخشنده و گشادهدستید؟
بهرام گرامی، اینکه گنجیها و سروشها و اشکوریها و کدیورها اینچنین جامه پارسایان دربرمیکنند و به ما درس آزادگی و رواداری و ارجنهادن بر ارزشهای دیگران میدهند، چندان آزاردهنده نیست. اینکه اپوزیسیون “آزادیخواه” اینچنین در بوق اینان میدمد و بر طبلشان میکوبد و برایشان سینه چاک میکند، شرمآور است. این کارنامه ننگ و شرم ملت ماست، که برای شنیدن سخنان آرامش دوستدار کمابیش ۸۰ تن، و برای سخنرانیهای سروش و کدیور و گنجی ۸۰۰ تن گردهم میآیند و اینان میهمانان همیشگی صدای امریکا و بیبیسی هستند. این همه نه از آن روست که اینان فرهیختهاند و سخن درست بر زبان میرانند، این همه نشانی از زاری روزگار فرهنگ ما ایرانیان است.
بیهوده نباید گناه نابسامانی هستی خود را به گردن این و آن بیندازیم، ما چنین مردمانی هستیم و جمهوری اسلامی آئینه تمامنمائی است که چهره نازیبای ما را به خودمان نشان میدهم.
من در دنباله جستار “در هراس از خویشتن” باز هم در اینباره خواهم نوشت.
شاد و سربلند باشی
مزدک
■ مزدک گرامی، با درود
«کوتاه و گویا» نوشتهای: «پس مسلمانان برای الگوگیری از محمد یا باید دست به دامان واقدی و ابن هشام و طبری شوند و یا دست نیاز بسوی «اصحاب صحاح» دراز کنند و الگوهای خود را در صحیح بخاری و مسلم و .... بیابند». با این سخن ، گویا خواستهای نشان دهی که اگر این کتابها و کتابهای همانند آن نمیبودند، آنگاه مسلمانان در خود قرآن به تنهایی، چیزی برای نگارش تاریخ خویش نداشتند. همهنگام با آن، به درستی خواستهای بگویی که از این کتابها نیز، چیزی جز پرچم سیاه داعش و طالبان و شعارهای خون ریز آنها نمیروید. در این سخنان من رویاروی تو نیستم. اما کاش بسیار کسانی که امروز «عاقل شده» و بر آن نویسندگانی که تو گفتهای میآشوبند، بههنگام و در کنار مانیفست کمونیست و جزوه پر سرو صدای رد تئوری بقای پویان و جنگهای چریکی آنارشیستهای آمریکای لاتین که پیامی جز خواستهای همین داعش امروز اما از دندۀ چپ نداشتند، کتابهای دیگری را نیز میخواندند.
کشف الاسرار آیت الله خمینی، فتوح البلدان بلاذری، مغازی واقدی، طبقات ابن سعد، سیرۀ ابن هشام و همان کتابهای «صحیح»ی که تو نام بردی، بخشی از این کتابها بودند. اگر چنین میکردیم، آنگاه شاید میفهمیدیم که «مهاجرین و انصار» چه بر سر مردم عربستان روزگار خود به ویژه یهودیان آورده و کدام پیام رحمت را برای آنها داشتهاند. یا اینکه غازیان عرب مسلمان چه بر سر زن و مرد ایرانیان آوردهاند. آنگاه شاید خاک نمناکی هم برای پرورش ادعاهای دروغین شریعتی و سروش و گنجی و کدیور، یافت نمیشد. همچنین میفهمیدیم که آیا آن کتابها پیامی جز خواست مهاجرین صدر اسلام داشتهاند یا نه؟؟؟ اگر همین کتابها پایه تاریخ اسلام هستند، بر هر ایرانی واجب است که در کنار هر کار ژورنالیستی که انجام میدهد، زمانی به اندازه را نیز برای خواندن این کتابها کنار بگذارد. آنگاه شاید بتواند داعش امروز و دلیل پیروزی آن را در سیمای عربهایی که به ایران یورش آوردند، و سروش و گنجی را در سیمای «جنی»هایی که در غزوهها و سریه ها مخالفان خود را به تیر غیب میکشتند و هراس میآفریدند، بازیابیم. تیر غیب و هراسی که امروز به آن تروریسم میگویند.
شاد باشی
بهرام خراسانی
۲۶ بهمن ۱۳۹۳
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|