iran-emrooz.net | Tue, 22.11.2005, 22:37
دموكراسی یا قیمومیت سیاسی؟
دكتر حسين باقرزاده
|
سهشنبه ١ آذر١٣٨٤ – ٢٢ نوامبر ٢٠٠٥
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
بحث و جدل در باره «نشست برلین» بالا گرفته است و مخالفان آن برای تخطئه و محكوم كردن آن از هر وسیلهای بهره میگیرند. برخی پیش از آن كه بیانیه و منشور این نشست بیرون آید صرفا بر اساس شنیدهها و حدسیات خود هدف و برنامه آن را به باد انتقاد گرفتند. برخی دیگر پس از انتشار این اسناد، نه به قصد ارزیابی و نقد و بلكه به هدف خراب كردن آن، تعبیرها و تفسیرهای خود را جانشین متن این اسناد كردهاند تا نتایج مطلوب خود را بگیرند. هر دوی این گروه البته انگیزه اصلی خود را در لابلای نوشتههای خود بیان كردهاند. آنان از این كه در نشست برلین مرزبندی بین دموكرات های جمهوریخواه و غیر جمهوریخواه به هم ریخته است خشمگین شدهاند و آن را خیانتی به آرمانهای سیاسی خود و همرزمان اردوگاه خود میشناسند.
تعبیر «دموكرات های» جمهوریخواه و غیر جمهوریخواه در بند بالا را من آگاهانه به كار گرفتهام. منتقدان و مخالفان نشست برلین معمولا از شركت جمهوریخواهان و سلطنتطلبان در این نشست نام میبرند و نیازی به كاربرد قید دموكرات در مورد آنها نمیبینند. آنان در مدعاها و اظهارات دیگر خود نیز معمولا بر تضاد بین جمهوریخواهی و سلطنتطلبی انگشت میگذارند و عامل دموكراسی را یا ندیده میگیرند و یا فرعی میانگارند. مثلا از «اتحاد جمهوریخواهان» سخن میگویند و یا در برابر نداهای اتحاد اپوزیسیون استدلال میكنند كه «ما جمهوریخواهان» باید اول اتحاد خود را تشكیل دهیم و سلطنتطلبان نیز اتحاد خود را تشكیل دهند و سپس ما میتوانیم برای همكاری با یكدیگر وارد گفتگو شویم. در فضای سیاسیای كه این منتقدان ترسیم میكنند دو اردوی كاملا متمایز جمهوریخواهی و سلطنتطلبی وجود دارد و خط قرمز غلیظی آنها را از یكدیگر متمایز میكند. برای اینان كمتر این تصور مطرح بوده است كه خط كشی غلیظ دیگری در بین نیروهای اپوزیسیون وجود دارد كه هر دو اردوی طرح شده آنان را قطع میكند و این خط دموكراسی است.
به عبارت دیگر، نه همه جمهوریخواهان دموكرات هستند و نه هر دموكراتی الزاما جمهوریخواه است. هم در بین سلطنتطلبان نیروهایی هستند كه عزم دارند به هر قیمتی شده سلطنت را به ایران بازگردانند و هم در بین جمهوریخواهان كسانی هستند كه عزم دارند به هر قیمتی شده از بازگشت سلطنت به ایران مانع شوند. اولیها برای تامین خواست خود از به كارگیری نیروی قهر و یا حتی قدرتهای خارجی ممكن است ابا نداشته باشند و دومیها برای تامین هدف خود حاضرند حتی زیر بال جمهوری اسلامی را نیز بگیرند و به گفته یكی از آنان كه همین روزها در تخطئه جنبش رفراندوم قلم زده است حاضرند از «ولایت وقیح» حمایت كنند. آن چه كه برای هیچ از این دو گروه مطرح نیست این است كه مردم ایران در این مقولهها چه میگویند، و آیا مردم نیز در آشی كه این گروهها برایشان پختهاند و میپزند حق نظر خواهند داشت یا خیر. آنان مدعیند كه میدانند مردم چه میخواهند، یا باید بخواهند - و ظاهرا همین مقدار برای تایید نظر این مدعیان آزادی (و دموكراسی؟) كافی است.
من بارها به كسانی كه در مخالفت با منشور ٨١ ضرورت اتحاد جمهوریخواهان را مطرح میكردند، و استدلال میكردند كه با چنین اتحادی میتوان سلطنتطلبان را تشویق كرد كه آنان نیز با هم اتحاد كنند، گفتهام كه من اتفاقا با اتحاد سلطنتطلبان مخالفم و خواهان آنم كه آنان تجزیه شوند، همچنان كه با اتحاد جمهوریخواهان مخالفم و خواهان تجزیه آنان هستم! من وجه مشتركی برای همكاری بین یك جمهوریخواه دموكرات و نادموكرات نمیبینم، همچنان كه وجه مشتركی برای همكاری بین یك سلطنتطلب دموكرات و نادموكرات نمیبینم. از سوی دیگر، من خودم را به یك سلطنتطلب دموكرات كه حاضر است به رای مردم گردن بگذارد و تنها رای آزاد مردم را تعیین كننده نظام سیاسی كشور بشناسد به مراتب نزدیكتر میبینم تا به یك جمهوریخواه كه خود را از رای مردم بینیاز بپندارد و به نام جمهوری حاضر است حتی به قیمت حمایت از رژیم واپسگرا و خشونتبار جمهوری اسلامی مردم را از حق انتخاب محروم كند. با اولی میتوان امید داشت كه با رای آزاد مردم یك جمهوری واقعی و مطلوب مردم در ایران برقرار شود، ولی با دومی یا باید شاهد ادامه حیات رژیم ولی فقیه بود و یا حد اكثر میتوان به استقرار یك نظام استبدادی به نام جمهوری دل خوش كرد.
برای كسانی كه در ایران درد دموكراسی دارند تنها ملاكهای دموكراتیك و ارزشهای حقوق بشری میتواند ملاك همكاری آنان با یكدیگر باشد و هر گونه ملاك دیگری كه در بین نیروهای دموكرات تفرقه بیندازد و آنان را در برابر هم قرار دهد نتیجهای جز تضعیف جنبش دموكراسیخواهی مردم ایران و ادامه حیات رژیم جمهوری اسلامی و تقویت نیروهای استبدادگر (به شمول پوزیسیون و اپوزیسیون) نخواهد داشت. دموكراتها البته آرمانهای سیاسی مختلفی میتوانند داشته باشند، ولی همه آنها در یك امر متفقند: آنان از سوی مردم تصمیم نمیگیرند. آرمانهای سیاسی خود را به مردم عرضه میكنند و از آنان تایید میخواهند. از پیش تعیین نمیكنند كه مردم این یا آن را میخواهند و از این یا آن متنفرند. به جای این كه خود و آرمان خود را ملاك بگیرند و مردم را برای آن هزینه كنند، رای و نظر مردم را ملاك میگیرند و خود را پذیرای آن - اگر چه مردم بر خلاف آرمان آنان رای دهند. موفقیت دموكراسی را در پیروزی خود و آرمان خود نمیبینند و بلكه در توانایی مردم بر اعمال حاكمیت خود مییابند. در یك كلام، دموكراتها خود را قیم مردم نمیدانند و از سوی آنان تصمیم نمیگیرند.
در واقع، برای همه كسانی كه با فراخوانها و تلاشهای مبتنی بر دموكراسی و حقوق بشر، از منشور ٨١ گرفته تا فراخوان ملی رفراندوم و نشست برلین، در سالهای اخیر به مبارزه برخاستهاند مشكل اساسی در همین جا بوده است. این تلاشها همه بر حق حاكمیت مردم و رای آنان به عنوان تصمیم گیرنده نهایی تاكید كردهاند، و این اصل برای آنان كه به قیمومیت مردم خو گرفتهاند به سختی قابل هضم است. اینان برای توجیه مخالفت خود از یك سو مدعی میشوند كه مردم نظام مطلوب آنان را پذیرفتهاند و از سوی دیگر از به محك زدن ادعایخود هراس دارند. اینان به مخالفت با منشوری برمیخیزند كه میگوید «حقانیت حاكمیت نه موروثی است، نه الاهی و نه برخاسته از هیچ مكتب و مسلك یا جباریتی بیرون از اراده شهروندان جامعه» و در عین حال معتقد است كه «شكل نظام آینده كشور با آراء عمومی مردم تعیین خواهد شد». این تعابیر برای كسانی كه خود را قیم مردم میپندارند و از پیش مدعیاند كه میدانند مردم چه میخواهند سنگین است. دموكراسی وقتی از محدوده لقلقه زبانی خارج میشود و به صحنه عمل میرسد لوازم نسبتا سنگینی به همراه دارد و یكی از آنها تواضع سیاسی و فرود آمدن از قله قیمومیت مردم است.
باید اشاره كرد كه برخورد قیممآبانه با مردم كشور ما مختص نیروهایی نیست كه در نوشتار بالا به آنها اشاره شده است. مقاله هفته گذشته من در باره فدرالیزم چند واكنش انتقادی را از سوی هموطنان كرد ما به صورت ایمیل به دنبال داشت. در این ایمیلها كه به خطا وانمود شده بود كه نویسنده با فدرالیزم مخالف است تاكیدات زیادی به چشم میخورد حاكی از این كه مردم كرد این را میخواهند و آن را نمیخواهند، و هر كس با این خواستها مخالفت كند دشمن مردم كرد است. ولی هیچیك از این مدافعان حقوق مردم كرد توضیح نمیداد كه از كجا و در كدام رایگیری آزاد مردم كرد توانستهاند بگویند كه چه میخواهند. از دید اینان سازمانهای سیاسی كرد نماینده واقعی مردم كرد بشمار میآیند و خواست آنان خواست مردم كرد است. سازمانهای سیاسی كرد (یا اقوام دیگر) كه مرتبا بر «حقوق ملی» مردم خود تاكید میكنند آیا حاضرند آرمانهای خود را به محك رای همان مردم در شرایط آزاد بزنند، و اگر مردم آن را رد كردند به آن گردن نهند؟ اگر چنین است چگونه میتوانند اكنون بر خواستهای آرمانی قومی خود (مثلا فدرالیزم) اصرار بورزند؟ آیا نباید در ابتدا تلاش خود را بر روی استقرار دموكراسی و تامین آن «شرایط آزاد» متمركز كنند تا امكان ارزیابی خواست واقعی مردم به دست بیاید؟ و آیا تحقق چنین امری جز با توافق بر اصول مشترك دموكراتیك و حقوق بشری مورد قبول نیروهای مختلف دموكرات ایران و شركت در یك جنبش ملی دموكراتیك عملی است؟
میتوان دموكرات بود و یا خود را قیم مردم دانست. ملاك اولی تسلیم شدن به رای مردم است و ملاك دومی تلاش برای تحمیل نظام آرمانی خود به عنوان نظام مطلوب مردم. دموكراتها حاضرند اگر در رای شكست خوردند از استقرار نظام مطلوب خود بگذرند. قیمها حاضرند دموكراسی را در راه استقرار نظام مطلوب خود قربانی كنند. دموكراتها چون قواعد بازی را پذیرفتهاند و مردم را حكم و حاكم میدانند میتوانند با یكدیگر همكاری كنند. قیمها چون به رای مردم كاری ندارند برای استقرار نظام مطلوب خود با یكدیگر به مبارزه و معارضه بر میخیزند. همكاری دموكراتها میتواند به یك جنبش ملیارتقا یابد و به استبداد دینی حاكم خاتمه دهد. معارضه قیمها با یكدیگر به نفع استبداد حاكم تمام میشود و هر یك از معارضان برای شكست رقیب ممكن است به نیروهای قاهره داخلی یا خارجی متوسل شود. پیروزی دموكراتها برای ایران دموكراسی به ارمغان میآورد و پیروزی قیمها استبدادی از نوع جدید. انتخاب مشخص است...