شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳ -
Saturday 23 November 2024
|
ايران امروز |
اشاره: ساعتی پیش دوستی تلفن کرد و خواست که مقاله جدید آقای محمد ارسی را در سایت «ایران امروز» بخوانم و نظرم را برایش بنویسم. امتثال امر شد و مقاله را با عنوان «دردهای منطقه را چگونه میتوان درمان کرد؟» خواندم. نوشته در قالب نامه سرگشاده به آقای خامنهای رهبر ایران نگاشته شده است. پس از آن چند خطی برای آن دوست نوشتم. اما پس از آن مطالب مقاله چنان ذهنم را درگیر کرد که چارهای ندیدم جز این که همان متن را با تفصیل بیشتر منتشر کنم. البته مقاله ایشان، که ظاهرا با نیت خیر و به انگیزه درمان دردهای خاورمیانه نوشته شده، حاوی مطالب متنوعی است که با بخشهایی از آنها موافقم و البته با بخشهایی نیز به دلایل گوناگون، از جمله تحریف تاریخ و یا یک طرفه به قاضی رفتن و . .، موافق نیستم. در هرحال انگیزه این نگارش صرفا پرداختن به همین بخشی است که آوردهام و نه مطالب مطول بعدی. این که اعراب و فلسطینیهای آواره چه میبایست میکردند، داستان دیگری است، اما نباید فراموش کرد که اعراب و دولهایشان هرچه بودند و هرچه کردند، ذره از شناعت تروریستهای اسرائیلی در تأسیس این رژیم قلابی و رهبران بعدی کم نمیکند. در آغاز متن نوشتار مورد نظر را میآورم و بعد ملاحظات خود را مرور میکنم. پیشاپیش از گزندگی پارهای از عبارات پوزش میطلبم.
جناب ... عزیز
طبق فرموده نگاهی به متن کردم. واقعیت این است که تحمل خواندنش نبود (هرچند اگر بخش نخست نبود بقیه به خواندنش میارزید). با این حال مروری کردم. در باره این همه جعل و دروغ پردازی آشکار چه باید گفت؟ این گزارش از کجای تاریخ درآمده و به کدامین سند معتبر متکی است؟ داستان کوچ برنامهریزی شده یهودیان از سال ۱۹۱۷ با حمایت مستقیم دولت بریتانیا به فلسطین و توطئههای پیاپی مهاجران اروپایی و غیر اروپایی و کشتارها و ترورهای بومیان عرب (اعم از مسلمان و یهودی و مسیحی) در طول سه دهه پیش از تأسیس اسرائیل در این گزارش کذب چرا غایب است؟ به راستی تمام صلحطلبان جهان پیروزی اسرائیل جانی را خوشآمد گفتند؟ در شگفتم که جناب ارسی این اندازه از تاریخ اسرائیل بیخبر است؟ گزارشهای بعدی نشان میدهد که ایشان از تاریخ منطقه بیاطلاع نیست ولی بخش مورد بحث ما برآمده از غفلت است و یا تغافل؟ در این باب صدها کتاب و مقاله به قلم نویسندگان غربی و بیطرف در باره تاریخ تحولات خاورمیانه و در ارتباط به تشکیل دولت غاصب و اشغالگر اسرائیل نوشته شده و حداقل صدها یهودی آزادیخواه از همان آغاز تا کنون به چگونگی خونبار و فاجعهآمیز پیدایش دولت تروریستی اسرائیل اعتراف کرده و شماری آن جنایات کم سابقه آن دوران را مردود و محکوم کردهاند. حال آقای ارسی رودست تمام اسرائیلیهای افراطی بلند شده و اوصافی را به رژیم اسرائیل نسبت داده که بسیار بعید میدانم تا کنون کسی مدعی شده باشد.
ایشان در جایی اشاره میکند «آن قطعه زمینی که کشور اسرائیل یافته بود»؛ آقای ارسی خوب است بفرماید که آن «قطعه زمین» کجا بود و از آن کی بود و کوچ دادهشدگان یهودی سراسر جهان چگونه و به چه حقی بر آن دست انداخته و آن را به قیمت قتلعامها و کشتارها و جنایات بیشمار تسخیر کردهاند؟ اگر بهانه این بوده که در روزگاری دور برخی از اقوام یهود در آنجا ساکن بودهاند، پس سهم اعرابی که از نظر تاریخی و زمانی بسی درازتر و آن هم مستمر و متأخرتر بر آن سرزمین سکونت داشته و دارند، چه میشود؟ اگر قرار باشد هر قومی به دلیل این که روزگاری در نقطهای از جهان بوده، هر بار که هوس کرد و زورش را داشت با زور و کشتار و ویرانی آنجا را تسخیر کند، دیگر سنگ روی سنگ بند نخواهد شد. با این منطق ما ایرانیان نیز باید برویم بخشهای مهم آسیا و شمال آفریقا و حتی یهودیه را در فلسطین تسخیر کنیم چرا که ما هم در روزگاری نه چندان کوتاه بر آن نواحی فرمان رانده و به یک معنا بودهایم و حتی تمدن آفریدهایم!
وانگهی ایشان در نهایت در یک تناقض آشکار میگوید که «وااسفا که تأسیس دولت اسرائیل به مصیبتی برای فلسطینیها تبدیل شد». به راستی وااسفا! مگر صهیونیستهای مهاجر به مهمانی آمده بودند تا برای میزبان گل و هدیه و سوغاتی بیاورند؟! به مقتضای منطق اشغال، راندن مردمان بومی و اشغال سرزمین چند هزار ساله آنان فقط و فقط با توطئه و ترور و ویرانی و جنگ ممکن بود؛ کاری که رخ داد و هنوز هم ادامه دارد. ایشان فرمودهاند «تقدیر نبود که تأسیس دولت اسرائیل به آوارگی مردم فلسطین و چند جنگ ویرانگر جنجالی منجر گردد و شرق میانه این گونه لگدکوب بربریت تروریستی و دیکتاتوری و قدرتهای سلطهجوی جهانی شود». دعوی غریبی است! از قضا «تقدیر» همین بود که رخ داد و جز این نه قابل تصور است و نه قابل تصدیق. وقتی زورگو و باجستانی به خانهای هجوم میآورد تا آن را به هر قیمت تصاحب کند، فرجامی جز نابودی و یا در صورت امکان فرار و آوارگی صاحبان خانه ندارد.
جناب ارسی! شما که مصر و سوریه و عراق را در همین گفتار شخم زدهاید و سخنان درستی هم گفتهاید، بفرمایید که شرق میانه به دست چه کسانی و برای چه هدفی ویران شد؟ بربریت تروریستی و دیکتاتوری چگونه و به دست چه کسانی اعمال شد؟ قدرتهای سلطهجوی جهانی، در قلب خاورمیانه چه میکردند و در طول این هشتاد سال به سود کی و به زیان چه کسانی عمل کردهاند؟ البته با شما موافقم که تمام مصائب منطقه و فلسطین محصول رفتار خارجیان و یا اسرائیل نیست اما آغازگر و محور این همه شرارت و مصائب در این نقطه حساس جهان، جز دولت زورگو و اشغالگر اسرائیل بوده و هست؟
شگفتتر این که آقای ارسی آوارگی فلسطینیها را معلول دست راستیهای افراطی میداند که البته «ستمی نابخشودنی بوده و باید جبران شود»! شما در میان رهبران تروریستی اولیه جنبش صهیونی و بعدها مؤسسان اسرائیل و حتی تا چند سال قبل، جز دست راستی و تروریستهای ویرانگر در خطه اسرائیل سراغ دارید؟ گروههای تروریستی که روستاها را یک جا نابود میکردند و تمام اهالی را یک جا قتل و عام میکردند (به عنوان نمونه کفر قاسم و دیریاسین) فقط دستراستیهای اسرائیل بودند؟ اگر جز این بود مگر امکان داشت مردمان یک سرزمین را از خانه و کاشانهشان به زور بیرون کرد؟ مگر «نیل تا فرات» شعار اصلی و آرمانی صهیونیستهای اسرائیلی نیست؟ اگر اندکی مجال پیدا شود این فرزندان یهودا خاورمیانه را ویران خواهند کرد تا «ارض موعود» کاملا به تسخیر درآید. البته اخیرا جناحی که خواهان صلح است پیدا شده که موجب خرسندی است اما فراموش نکنیم که حداقل غالب همین صلح طلبان حامی رژیم اسرائیل نیز در مشروعیت اولیه آن تردیدی ندارند و بر چگونگی تأسیس دولت موعود دینی خود و جنایات برآمده از آن رخداد چشم میبندند. رهبران اولیه و بنیادگذاران اسرائیل همگی شناخته شدهاند و افکار و رفتار و سوابق و لواحقشان اظهر من الشمس است.
ایشان تأسس دولت اسرائیل را «حماسه بیهمتا» و «گنجی معنوی عظیم برای بشریت» دانسته و بعد افزودهاند که «آیا نمونهای در تاریخ برای آن سراغ دارید؟». «چشم باز و گوش باز و این عمی/ حیرتم از چشم بندی خدا»! ظاهرا کور را عینعلی گویند و کچل را زلفعلی! این ضربالمثل اگر یک مصداق داشته باشد، بیگمان در مورد دعوی آقای ارسی در باره اسرائیل است؛ اسرائیلی که نه بر جوی خون که بر دریای خون و جنایت بنا نهاده شده ولی به زعم جناب ارسی درخور عنوان زیبای «گنجی معنوی عظیم برای بشریت» است. ای کاش بشریت از چنین گنجی برای همیشه بیبهره میشد تا شاید چنین رنجی مستقیم بر فلسطینیان و غیر مستقیم بر جهان وارد نمیشد. این گنج معنوی است که به معنای واقعی یاغی است و خود را به هیچ تعهد بینالمللی و حقوق بشر ملتزم نمیداند و برای نهادهایی چون سازمان ملل و شورای امنیت پشیزی حرمت قایل نیست؟
اگر هم پایداری تاریخی یهودیان در طول تاریخ دارای ارزش معنوی باشد، که هست، چه ربطی به اشغال فلسطین و نابودی مردمان بومی و ویرانی خاورمیانه دارد؟ آیا این اعتبار معنوی به قوم یهود حق میدهد تا مردمان را از خانه و زندگیشان اخراج کنند و خود صاحبخانه شوند و در نهایت حتی حاضر نشوند تا مثلا یک انباری را به میزبان بدهند؟ اگر این منطق حاکم شود، ناگزیر فلسطینیان نیز حق دارند برای تصاحب ارض موعود خود یعنی خانه و کاشانه اشغال شده آبا و اجدادی خود به هر وسیلهای متوسل شوند و دست به هر کاری بزنند. اما نباید از حق گذشت که تجربه تأسیس اسرائیل در جنایت و ایجاد فاجعه و قدرت اشغالگری و آن هم با حمایت پیدا و پنهان تمام قدرتهای سلطهگر جهانی از آغاز تا کنون، یک پیروزی عظیم شیطانی است که در تاریخ کمسابقه است و از این منظر این برای تروریستهای نامدار اسرائیلی یک امتیاز محسوب میشود و موجب افتخار! اگر چنین رژیمی حماسه بیهمتا و گنجینه معنوی بشری است، پس باید لغت نامهها را به آب دریا شست و واژه نامههای تازه نوشت. من واقعا خود را از ارائه پاسخ و حتی ارائه توضیح ناتوان میبینم! فقط به اقتفای خود آقای ارسی میتوانم بگویم «انصاف کجاست؟»!
در هرحال ... عزیز! دیگر تحمل نوشتن نیست. چون جناب ارسی را نمیشناسم نمیتوانم در باره او داوری کنم ولی او یا این قدر از تاریخ و به طور خاص از تاریخ قرن اخیر و چگونگی مهاجرت برنامهریزی شده یهودیان وابسته سیاسی و ایدئولوژیک به حزب صهیونیسم جهانی و یا بیخبر از همه جا به سرزمین عربی فلسطین (سرزمینی که قرنهای طولانی اعراب پیرو سه دین بزرگ ابراهیمی یهود و مسیحیت و اسلام کنار هم با صلح میزیستند) کوچ داده شدند و در نهایت از روند تأسیس دولت جعلی اسرائیل، بیخبر است که در این صورت نباید به خود حق دهد چنین بیپروا دست به قلم ببرد و بر چهره حقیقت خاک بپاشد و یا ...؟! نمیدانم. ان شاءالله گربه است. واقعیت این است که من هیچ توجیهی برای چنین سخنان سست و بیبنیادی نمییابم و آن هم در این لحظات سخت و بحرانی، چنین مدعیات یکسویه و جانبدارانه مطلق از یک سوی ماجرا و آن هم سویه ظالم و متجاوز چه کمکی به صلح میکند؟
آقای ارسی خواسته راه درمان درد خاورمیانه را نشان دهد اما اگر راهی نشان داده، بر زخم کهنه و چرکین مردمان فلسطین و اعراب و تمام عدالت طلبان و آزادیخواهان جهان نیز نمک پاشیده است. شگفت این که نویسنده نوشتار بیمبنای خود را خطاب به آقای خامنهای رهبر ایران نوشته و از او خواسته که چنین کند و چنان نکند. البته من نیز در دعوت از ایشان برای اتخاذ سیاستهای واقعبینانه و صلحطلبانه و آن هم به منظور تأمین حداقل حقوق غصب شده مردمان بومی فلسطین (بازگشت به مرزهای پیش از ۶۷ و رفع اشغال و تشکیل دولت مستقل فلسطینی) با آقای ارسی کاملا موافقم ولی آقای ارسی میپندارد که خامنهای این قدر از تاریخ خاورمیانه بیخبر است که چنین نوشتههایی را بخواند و آن را جدی بگیرد؟ هر دعوتی باید از حداقل اعتبار واقعنمایی و از کمترین انصاف و عدالت برخوردار باشد تا مخاطب آن را جدی بگیرد. نه تنها آقای خامنهای ضد اسرائیل، که در مقابل، حتی دست راستیترین و متعصبترین اسرائیلی و یا حامی اسرائیل اما اندکی با خبر از تاریخ فاجعهبار روابط اسرائیل و اعراب نیز چنین مدعیاتی خلاف واقع را جدی تلقی نمیکند. هرچند که بیگمان از چنین نوشتههایی و آن هم از یک روشنفکر ایرانی بسی خرسند خواهند شد.
البته چنان که نویسنده محترم در آغاز آورده، احتمالا ایشان مرا در شمار کسانی خواهد شمرد که «از موضع یهودیستیزی و ایدئولوژیکی» برخورد کردهام. اما قاطعانه میگویم که چنین نیست، نه یهودی ستیزم و نه مخالف صلح، اما قسمت یاد شده نوشته، انباشته است از دروغ و تحریف و جعل و فریب؛ برای من نه مسئله دین مطرح است و نه مذهب و نه عرب و نه عجم، فقط دو چیز برایم مهماند: اول گزارش واقعبینانه تاریخ و دوم دفاع از انسانیت و عدالت و حمایت از مظلوم و اعتراض به ظالم و بیدادگر و جفاکار؛ و آن هم ظالمی که از هشتاد سال پیش تا کنون از حمایتهای همه جانبه مادی و معنوی جهانی و جهانخواران برخوردار است و با اتکا به آنها چنین بیدادی را بر مشتی مظلوم و بیپناه روا میدارد. خوب بود آقای ارسی، برای خالی نبودن عریضه هم شده بخشی از واقعیات تاریخی مربوط به تاریخ تأسیس اسرائیل و تحولات بعد را هم ذکر میکرد تا اندکی به دل بنشیند و حداقل خواننده منصف را دچار تردید در انگیزهها نکند.
زیاده عرض نیست
■
آقای اشکوری، نامیدن اسراییل با صفت قلابی واقعا به چه معناست.گمان نمی کنم شما از تاسیس چندین کشور عربی بر ویرانه های امپراتوری عتمانی در پایان جنگ جهانی اول و با کمک مستقیم دولت انگلیس بیاطلاع باشید. برای مزید اطلاع یادآوری قول و قرار های انگلیس ها با اعراب ساکن مناطق جنوبی امپراتوری عثمانی مبنی بر اینکه پس از پیروزی بر عثمانی، اعراب اجاره خواهند یافت که دولت های مستقل عربی در این مناطق تاسیس کنند، بیضرر نیست. اگر فرصتی دست داد حتما فیلم سینمایی لورنس عربستان را نگاه کنید. حال چگونه است که پس از فروپاشی امپراتوری عتمانی و تاسیس دولت های عربی لبنان، سوریه، عراق، عربستان خانواده سعودی ها با کمک مستقیم انگلیسها و حتا دولت ترکیه و بعدها پس از پایان جنگ جهانی دوم و تشکیل دولت اسراییل آنهم به کمک انگلیسها، تنها دولت اسراییل از نظر آقای اشکوری قلابی است و نه همه آنها.
■ در مورد توسعهگری اسلامی از اغاز اسلام با تصرف ایران و مصر و شام و اندلس و سپس در قرون اخیر با تصرف بیزانس و شهر کنستانتین سپس کوشش برای تصرف وین فکر نمی کنم کسی تردیدی داشته باشد . اما برای مسلمانان این توسعه گری نشان از دوران تمدن باشکوهی دارد که با هجوم “غرب ” نابود شده است.
اما توجیه توسعه گری با این کلام که تصرف گری مسلمانان (که با گرفتن اسیر و کنیز و اختصاص منابع به حکومتهای اسلامی همراه بود) موجب گسترش تمدن و علم شد افتادن به همان دام استدلال صهیونیستها است که در مورد خیر وجود دولت اسراییل می گویند در جهان بربریت قلعه تمدن و علم ساختهاند.
توجیه توسعهگری یهودی و مسیحی و اسلامی و در دوران جدید توسعهگری امپریالیستی براساس مدرنیسم و علم همه از ابشخور فقدان انصاف آب می خورد و انصاف پایه عدالت است.
انصاف در حوزه اخلاق است که باید مقدم بر هرچیز باشد از دیدگاه انصاف حمله مسلمانان برای مقهور کردن قبایل دیگر و تصرف سرزمین دیگران محکوم است و نیاز به توجیه ندارد .اما سپس می توان به تاریخ و سیاست هم پرداخت و درستی و نادرستی ان را بررسی کرد و مثلا حتی بحث کرد که تصرف ایران از سوی مسلمانان به نفع ایران بوده است .در اینصورت است که عمل یا گفتگو بین انسان های ازاد (از تعصب و کینه )که پایه سیاست است (هانا ارنت) می تواند به عدالت و ازادی بینجامد.
اما در مورد کشتار بنی قریظه منابع گوناگونی است که انصاف نیست که اسلام شناسان اصلاح گر چشم بر انها ببندید.
http://fa.wikipedia.org/wiki/بنیقریظه
جالب است که استاد بزرگوار جعفر شهیدی چه کوششی می کند تا این کشتار و گرفتن اسیر از قبیله دیگر را توجیه کند.
http://ostani-boshehr.womenhc.com/?p=36185&more=1&c=1&tb=1&pb=1
در اینجا نیز که توسط حوزه علمیه بوشهر ارئه شده خط توجیه کشتار ادامه دارد. البته کسانی هستند که برای شانه خالی کردن از زیر هر بار تعهدی کل ماجرا را دروغ تاریخی میدانند!
اما در مورد وجود معبد سلیمان در اورشلیم درست است که تصرف اورشلیم بدست مسلمانان سالها پس از ویران شدن معبد سلیمان رخ داد اما این امر نمی تواند توجیه گر انکار وجود معبد سلیمان باشد. http://www.7dorim.com/cultures/BeitHamighdash.asp
■ آقای اشکوری! ممنون لطف کردید به غرور تحقیر شده و انسانیت خوار گشته ما. بهت و سرگشتگی حس ماست در جهانی که حقوق بشر و کرامت انسانی اش قرار است تاریخ را درخشان کند. آقای ارسی ر ا میشناسم و بیشتر از اینها از ایشان انتظار داشتم! هنوز نمی توانم باور کنم و به قول نعمت میرزازاده:
چقدر تماشایی ست!
مردی در محله شهدا
دژخیم را فرشته بخواند
■ موزهای در لوسآنجلس هست بنام موزه مدارا که بخش مهمی از آن به یهودی ستیزی اختصاص داده شده و سرمایه تاسیس آن هم از پیروان همین آیین تامین شده است. در آنجا اشارههای فراوانی به یهودی ستیزی در اروپا دارد و بر یکی از تابلو ها نوشته شده که در زمانی که سراسر اروپای مسیحی مملو از احساسات ضد یهود بود، قرطبه و دیگر شهرهای اسپانیا که در دست مسلمانان بود امن ترین پناهگاه برای یهودیان اروپا بود.
اساسا در ممالک شرقی چیزی بنام یهودستیزی در آن مقیاسی که در اروپا شاهد بودیم وجود نداشت و دلیل اینکه ساکنان فلسطین یهودیان را با آغوش باز پذیرفتند و به آنها پناه دادند بخاطر همان روحیه مداراگرایانه بود و اصلا تصور نمیکردند که میهمان به میزبان آن کند که کرد.
اسکان اروپاییان در مناطق دیگر جهان از زمان کشف دماغه امید در آفریقا و سپس کشف قاره آمریکا رواج پیدا کرد و این اسکان گاه با خشونت همراه بود ولی بدلایل مختلف (منجمله وفور زمین و منابع طبیعی) بومیان نتوانستند در مقابل هجوم مهاجرین تازه وارد مقاومت کنند و اروپاییان بیش از ۹۰ درصد اراضی بومیان را اشغال کردند.
مسئله اسکان اروپاییان در فلسطین پیچیده ترین نوع استعمار از زمان مهاجرت اروپاییان به مناطق دیگر جهان است که بر باورهای خشک ایدیولوژیک عدهای که در اروپا مورد ظلم و ستم واقع شدند استوار است. در این منطقه کوچک زمین و منابع طبیعی برای آنهمه مهاجر وجود نداشت و ندارد و تنها راه برای مهاجرین اروپایی بیرون راندن بومیان از خانه و زمینهایشان بود. توجیهات مذهبی برای این ستم با منطق هیچ آیینی که به مدارا و همزیستی با دیگر مردم استوار باشد هماهنگی ندارد.
همین که میلیونها یهودی حاضر به سکونت در اسراییل نشده و این کشور همواره شاهد مهاجرت معکوس یهودیان است نشان می دهد که حامیان این اشغالگری حتی در میان یهودیان هم در اقلیت هستند. مطالعه تاریخ جنگهای صلیبی و دیدن مشابهت ادعاهای مهاجمین اروپایی با ادعاهای اشغالگران کنونی بسیار آموزنده است.
با سپاس
■ لطفا منبع و یا منابعتان در مورد راندن «پیرزنان و کودکان بنیقریظه به اورشلیم» و این که «مسلمانان با تصرف اورشلیم بر خرابههای معبد سلیمان بیتالمقدس خود را ساختند» بفرمایید تا امکان داوری در مورد این مدعا و دعاوی دیگر فراهم شود.
اشکوری
■ جناب آقای اشکوری شما که منصفید و تاریخدان اندکی عقبتر بروید زمانیکه یهودیان معبد سلیمان را در اورشیلم تاسیس کردند و شما که مسلمانید و منصف بگویید که در بدو تاسیس اسلام محمدی در کشتار قبیله ابوقریضه بزرگانتان زنان جوان را به کنیزی بردند و پیر زنان و کودکان را به سوی اورشلیم راندند یعنی که حتی در آن زمان اورشیلیم محل زندگی یهودیان بود و بعد مسلمانان با تصرف اورشلیم بر خرابههای معبد سلبمان بیتالمقدس خودرا ساختند!
بازخوانی تاریخ از جایی که به نفع شماست انصاق نیست حتی اگر به زبان بگویید که منصفید. آیا هنوز میاندیشید اگر توسعهگری اسلامی باشد درست است اما اگر یهودی باشد نادرست؟
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|