سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ -
Tuesday 3 December 2024
|
ايران امروز |
امروز که به گذشتههای ۳۵ ساله نظری میافکنیم و کنشها و واکنشهای دهه پنجاه تا انقلاب را مینگریم جزدوسه مورد بیشتر جلب توجه نمیکند که اولین آن «بمب نفرتی» بود که جامعه سیاسی و روشنفکری بر روی آن نشسته بود و فکر بعد از آن را نمیکرد که به هر قیمتی که شده باید آن را منفجر کرد، به علاوه تناقضات دستگاه سلطنت که پوسیدگی خودرا کاملا نشان میداد، همانگونه که در یکی نامههای هشدار دهنده بود: «سقفی که به راحتی با اولین تکان از خارج و تغییر سیاستهای جهانی فرو میریزد» (نقل به مضمون). آیا این امر هنوز هم مصداق دارد؟
میبنیم در خاطراتهای بختیار تا قره باغی هیچکدام نمیخواستند این دومورد را ببینند ودر خواب خرگوشی همچون «اعلیحضرت؟!!» بودند. تا جاییکه لحظه آخر هر دو متوجه میشوند کارهای نیستند که ارتش بدون اطلاع به بختیار و... اعلام بیطرفی میکند. قره باغی هم میگوید تیمسار «اویسی» فرماندار نظامی کار خودرا میکرد و به سلسله مراتب قدرت یا دولت بختیار بیاعتنا بود».
اویسی فرماندهی را در چنین کشتارها که زمینهساز انقلاب بود داشت - و آشفتگیها را در دستگاه دولت بیش از همه او به عهده داشت بعد هم در پاریس ترور شد، چه کسی اورا ترور کرد؟ لشگرگارد خواست کودتا کند با مقاومت مردم و همافرها روبرو شد «ژنرال هایزر» در تهران با هلیکوپتر در زمین و هوا فرماندهی عملیاتی را بعهده داشت تا کودتایی نشود؟!! و....
در سخنان دکتر بختیار تا مهندس بازرگان در آخرین لحظات که میخواستند انتقال با آرامی انجام شود همین غفلت را میبینیم (۱) در حالیکه میتوانستند تا حداقلی گروههایی را مدیریت کنند. این میان ایت اله طالقانی مشغول اینکار بود که او بیشتر آیندهنگر بود (۲) طرح او بکناری رفت. معلوم نشد چه کسی پیشنهاد میدهدگروهها را درحاشیه بگذارید، اطرافیان رهبری همه به او القاکرده که «اعضای کابینه باید وابستگی گروهی تاحزبی نداشته باشند»؟!!
انحصارگری از همین جا شروع شد. همین احزاب کوچک و بزرگ در ۲۵ سال بعد از کودتا هستههای مقاومت را تشکیل دادند. در دیکتاتوری شاهنشاهی به کمک نفتیها و غرب مستفرنگ این نهادها غنیمتی بود که جامعه به خواب قرنها نرود. همینها که نهضت مقاومت تشکیل دادند احزاب کوچک و... تا جریانهای تندتر که واکنشی به نظام نفتی وغارتگر در دهه چهل اوج دیکتاتوری بود که با شاهپورها و حتی دربار به فساد اقتصادی رسیده بود، فساد از همان زمان در جامعه ما نهادینه شده بود. اگرچه امروز با افزایش چندبرابر قیمت نفت البته بیشتر و بیشتر شده است. به همین دلیل شاه به «آخر» رسیده بود.
در خلاء حاکم اگر همه گروهها را به بازی میگرفتند این همه خسارت نداشتیم. آنها که در دستشان سلاح بود، نیروهای چریکی از درک شرایط اجتماعی غافل وبراحتی قافیه را با تند روی میبازند، در برابر انبوه لشگر بیکاران، روستاییان وارده به خاطر اصلاحات ارضی بیرویه درتهران و...، بیتوجه به این امواج انسانی و منتظر فرصت واکنشهای محاسبه نشده نشان دادند، که درنهایت گرفتار لاجوردی و... میشوند، چه در هرجبههای فرماندهان با اولین احساس خطر کمی عقب نشینی کرده تا تلفاتشان کمتر شود و فضاآرام شود که نشد، و قدرت کاذبی که اینها را تحریک میکرد- مردم «خیال میکردند مردم را دارند»، در جامعه سنتی که بیشتر مقلد روحانیون بوده حتی در سیاست!!
به علاوه توقعات از روحانیت و ظرفیت رهبری که بیش از اندازه تبلیغ شده بود، و او آنروز در توهمات خود که اطرافیانش بدان میافزودند بود، که بعدها متوجه شد، نوشیدن «جام زهر» شاهکار اوست که فهمید او هم فریب خورده است امری که پیام خودرا داشت و بعد گفت «آبروی خود بر سر آن گذاردم»، وگرنه «جنگ» حالا حالاها تمام نمیشد، او بود که درجواب هاشمی و محسن رضایی گفت «پس همهاش شعار بود؟!! آتش بیاران معرکه هم که همیشه در هررژیمی داشتهایم وا لقاآت آنان و.... که تاریخ ما در واقع جزاین ندارد.
حتی معروفست که بسیاری اطرافیان در پاریس دیدگاههای اورا مطابق میل خود «تغییر داده» و نظر خود را برای روزنامههای غربی ارائه و ترجمه مینمودند.
در تاریخ معاصر ایران هم همیشه قبیلهگرایان حاکم بودند جز چند صباحی و حالا هم همانست، بدینگونه ثمره «استبداد واختناق و....» وابسته و نفتی هم حاصلش چنان نشد که خیلیها فکر میکردند. همه در یک انفجار اجتماعی ببار نشست و شاه با گریه گریخت. میراث او جامعه چند قطبی و انبوه کینهها که برای بعضی با القائات سالهای متمادی از حزب توده عادت شده بود در چنین جامعهای راه حل جز قدرت «جمعی» وجود نداشت البته اگر خوب مدیریت میش. امری که تحمل فراوان از همه سومیخواست.
از این سو بیتوجهی به پیشنهاد قانون اساسی اول که عرفی بود یکی دیگر از «فرصت سوزی» هاست که نمیشود فراموش کرد باشد که بعدها بیشتر بدان پرداخته شود. با رمانتیکهایی که هنوز در آسمان بودند و امروز در خاطراتهاشان که حتی نیاز به یک انتقاد از «خود» دارند، تا غلوها همین الان هم تصفیه شود «غلو موافقان و غلو مخالفان» هر کدام از نگاه خود با انقلاب و رهبری و... برخورد نمودند حاصلش جنگ داخلی با بدترین شیوهها شد.
مشکل جامعه و فرهنگ ماست که «خودشیفتگی» تا «شیفتگی دیگری» به عنوان رهبر – مراد – شاه - امام تا «شیفتگی ایدئولوژیک» و... در گروههایی هنوز هم وجود دارد، جامعه البته – از خود بیخودشده و تبعاتش، مهم آنکه «شستشوی مغزی» از سوی قدرت است هنوز هم برای عدهای داریم. در ارتش شاهنشاهی هم همین امر به شدت وجود داشت. بدینگونه «قدرت» انقلابی – انحصارگر، خشن و عقب افتاده و... هر دوره خشنتر شده است.، دربازداشتهای بعد از کودتا در کلانتریها تا در زندانها و کتک زدنها هم غالبا پاسبانها که شاه را خدا میپنداشتند روبرو بودیم.
قبل از ۲۸ مرداد همین امر با «حزب توده» و اعضای آنان «بویژه جوانان» بود که در ۲۳ تیر و ۸ فروردین در خانه جوانان دموکرات بسیاری کشته شدند، شیفتگی نسبت به لنین - استالین - مارکس درمدارس ودبیرستانها تبلیغ وقابل تجربه بود. بویژه درخاطرات آنها که به شوروی به عنوان «بهشت موعود» گریختند. (۷)
همین امر در مجاهدین از سوی مسعود رجوی قابل مشاهده بود که «شبی در جلسه احزاب ما با رجوی و خیابانی اوایل انقلاب داشتیم یکی از دوستان جامعهشناس به مسعود گفت «در این شرایط باید کوتاه بیایید» جواب داد «جواب این جوانان را چگونه بدهم؟» که شیفتهاش بودند، در زمانی که رهبر انقلاب گفته بود «من یک موی کوخنشینان را به کاخنشینان نمیدهم» در آن ایام تعارض این دو طبقه «فاجعه» بود، جنگ دو نسل مختلف از نظر سنی در نظام پدرسالار که یکدیگر را قبول نداشتند، در کشوری که همیشه رستم سهراب را کشته است.
البته امروز رابطه بین «مرید و مراد» دوطرفه شده است که گاهی در این اواخر بین «مرید و مرید» شاهدیم، تا جاییکه گاهی مریدان رهبر را کانالیزه میکنند مخصوصاً در جامعهای عقب افتاده با جهل و فقر که دنبال منجی میگردد. و فرصت طلبی میتواند با یک «تکبیر—-» رهبر را تحت تاثیر قراردهد. هم الان هم باید به نسبتی چنین باشد با اقتصاد «قاچاق» و فساد و... که دولت در مهارش ناتوان است.
معروفست که «احمدینژاد» همینطوری خودرا به همه تحمیل کرد که «وقتی گروههایی از جوانان بسیجی جمع بوده رهبری واردشده و گفته «شما هم کاندبدایی معرفی کنید» ناگهان جمع فریاد کرده «احمدینژاد» بعد هم آیتاله جنتی دبیر شورای نگهبان بر خلاف قانون در انتخابات ۸۸ از اوحمایت میکند که قرار نبوده و نیست. از این به بعد تکلیف انتخابات ۸۸ معلوم میشود و همه اعوان و انصار در خدمت آن تا عوارض بعد از آنکه ورشکستگی و... است که یکبار از دهانش پرید «ورشکستگی عوارض تحریم هاست». البته اثر هر دو مشترک است، عدم مدیریت درست تا تحریمها و...
طبقهای خاموش از بیتفاوتها که اکثریت عظیمی را همیشه تشکیل میدادهاند هم داشتهایم، همانند کودتای ۲۸ مرداد که در خواب قرنها بودند تا طوفان آمد و هرچه داشتند باخود برد، و مجددا به خواب رفتند، امروز اینها تحریمی شدهاند. در برابر این روند در انقلابی با سرعت حوادث و... البته هشیاری میطلبید که «بیم» از یک کودتا و ۲۸ مردادی دیگر هم هنوز وجود داشت، بیمی که بر بیاعتمادیها در نظام و طرفداران آن میافزود. حاصلش مدتها جنگ «همه با همه» تا جنگ ۸ ساله و خسارات ملی تا انسانی و... که همدیگر را قلع و قمع میکردند.
در واقع انقلاب نبود انفجار بود. از جامعهای که همه راهها برایش بسته بود بعد هم طبیعی بود که بسته ماند، زیرا که همه گروهها از مذهبی و کمونیست «مطلقگرا» بودند و غیر از خود هیچکس را قبول نداشتند. مردم ایران میراث دار ناکامیهای از مشروطه - تا کودتای «۲۸ مرداد» و خیانتهای رهبران حزب توده هم در ضمن بودند، با طوفان نفتیهای غربی در دو کودتا که آرزوهای یکی دو نسل برباد رفت و منتظر روز موعود بودند، در نتیجه باانقلابی به «گذشته»ها پرتاب شدیم در شرایطی که هر گروهی با تعداد اندک خود را نماینده مردم میدانست، مردمی که قبل از آن به «مدرنیته» ناخواسته پرتاب شده و بعد هم دیکتاتوری رضاخان که آرزوهای مشروطه خواهان را بر باد داد و...
میبینیم تاریخ ما همهاش تاریخ غافلگیریها بوده است و در نهایت گروهها بیشتر از شرایط زمان و مکان غافل. که اولین قربانیان هر حرکتیاند؛ گروههایی که اگر قدری تعمق کنیم بیشتر «فرقه» بودند با همان خصوصیات با یک رهبر که شیفتهاش بودند.
غافلگیری همه به خاطر عدم شناخت جامعه، فقدان تحلیلی حداقلی از انقلاب و بعد از انقلاب، دستپاچگی همه گروهها برای بهره گیری از حوادث، که حاصلش انحصارگری همگان یود. به یکباره همه رها شده و البته در تضاد و تعارض با هم با دولتی که اصلاً انقلاب را قبول نداشت و گفت «انقلاب تمام شده است» کشور در فقدان مدیریتی که بتواند همه را بگونهای جمع کند وارد فروپاشی شد نامش را انقلاب گذاردند. تا جاییکه فقط دو روزنامه نوشتند «رژیم منقرض شد».
حتی اطرافیان آیت اله خمینی در پاریس هر کدام راه خود میرفتند، در حالیکه در داخل همه فکر میکردند حداقل همه اینها با هم متحدند، برنامه دارند، حداقلی مدیریت جمعی دارند، به روحیات رهبری آن روز انقلاب اشراف دارند، درحالی که هر کس فکر خود بود تا از این نمد کلاهی برگیرد و البته کلاه را انحصار خود کند.
درعین آنکه باید پذیرفت که حماقت شاه همیشه مزید بر علت بود که با گریز خود و رهاکردن همه «چیز» جامعه منفجر میشد و شد. همه دیکتاتورها تا آخر میروند تا همه را به آتش بکشند، ویران کنند، جنون قدرت آنها را در توهم غرق میکند.
انحصارگری اولین بلای جامعه در آن مقطع بود که بنیصدر میگوید «وقتی هواپیما به تهران رسید آیتاله پسندیده و مطهری آیتاله رهبر را با خود بردند» و ایشان هم با آنها رفت؟!! چرا قبلاً ایشان که فرزند یک روحانی بود پیشبینی نکرد؟
ابراهیم یزدی که در خاطراتش همه مسولیتها را متوجه خود کرده است. در کابینه اول دکتر سنجابی را از جبهه ملی به خاطر «حمایت از دامادش» از دولت موقت راند، که حداقل وزنهای در آن شرایط بود – با راندن اعضای جاما از کابینه، دکتر شریعتمداری که وزیر علوم بود بدون اطلاع جایش را به دکتر حبیبی دادند که رادیو اعلام کرد، بعد هم مطرح کردن شخصی برای ریاست نان کشور که میگویند و... در تلویزیون دکتر سامی را مطرح میکنند که در اصل ربطی بدو نداشت «اگردرست بود» و... امری که هیچ توجیه اخلاقی در آن شرایط نداشت تا همه را برانند.
اینها کارشان در دهه چهل هم - «تاسیس نهضت آزادی» به تحریک دکتر امینی در برابر «جبهه ملی» - هیچ توجیه سیاسی نداشت که در جبهه در واقع همه جا بودند، و امروز هم در مصاحبهای یکی از اعضایشان گفته که «مسلمانان جبهه از جبهه ملی جداشدند؟!!» آیا اینها اجازه چنین فتوایی در مورد اعضای جبهه که غالباً مسلمان متشرع هم بودند داشتهاند».
سپس در شورای انقلاب فراموش نکنیم که همه به «انتخابات دو مرحلهای» رای دادند، حتی نهضتیها تا بنیصدریها و... که دقیقا به خاطر آنکه دیگران نتوانند رای لازم را بیاورند، تا جایی که در کیهان اول انقلاب نوشته شد «توطئه مشترک بورژوالیبرال و ارتجاع علیه نیروهای انقلابی» که اگر انتخابات مجلس «یک مرحلهای» مثل بعدها بود، سایر گروههای «تندوکند» حداقلی نماینده در مجلس داشتند که بازرگان بعدها متوجه شد که در مجلس گفت «باید اجازه میدادید در انتخابات همه گروهها باشند که جنگ داخلی و کشتارها پیش نمیامد «. امری که مورد اعتراض خلخالی و بسیاری دیگر از نمایندگان روحانی و غیرروحانی قرار گرفت.
مهندس بازرگان زمانی آن را گفت که «نوشداروی بعد از مرگ سهراب بود» در چنین شرایطی آشفته که فضا باز شد موج سواران «روحانی» سوار موج شدند و قدرت را بردند. (۲) و حالا نوعی «الیگارشسیزاسیون» تا باندهای مافیایی، بدون احساس مسئولیتی و جنگ قدرت و رقابت که طبیعت هر انقلابی است، بعد هم تاراج ثروت کشور با دولتی که مردم را «حد اقل ۱۳ میلیون» را وگرنه به مراتب بیشتر را که معترض به انتخابات بودند «خس وخاشاک» نامید.
در زمانیکه بیشترین در آمد نفت را داشتیم «دولت بیشترین وامدار گردید» (۳) در نهایت دولتی مورد حمایت مقامات «بالا» و اصولگرا و بیاصول تا رسیدن به کهریزک و... تبعاتش که - یکی از نمایندگان مجلس درجمع بسیجیها اظهار میدارد «در دولت قبل دخالت در سوریه با صدهزارها نفر، آوردن و بردن و تعلیمات دادن آنها سپس بیپولی دولت در بودجه و... تا جاییکه تعدادی پشت صحنه رفته وهای های گریه میکنند» (۵). و بعد هم اعتراض به انتخابات و انتقاد به چنین اوضاع و احوالی نامش شده است «فتنه؟!!». اینها را کجای قانون اساسی نوشته است که «انتقاد و اعتراض فتنه است؟!!
تا امروز که با افزایش محرومیتها و شکافهای فقیر وغنی با نوکیسهها تا باندهای مافیایی با بیشترین درآمد نفت همه منتظر کمک دولت به هر طریق که «دولت قبلی وعده پول نفت بر سر سفره مردم داده بود» و حالا در دولت بعدی، در شرایط ورشکستگی بر عکس گردیده، و دولت امروز میراثدار مشکلاتی است که رهایی ازآن چقدر موفق باشد معلوم نیست.
اینک با نگاهی به «صفهای طولانی دریافت کالا از دولت» که چگونه از سروکول هم بالا رفته تا ده – بیست کیلو برنج هندی و دو تا مرغ یخی مکزیک و... گرفته، در بودجه ۹۳ «دلار آمریکایی» گرانتر و باز هم مبنا شد. پاشنه آشیل این نظام با همه ادعاها دلارهای آمریکایی و فروش نفت بود. اینک سوخت بعد از چند ماه با کارت و گرانتر که بر مبنای دلار باید محاسبه شود، با دلار درحدود سه هزار تومان بنزین باید دو هزار تومان هر لیتر باشد ودرآمدها اکثراً «ریالی» که قابل مقایسه با این هزینهها نیست.... چه کسی پاسخگوست؟
اینک همه از یک انفجار دیگر میترسند. در نتیجه مجلس و دولت جرأت نکردند این امر را پایان دهند و به خرداد سال بعد موکول کردند. در چنین شرایطی نظام در فلج تئوریک و ایدئولوژیک و حتی برنامه «قفل» کرده است، که حتی همین بودجه جدید هم یک سومش «شعار» است و دو سوم متعلق به شرکتهای دولتی است، که همه را آقازادهها با مدیریتها و حقوقهای کلان اداره میکنند و بخشی از گرانیها حاصل عملکرد اینهاست.
امروز شعارهایهای توخالی ته کشیده است عملکرد حکومتها در دهههای اخیر هیچ توجیه سیاسی - حقوقی و اخلاقی ندارد. آنچه مهم است آن است که چند نسل عوض شده و جامعه چند بارپوست انداخته است، مطالبات دیگر گردیده، اطلاعات و ارتباطات دیگر اجازه هرگونه خودکامگی را نمیدهد. در این رابطه جامعه یکی از پارامترهای قدرت شده در برابر دو پارامتر دیگر «سپاه- روحانیون» که در تعارض با همند. البته روحانیون در قدرت بعد از سی و پنج سال کار سیاسی همه سیاسیکار شدهاند، نباید چون اول انقلاب آنها را نگاه کرد. حالا رقابتشان از درون ادامه دارد. میان روحانیون حوزوی- تا دانشگاهدیده، غرب مدرن دیده و حتی تحصیلات دانشگاهی نموده و... تعارض بین این دو گروه است که اینها از شعار گذشتهاند.
در هر صورت به سود منافع ملی است که مردم در صحنهاند، اگر دیر نشده باشد که شده است. مشروعیت حکومت حتی برای «خودیها» از دست رفته است. ریزشها شروع شده چون پول هم ندارند. افلاس و ورشکستگی را همه میدانند. جامعه امروز، جامعه دیروز نیست. غافلگیرانه بازیها را در اولین فرصت به هم میزند. در انتخابات سال ۷۶، ۸۸، ۹۲ که در هر سه مورد همه را غافلگیر کرد. در اولین گام ناطق نوری روضهخوان را به حاشیه پرتاب کرد، در دومی موسوی و کروبی را مطرح و... که امروز مشکل لاینحل شده است، و در سومی روحانی را. مردم کاندیدای خود را با برنامه «اصلاح طلبی» در برابر جلیلی تحمیل نموده که کسی پیشبینی نمیکرد و مابقی، که امروز حتی هاشمی رئیس تشخیص مصلحت نظام در کاندیداتوری ریاست جمهوری رد میشود؟!! چه رییس مصلحتی است که بنابر مصلحت نظام کنارش میگذارند؟!!
و اینک با نسلی تماشاگر ظاهرا ساکت، که نه ایدالیست و نه انقلابی است روبروییم و به «اصلاح» در همین شرایط در سکوتش معتقد است که اشتباه گذشته هارا دیگر تکرار نمیکند. بیشتر با «هزینه فایده» کردن، آرام حرکت میکند اگرچه لاک پشتی است، چه، جامعه مدنی امروز با تجربه انقلاب ایران و انقلابهای اعراب «انقلاب در فرهنگش جایی ندارد» اگر چه با تحصیلات و رشد آگاهیها به انقلاب فرهنگی و خودسازی در جهان کوچک شده پرداخته است
با خودسازی و خودباوری است که میشود به دموکراسی رسید که نسل گذشته بدان توجه نداشت. تجربه این انقلاب نشان داد که رسیدن به «دموکراسی» زیاد هم راحت نیست. در هر صورت «قرون وسطامان» را پشت سر گذاشتیم امری که لازم بود. در کشور نفتی با اقتصاد رانتی هنوز افرادی هستند که از تندرویها بهره میبرند، منافعشان درخطر است، با پولهای «رانتی» افرادی را اجیر کرده تا با هووجنجال علیه مردم عمل کرده، تحریک کرده، بر ناامیدیها افزوده، تا هرحرکتی را به هم بزنند و دموکراسی را به تأخیر اندازند. ماگروههای «خودسر»؟!! در این سالها فراوان داشتهایم و حامیان آنها هم معلومست همه میدانند. در تاکسی و اتوبوس و مترو و کوچه و خیابان همین بحثها و فحشهای رکیک و... عادی شده است. در ساختار قدرت انعکاس یافته، تا بدان جا رسیده است که حتی «قطعنامه میتینگ ۲۲ بهمن ضد سخنان روحانی بود» (۴) امری که نشان داد مدیریت تظاهرات با مخالفین روحانی بوده است، اینها را مردم خوب در نظر میگیرند.
شرایطی که هشیاری میطلبد و رفتاری عقلایی نه احساسی که انقلابها بر موج احساس سوار شدهاند و ناکام، موج سواران بازهم منتظرند. با همه ناکامیها نباید ناامید شد که خیلیها بازهم به امید آنند. چه، «دموکراسی یاد گرفتنی است». بازرگان بعد از یک عمر مبارزه – ناکامی – زندان و.... امروز اکثریت شهرنشین از هرج و مرج حاکم تا بیقانونیها... خسته شدهاند که هرگز قانون و حقوق رعایت نشده و همیشه شاهد نوعی هرج و مرج بودهایم، طبقات جدید اجتماعی از تکنوکراتها – روشنفکران – دانشگاهیان و کارگران و.... را نمیشود نادیدهشان گرفت که مطالبات خودرا در فضاهای حقیقی تا مجازی و عمومی و... بازتاب میدهند و جالبتر وزرا غالباً حرفهاشان وگلههایشان... را در فضای مجازی میزنند و میلیونها با فیلتر شکن وارد آن شده که در هر خانهای چندتا کامپیوتر – تلفن موبایل- اپل و آیفون – تا تابلت در دست بچهها و... ادامه دارد و... با انقلابی که در این ایام تدریجا در همه حوزهها در زیر پوست جامعه انجام شده.
در نهایت روحانی با درک این شرایط و ناامیدیها میگوید «همه گروهها که از ابتدای انقلاب بودهاند باید باشند» آیا توان آن را دارد که بدان عمل کند؟ البته اگر تحریمها را بردارد شاید. در آن صورت موقعیت خیلیها به خطر میافتد چه آنکه سرمایه در این شرایط بیاورد کار ایجاد کند و... مرد اول است و میتواند مارا وارد دورهای دیگر از تاریخمان کند که سخت وامانده و در جهان امروز از یاد رفتهایم، بدین گونه بود که در دانشگاه گفت «چرا در علوم انسانی کار نمیکنید؟» که این مدت انسان و انسانیت ازیاد رفته بود و البته تعریف «علم» هنوز مساله است.
اصل تجربه است یا ایده است؟ ماتریالیسیک است یا ایدالیستیک است؟ حتی تعریف خدا؟ کمال اخلاق و زیبایی درفرهنگ و تمدن ماست یا دربان جهنم است؟ از ابتدا باید تکلیف خودرا با این مفاهیم تاریخی واعتقادی روشن میکردیم که ساده اندیشانه نکردیم. البته «قدرت» منطق خودرا دارد که گفتمانی دیگر میطلبد، که «دراین ادوار هرگونه گفتمان «کوفتمان» شده بود». (۶)
——————————-
پانوشتها
۱- خاطرات امیر انتظام در مهرنامه
۲- مجله ایران فردا
۳- حسن روحانی
۴- روزنامه ابتکار
۵- براساس گزارش خبرگزاری فارس، آقای نبویان این اظهارات را در دوازدهمین اردوی «جهاد اکبر» دانشجویان اتحادیه انجمنهای اسلامی «مستقل» بیان کرده است.
۶- تاجیک -معاون خاتمی- در فرارو
۷- کتاب «اجاق سرد همسایه» و....
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|