پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ - Thursday 21 November 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 12.04.2005, 23:32

تحریم انتخابات كافی نیست - ٣

چه راه حل دیگری وجود دارد؟


دكترحسين باقرزاده

سه‌شنبه ٢٣ فروردین ١٣٨٤ – ١٢ َآوریل ٢٠٠٥
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

آن چه كه در زیر می‌آید به قصد توضیح است نه تایید. در این نوشته و دو نوشته پیشین، غرض این بوده است كه در رابطه با انتخابات ریاست جمهوری بدیلی در برابر نظر غالب (تحریم) و اندیشه مغلوب (شركت) عرضه شود. بدیلی كه تحت عنوان بهره‌گیری از فرصت انتخابات ریاست جمهوری‌ مطرح شد. این بدیل تحریم را نفی نمی‌كرد و بلكه فراتر از آن می‌رفت. عنوان سخن این بود كه «تحریم انتخابات كافی نیست، باید آن را از موضوعیت انداخت». اكنون توضیحاتی در این باره، بدون این كه نویسنده بر نظر خود اصرار ورزد - چرا كه موفقیت این طرح در گرو آن بود/هست كه حمایت وسیعی‌ را جلب كند و چون چنین نشده است و در وقت باقی‌مانده نیز احتمال آن بسیار كم است ابرام آن مفید فایده‌ای نخواهد بود. از این رو، بحث اكنون بیشتر آكادمیك است تا راه‌یافتی.

١ - انتخابات ریاست جمهوری: ظن غالب بر این است كه در انتخابات پیش‌رو درسد پایینی از مردم شركت خواهند كرد و روند انتخابات شوراهای شهری و دوره هفتم مجلس شورای اسلامی ادامه خواهد یافت. دلایل تاییدكننده این نظر زیاد است و این جا به آن‌ها كاری نداریم. ولی این نكته نیز پذیرفتنی است كه میزان شركت مردم در انتخابات بستگی به آن دارد كه اولا در افق سیاسی ایران پس از انتخابات چه ببینند و ثانیا چه گزینه‌هایی برای انتخاب داشته باشند. مثلا در شرایط موجود، حضور رفسنجانی در جمع نامزدانی كه عموما از آنان تحت عنوان «كوتوله‌های سیاسی» یاد می‌شود ممكن است تعداد رای‌دهندگان را افزایش دهد.

در عین حال، می‌توان پیش‌بینی كرد كه حتی با حضور رفسنجانی، استقبال مردم پایین‌تر از انتخابات دوره‌های قبل باشد. ضریب پایین شركت مردم در انتخابات، اما، به تنهایی مشروعیت نظام سیاسی جمهوری اسلامی را در افكار عمومی جهان زیر سؤال نمی‌برد. ولی اگر نحوه برگزاری انتخابات مورد اعتراض مردم قرار بگیرد ممكن است جامعه جهانی نیز بدان توجه كند. حتی ناعادلانه بودن انتخابات نیز به خودی خود چنین واكنشی را بر نمی‌انگیزد. نگاهی به پی‌آمد‌های انتخابات در گرجستان و اوكراین و قرقیزستان از یك سو و زیمبابوه از سوی دیگر این تفاوت ها را به خوبی نشان نمی‌دهد. به عبارت دیگر، نمی‌توان گفت مردم با تحریم انتخابات عدم مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی را به جهانیان نشان خواهند داد مگر این كه این تحریم به یك نیروی اعتراضی عمومی تبدیل شود و مردم به خیابان‌ها بریزند.

این انتخابات شاید بیش از هر دوره دیگری زیر ذره‌بین جامعه جهانی قرار گرفته است، ولی علت آن نه دلایل درونی ایران و بلكه دلایل بیرونی است. مذاكرات كشدار اتحادیه اروپا با جمهوری اسلامی بر سر كنترل فعالیت‌های اتمی ایران یكی از این دلایل است. دلیل عمده دیگر آن نقشه‌های آمریكا برای برخورد با ایران و برنامه تغییر رژیم است كه آمریكاییان در سر می‌پرورانند. هم اروپا و هم آمریكا منتظر آنند كه نتیجه این انتخابات معلوم شود تا كیفیت رابطه خود با ایران وبرنامه‌های آینده‌شان را بر اساس آن تنظیم كنند. در عین حال، هر دو قطب برآنند كه این انتخابات آخرین مهلت برای مماشات با ایران است و پس از آن به احتمال زیاد برخوردهای قاطع‌تری با ایران خواهند كرد.

٢ - خطر آمریكا جدی است. آمریكا تصمیم خود در باره ایران را گرفته است: تغییر رژیم. برای این كار،‌ البته اگر عملی باشد آمریكا راه كم‌هزینه‌تر (كمك به تحولات از درون) را انتخاب خواهد كرد. ولی اگر نتوانست، گزینه نظامی را كنار نگذاشته است. تجربه فاجعه‌بار حمله به عراق و هزینه‌های سنگین آن، كاربرد حمله نظامی به ایران را عقب انداخته ولی منتفی نكرده است. آقای ‌بوش و مشاورانش در دوره دوم حكومت خود در سیاست تجاوزگرانه خارجی خود مصمم‌تر شده‌اند، «تسخیر» ایران جزو هدف‌های استراتژیك آنان بوده است و در مقایسه با آن اشغال افغانستان و عراق یك حركت تاكتیكی بشمار می‌آید. محاصره نظامی ایران از چهارسو، و ایجاد پایگاه نظامی پرهزینه در مرز شرقی ایران (منطقه هرات افغانستان) تنها برای فشار سیاسی بر رژیم جمهوری اسلامی و كنار آمدن با آن نیست. آقای بوش به راحتی می‌توانست با رژیم صدام حسین و یا حتی با رژیم طالبان ( با فرض تبعید بن لادن از افغانستان) كنار بیاید، ولی هدف‌های دیگری‌ داشت كه با كنار آمدن با آنان تامین‌شدنی نبود. در مورد جمهوری اسلامی نیز همین حكم صادق است.

دلیل امر را باید در این واقعیت دید كه حكومت آقای بوش به شدت ایدئولوژیك است و كمتر عملگرا. بوش نیكسون نیست. حتی بوش پدر هم نیست. او برای‌خود یك ماموریت «آسمانی» می‌شناسد. او و نومحافظه‌كاران اطرافش از آغاز حكومت دو برنامه در مورد خاورمیانه داشته‌اند: تصفیه حساب‌های گذشته و تسخیر منطقه. جنگ ناتمام بوش پدر با صدام حسین را باید به پایان می‌بردند - كه بردند - و انتقام انقلاب ایران و گروگانگیری رژیم جمهوری اسلامی كه آمریكا را در سطح جهانی ‌تحقیر كرد باید بگیرند، كه هنوز در دستور است. در دوره دوم،‌ حكومت آقای بوش یكدست‌تر شده است. خانم كاندولیزا رایس وزیر خارجه است و جان بولتون به نمایندگی ‌آمریكا در سازمان ملل می‌رود. اینان بارها گفته‌اند كه به رژیم ایران نمی‌توانند اعتماد كنند. این مجموعه‌ی به شدت ایدئولوژیك، عزم خود را بر تغییر رژیم ایران جزم كرده است و تنها دنبال راهكار مناسب و فرصت مغتنم می‌گردد. بخشی از اپوزیسیون ایران به شدت خوش‌بین است و احتمال حمله نظامی امریكا را منتفی می‌داند. به خاطر می‌آورم در گفتگو با یكی از رهبران سازمان‌های چپ دو سه ماه پیش از حمله آمریكا به عراق، او با اطمینان آن را منتفی می‌دانست - و نظرش را به حزب كمونیست عراق مستند می‌كرد. معلوم شد كه نه او و نه حزب كمونیست عراق ماهیت و اهداف رژیم آقای بوش را درك نكرده‌ بودند.

علارغم این تمهیدات، لحن آقای بوش و نمایندگانش در مورد ایران اخیرا نرم شده است. دلیل امر دو چیز است: یكی نزدیكی به اروپا و تلاش برای این كه در مراحل بعدی، آمریكا بتواند اروپاییان را تا حدی با خود همراه كند و كشمكشی كه در مورد عراق پیش آمد تكرار نشود. دوم انتخابات ریاست جمهوری ایران. آمریكا می‌داند كه تبلیغات خصمانه علیه رژیم جمهوری اسلامی، و تهدید نظامی آن در آستانه انتخابات، به نفع این رژیم تمام خواهد شد و ممكن است باعث گرم شدن تنور انتخابات شود. آمریكا نیز، همانند اپوزیسیون رژیم ایران، مایل است كه انتخابات در ایران تحریم شود و شركت مردم در آن به حد اقل ممكن برسد. در آن صورت، برای آمریكا راحت‌تر خواهد بود كه عملیات خود برای تغییر رژیم ایران را توجیه كند. از این رو، لحن نرم شده آمریكاییان در مورد رژیم ایران را باید تاكتیكی و موقتی دانست. عزم آمریكاییان بر تغییر رژیم ایران قطعی است و در حال تهیه ابزار و وسایل آن هستند، ولی‌ فعلا برای این كه دشمنی آنان مورد بهره‌برداری‌رژیم جمهوری اسلامی‌ در آستانه انتخابات قرار نگیرد از آن سخنی نمی‌گویند. یك بار هم این ارزیابی را نوشته‌ام كه آنان سعی خواهند كرد حد اكثر در ظرف یكی دو سال اول دوره دوم حكومت آقای بوش این برنامه را به انجام برسانند.

٣ - در برابر این واقعیات و مفروضات، اپوزیسیون دموكرات ایران چه تاكتیك‌هایی را در پیش دارد؟ تحریم انتخابات به جای خود، آیا به این نیز اندیشیده است كه این تحریم را به یك عمل مثبت تبدیل كند و مردم را به خیابان‌ها بكشاند؟ و آیا پیش از آن كه موضوع ایران به سازمان ملل بكشد و آمریكا به تدارك حمله نظامی‌ خود برخیزد اپوزیسیون می‌تواند بدیل مناسبی در برابر جمهوری اسلامی علم كند و بهانه حمله به ایران را از دست آمریكا بگیرد؟ مردم یكشبه خواب‌نما نمی‌شوند كه فردا صبحش به خیابان‌ها بریزند. باید یك برنامه عملی باشد با خواست ملموس و مشخصی كه مردم آن را از خود بدانند و برای تحققش اجماع و اجتماع كنند. برای این كار هم می‌دانیم كه وقت زیادی در دست ما نیست: قدر مسلم وقت برای این كار تا انتخابات ریاست جمهوری است. پس از آن هیچ قابل پیش‌بینی نیست كه چقدر وقت در اختیار ما خواهد بود. از برنامه‌های گنگ و شعارگونه سرنگونی كه بگذریم، تا به حال دو پیشنهاد مشخص برای به خیابان آمدن مردم مطرح شده است:‌ یكی از سوی آقای دكتر ملكی در روز انتخابات، و دیگری ازسوی آقای سحرخیز در موقعیت‌های پیش از آن.

پیشنهاد آقای ملكی در رابطه با شعار رفراندوم است. رفراندوم تغییر قانون اساسی خواستی استراتژیك است و ما می‌دانیم كه انجام آن زیر سلطه رژیم جمهوری اسلامی بی‌معنی است (چیزی كه برخی از مخالفان فراخوان رفراندوم ظاهرا «كشف» كرده‌اند). از این رو، طرح شعار رفراندوم در تظاهرات خیابانی زیرسلطه جمهوری اسلامی تنها بیان یك آرزو برای نفی این رژیم است و نه یك خواست مشخص كه انجام آن در این شرایط عملی باشد. این خصوصیت، از جاذبه آن برای بسیج عمومی مردم در خیابان‌ها می‌كاهد. هیچ نشانی در دست نیست كه مردم ایران آماده باشند با شعارهای براندازی (و لو به صورت متمدنانه رفراندوم) به خیابان‌ها بریزند. ایران سال ١٣٨٤، ایران سال ١٣٥٧ نیست. شاید یك دلیل این كه فراخوان رفراندوم در داخل كشور مقبولیت و انعكاس وسیعی نیافته است همین باشد (علاوه بر ضعف مدیریت این پروژه كه بحث آن در این جا مطرح نیست). از این رو، پیشنهاد آقای ملكی كه در روز انتخابات، مردم با پرچم‌های سفید و شعار رفراندوم به خیابان‌ها بیایند بعید است كه با استقبال وسیعی روبرو شود. و اگر هم این پیشنهاد عملی شود فردای آن چه؟ آیا قرار است به این كار ادامه دهند؟ آن هم با خواستی كه انجام آن در زیر سلطه جمهوری اسلامی عملی نیست؟ چه واكنشی را از جمهوری اسلامی می‌توان انتظار داشت (حتی زیر دید جامعه بین‌المللی)؟

پیشنهاد آقای‌سحرخیز مشخص‌تر و عملی‌تر است. ایشان می‌خواهد كه مردم در اعتراض به نظارت استصوابی شورای نگهبان به خیابان بریزند و تا تسلیم شورای نگهبان و كسب حق انتخاب به این اعتراض ادامه دهند. این خواست عملی تر است چون در جمهوری اسلامی تحقق یافتنی است (اگر چه نامطلوب این رژیم) و از این رو توان بسیجی دارد. مشكل در این است كه نامزدهای طالب ریاست جمهوری در این رژیم (چه شورای‌ نگهبان آنان را بپذیرد یا رد كند)‌ هوادار زیادی بین مردم ندارند. این تجربه را در تحصن نمایندگان مجلس ششم دیدیم. هم‌چنین، دیدیم كه كمتر كسی برای اصلاح‌طلبانی كه از سوی‌ شورای نگهبان در انتخابات مجلس هفتم سلب صلاحیت شدند دل سوزاند (چه برسد فداكاری). دلایل آن هم روشن است، و اكنون هم انتظاری بیش از این نمی‌توان داشت. آقای سحرخیز بی‌هوده انتظار دارد كه مردم ایران در دفاع از نامزدهایی كه به قانون اساسی جمهوری اسلامی التزام و تعهد می‌دهند و عملا می‌خواهند نظام موجود را حفظ كنند به خیابان‌ها بریزند!

ولی اگر فردی مورد اعتماد و احترام عمومی با شعار رفراندوم وارد میدان شود/می‌شد چطور؟ در این جا هم شعار استراتژیك رفراندوم مطرح است و هم اگر مردم به خیابان بیایند برای كسب حق انتخاب خود است كه یك خواست موضعی و تاكتیكی است. یعنی عملی كه هم توان بسیجی دارد و هم راه‌گشای مسیر رفراندوم است. مردم در سطح پایین‌تری رژیم را به چالش می‌كشند (حق انتخاب نماینده به جای رفراندوم ساختارشكن) و جمهوری اسلامی در برابر افكار عمومی‌ جهانی كمتر می‌تواند مقاومت كند، و در نتیجه ضریب سركوب عمومی پایین می‌آید. توجه كنیم كه اگر مردم به جای حق انتخاب، رفراندوم ساختارشكن را طلب كنند رژیم برای حفظ خود (حتی از دید افكار عمومی جهانی) راحت‌تر می‌تواند به سركوب متوسل شود و یا دست كم آن را نادیده بگیرد.

این پیشنهاد به صورت یك طرح پیش كشیده شد و از آقای امیرانتظام به عنوان بهترین فردی كه می‌تواند محور این كار قرار گیرد یاد گردید. دیروز (دوشنبه) خبرگزاری آفتاب گزارش داد كه نامبرده تمایل به این كار ندارد. هفته گذشته نیز اشاره شد كه مشكل اصلی كار وجود نامزد نیست، اپوزیسیون است. در سال ٧٦ كه نیروهای اصلاح‌طلب سراغ آقای خاتمی ‌رفتند نه مردم او را می‌شناختند، نه او تمایلی به این كار داشت و نه كسی احتمال موفقیت او را می‌داد. ولی تجربه نشان داد كه اولی اهمیتی ندارد، دومی قابل حل است و سومی شدنی. امروز نیز یك واقع‌بینی و تهور سیاسی لازم است تا بتوان از فرصت‌هایی مانند انتخابات ریاست‌جمهوری استفاده كرد و پیش از این كه آمریكا سرنوشت ما را رقم بزند ما راه‌های عملی به سوی نظامی دمكراتیك را پیدا و دنبال كنیم.

اكنون این پیشنهاد به كنار، آیا راه‌های تاكتیكی دیگری برای بسیج مردم حول خواست‌های مشخص وجود دارد؟ یعنی خواست(های) ملموسی كه جاذبه عمومی داشته باشد و مردم بتوانند انجام آن را از جمهوری اسلامی بخواهند و به خاطر تحقق آن به خیابان بیایند؟ به روشنی، خواست‌هایی مانند آزادی زندانیان سیاسی یا آزادی مطبوعات از این خصوصیت برخوردار نیستند. تجربه‌های كشورهای دیگر مانند گرجستان و اوكراین وقرقیزستان آموزنده است. این تجربه‌ها نشان می‌دهد كه حق انتخاب یك نماینده واقعی انگیزه‌ای قوی برای به خیابان آمدن مردم و استمرار مبارزه آنان تا تحقق آن است. علاوه براین، ما چگونه می‌توانیم خواست رفراندوم را به جمهوری اسلامی تحمیل كنیم؟ چه فرمول معجزه‌آسایی برای‌ این كار وجود دارد؟ اگر معتقدیم كه برگزاری رفراندوم ساختارشكن زیر سلطه جمهوری اسلامی عملی نیست باید به این سؤال نیز‍ پاسخ دهیم كه چه راه‌های عملی برای ‌نفی آن و استقرار یك حاكمیت دوران فترت كه بتواند رفراندوم را برگزار كند وجود دارد. صرف تحریم انتخابات و تاكید بر شعار رفراندوم، به روشنی، برای این كار كافی نیست.



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024