iran-emrooz.net | Mon, 24.10.2005, 21:43
“از رمانتیسم انقلابی تا رئالیسم اجتماعی”
محمود نکوروح
m_ .(JavaScript must be enabled to view this email address)
سهشنبه ٣ آبان ١٣٨٤
"اصلاح طلبی واقعی انتقاد از تاریخ خود است نه دادن وعدههای طلایی"١
گذار از سنت به مدرنیته در ایران بسیار تحلیل شده ولی عوارض حاصله از بحران گذار کمتر مورد توجه قرار گرفته ، در کشور ما این عوارض بخاطر تاریخ اسطورهای پیچیده تر و جان سختتر است، مخصوصا که ما ملتی رمانتیک بوده که آرزوهامان را در اسطورهها بخاطر تمدن زور مدار بازتاب میدادیم امری که بسیاری بدان میبالند ولی نمیدانند که همین امر باعث شده "فردگرایی" که مبنای دموکراسی است مغفول و نظام پدرسالار بر پابماند ، پد یدههایی را که متعلق یدوران مدرن است هنوز با محتوایی سنتی تجربه میکنیم. بنظر من یکی از این پدیدهها روشنفکری ایران است و دیگری رمانتیسم ماست که گذشتهگراست ، بهمین دلیل دموکراسی طی یکقرن مبارزه برای ما یک آرزوست ، البته شاید تا زمانیکه جامعه نشده بودیم و فرد در فرهنگ ما تعریفی حقوقی نیافته بود، چون امروز، شهر و جامعه مدنی اجبارهای خود را دیر یا زود تحمیل خواهد کرد.
مشکلات امروز ایران ناشی از رمانتیسمی است که در دهه چهل متولد شد، در شرایطی که اختناق تشدید گردید؛ منتهی دینامیسم درونی این رمانتیسم متعلق به دو دهه قبل از دهه چهل یعنی بعد از جنگ جهانی دوم است که بعضی کشورها به دموکراسی رسیدند (ژاپن و آلمان) و بعضی از بند استعمار رستند (چین و هند و...) و برای ما فضای باز سیاسی بعد از تمام مصایب، ارمغان جنگ بود که آزادی احزاب – انتخابات آزاد – آزادی اجتماعات – و ورود ایدئولوژیها را بعد از انجماد اجتماعی دوران رضاخان شاهدیم، دورهای که روشنفکرانی بعد از جنگ جهانی اول بکمک نظامیان انگلیسی رضاخان را علم کردند با رمانتیسم "غربی شدن حتی بزور" چون تقی زاده و داور و... که نقض غرض بود و سرانجامی نامیمون یافت ، که با جنگ جهانی دوم یکی گریخت و گروهی قبلا بدستور او بقتل رسیدند و گروهی خانه نشین ، فروغی ، زیرا که او پتکی بود که بعد از مدتی بر سر بانیانش فرود آمد. که ما از ابتدا ناخواسته با اکتشاف نفت به نظام جهانی پرتاب شده بودیم ، هدف اولیه این نظام افزایش مصرف ، گسترش بازار ، تامین سوخت ارزان برای رشد وتوسعه دنیای غرب بود.
در دهه بیست که بعلاوه ملی شدن نفت "قدرت" هم پس از قرنها در ایران ملی شد ما یک گام جلوتر رفتیم. زیرا که نظام جهانی آنتی تز خود را دربطن خود میپرورید ، در این دوره ما با ایدئولوگهایی رو برو میشویم که بعد از انقلاب مشروطه و حتی تا ریخ ایران سابقه نداشت. در رابطه با کمونیسم روسی و شوروی آنروز شادروان خلیل ملکی تز "سرمایهداری دولتی" را مطرح کرد و روزنامهای بنام نیروی سوم و مجلهای بنام نبرد زندگی منتشر نمود و افشاگریهایی در رابطه با سیاستهای استالین انجام داد که علاوه بر داخل شوروی "در آسیای میانه هم کمتر از آن نبود" که بعدها معلوم شد ٣ و... – ملکی حزب زحمتکشان ملت ایران را با دکتر بقایی که هنوز عضو موثر جبهه ملی بود تشکیل داد ولی بعد از مدتی با او اختلاف پیدا کرد انشعاب نمود و حزب نیروی سوم را بکمک عدهای تا سیس کرد --. انور خامهای هم یکی دیگر از یاران ارانی بود که از حزب توده جدا شد و روزنامهای منتشر نمود و گروهی مارکسیتی تشکیل داد این دو گروه طرفدار ناسیونالیسم مصدقی شدند ناسیونالیسمی که برخلاف ناسیونالیسم غربی که به راست متمایل است به برنامههای شبه چپ چون دموکراسی و عدالت اجتماعی گرایش داشت. در این ایام هنوز نیروهای اشغالگر متفقین در ایران بودند مخصوصا که روسها با حمایت فرقهای در آذربایجان از تخلیه آن ایالت مطابق قرارداد طفره میرفتند در ضمن حزب توده هم زیر سایه آنها با تبلیغات وسیع فعال مایشاء بود اینها دینامیسم تاریخ را منافع مادی و اقتصاد معرفی میکردند. به موازات این ایدئولوژیها جریانی بنام "نهضت خداپرستان سوسیالیست" مرکب از تعدادی جوانان تحصیلکرده آغاز به فعالیت نمود ، و طی چند سال کتابهایی منتشر کرد. منجمله کتابی بنام "مکتب واسطه" که دنیای اسلام را میان دو ابر قدرت آنروز فرض کرده ، البته با نگرشی تازه از اسلام توسط مهندس شکیبنیا و کتابی بنام " ایدهال بشر" از مهندس جلالالدین آشتیانی و کتابهایی بنامهای "بشر مادی و نزاع کلیسا و ماتریالیسم و فرهنگ واژههای اجتماعی و... " از محمد نخشب – این کتابها قبل از انشعاب خلیل ملکی از بقایی و طرح تز نیروی سوم بود.
"سوسیالیسم بر پایه خداپرستی" ایدئولوژی این جریان در برابر مارکسیسم بود ، تز جدیدی از محمد نخشب که در آن شرایط طرح میکرد. او فارغ التحصیل حقوق از دانشگاه تهران بود. آنروز او درعین مسلمانی فراتر از شرع و دین غالب، و سنتی رفته مبنای جهان بینی را "الهیات تنزیهی" که از هر پدیده افسون زدایی مینمود ارائه کرد که تازگی داشت. او یک را بطه جدید بین عدالت و آزادی و اخلاق برقرار نمود که برای اولین بار بود. در نگاه اینان علیرغم تاریخ گذشته ما که تلاش مینمود خدا را در انسان زمینی متجسم کند وب دو قدرت اهورایی ببخشد که در شاه یا مراد و یا.... بازتاب مییافت ، و اسلام وحدت وجودی بعلاوه ادبیاتی که قرنها در خدمت این تفکر و در آسمانها در جستجوی "اصل خویش" بود ، نوعی گسست از گذشته ارائه میشد ، که به انسان زمینی با شعارهای حق طلبانه میپرداخت ، که امروز بعنوان حقوق بشر مطرح است. این نگاه جدید به "انسان فینفسه" زمینی ، اجتماعی ، غیراستثنایی ، معطوف ، که در فرهنگ ما تابحال سابقه نداشت در عین آنکه این انسان بخاطر باور بخدا ، نظرش همیشه بوجود دیگری و حقوق او متوجه بود، بنابر این اگر این فرد اخلاقی بود بخاطر مسئولیت در برابر دیگری ، مسئولیت در برابر طبیعت و... بود، که بین اینها یک رابطه ارگانیک میدید و بدان اعتقاد داشت. ازینرو در برابر فقر و محرومیت جامعه بیتفاوت نبود ، و به سوسیالیسم و برنامه میرسید ، البته اینهارا برای مردم ایران در یک نظام دموکراتیک میسر میدید تا از استبداد ایدئو لوژیک پرهیز شود. این نگرش ماتریالیسم دیالکتیک مارکس را واکنشی در برابر مطلق کردن دین و ایده از سوی کشیشان و کلیساها معرفی کرده و متعلق بدورهای از تاریخ غرب که بورژوازی رشد مینمود معرفی میکرد که در آن دوره بورژوازی میرفت که تبدیل به امپریالیسم شود. و ما شاهد تضاد بین نیروی کار و سرمایه از یکسو و مبارزه بین استعمارگر و استعمار شده از سوی دیگر بودیم. اینها چند روزنامه یومیه و هفتگی بنامهای "مردم ایران و جوانان ایران" و یک مجله تئوریک بنام "برای ترقی ایران" منتشر کردند. برنامه اجتماعی و اقتصادی این جریان سوسیالیسم بود. این جریان دینامیسم اجتماعی را از فرهنگ "آگاهی" میدانست. اینان با الهیات تنزیهی که با "لااله" آغاز میشود ، به نفی قدرت و ساختارهای باقیمانده از دوران جاهلیت پرداخته ، و با ارائه طریقهای مدرن و استنباطات تازه از دین ، انقلابی در نگاهها ایجاد کردند ، و با نگاه فلسفی به حوزه جامعه و سیاست تا اقتصاد وارد شده ، دموکراسی و سوسیالیسم را با مبانی فکری و ابداعی خود لازم و ملزوم هم معرفی نمودند. در زمانیکه هنوز بعضی از روشنفکران در جهان آزادی را و گروهی عدالت را عمده میکردند. اینها رابطه "خدایگان و بنده" را که بعد از اسلام هم چون گذشته در ایران ببهانه دین حفظ میشد ، از هم گسستند ، در زمانیکه هنوز "دین فقاهتی و گروهی متولیانش" مردم ایران را موالی و نیازمند سلطان و ولی و قیم چون صغیر و و... قلمداد مینمودند ، امری که مانع اصلی بالندگی و پویایی جامعه ایران بود. در جامعهای که هنوز برخی روشنفکرانش ٤ به تاریخ قبل از اسلام نظر داشتند که مردمانش معتقد بودند "شاه را خداوند با دست خودش درست کرده از ینرو یکپارچه نور است و مردم از جنس خاک ، و چه نسبت خاک را با عالم پاک" در حالیکه اسلام وقتی آمد ، گفت پیامبر هم از جنس شماست" و همین امر نشانگر فاصله اسلام با سایر ادیان بود اگر با آن درست برخورد میشد. چه در یکی پیامبرش پسر خدا بود ٦ و در بعضی "عین خدا" در وحدت وجود "که جامعه ما هنوز به بهانه عرفان در بند آنست حتی اسلامش و ما نیازمند نوعی ساختار شکنی بودیم که در جامعهای چون ما فقط با مفهوم "خدا " میسر بود. با ورود مارکسیسم و تشکیل حزب توده که درست نقطه مقابل فرهنگ ما بود که مبنا را اقتصاد معرفی میکرد بعلاوهی تبعیت بی چون و چرا از شوروی ، تعارضاتی در حزب توده بوجود آمد تا جاییکه خلیل ملکی بدانجا رسید که گفت "نیروی سوم – سوسیالیسم ایرانی" یکی از تما یلات ملی است که به تامین استقلال سیاسی و اقتصادی کشور از قدرتها ی خارجی بسنده نمیکند ، و با اعتقاد به اصول و آرمانهای سوسیالیستی راه حل اجتماعی خاص خودرا از بطن تاریخ و فرهنگ خود پیدا میکند (٢) چه در غیر اینصورت با ناکجا آباد روبرو میشویم.
گفتم درچنین زمانی احزاب فراوانی فعالیت میکردند از کمونیست و سوسیالیست و اسلام بنیادگرا "فداییان اسلام" تا اسلام سیاسی سنتی آیتاله کاشانی تا حزب اسلامی سید ضیاء "حزب اراده ملی" که شریک کودتای رضاخان بود و احزاب درباری سومکا برهبری دکتر منشی زاده که ایدئولوژی فاشیسم را علنا تبلیغ میکرد و از کمک دربار برخوردار بود و حزب آریا که برهبری یک افسر ارتش بنام سپهر اداره میشد و کارش جمع کردن اوباش و بیکارهها برای تظاهرات و درگیریها بود – دور دور ایدئولوژیها و فعالیتهای روشنفکری بود مخصوصا در کشوری فقیر و عقب افتاده که اقلیتی با اقتصاد نفتی حاکم خودکامه بوده، و مابقی مردم با نان بخور و نمیر هیچکاره ، و با همان نگاه سنتی – تاریخی "رعیت" در چنین شرایطی هرگونه آرمانشهری از مقبولیت عام برخوردار میشد. احزاب این دوره با تکیه به انبوه محرومین خود بخود "پوپولیستی و سیاسی" میشدند ، چون یکطرف انبوه محرومین ، حاشیه نشینها و یکطرف اقلیتی نفتی در کاخهای مجلل. در حالیکه میدانیم "هر ایدئولوژی در رابطه با قدرت سیاسی شده و نها یتا ابزار قدرت میگردید" عوام بهترین نیرو برای سیاست بازان بودند.
انتخاباتی گاهی انجام میشد ولی اکثریت را دربار با نمایندگان معلوم الحال که با خریدن رای مردم روستاها به بهایی ارزان وکیل میشدند میبرد ، و همین را هم شاه جوان نتوانست تحمل کند. چون شخصیتهایی هنوز میراث دار انقلاب مشروطه بوده ، و ممکن بود به مجلس راه یابند. شخصیتهایی که یا شاه را بهیچ نمیگرفتند چون "مصدق" و یا اورا هنوز بچه مینامیدند چون "قوام السلطنه". در ضمن رجالی که اولی در برابر انگلستان قد علم کرد و نفت را ملی نمود و دومی بهر صورت در برابر استالین با بهره گیری از تضادهای بین المللی توانست بایستد ، و حزب توده با بسیج روشنفکران در برابر هر دو بسود استالین تا توانست کارشکنی کرد.
مجلس هنوز راس کلیه مسائل و میزان رای ملت بود. ازینرو شاه جوان با تشکیل مجلس موسسان و انتخابات فرما یشی اختیار انحلال مجلس را هم گرفت و....یعنی مجددا قدرت در یکنفر بنام خدا متمرکز شد. تمرکز قدرت یکی از عوامل بازماندگی ایران از پیشرفت و توسعه بوده است. این امر در تاریخ ایران ببها نه امنیت و سنت و حتی دین (که شاه خد او یا سایه خد امعرفی میشد) توجیه میشده است. در دهه بیست (این بار نظام تصمیم گیری در یک تحصیلکرده سوییس که البته چانکه گفته میشود بدریافت دپیلم متوسطه هم نائل نیامد بنام محمدرضا پهلوی متمرکز گردید٥) امام جمعه تهران در هر مراسم و مسافرتی دعای مخصوص را برای سلامت ایشان میخواند و صادق سرمد قصیده سرای معروف شعری در مدح او می گفت. "شاعری که بعد از مدتی در اعتراض به اعدامهای بعد از بیست و هشت مرداد شعری در هجو شاه گفت و از ایران بلندن گریخت" .
در نهم اسفند سال ١٣٣١ که مصدق میخواست شاه را که حامی توطئه کنندگان علیه دولت ملی و قانونی بود به تبعید بفرستد ، یا او خیال قهر داشت ، تعدادی از آیت الهها با بسیج شعبان بیمخها جلوی در بار ممانعت کردند. چه او هم مدعی بود که خوابنما شده و بارها امام زمان اورا نجات داده است و.... مسئله امام زمان تازه نیست. حتی آیت اله برقعی کتابی در رد آن نوشت، اورا بعد از انقلاب از مسجدش بیرون کردند. یکبار هم سرهنگ بازجو در اوین بشریعتی با اعتراض میگوید "این مزخرفات چیست که در رابطه با انتظار و مهدی موعود میگویی" شریعتی با اشاره بعکس شاه که بالای اطاق نصب بوده جواب میدهد "باین مرتیکه بگو که میگوید چند بار مرا نجات داده است". در اینزمان در کشور ما روشنفکران هرکدام مدعی شناخت مکتبی مدرن بودند ، و البته بیشتر مارکسیستهای روسی تا مارکسیستهای وطنی که مدعی نگرش علمی بوده و دیگران را ایدالیست مینامیدند ، ولی علیرغم تبلیغ نگرش علمی ، اینان هم رمانتیکهایی بودند شیفته "لنین" که او بقول مارسل گوشه فیلسوف سیاسی از "التقاط ایدالیسم کانت و ماتریالیسم مارکس" ، دین جدیدی ساخته و "افیون تازهای برای روشنفکران ابداع کرده بود" ٦ ؛ رمانتیسمی که در کشورهای فقیر و عقب مانده بیشر زمینه رشد داشت و... ایدئو لوژیی که تناقض را در بطن خود داشت چه "ایدئولوژی متعلق بدنیای متافیزیک و ماتریالیسم متعلق بدنیای فیزیک بود٦ " روشنفکرانی که حالا بخشی شان ١٨٠ درجه تغییر جهت دادهاند و طرفدار اقتصاد بازار هم شدهاند.
در این اوضاع و احوال روشنفکران لیبرال هم داشتیم که بیشتر از مقامات حکومتی بوده ، و پستهای بالا را داشتند و یا در دانشگاهها تدریس میکردند ، ولی فعال سیاسی نبودند ، چون کار سیاسی را متعلق به شخص اول میدانستند و از خط قرمزها اجازه عبور نداشتند. در غیر اینصورت مغضوب رژیم و شخص اول بودند چون "مصد ق" و مابقی چون "هویدا" و بقول او در مجلس آخر آن رژیم "نوکر شخص اول" که رژیم شاهنشاهی هرگز "شخص دوم" نداشت. بهمین دلیل با اینکه "نخست وزیر بود و هیچکاره "معما" شد ، البته از نظر آنها که کار غلامان خانه زاد شاید قابل توجیه باشد. چون جمله "المامور ومعذور" که معلوم نیست از کجا آمده است. معما اگر هست پیچیدگیهای جامعه ایران و تاریخ آنست که نیازمند تجزیه و تحلیل علمی است که زیگزاگهای فراوان در دوران مدرن داشته است. هرگونه تحلیلی بدون توجه بشراط اجتماعی ایران و این زیگزاگها که غالبا جهانی بوده است ، بنظر من ناقص است. خداپرستان سوسیالیست در دیدگاههاشان نوعی فلسفه سیاسی ارائه میدادند که با اتکاء بنوعی برداشت از انسان ، مبنای روشنفکری و مدرنیته بومی و اومانیسم قرار گرفت. از این بستر انسان کنشگر و منتقد متولد شد. یکی از کتابهای اینان بنام "مدیریت نه حکومت از مهندس جلال الدین آشتیانی" قدرت سیاسی را علیرغم تبلیغاتی که شده است هدف هر ایدئو لوژی است" رد نموده ، چه بخاطر نگرش جمعی اتوریته اینان "جامعه" و متدلوژی آن عدم تمرکز قدرت یعنی دموکراسی شورایی بود. و در حوزه فلسفه اتوریته اینها مفهوم "خدا" بود که هیچ ایدهای را اجازه مطلقیت نمی داد و به اجتهاد آزاد و پلورالیسم منجر میشد.
"خداپرستان سوسیالیست" با الهیات تنزیهی از ساختار قدرت و هر پدیده تقدس زدایی کرده و استبداد سنتی و طبقه ریزهخوار آنرا به چالش کشیدند، طبقهای که بخش اعظم شان از الهیات تجسیمی و عوام پسند با افسانه پردازی و توهم و خرافات و... ببهانههای مختلف بهره برداری کرده ، و غالبا هم با ترویج صوفیگری و فرهنگ مرید و مرادی عامل عقبماندگی تودههای محروم بودهاند. "الهیات تنزیهی" عا ملی بود برای خودیابی و خود سازی که بخشی از نسل جوان و تحصیلکرده آنروز بدان پرداخته ، و با عبور از توهمات تا ریخی کم کم در برخورد با متن ، "خود" را با انقلابی یافته ، با خرد خود بنیاد به جنگ اسطورهها رفتند. چه، با الهیات تنزیهی ، اندیشه دولت نوین یا دولت عرفی "لاییک" و انسان قانونگزار امکان وجود مییابد. که در دولت لاییک ، تنها دین که در کشور ما بیشتر متوجه شرع بود ، به حوزه خود "خصوصی" رفته و دولت بعنوان مجری و قانونمدار بیطرفانه عمل میکند ، در این مرحله ارجحیت دولت عرفی بر دولت شرعی در امر قانونگزاری آشکار میگردد. وظیفه این دولت ، ضمانت آزادی فردی و امنیت جمعی است ، که حقوق و اخلاق در پیوند با هم قرار میگیرد. در چنین دولتی ، از یک منظر ، مفاهیمی نظیر تقوی و اخلاق بمعنای بازگشت بفلسفه اخلاقی اپیکوریان و رواقیان میباشد زیراکه مفهوم واقعی کلمه تقوی " vertu" در زبان لاتین عبارت از قدرت خلاقه میباشد " Puissence creatirice " و دیگر کسی نمیتواند از آن سوء استفاده کند. که ما همیشه با پدیدهای بنام تزویر و ریا روبرو بودهایم. بویژه که همیشه دینداری در کشورما عبارت از خود آزاری ، دنیا گریزی ، و... بود تا جاییکه فردوسی میگوید "خرد چشم جانست چون بنگری = تو بیچشم شادان جهان ننگری. نسل جوان آن روز از این ببعد نگاهشان زمینی و فلسفی شد ، در کشوری که با تمدن دوهزار و پانصد سالهاش " خود و شخصیت حقوقی" در آن معنی نداشت ، و جرات نمودند اجتهاداتی جدید در رابطه با فرد و جامعه بنمایند. که با بسته شدن فضای فکری و سیاسی بعد از بیست و هشت مرداد به محاق رفت – تا در دهه چهل که شاهد نوع افراطی آن میشویم. "الهیات تنزیهی" در ایران پادزهر سمومی چون نیهیلیسم و پوزیتیویسم و مارکسیسم روسی که برای نسل جوان ما تدارک دیده بودند بود. نسلی که از این ببعد جرات کرد در برابر قدرت سیاسی "من و ما" بگوید امری که بقول بودلر "آغاز مدرنیته است" ٧ – امری که در انقلاب مشروطه به نسبتی تکرار شده بود ولی بخاطر" فقدان یک نگرش فلسفی و تعریفی از "انسان فی نفسه ودارای حقوق " با یک کودتای دینی – انگلیسی با شکست روبرو شد.٨ آنها که در ایران در جستجوی بخش خصوصی هستند ، باید به مبانی فلسفی آن که انسان شناسی است توجه کنند. البته حق و حقوقی هم برای محرومین در نظر گرفته تا شاهد انفجار نباشند. بعد از بیست و هشت مرداد بعد فلسفی این تفکر کم رنگ گردیده و در دهه چهل در دوره رادیکالیزه شدن ایدئولوژیها که جامعه گرفتار آشفتگی فکری ببها نه اسلام سیاسی و اسلام سنتی و...بدون مرزهای مشخص گردید فراموش شد ، و رمانتیسم دینی که واکنشی در برابر تشدید اختناق و استبداد بود ، ذهنیت جامعه را در فقدان "چه باید کرد؟" و خلاء تئوریک و ایدئولوژیک فرا گرفت. مخصوصا با توطئهای که شاه در زمان کندی بخاطر تظاهر به انتخابات آزاد ترتیب داد "شبانه آیتاله خمینی را بازداشت کرد و صبح از منزل آیت اله بهبهانی آیت اله درباری شورشی آغاز شد که کتابخانهها را در پارک شهر آتش زدند و...حکومت نظامی برقرار شد و انتخابات قلابی در سایه حکومت نظامی انجام و مجلس فرمایشی تشکیل گردید"٩- این رمانتیسم با ایدالیزه کردن گذشتهها تشدید و جامعه روشنفکری که مفری نمییافت پناهگاه روشنفکران بدون توجه به عواقب کار شد چه "وقتی همه راهها بسته شد همه به خدا پناه میبرند" ١٠ - رمانتیسمی که چندین قرن "شیعه" بر روی آن کار کرده بود و نه تنها کار بلکه علیرغم سفارش قران "غلو" ١١، که (جمهوری اسلامی هم بسیاری از مشکلاتش بعد از انقلاب از همین غلو بود تا آیت اله خمینی از مستحدثات بهره گرفت) در صورتیکه اید الیسم دهه بیست "ایدالیسم رئالیسم" بود که به اینده و دنیای حال و آینده متوجه بود. در دهه چهل با بسته تر شدن فضای جامعه و شکا فهای میان جبهه ملی و ظهور نهضت آزادی و یکی دو تا ترور و ترور کندی و برآمدن گروههای چریکی جو برای پانزده سال بستهتر شد. و مساجد به کار مخفی و سازماندهی پرداختند. در کشوری که حزب نداشت کانون مبارزه مساجد شد. و بعد هم با اصلاحات ارضی غیر اصولی و بیرویه ، با ورود کشاورزان از ده رانده و از شهر مانده لشگر بیکاران و بقولی مستضعفین بهترین نیروی انقلابی برای روحانیت شد. امری که نیاز بیک تحلیل جامعه شنا ختی دارد. مخصوصا که "اگر نیروهای روستایی که وارد شهرها میشوند با ایجاد کار و یا آموزش شهر نشینی تبدیل به پتی بورژوازی نشوند مبدل به لومپن خواهند شد. (١٢) لومپنیسمی که همیشه ابزار کار شارلاتانیسم سیاسی ونفتی در مقاطع مختلف به هر نام و بهانه بوده است. اگر جبهه ملی آنروز با شعار قانونمداری و اصلاح طلبی به اصطلاح امروز ادامه حیات میداد، و یک طبقه متوسط آرام آرام شکل میگرفت و به حقوق خود آگاه میشد و.... ما استبداد در استبداد را تجربه نمیکردیم و این زنجیرهی دیکتاتوری – هرج و مرج شاید قطع میشد. چپهای حزب توده از ابتدا تحت القائات شوروی با شکلگیری طبقه متوسط که میتوانست عامل گذار به دموکراسی باشد میانهای نداشتند ، که فقدان آن یکی از علل تاخیر دموکرا سی در ایران است. البته آنها در جستجوی دیکتاتوری پرولتاریا بودند. حزب توده از پرولتاریاییکه در ایران بخاطر اقتصاد کشاورزی وجود نداشت از دیکتاتوری او برای عوام اسطوره میساخت، و نماد این دیکتاتوری استالین بود. بدین خاطر بود که حزب توده آخرین گروهی شد که بعد از انقلاب مغضوب گردید. زیرا که آن هنوز در نگرش و روش به استبداد ایدئو لوژیک پای بند بود. امروز هم هنوز مشکل بخشی روشنفکران چپ و حتی رادیکال آنستکه بیکباره از آنطرف غلطیده و راست گردیده ، یعنی بیکباره شیفته و توجیه گر اقتصاد بازار و مبلغ جهانی سازی و نه جهانی شدن که متکی به حقوق بشر است شدهاند. خاستگاه اجتماعی و فکری خداپرستان سوسیالیست در ابتدا تکنوکرا سی - بوروکراسی و تحصیلکردههای علوم انسانی بود که نوعی ایدالیسم رئالیسم را بخطر شرایط شغلی - تحصیلی و اکادمیک دهه بیست در کادر مرکزی شاهدیم. گروهی که در حوزه فرهنگ و اندیشه لیبرالند و طالب دموکراسی و در حوزه اقتصاد سوسیا لیست - بعدها اندیشههای آنان در جامعه گسترده شد و بخشی از تمام طبقات را جذب نمود.
اگر درفضای آزاد دهه بیست اولین بار بود که نوعی فلسفه سیاسی با تعریف جدیدی از انسان و حقوق او ارائه میگردید. با تداوم اختناق و رادیکا لیزه شدن نسل بعدی در دهه چهل گروهها ی جدیدی برآمدند که رادیکالیزه و رما نتیزه شده و انسان اخلاقی را در خدا آرمانی کرده و بخشی فراتر رفته قوانین و احکامی را ایدالیزه نمودند که ربطی بروز نداشت. در بین مارکسیستها که انسان مادی مطرح است بازهم شاهد نوعی "رمانتیسم بیخدا" هستیم که در مبارزات سیاسی تا پای جان میروند (هم در دهه بیست و هم در دهه چهل) که آیت اله مطهری مدعی بود که اینها این رمانتیسم را از مسلمانان گرفتهاند. (نقل به مضمون) این رمانتیسم که یکسر آن در کتابهای ال احمد و شریعتی و یکسر در نوشتههای شایگان "کتاب آسیا در برابر غرب" و تایید معنویت و سنتهای قبل از اسلام و.... متبلور و حتی در کتاب جزنی بنوعی دیگر مشهود است بنظر من بخاطر فقدان تجزیه و تحلیل اجتماعی و "درک روح زمان" بقول هگل ، سر انجامی جز عقب گرد و یا استبداد ایدئولوژیک نداشت. در کشوری که هنوز اکثریت و شاید نود و نه درصد مقلد بودند جامعهای هیجانی و احساساتی و... در چنین جامعهای هر ایدهای با تعصب و شیفتگی همراه و تبدیل به فاشیسم میشد. حتی ایدههای مذهبی که باید با اخلاق و تساهل و تسامح همراه باشد. که تجربه آنرا ثابت کرد.
خدا پرستان با تصفیه باورها در دهه بیست
"خداپرستان سوسیا لیست" در عین آنکه مسلمان بودند آنروزها هنوز مدعی روشنفکر دینی – روشنفکر مسلمان – و حتی نوگرای دینی و اصلاحگر دینی نبودند ، و این امر را در تخصص خود نمیدانستند ، و اصلاح دین را وظیفه درون روحانیت چون آیت الههای زنجانی – سنگلجی و بسیاری دیگر که حتی عضو جبهه ملی بودند میدانستند اگر چه اجتهاد را حق هر مسلمان دانسته ، ازینرو بخشی از اینها بنام مکتبی از اینها جدا شدند ، اینها از نظر من روشنفکر بومی انسانگرا و در مجموع سوسیا لیست اخلا ق گرا و با توجه به دیدگاههاشان "مدرن" بودند ، وگرنه مسلمانان سوسیالیست نام میگرفتند. چه دین تودهها در جامعهای عقب افتاده با دین خواص متفاوت است ، اسلام از منظر عقیدتی هم سلمان را دارد وهم ابوذر را. در صدر اسلام هم بعد از از فوت پیامبر علی خانه نشین و خانوادهاش بعد از مدتی توسط همان مردم قتل عام شدند ، چه هر دینی محصول استنباطات تاریخی جامعه است که براحتی نمیتوان آنهارا بروز کرد. هرگز خداپرستان سوسیالیست در بحثهای سیا سی و اجتماعی آنروز اینها به حکومت دینی و حکومت اسلامی و... ایده الیزه کردن گذشتهها چه (قبل از اسلام و چه بعد از اسلام) نپرداختند. هر گز آزادی عرفانی بمعنای وارستگی را که متعلق به حوزه خصوصی و در میان خواص و اندیشمندان مطرح است ، با آزادی بمعنای دموکراسی که متعلق به سیاست و حوزه عمومی است خلط نکردند ، امری که در دهه چهل کم کم آغاز شد ، و بسیاری روشنفکران رمانتیک را از توجه به آینده که وظیفه روشنفکری است غافل نمود، زیرا که روشنفکران دهه چهل غالبا به تاریخ نظرشان معطوف بوده و در برابر سلطه نفتیها که حامی استبداد هم بودند، گذشته گرا، و در نهایت راه حل مسایل اجتماعی و سیا سی ، و رسیدن به دموکراسی و عدالت را اصلاح دین قلمداد میکردند. چه جامعه ایران جا معه دینی بود. البته جو وفضای دهه بیست بخاطر آزادیهای سیاسی و اجتماعی نوستالوژی آنان بود امری که هنوزهم ادامه دارد جوی که از دین کسی بهره برداری نکرد ، اگرچه فداییان اسلام چنین منظوری داشتند ولی جامعه بخاطر فضای باز اجازه چنین امری را نمیداد و اسلام بنیادگرای فداییان در اقلیت محض در کشور اسلامی ماند و بیشتر مورد حمایت سید ضیاء و دارودستهاش بود. نقل از خاطرات شمس قنات آبادی که تا ٢٨ مرداد روحانی بود.
بنیانگزاران "نهضت خداپرستان سوسیالیست" بخاطر تحصیلات اکادمیک که هنوز در آنزمان اندک بود ، با نگرش علمی با مسایل اجتماعی روبروشده مخصوصا که محمد نخشب ایدئولوگ اینان در رشته حقوق تحصیل کرده بود عنوان تز او "قانون و اخلاق" بود در ضمن کادر مرکزی و هییت اجراییه اینان از دو گروه که جمعا دوازده – سیزده نفر بیشتر نمیشدند ، و از مهندس و تکنوکرات و دانش آموختگان علوم انسانی بود، اگر چه تعدادی طلبه که غالبا از مساجد جنوب شهر بودند ، اعضای فعال اینان را تشکیل میداد و چند تا هم اتحادیههای کارگری را داشتند که دستجمعی در این سازمان عضو بودند. اینها در دوران اختناق با کادر سازی و تشویق افرادشان به مطالعات علمی و اکادمیک مخصوصا در رشتههای علوم انسانی میپرداختند و کم کم در برابر نیروهای دیگر در جامعه شهری و روشنفکران جدید گسترش یافتند ، زیرا که ما کم کم بخاطر شهرهای گسترده از حوزه فلسفه اخلاق وارد حوزه علوم اجتماعی میشدیم. در حوزه خصوصی اینها بخاطر (خداپرستی) با نگاه فلسفی وارد شده و انسان را در نیازهای مادی خلا صه نمیکردند ، ازینرو دخالت در سر نوشت و نظام تصمیم گیری را یک حق قلمداد کرده و متدولوژی خاص آنرا در نظام شورایی در کتابی تدوین کرده و به مقد ار زیاد در دهه پنجاه و ایام انقلاب در ایران توزیع نمودند ، قبل از نشر، طرح نظام شورایی را با آیتالله خمینی و طالقانی مطرح و تایید اینها را گرفتند که آیتالله طالقانی در نماز جمعهها بارها مطرح نمود. در این طرح نظام تصمیم گیری غیر متمرکز بوده و دیگر نیازی به حکومت فدرال برای استانها نبود. برنامه طب ملی را بدولت بازرگان ارائه دادند، که در دستور کار فرار گرفت ولی با استعفای دکتر سامی از همان ابتدا در آرشیو ماند. از بستر این اندیشه و فلسفه سیاسی سوسیال دموکراسی حاصل میشد و بعد از انقلاب میرفت که بتدریج وارد چنین روندی بشویم ولی با توطئهای اگر نگوییم توهم است به بهانه "عبور از بحران" ١٣ وارد بحرانهای متعدد یکی بعد از دیگری بخاطر تمرکز قدرت در یک گروه خاص شده که هنوز هم ادامه دارد. و از همان آغاز شاهد مبارزه چندین نسل (که هر کدام اوتوپیای خود را داشته و برای یکدیگر حقی قائل نبودند ، نسل انقلاب مشروطه ، روحانیون ، نسل دهه بیست و دهه چهل) – ازین رو شاهد جنگ قدرت که طبیعت هر انقلابی است شدیم ، تضادهای درون قانون اساسی حاصل حضور همین نیروهای متضاد در انقلاب است. شاید بهمین دلیل سامی در نهایت در مطبش ناجوانمردانه ترور شد و شاید آیتالله منتظری بخاطر شهید نا میدن او از قا ئم مقا می رهبری کنار گذ اشته شد، تنها کسیکه شریعتی از او به عنوان " وجود ش غنیمت است " نام میبرد - چه شریعتی هم در مجموع محصول همین بستر بود اگرچه در جستجوی (انسان کنشگر در کویر بهر دری میزند و چون دری باز نمیشود به نمادسازی از ابوذر میپردازد و نمادهاییکه "بجز یکی دو تا" مابقی فقط میتوانستند نماد باشند آنهم در کویر) کویری که با اقتصاد نفتی و انقلاب باصطلاح اسلامی، و روند بیرویه شهرنشینی، در طی نیم قرن تبدیل به مرداب شد که در آن یا باید خفه شوی یا مهاجرت کنی و... چه تودههای محروم از زور درماندگی تازه به چاه ببهانه امام زمان پناه برده، روحانیتش چون هاشمی و کروبی در انتخابات بخدا پناه میبرند ، و روشنفکرش از صندوق رای - حتی شوراها که مانعی نداشت - قهر میکند. در عوض آنکه تودههای منفعل را بهر بهانه بکنش وادارد. بحران روشنفکری ایران از آنجا آغاز میشود که هنوز از سنت و گذشته تغذیه میکند ازینرو از مبانی اندیشگی مدرن و اندیشه ورزی جدید غافل و ایدالیسماش از واقعیتها بشدت فاصله دارد در صورتیکه "اگر افلاطون هم ایده اولیه را مطرح نمود هدفش در درجه اول مدیریت شهر بود. ١٣" کار روشنفکر در جامعهای مثل ما تنها ایدهپردازی ، نقد ، و...نیست بلکه یکی ، دو دو تخصص هم باید داشته باشد تا انتقاداتش بی پایه نباشد (از لوموند دیپلماتیک) مشکلات حاصله از انقلاب از اینجا آغاز میشد که از دست دادگان قدرت انقلاب را با نامه کذایی درباره آیتاله خمینی تسریع کردند ، تا شاید ٢٨ مردادی یا ١٥ خردادی دیگر آب رفته را بجوی باز آرد. ولی وقتی امواج انسانی حرکت کرد از مهار همه کس خارج گردید. موج سواران کویری با بهره گیری از فرصت سوار موج شدند. در حالیکه از ایدئولوژی که متعلق به روشنفکر شهری بود بیاطلاع بودند. ازینرو سنت را ایدئولوژیزه و فقه را بعنوان متدولوژی برگزیدند. و جامعه روستایی را که بعنوان تودهها مطرح و رمانتیکها برای آگاهیشان تلاشها کرده ، و هنوز در خواب اصحاب کهف بودند، با خرافات برایشان بازهم لا لایی سرودند. ازینرو با شیفتگی و رهبر پرستی روبرو شدیم و رماتیسم دهه چهل با شکست روبرو شد. نتیجه آنکه رمانتیکها بخاطر فقدان تحلیل با آرمانهاشان به حاشیه رانده شده و کم کم اعتراف کردند که "دین متعلق به آخرت است ١٥" در صورتیکه یک ربع قرن قبل آنرا "راه طی شده" معرفی نموده بودند. و بعضی فراتر رفته و گفتند و نوشتند که دین از دولت جداست.١٦" که این امر مبنای لاییسیته است. اینها در مجموع بیانگر انقلابی در دیدگاههاست و آغازی دوباره است که میتوان گفت انقلاب در همه جنبهها ناموفق نبوده است. شاید برای نسل ما دیر بود و لی برای یک ملت هیچوقت دیر نیست. البته ما ایرانیها همیشه به نوشدارو بعد از مرگ سهراب میرسیم. "رمانتیکها در تاریخ اروپاهم هم در کوتاه مدت با شکست روبرو شده و هزینههای بسیار پرداختهاند ولی در دراز مدت پیروز نهایی بوده که رشد و توسعه جوامع امروزی حاصل تجارب ببار نشسته آنان است. در ضمن همگان بدانند که مشکل ما تنها داخلی نبود بلکه جهان بخاطر سوخت ارزان از هر "استبداد و ارتجاعی" حمایت میکرد و بر تاریکیهای کویر میافزود، اگر چه ستارههای کویر بهتر میدرخشند و هنوز هم میتوانند علیرغم حضور ابرها با تجربههاشان روشنی بخش باشند، تجربههاییکه از گذشته درس آموخته و به اخلاق و عدالت و آزادی در جامعهای از هم گسسته که بیش از همه حقوق انسان فراموش است اینک متوجه شده است. در این نگرش ضرورت آزادی بدون سرمایه داری لگام گسیخته ، برابری و عدالت اجتماعی بدون توتالیتاریسم ، و اخلاق و معنویت بدون نهادهای دولتی ، و مراجع رسمی وسنتی مذهب و شریعت محسوس و مورد تاکید است ، زیرا که واقعیتهای اجتماعی امروز این سه را با قوانینی جدید و مبتنی بر حقوق بشر برای نظم پایدار میطلبد.
----------
پاورقیها:
١ - از یک فیلسوف آلمانی
٢ - بیشتر از این میتوا نید به کتاب "خاطرات خلیل ملکی" از کاتوزیان و یا "در جستجوی هویتی تازه" از محمود نکوروح رجوع کنید.
٣ – نقل از رادیوی بی بی سی – من بعدها از آقای باقر معین که گوینده خبر بود در پاریس سوال کردم ایشان تایید کرد که خودش در تاجیکستان از مردم تحقیق کرده است که در زمان جنگ دوم مردم از گرسنگی بچههای خود را میخوردند زیراکه در تاجیکستان فقط پنبه کشت میشد تا شوروی بتواند با صنایع نساجی غرب رقابت کند. ٤- جواد طباطبایی در کتاب جدال جدید و قدیم صفحات ١٣٥ و١٥٥
٥ – شاه در سوییس موفق به کسب دییلم متوسطه هم نشد و در "ایران در دورههای قبل از دیپلم موفق نبود و در دانشکده افسری رضاشاه یک مدرک برای او گرفت" بیش از این میتوانید به کتاب کهنه سرباز از سرهنگ مصور رحمان رجوع کنید.
٦- "مارسل گوشه" فیلسوف سیاسی فرا نسوی استاد فلسفه سیاسی در EHESS ودر ضمن مد یروسر دبیرمجله Debat%" در پاریس است.
٧ – از کتاب شرایط انسان مدرن ، خانمهانا آرنت.
٨ - از آندره فونتن مدیر لوموند دیپلماتیک در سالهای ١٩٩٠
٩ - نقل از کتاب "مدرنیته چیست؟" از آلکسی نوز – پاریس – انتشارات دانشگاه
٨- در این کودتا عامل اصلی که سید ضیاءالدین روحانی با هدایت انگلیسها بود به رضا شاه روحیه میداد ویکجا رضا از و حشت به سید ضیاء میگوید " سید مارا به کشتن ندهی " و....بیش از این میتوانید به کتاب رضا شاه و همچنین به کتاب سید ضیاء از خسرو معتضد رجوع کنید.
٩ – نقل از کتاب "ناگفتهها" از حاج مهدی عراقی عضومرکزی فداییان اسلام و همچنین از کتاب " نهضت امام خمینی " از حمید روحانی – وبعدها هم آیت اله خمینی گفت "حکومت میتواند دین را تعطیل کند " نقل به مضمون وبعضی میگویند آذری قم گفت " توحید را تطیل کند و....
١٠– از آندره فونتن سر دبیر لوموند دیپلما تیک در رابطه با جنبش همبستگی درلهستان که مردم بعد از ٧٠ سال تبلیغات کمونیستها بد نبا ل یک کشیش جوان به شورشهایی دست زد ند
١١– از قرآن کریم " یا ایها الذ ین آمنو لا تغلو فی دینکم غیر الحق " ١٢- نقل از " پیر بورد یو " جامعه شناس معروف فرانسوی – الجزایری – پاریس در مجله علوم انسانی شماره مخصوص او بهنگام مرگش
١٣– در این مورد میتوانید به کتاب " عبور از بحران "هاشمی رفسنجانی رجوع کنید ٠ ١٤– نقل از مصاحبه مهندس بازرگان – مجله کیان شماره ١١ –
١٥- از مهندس سحابی و سایر نیروهای ملی مذهبی در مصاحبههای مختلف در رسانهها