سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ -
Tuesday 3 December 2024
|
ايران امروز |
سهشنبه ۴ تیر ۱۳۹۲ – 25 ژوئن 2013
دموکراسی سرنوشت محتوم جوامع بشری در دنیای مدرن است. نظامهای ایدئولوژیک یا استبدادی مبتنی بر تبعیض، از کارآیی اقتصادی و اجتماعی لازم برخوردار نیستند و در صحنه رقابت جهانی شکست میخورند. انقلاب ارتباطات، انسانها و جوامع انسانی را در دهکده بزرگ جهانی به هم نزدیک کرده و به گسترش یک فرهنگ مشترک جهانی مبتنی بر ارزشهای جهانشمول حقوق بشری کمک رسانده است. در نیم قرن گذشته، دهها نظام استبدادی، تبعیضآمیز و یا ایدئولوژیک در جهان یکی پس از دیگری مضمحل شدهاند و دموکراسی در آنها مستقر شده و یا مردم در آنها به تمرین دموکراسی پرداختهاند. نظامهای ایدئولوژیک و مبتنی بر تبعیض محکوم به زوالند، و تنها نظامهای برخاسته از رأی و اراده آزاد مردم برابرحقوق میتوانند پایدار باشند. سرنوشت ایران و مردم و نظام ایدئولوژیک حاکم بر آن نیز چیزی جز این نخواهد بود. مسئله این است که مرحله گذار از نظام حاکم به یک نظام دموکراتیک چگونه میتواند طی شود. به این سؤال پاسخهای متعددی داده شده است که به مهمترین آنها در این جا میپردازیم.
۱ - اصلاح-طلبی ... تا استقرار ملکه انگلیس بر تخت ولایت فقیه
جنبش اصلاحطلبی ایران راه تغییرات تدریجی رفورمیستی را پیشنهاد میکند. اصلاحطلبان بر آنند که نظام سیاسی حاکم را با تغییرات گام به گام به تدریج «دموکراتیزه» کنند و خصوصیات نادموکراتیک و تبعیض آمیز و خشونتبار آن را با استفاده از ابزارهای قانونی آن و فشار جامعه مدنی کاهش دهند تا سرانجام محو شوند. اینان البته به محدودیتهای این روش تا حدی آگاهند و انتظار ندارند که ساختار نظام حاکم را از این طریق تغییر دهند، ولی مدعی هستند که میتوان با حفظ شکل نظام محتوای آن را «دموکراتیزه» کرد. مثلا، از قول نظریهپرداز بزرگ اصلاحات آقای سعید حجاریان نقل شده که حتی مقام ولایت فقیه میتواند در نظام باقی بماند، ولی به صورت تشریفاتی - همچون ملکه انگلیس که در نظام دموکراتیک بریتانیا به عنوان مضاعف ملکه و رییس مذهب مورد احترام ملی و مذهبی مردم این کشور است، و این واقعیت به خصوصیت دموکراتیک نظام این کشور صدمهای نزده است.
اصلاحطلبان البته شواهد عینی و تاریخی برای مدعای خود دارند. بسیاری از کشورهای دموکراتیک امروز از طریق اصلاحات تدریجی در طول زمان به دموکراسی دست یافتهاند. مثلا دموکراسی امروز بریتانیای مورد استناد آقای حجاریان، محصول مبارزات و تحولات سیاسی این کشور در طول چند قرن است. ولی آن چه که جمهوری اسلامی را از این کشورها متمایز میکند، خصوصیت ایدئولوژیک آن است. هیچیک از کشورهایی که از طریق اصلاحات تدریجی به دموکراسی دست یافتهاند ایدئولوژیک نبوده و بر متن مقدس بنا نشده بودند. بریتانیا حتی قانون اساسی رسمی نداشته است که احیانا برای تغییرات ممکن در آن حدی بگذارد. در حالی که، نظام جمهوری اسلامی نه فقط بر متن مقدسی بنا شده که تغییرات را به شدت (و با تفسیر حاکمان) محدود میکند و بلکه قانون اساسی آن در اصل ۱۷۷ (مربوط به راههای تغییر ساختاری نظام) چندین خصوصیت ضد دموکرات آنرا ابدی و تغییر ناپذیر اعلام کرده است. راه اصلاحات در جمهوری اسلامی بن بست است و هیچگاه به دموکراسی نمیتواند رسید.
۲- دستی از غیب برون آید و کاری بکند
درست در برابر اصلاحطلبان بخش قابل توجهی از مردم ایران معتقدند هرگونه تغییرات مسالمتآمیز به سوی دموکراسی در جمهوری اسلامی ناممکن است، و تنها راه چاره را سرنگونی خشونتبار آن میدانند. برخی از اینان «قیام تودهها» را پیشبینی میکنند و برخی دیگر که واقعبینترند به انتظار نشستهاند که قدرتهای غربی به «کمک» مردم ایران بیایند و رژیم را سرنگون کنند. استدلالهایی از این قبیل که از «از راه خشونت نمیتوان به دموکراسی رسید» یا «دخالت نظامی کشورهای خارجی به پیشبرد دموکراسی کمکی نمیکند» البته برای اینان قانع کنده نیست. آنان میتوانند نمونههای نقض این استدلالها را پیش بکشند - مانند آلمان و ژاپن پس از جنگ، - و چون راه امیدبخش دیگری برای فرار از کابوس جمهوری اسلامی در افق نمیبینند همچنان به این سرانجام دل ببندند.
البته گرایش به شیوههای خشونتبار (با یا بدون دخالت خارجی) برای نفی جمهوری اسلامی در جامعه ایران نوسان دارد و بسته به شرایط اجتماعی و سیاسی ایران و جهان و همچنین تجربههای شخصی افراد شدت و ضعف پیدا میکند. این گرایش در سالهای اول دوره اصلاحات (سال ۷۶ به بعد) تا حدی کاهش یافته بود و پس از شکست جنبش اصلاحی شدت گرفت. همچنین با حمله آمریکا به عراق و افغانستان، بسیاری آرزو میکردند که ایران هدف بعدی آمریکا باشد. ولی در سالهای متعاقب آن و با مشاهده فجایع پس از جنگ در آن دو کشور، از شمار مدافعان حمله خارجی به ایران کاسته شد. همچنین فجایعی که در دو سه سال اخیر در سوریه روی داده است بسیاری از کسانی را که به «قیام تودهها» در ایران دل بسته بودند به اندیشه وا داشته و از این که چنین قیامی ممکن است به فجایعی مشابه یا بدتر در ایران منجر شود نگران کرده است.
۳ - جمهوری اسلامی باید برود
صرف نظر از نیروهایی که در پی براندازی خشونتبار جمهوری اسلامی هستند، نیروهای سکولار دموکرات در کلیت خود برای گذار از جمهوری اسلامی به یک نظام دموکراتیک، راههای مسالمتآمیز و خشونت پرهیز را ترجیح میدهند. برخی راهکار مشخصی برای رسیدن به این هدف ارائه نمیدهند، و برخی دیگر (بر اساس نظریههای جین شارپ و دیگران و به استناد نمونههای متعدد در سطح جهانی) استدلال میکنند که از طریق سازماندهی مبارزات مدنی و توسل به شیوههای بدون خشونت مانند مقاومت منفی یا مدنی میتوان حکومت را به زانو در آورد و آن را در برابر خواستههای دموکراتیک مردم به تسلیم وا داشت. اینان به خصوص از مبارزات و تحولات دموکراتیک کشورهای متعددی در جهان یاد میکنند - از آفریقای جنوبی و کشورهای اروپای شرقی گرفته تا چندین کشور آمریکای جنوبی - که بدون خشونت به ثمر رسیدهاند.
این نظریه که در یکی دو دهه اخیر و با تضعیف گرایشهای قهرآمیز در جامعه سیاسی ایران رشد کرده است البته منتقدان خود را دارد. برخی جمهوری اسلامی را در مقایسه با همه نظامهایی که نام برده میشود از جنس دیگری میدانند، و به خصوص با اشاره به خصوصیت خشونتبار و کارنامه بسیار سنگین سرکوبهای بیرحمانه و وحشیانه آن در طول 34 سال گذشته، قابل تصور نمیدانند که رژیم در برابر «فشار عمومی» مردم ایران یا فشارهای خارجی کوتاه بیاید و به تحولی دموکراتیک که به معنای نفی نظام است تن دهد. اینان استدلال میکنند که نظامها و کشورهای دیگر مورد اشاره از حد اقلی از مدنیت برخوردار بودهاند در حالی که رژیم ولایت فقیه با مدنیت رابطهای ندارد و به نام خدا به خود حق میدهد که برای بقای خویش هر جنایتی را مرتکب شود و به هر «حیله»ای دست زند.
در این نقدها رگههایی از واقعیت وجود دارد. در حالی که هیچگاه نمیتوان گفت هیچگاه، و همواره باید این احتمال را باز گذاشت که جمهوری اسلامی نیز ممکن است در شرایطی برخوردی «مدنی» بکند، واقعیتهایی در نمونههای کشورهای یاد شده فوق وجود دارد که در مورد رژیم ایران مفقود است:
الف - وجود رهبر کاریزماتیک و یا احزاب سکولار اپوزیسیون. نمونههای آن: ماندلا در آفریقای جنوبی، آن سن سو کی در برمه، واسلاو هاول، لخ والسا، احزاب سکولار اپوزیسیون در آمریکای جنوبی و مانند آنها. در مورد ایران، اپوزیسیون سکولار نه رهبر کاریزماتیک دارد و نه مجاز به آن است که در ایران حزب داشته باشد. رژیم هر دوی اینها را به صورت سیستماتیک سرکوب کرده و سبعانه از بین برده است (موسوی و کروبی و مانند اینان به دلیل این که مدافع نظاماند و نمیتوانند اپوزیسیون سکولار را نمایندگی کنند در ردیف ماندلا یا خانم کی قرار نمیگیرند و نمیتوانند نقش آنان را بازی کنند. همین طور احزاب مجاز در ایران)
ب - تقریبا در هیچیک از این کشورها، به جز کشورهای اروپای شرقی، نظامهای حاکم ایدئولوژیک نبودهاند و این واقعیت زمینه را برای پذیرش تغییرات ساختاری در آنها باز کرده است. در مورد شوروی سابق، تحول نه با فشار داخلی (از سوی اپوزیسیون) یا خارجی و بلکه از درون نظام و با فروپاشی آن صورت گرفت، و این واقعه کشورهای اقمار آن را نیز دچار ضعف و تحول کرد. در واقع، سقوط شوروی سابق با نظریههای مربوط به سرنگونی از طریق مبارزات مدنی و مقاومت منفی چندان قرابتی ندارد. فشارهای خارجی هم به رغم ادعاهای حکومتهای راستگرای غربی وقت مانند ریگان و تاچر تأثیر چندانی در آن نداشت.
۴ - در جستجوی گورباچف، گلاسنوست و پرستریکا
میتوان گفت که شوروی سابق بیش از هر کشور دیگری که در دو سه دهه گذشته دچار تحولات دموکراتیک شده، با ایران امروز وجه مشترک دارد. نظام حاکم بر این کشور دو خصیصه عمده داشت که به جمهوری اسلامی نزدیک است. یکی، وجه ایدئولوژیک هر دو نظام است - آن هم نظامهای ایدئولوژیک متصلبی که برای استقرار و بقای خود در طول چندین دهه قتل عامها و جنایات ضد بشری گستردهای مرتکب شدهاند. دوم این که هر دو «ام القرای» ایدئولوژی خود بودهاند و از اقمار کشور دیگری بشمار نمیآمدند. در شوروی سابق، این نه اپوزیسیون و بلکه انسداد سیاسی، بحران اقتصادی و عقبافتادگی صنعتی و علمی بود که نظام را از درون متلاشی کرد، و گورباچف که پس از مرگ پیاپی باقیماندگان نسل اولیه انقلاب به قدرت رسیده بود به صورت کاتالیزوری تحول دموکراتیک نظام را تسهیل کرد - و سپس این تغییر، زمینه را برای تغییرات مشابه در کشورهای اقمار آن نیز فراهم آورد.
میتوان استدلال کرد که در ایران جمهوری اسلامی نیز تحولی از این قبیل بیش از هر یک از انواع دیگری که در بالا نام برده شد محتملتر است. جمهوری اسلامی با سختترین بحرانهای اقتصادی و سیاسی خود در سطح داخلی و بینالمللی روبرو است و از همه وخیمتر بحران بیاعتمادی است که سراپای رژیم را فرا گرفته است. انتخابات اخیر و تشتت و برخوردهای افشاگرانه نامزدهای «اصولگرا» علیه یکدیگر و رأی پایینی که تک تک آنان به دست آوردند نشان داد که تا چه حد مجموعه حکومت و شخص خامنهای که به این جناح متکی است در پیش مردم از حیثیت و اعتبار افتادهاند. اکنون فقط این نیست که رژیم و خامنهای به این سطح از بیاعتباری رسیدهاند و بلکه این بیاعتباری را مردم نیز به چشم خود میبینند. امپراتور / ولی فقیه در نظر خلق به تمامی عریان شده است.
به درستی، امروز رژیم جمهوری اسلامی بیش از هر زمان دیگر تضعیف شده و آسیب پذیر است. این نظام ضد تاریخی دیگر نجات یافتنی نیست و عمر آن به سر آمده است. اکنون سخن آن است که گذار به سوی دموکراسی چگونه شکل خواهد گرفت؟ توهم است اگر فکر کنیم که راه آن اصلاحات است و یا دستی از غیب بیرون خواهد آمد و کاری خواهد کرد. اپوزیسیون سکولار دموکرات هم چندان امکان بسیج و سازماندهی ندارد و وسیله مؤثری برای مهار این نظام خونخوار در دستش نیست. کار به احتمال زیاد به دست عنصر یا عناصری از درون خود رژیم صورت خواهد گرفت - کسانی در درون نظام که پوسیدگی آن را به چشم میبینند، شدت بحرانهای فلج کننده را درک میکنند و خطراتی را که از ناحیه موجودیت و عملکرد نظام متوجه منافع ملی و امنیت ایران شده دریافتهاند. تنها کافی است کمی عرق ملی در وجود آنان مانده باشد همراه با قدرت و جرأتی که به گلاسنوست (فضای باز) و پروستریکا (بازسازی) در ایران دست بزنند.
ولی آیا چنین کسی در درون نظام با چنان قدرت و جرأتی وجود دارد؟ در پایان مقاله هفته گذشته پرسیدم که آیا حسن روحانی میتواند گورباچف ایران باشد، و چند تن از خوانندگان به آن پاسخ دادند. وجه مشترک پاسخها این بود که «گورباچف آقا بالا سر نداشت». این درست، ولی باید به منشأ قدرت توجه کرد. گورباچف قدرت خود را نه از مردم و بلکه از حزب گرفته بود، و وقتی میتوانست قدرت خود را در این جهت اعمال کند که آقا بالا سر نداشته باشد. در جمهوری اسلامی، صندوق رأی نیز منبع قدرت است، و کسی که این قدرت را به صورت فوق العادهای کسب کرده (مانند خاتمی ۷۶ و روحانی ۹۲) از قدرت بالقوهای برخوردار است که اگر جرأت لازم را داشته باشد میتواند از آن برای ایستادگی در برابر ولی فقیه بهره بگیرد.
خاتمی دهه هفتاد این جرأت (یا انگیزه) را نداشت. امروز شرایط به مراتب وخیمتر از آن زمان است و خامنهای به مراتب ضعیفتر. پشتوانه رأی انبوه مردمی که به ناگهان در حمایت از روحانی بسیج شدند منبع قدرتی قوی برای او بشمار میروند. لشگر شکست خورده اصولگرایان پیرو حسین شریعتمداری و وابسته به ولی فقیه تار و مار شده و روحیه خود را از دست دادهاند و تا تجدید سازمان دهند زمانی طول خواهد کشید. در این ضمن مردمی که زیر سختیهای اقتصادی و تحریم و تورم و نابسامانیهای دیگر دست و پا میزنند و رژیم را لعن و نفرین میکنند، و در عین حال وقتی شنیدند که میتوانند با رأی به روحانی نه بزرگی به خامنهای بگویند به پای صندوقهای رأی شتافتند، منتظرند ببینند آقای روحانی چه اقدام اساسی برای آنان انجام خواهد داد. روحانی ممکن است گورباچف ایران نباشد، ولی تردید نباید کرد که جمهوری اسلامی دوران احتضار خود را میگذراند و اگر هر چه زودتر گورباچفی به داد آن نرسد که آن را با احترام کفن و دفن کند بدون تردید با ذلت و خواری راهی گورستان تاریخ خواهد شد - و در مسیر خود ممکن است مصائب تازهای برای مردم ایران نیز بیافریند.
http://www.facebook.com/HosseinBagherZadeh
■ من هم این نظرات را خواندم٬ برای مادر پیرم و ۹۱ ساله ام هم قرآت کردم. بیچاره پیره زن معلم دیستان ... توی جنوب شهر بوده! گفت مادر نمردیم و معنی حکومت اسلامی رو هم فهمیدیم!
مادر ببین اینا با مردم چه کردن! من که دارم میمیرم اما چند تا چیز رو نفهمیدم.. یکی اینکه اصلا دین بر چی اومده٬ دوم چطوری این مردمی که صددرصد نا مسلمون بودن رو عربا تونستن مسلمون کنن. یکی اینم که ایرانی بودن به شناسنومه ی ایرانی نیس. این آخوندا اصلا ایرانی نیسن. اینا به پیروی از اجدادشون که شکست قادسیه رو به ما تحمیل کردند در پی نابودی ایرانند. ایکاش بابات زنده بود و میدید که روزایی رو که پیشبینی کرده بود داره کم کم پیش میاد! ( پدرم از زمان انقلاب به ما میگفت این آخوندا کاری بکنن که ما به روزی برسیم که اگر به یه کسی گفتیم مسلمون توهین به خودش به حساب بیاره). تو فحش نده مادر٬ هر چی داری تو دلت باشه. از مادرم می پرسم» تو چی تو دلته؟ میگه: عقده٬ عقده مادر٬ این اسلام دین عقده ای پروره٬ از بچگی این لچک کلفتی رو سرت میکنه تا وقتی میمیری.
اسلام دین تحقیر انسانه٬ دینیه که ترا از تعقل و خرد دورت میکنه٬ ترا ذلیل و زبونت میکنه٬ هر چی بهت میگم تو دلت باشه مادر٬ آخوندا اسلام دکونشونه٬ خودشونم میدونن که هیچی تو این دکون غیر خرافات و تجملات دورغکی نیست. اما تو این آخر عمری دلم خوشه که جوونا فهمیدن٬ میون سالام داران میفهمن٬ پیرام مثل من مایوسن که زندگیشونو بپای اسلام باختن. بالاخره یه نسلی باید تصمیم بگیره این کثافتو دفن کنه. نسل بچه های تو حتما اینکارو میکنه. چرا که بقول شاعر: به آبادانی ایران هستم مطمئن زیرا٬ خرابی چونکه از حد بگذرد آباد میگرده
همه چی باید از اینجا شروع بشه٬ یه پرسش اساسی! برا چی مسلمونیم؟ اسلام به کدم درد ما میخوره٬؟ چه فایده ای تا حالا برا ما داشته؟ درسته که ترک عادت موجب مرضه٬ ولی اگه عادت خودش مرضی کشنده باشه چیکار باید کرد؟ مادر مبادا وقتی من مردم منو بقول اینترنتی (اشاره اش به کسی ست که در انترنت مطلب نوشته و من بریش خواندم) اسلامی وار ببری خاکم کنی. اگه تونستی ببر لعت آباد٬ یا قبرستون بهاییها٬ بی سر و صدا بی آخوند و ملا بی نکیر و منکر از این مزخرفات. خدا رو شکر میکنم با بابات زن و شوهر شدیم و اون مرد بعد از مصدق از دین ایمون برید و منم بروند...
این حرفهای مادر نود و یک ساله ی من است از این زن که مادر بسیاری از شماها می تواند باشد درس بگیریم. ممنونم از این سایت و آقای باقرزاده.
از نازی آباد تهران
■ به بنده خبر دادند که از نهضت ملی فحش سخن به میان آمده است. بنده با سلام خدمت خوانندگان و به عنوان یکی از نهضتیان باید عرض کنم که بر عکس آنچه وزارت جنایتکار اطلاعات و سپاه و بسیج میگوید نهضت ملی فحش کار اوباش و الوات نیست ٬یک نهضتی ست که در میان آنها معلم و استاد و ادیب و شاعر و دانشجو و بازاری و کارمند و خلاصه از همه قشر و همه صنف وجود دارد. نهضت فحش نهضتی ست که پس از مطالعهی دقیق از عدم رویکرد این حکومت فاسد که حتا یک روز خوش برای مردم ایران نگذاشته و حتا یک کیفیت قابل دفاع ندارد و سرتاسر حیاتش جز سرقت٬ جز تجاوز٬ جز سرکوب٬ جز اعدام های مخفی و علنی٬ جز زندانی و شکنجه ٬ جز دخالت های شکنجه ای در زندگی خصوصی مردم٬ جز رشوه دهی و رشوه گیری٬ جز باج دهی و باج گیری٬ جز ترور٬ جز قتلهای ذنجیره ای و سیاسی ندارد٬ بوجود آمده است. نهضت فحش٬ فحش را تنها ابزار و ابژه میداند و نه هدف و موضوع.
موضوع اصلی توهین به مقدساتی ست که در دایرهی تقدسشان تا توانستند بر این مردم توهین و بر این مردم فشار و فساد و خرافات و قتل و آدمکشی با مجوز دینی و مذهبی روا داشته اند.
امروز نهضت فحش که بنا بر گسترده گیاش به نهضت ملی فحش تغییر نام داده هدفش وادار کردن این دین و شریعت ساختگی ست به بازگشت به مسجد و مهراب و حسینیه. پر واضح است که کسانیکه که خواهان حتا قطع فحش به پیامبر و امامانند به قرآن و اهل بیتاند باید در این نهضت شرکت کنند تا هر چه زودتر روحانیتی که ایران را بر لبه این پرتگاه هولناک قرار داده به مسجد و حسینه برگردد. لازم میدانم نظراتی را که تا به حال داده شده را تایید کنم و همچنین به آقای باقرزاده عرض کنم که جناب٬ گورباچف در ایران نمی تواند بوجود آید. چرا که لباس روحانیت یک توهین ممتد و یک توهین بزرگ به فرهنگ و تمدن ایران است که باید پاک شود و هرگز کسانی با این لباس نمی توانتپد گورباچف باشند..کسی نوشته است اصلاحطلبی از همین راه می گذرد٬ بنده می گویم اصلاحطلبی از راه توهین و فحش هم می گذرد٬ سوال اصلی در اصلاحطلبی این است که اصلاحطلب چه هستیم. آیا می خواهیم جامعه را اصلاح کنیم؟ آیا ایران را؟ آیا این مذهبی که ماده ی ضد اصلاحت در خودش است را٬ آیا سی و چهار سال قتل و کشتار و به قول نویسنده بالا ازاله بکارت دختر های کم سن و سال قبل از اعدام که طبق اخبار موثق هم توسط فرزندان غیور خمینی ٬پاسداران و بسیجیان انجام شده و هم توسط فرزندان شیخ فضل الله و شیخ حسن نصرالله لبنانی ٬ آیا کسانیکه که میلیاردها میلیارد ثروت ملی را سرقت کرده اند٬ آیا عاملین قتل و جنایت این سی و چهار ساله را و آیا این همه فساد را می تون توسط خود مفسدان٬ توسط خود قاتلان٬ توسط خود شکنجه گران٬ توسط خود بانیان آن اصلاح کرد. و هم مطلب دیگر اصل ماجراست٬ تحمیل اسلام بر جامعه ی ایران. بنده نیز با نویسنده ی بالا موافقم که می گوید کدام روشنفکر!! به نظر من ما اصلا روشنفکری نداریم که در میدان باشد.
اگر چند روشنفکر واقعی داریم در حاشیهاند توسط روشنفکران نمایشی خفه شده اند. چه برسد به روشنفکران غلابی باسمه ای که خودشان را روشنفکر دینی میدانند و ورد زبانشان است لکم دینکم ولیالدین!!! سراسر اوراق خشن قرآن را از یاد می برند. قرآنی که مجوز سرکوب خودشان را نیز صادر می کند. آنان می گویند لا اکره فی الدین اما مقتولین عمدی سربازان محمد و امام زمان هزار و چهارصد سال است که سر می برند و خفه می کنند و شکنجه می کنند و بزور مسلمان می کنند و از کشته پشته می سازند. همین امروز هنوز حتا یک روحانی پیدا نشده که ته دیگی از شرف داشته باشد و حکم قتل سلمان رشدی را رد کند. هنوز حتا یک روخانی پیدا نشده که از دین خارج شده ای دفاع کند.
امروز در قرن بیستم هم روحانیت با دسیسه حکم قتل کسی را میدهد که از دین خارج شود. مرتد! بعد همین روحانی با دهان ی گشاده از لفاظی می گوید که مردم ایران بزور مسلمان نشده اند و خودشان یدخلون فی دین الله شده اند. بنا بر همه ی اینها٬ نهضت فحش امروز برای ایران حیاتی ست. بنده بر این باورم و اگر روزی روحانیت به مسجد برگشت اعلام آتش بس خواهیم کرد. چنانکه در اساس نامه نهضت ملی فحش آمده دیگر کسی از سوی این نهضت فحش نخواهد داد.
اما یک کلمه هم راجع به انتخابات و آن اینکه دوبار این حکومت از مرگ حتمی نجات یافت بار اول اگر علی اکبر ناطق نوری رییس جمهور شده بود این حکومت را کردم ساقط کرده بودند٬ بار دوم البته تقلب شد و این بار که تقلبی حیرت انگیز شد٬ اما مردم تلقب این حکومت را به بازی گرفتند و گفتند عاقبلان دانند!!! حال چه باید کرد باید این حکومت سرنگون شود. البته بدون هزینه ای سنگین.
جیم ف از قم
■ مجموعه حوادث وجریانات قبل از انتخابات و وضعیت اشفته اقتصادی وانزوای کامل سیاسی و شکست های پیاپی درمذاکرات هسته ای واینکه دولت بی کفایت و کابینه بیعرضه احمدی مملکت را به پرتگاه برده بود شرایطی رو ایجاد کرده بود که اصل جمهوری اسلامی در یکقدمی تلاشی و نابودی قرار داشت و راس هرم قدرت در نحوه اداره و راهبری سیستم تجدید نظرکرده بود و اماده یکنوع مصالحه با مردم شده بود اینکه همه مردم حتی کسانی که با حکومت موافق نیستند رای بدهند چه پیامی رو میرساند؟ بنابراین علیرغم تمام تحلیل ها در زمینه مهندسی انتخابات از هر دو سو برنده اصلی انتخابات حکومت جمهوری اسلامی بود که از تلاشی حتمی نجات پیداکرد و حداقل برای 4 سال دیگر امید به ادامه حیات برایش پدیدارشد - مردم هم بنا به تعبیری یک رفراندم بزرگ بپاکردند وبا رای نه به سیستم و کردار حکومتی پیام خودرا به سران حکومت وبه همه دنیا اعلام کردند.
اینکه روحانی میتواند گورباچف ایران شود بنظر بعید و شاید غیرواقع بینانه باشد چون روحانی شخص اول حکومت و تصمیم گیرنده نیست در سیستم ما و در چارجوب قانون اساسی اختیارات رئیس جمهور در حد مجری اوامر و کارگذار دستورات است بنابراین اقتدار و توان اتخاذ و اجرای تصمیمات انچنانی نخواهد داشت و از نظر سوابق کاری هم معتقد به سیستم است و چنین تمایلاتی ندارد.
■ من هم کم و بیش با نظرات خوانندهای از کرمان و دیگری از اداره دولتی موافقم. تنها نکتهای که اضافه میکنم این است که شوروی به دست گورباچف از هم پاشید و هزار تکه شد. آیا ما دنبال چنان فروپاشی هستیم؟ اگر نیستم مقایسه این دو غلط است چرا که به خواننده امید واهی میدهد.
نکته دیگر آنکه هنوز روسیه در دیکتاتوری کامل است و انتخاباتش با انتخابات ایران فرقی ندارد. باز هم ما خواهان چنین نتیجهای نیستیم. این مقایسه ها فقط ما را از هدفمان دور میکند و مردم را گیج.
متاسفانه درصد کمی از روشنفکران ما عرق وطنی دارند و یا دل در گرو اسلام دارند و یا کمونیست. برایشان مبارزه با امپریالیسم مهم تر از آزادی ایران است. اگر ادعا میکنیم سکولار دمکرات هستیم پس باید فقط و فقط در این زمینه فعالیت کنیم و اگر ما نتوانیم از بین خودمان رهبری انتخاب کنیم همان بهتر که تا ابد برده آخوندها باشیم. متاسفانه همه حرف میزنند و از عمل خبری نیست. همه منتظر هستند جمهوری اسلامی یک جوری بدون هزینه سقوط کنه ولی هیچ کاری نمی کنند که راه کم هزینه را بیابند و به مردم نشان دهند.
34 سال است هر روز اپوزسیون میگوید جمهوری اسلامی از هر روز دیگری ضعیف تر است و به نظر من بزرگترین اشتباه هم همین است. جمهوری اسلامی تا وقتی یک بدیل سکولار و دمکرات با رهبری واحد نداشته باشد هیچگاه ضعیف نبوده و نخواهد بود. این خیال خام را از سر خود بیرون کنیم و برای ایجاد آلترنتیو با هم متحد شویم وگرنه مثل سکولار دمکراتها در سایر کشورهای اسلامی شکست خواهیم خورد.
■ با سلام من فکر میکنم دوست کرمانیمان بصورت موجز همه چیز را گفته. در مملکتی که باورش براین است که یک آدمی رفته توی یک چاه و هزار و سیصد سال پیش تا حالا هنوز زنده است. و حتا روشنفکرش میرود نه سراغ اینکه ببیند راست است یا نه می رود سراغ علم بگوید از نظر علمی هم چنین مزخرفاتی امکان دارد. حالا ما میخواهیم از توی این پاکدونی یه گورباچف بیرون بیاوریم. من فکر میکنم بزرگترین بدبختی ما اسلام است. اصلا هم برو برگرد ندارد.
بدبختی بزرگتری که ما داریم این است که اصلا تا کنون ما روشنفکر نداشتهایم که اگر روشنفکر میداشتیم که با اسلام رودربایستی نداشت. تمامی کافران و تمامی چپهای ما اذان اقامه در گوش راست و چپشان خوانده شده و به طرق الاسلامیه هم بخاک رفتهاند. از دم روشنفکران قلابی ما با اسلام لاس زده و میزنند. شما فکرش را بکنید هم شاملو به عنوان «شاعر شاعران» خود خوانده و دوستانش خوانده و هم بازمانده گانش تمامی کوششان بر این بود تا او را در یک امامزاده به خاک بسپارند. این تازه قلهی بقول خودشان شعر باشعور و خردمند و لاییک و حتا ضد مذهبی کشورمان است. حالا آقای باقرزاده که البته در دلسوزیش برای ما ملت و ایران شکی درش نیست فکر می کند که از این تعفنگاه میشود گرباچف رویاند. نه خیر اصلا قیاس غیر واقعی ست. همچنانکه کس دیگری گفته و نوشته او٬ روحانی حتا از نام ایرانی خودش شرم داشته حالا می خواهد برای ایران و ایرانی کاری بکند. و عجب کرمانی جملهی زیبایی نوشته که حتما از اخوان وام گرفته بله اسکندری باید.
تا بسیاری از نابسامانیهای غرب و اسراییل و دیگر جاهای جهان و خصوصا کشور گورباچف حل شود.
و ما ملت شاید سرانجام دریافتیم که اسلام یک بیماری خانمانسوزی ست که ریشه جان ما را زده است و ما مردگان متحرکی هستیم که عشقمان به این است بیماریم. آنچه در ایران اتفاق افتاد مثل همیشه یک هیستری کللکتیو بود و نهضت فحش ملی هم از عوارض آن است. جامعهی ایران درست مثل یک کسی که کرکش دیر شده همینطور خودش را به این سو آن سو می زند و همین طور مثلا از توی اتوبان با اتومبیلهای پرسرعت کم و بیش خودش را از خطر حفظ میکند ولی سرانجامش روشن است. کافی ست سخنان همین امروز رهبری گوش کنید تا بفهمید اصلا یارو انگاری داره با احمقها حرف میزنه. ببخشید که گفتم انگاری!!! این بابا مثل پیغمبر نشسته روی منبر و فقط میگه: باید٬ نباید!!! همین. و ما انترهای مقلد باید بکنیم آنچه او میخواهد و نکنیم آنچه او نمیخواهد.
آری بدبختی ما اسلام است و از آن بدبختی بالاتر روشنفکران نماهای ایرانیند که با اسلام لاس محبت می زنند و از رنجش او میترسند. همین. ببخشید من از یک سازمان دولتی در تهران مینویسم و فرصت خواندن ندارم که باید بروم. امیدوارم پر غلط نباشد.
م الف از تهران
■ با سلام٬
گورباچوف در جامعه ی تولستوی و چخوف و سولژنتسین و آیزنشتاین و هزاران غول ادبیات و رمان و فلسفه و موسیقی و نقاشی و مجسمه سازی ظهور می کند و نه در مملکتی که هنوز عقد ازدواجش را یک آخوند تلقین خوان باید بخواند و حد بین حیض نفاسش را یک روضه خوان تعیین کند و حکم جهادش را یک آخوند دوزاری بدهد و حکم قتلش را خمینی بت شکن بدهد و حلال و حرامش را او تعیین کند. شما بروید نظرات آیت صانعی را در مورد قمه زنی بخوانید تا بفهمید ما در کجای زمین و زمان ایستادهایم. تازه این بابا بخشی از سایت کلمه را اداره می کند و بکن نکنش به عهدهی او هم هست. این تازه آخوند مترقی ست که اصلاحطلبان بهش اقتدا می کنند. آقای باقرزاده شما از این مجمل مفصلش را بخوانید. و آنوقت اذعان کنید که چرا فحش بعضی وقتها برعکس نظر دهنده بالا که تاییدش نمی کند چیز بسیار خوبی ست. شاید این مردم از خواب غفلت بیدار شوند. خرافات تا مغز استخوان ایرانیان را گرفته است.
جامعهی ستبر روس کجا و جامعه شیعه زدهی ما کجا. گورباچف وقتی به یونسکو آمده بود طبق اخباری که خود این تلویزیون ضد ملی خودمان داد بیشترینهایی که بدیدنش رفتند و از سواد و کمال او حیزت زده شدند، فیلسوفان و ادیبان و جامعه شناسان و هنرمندان فرانسوی بودند.
کو گورباچوف ایرانی!!! این آقای روحانی برای دستیابی به این پست از هفتاد دستمال یزدی برای واکس امام خامنهای استفاده کرده و خودش با دست خودش خودش را خلع اسم کرده و حتا نام خودش را که فریدون بوده گذاشته روحانی!!!
یعنی همراه و همگام با مطهری که معلم شهید بود و خانوادههای ایرانی که نوروز را ـ که اتفاقا نام فریدون نیز برآن است ـ خانوادهی احمقها نامید٬ و چهارشنبه سوری را کثافتی نامید که رویش را باید با خاک پوشاند. حالا این مطهری تازه فیلسوف با ادب ماست. بنده صد در صد با نهضت فحش موافقم. البته من فحش نمیدهم اما نهضت فحش و خصوصا فراگیری آن بسیار جالب و قابل اعتناست.
نه ایران گورباچوف نخواهد داشت چرا که نویسنده و خواننده ندارد. ایران هنوز در عزای حسین ابن علی ست و فرق شکافتهی علی را گریه میکند. یک دعوای سیاسی در هزار و سیصد چهارصد سال پیش شده دستاویز ملتی برای تعطیل دو ماه از سال و بعد هم هر پانزده روز یکبار و هر قتل یک تعطیلی. نه گورباچوفی نخواهد بود٬ اسکندری باید. خواهد بود.
از کرمان
■ پیش بینی اینکه گورباچفی باشد هست٬ اما پیش بینی اینکه حکومت روحانیون آنرا بپذیرد نیست. باید هم اعتراف و هم در سایتها افشا کرد و هم به رسمیت شناخت که روحانیونی که بنام دین و ایمان بر قدرت آمدند چنان جنایاتی را مرتکب شدند که هرگز در جامعه ی ایران سابقه نداشته است. از تجاوز و ازالهی بکارت پیش از اعدام دختر بچه ها گرفته تا سنگسار و اعدام و شلاق در ملع عام و در پنهان و سرکوب سرقتهای میلیاردی و تا ترور ایرانی و خارجی و کوتاه سخن اینکه هیچ نوع جنایتی برای روحانیون و آدمکشان حرفه ایشان و چگنیها شاه عباسیشان غیر قانونی و غیر شرعی نبوده است. بنا بر این آنها با دست خودشان نه تنها فرهنگ و تمدن و تاریخ ایران و ادب مردمان را تخریب کردند بلکه دین تشیعی را که خود طلایهدارش بودند را به قول خودشان به عطسه بز قدرت فروختند و نان کردند و خوردند و پول کردند به بانکهای سراسر جهان سرازیر نمودند. آنچه را باید اعتراف کرد این است که تمامی احترامان و ادب ممکن برای روحانی و مذهبی و پیغمبر و امامان از بین رفته است و علناً در کوچه و خیابان فحاشی به ساحت پیامبر و امام و قرآن سکه ی رایج است.
جالب است گفته شود و گفتن نه تایید آن است! و آن اینکه جوانان و حتا میانسالان در ایران نهضتی بر پا کرده اند بنام « نهضت ملی فحش»! کار این نهضت که صد البته مورد تایید نویسنده نیست فرستادن ایمیل و نظر دادن در سایتهاست با فحشهای رکیک بر تمامی مقدسین و مقدسات. اگر چه می توان و باید این فحاشی را محکوم کرد اما فهمیدن شکست جانکاه روحانیون و تخریب تشیع توسط آنان واجب حیاتی ست. این فحاشی ریشه دارد و گسترده چنان است که وزارت اطلاعات را به وحشت انداخته و این وزارتخانه ملیونها پیامک در سراسر ایران روانه تلفنهای همراه جوانان و پیران کرده است و از آنها با این جمله «فحاشی و بینزاکتی شما رصد شد٬ تکرار آن باعث برخورد قانونی خواهد شد» خواسته است که از فحاشی دست بردارند. ارعاب جواب ارعاب!
فرزند نوزده ساله من در یکی از شهرهای ایران در نزدیکی یک شهر بزرگ در عرض یک هفته نه بار به نزاکت دعوت شده. او پیش از این با پیامک دعوت به فحاشی و عضویت در نهضت ملی فحش شده بود. در هر حال چنانکه آقای باقرزاده نوشتهاند گورباچوفی باید٬ و گورباچوفی حتما هست٬ اما روحانیت آنرا نخواهد تحمل کرد.
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|