جمعه ۷ دي ۱۴۰۳ - Friday 27 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 18.06.2013, 8:46

تحلیلی از روابط ایران، امریکا و اسرائیل


محسن قائم مقام

تصمیم امریکا به کمک به مخالفین مسلح سوریه، اعتراضات گسترده مردم در ترکیه علیه دولت طیب اردوغان، کمک‌های مالی سرشار عربستان سعودی و کشور‌های نظیر به مخالفین مسلح در سوریه و نفوذ در روند حرکت سیاست‌های کشورهای مسلمان و ترویج مذهب وهابی با کمک سرمایه‌گذاری‌های سرشار و بالاخره حضور حکومت ماجراجو و سرکوبگر ایران و انتخابات اخیر ایران بخصوص در این شرایط لازم به مطالعه است.

از شعارهای توخالی و خسته‌کننده “مرگ برامریکا” و کلمات بزرگان حکومت وحشت که تنها جلد آن باقی مانده است نظیر”امریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند!” گذشته، ادامه سیاستهای استالینی و تک خطی “مرگ بر امپریالیست” جنگ سرد گذشته و شوروی “سوسیالیستی” سابق در میان روشنفکران “چپ” ایرانی، آنها که  مایه‌ی “چپ” بودن را مثل همیشه در شعارهای کهنه کشور از میان رفته “برادر بزرگ” می‌جویند قابل توجه است، که برخی از ایشان تا آنجا جلو رفته‌اند که قهرمانانشان احمدی‌نژاد و ناگفته سردمداران جمهوری اسلامی می‌شوند، که دون کیشوت‌وار به جنگ “امپریالیست” و ابر قدرت‌ها رفته‌اند! جای سلطانزاده‌ها، ارانی‌ها، ملکی‌ها و خنجی‌ها، خالی مانده است که مبارزه با ارتجاع و استبداد را هرگز فراموش نکنند و سرمشق مبارزین باشند. از این جمع “ضد امپریالیست” و در هرموضوعی بجا یا نا بجا تنها ضد امریکا هیچ صحبتی از مبارزه با ارتجاع و استبداد شنیده نمی‌شود و معلوم نیست که چرا این “چپ”‌ها به ابر قدرتهای دیگر مانند چین و روسیه که چنین دست به ثروتهای این مملکت انداخته‌اند چشم بسته‌اند؟

واقعیت این است که ما در دنیائی زندگی می‌کنیم که کشورهای بزرگ و کوچک همه در کنار هم گردآمده‌اند و گاه اجباراً و الزاماً در کنار هم زندگی می‌کنند. دنبال ابرقدرتهای با حسن نیت و صمیمی و انساندوست رفتن مثل این است که آهو دنبال شیر با مروت بگردد. در دنیائی که امروز ما زندگی می‌کنیم هم با دنیای حیوانات فرق دارد و هم شکل کار بجائی رسیده است که همه بهم نیازمندند. و رقابت‌های ابرقدرتهای جهانی مانع از آن است که مانند گذشته انگلیس که به قول آنروزها، آفتاب در سرزمین‌های اشغالی‌اش غروب نمی‌کرد، کشتی توپ‌دار را در جلوی بندری قرار دهد و شهر را غارت نماید. هرچند هنوز سرزمین‌های تحت نفوذ برخی ابر قدرتها وجود دارد و بجای کشتی توپ‌دار از موشکهای پرنده استفاده می‌کنند ولی می‌بینیم که اگر حکومتی پشتیبانی مردمش را داشته باشد و دیپلماسی جهانی را رعایت نماید می‌تواند در همین دنیا در صلح نسبی زندگی نماید. دنیا با قرن هجدهم که سهل است با دنیای قرن بیستم هم بسیار تفاوت پیدا کرده است.

امریکا در سالهای پس از جنگ دوم جهانی وارد سیاستهای منطقه‌ای شد، در زمانیکه ابر قدرتهای جهانی مانند انگلیس و شوروی در زیر بار جنگ دوم جهانی بسیار آسیب دیده و ناتوان شده بودند. در ایران مردم امریکا را یک کشور بازرگان می‌شناختند که  سیاستش جدا از سیاستهای روسیه یا شوروی و انگلیس است. شاید به دلیل آنکه امریکا هنوز نفوذ چندانی در ایران پیدا نکرده بود و احیاناً یا اجباراً سیاست‌هایش می‌توانست در تعارض با روس و انگلیس قرار گیرد. خاطرات مربوط به کالج‌های امریکائی در ایران بخصوص کالج امریکائی البرز در تهران و خاطرات رئیس پرانرژی و صمیمی‌اش دکتر جردن که بخش بزرگی از بروکراتهای ایران شاگردان او بودند، و دنباله آن کمک امریکا به ایران (حکومت قوام) در عقب‌نشینی شوروی از آذربایجان و بالاخره فرار فرقه دمکرات از آذربایجان، که در نهایت ادامه سیاست جهانی جنگ سرد امریکا با شوروی بود، و روی خوش نشان دادن در ابتدا به دکتر مصدق و برنامه ملی شدن صنایع نفت در ایران، “خوش درخشیدن” سیاست‌های امریکا در ایران بود ولی ۲۸ مرداد نمونه‌ی “دولت مستعجل” بود. به‌قول ویلیام داگلاس، مستشار سابق دیوانعالی امریکا، که مردی نیک و ایران دوست بود، “امریکا از آن روز به بعد روز خوش در خاورمیانه بخود ندید”. حکومت مذهبی و ددمنش ایران با سیه‌کاری‌های خود در ایران و منطقه نه تنها رو سفیدی برای حکومت جابر و ستمگر شاه خرید بلکه مردم ایران را هم به امریکا خوش‌بین و علاقه‌مند نمود. یکبار چارلی رز [Charlie Rose] مصاحبه‌گر مشهور امریکائی از حسنی مبارک در آن زمان رئیس جمهور مصر پرسید، چطور در کشورهای شما آنهائیکه حکومتش با امریکا دشمن است مردمش با امریکا دوستی نشان می‌دهند و آنهائیکه حکومتش با امریکا دوست است مردمش دشمن امریکا هستند. حسنی مبارک از سؤال ناراحت شد و به آن پاسخی نداد. شاید راز این حقیقت در آن باشد که مردم بیش از هر چیز از حکومتهای سرکوبگر و دیکتاتوری خود در رنج‌اند و در تکاپوی رهائی هستند که با دوستان ایشان دشمن‌اند و با دشمنان ایشان روی دوستی نشان می‌دهند!

دنباله بحث، اسرائیل حکومتی است که بعد از جنگ جهانی دوم به کمک امریکا و انگلیس، و ثروتمندان فلسطینی که زمینهای فلسطین را با قیمت‌های چشمگیر به ایشان فروختند، بوجود آمد. ولی امروز بیش از پنجاه سال است از تآسیس کشور اسرائیل می‌گذرد. حکم تاریخ این بوده و این است که زمین به کسی تعلق دارد که روی آن زندگی می‌کند. جزیره منهتن در امریکا، ثروتمندترین و شاید پر رونق‌ترین بخش امریکاست. این جزیره را مستعمره نشینان انگلیسی با پنجاه دلار از سرخ پوستان خریدند، نام آنهم یک نام سرخ پوستی تا به امروز باقی مانده است ولی در این جزیره دیگر سرخ‌پوستان زندگی نمی‌کنند و موضوع مالکیت آن مورد سؤال هیچکس نیست.

من نمی‌خواهم اسرائیل امروز با جمعیت چند برابر فلسطینی نسبت به اسرائیلی‌های ساکن آن را با منهتن مقایسه نمایم. تنها می‌گویم صحبت‌های ابتدای مبارزه فلسطینی‌ها که ایشان را به دریا خواهند ریخت، حتی امروزه از حماس هم شنیده نمی‌شود چه رسد به نظرات یاسر عرفات که پای میز صلح با ایشان نشست. تنها خمینی بود که از “حکومت” تنها حکومت‌ هارون الرشید را می‌شناخت و در کتاب حکومت اسلامی خود نوشت که مگرما چه چیزمان از ‌هارون الرشید کمتر است؟ و دنیا را در صدر اسلام می‌دید و “زور” را تنها وسیله  راه برد زندگی می‌شناخت. حواسش نبود که نه او‌ هارون‌الرشید است نه دنیا در زمان صدر اسلام و دوران باروری حکومت اسلامی است. تا وقتی جام زهر را نوشید. او فقط با دون کیشوت و شمشیر و اسب چوبی او قابل مقایسه است.

نمی‌دانم چگونه و با چه معیاری طرفداران “روشنفکر” نظام از هوشیاری خمینی یاد می‌کنند در حالیکه بی‌خردی او سبب از میان رفتن نیم ملیون انسان و خرابی شهر‌ها و پالایشگاه عظیم نفتی آبادان شد، زمانیکه او می‌توانست جنگ را دست پر بعد از فتح خرمشهر پایان دهد؟ این آقا بود که کمر به درهم شکستن و نابودی اسرائیل را بسته بود، اسرائیلی که ابر قدرتها پشتیبانش بودند و هستند. سالهائی که نواری به پیشانی نوجوانان و خردسالان می‌بستند و پیاده ایشان را به فتح اسرائیل می‌فرستادند، یادآور سال آخر جنگ جهانی و ارتش خردسالانی که هیتلر ساخته بود می‌باشد. جنایاتی که در زمان همین “هوشیار” بی‌خرد انجام می‌گرفت. آنقدر این حرف بی‌پایه و مزخرف را که اسرائیل  باید از نقشه جهانی حذف شود، که فلسطینی‌ها هم دنبال آن نیستند، را گفتند که امر بر خود ایشان هم مشتبه شد و نه تنها احمدی‌نژاد که نقش مضحکه‌ای را در جهان بازی می‌کرد بلکه خامنه‌ای حیله‌گر هم نقل قول “امام” را دوباره تکرار کرد.

در ابتدای تأسیس اسرائیل دوستی با آن کشور کار نادرستی بود ولی وقتی اسرائیل دولتی پا برجا شده بود دلیلی نداشت که ایران با او بدشمنی به پردازد در حالیکه مصر، کشور بزرگ عربی با او کنار آمده بود و باقی عربها هم دنبال کنار آمدن عادلانه با اسرائیل بودند. در این وضع و این زمان، “لشکرکشی” خمینی برای “آزاد کردن” بیت المقدس یا “قدس” چه معنی‌ای می‌توانست داشته باشد؟ آیا در میان اینهمه کشور ارتجاعی عربی که دنبال “سه جزیره” هستند ، نام خلیج فارس را خلیج عربی می‌کنند، برای ایران شاخ و شانه می‌کشند، دشمنی با اسرائیل بهتر است یا حد اقل بیطرفی؟ خمینی که اسلحه‌های جنگ با عراق را هم  در خفا از اسرائیل خریداری نمود. آیا این معنی‌ی نوعی رابطه و لزوم نوعی دوستی با اسرائیل را نمی‌تواند باشد؟

خودشان هم نمی‌دانند چه می‌کنند. من اینها را که می‌نویسم هرگز نظرم دشمنی با اعراب نیست. آزادیخواهان عرب دوستان ما هستند. ایشان با همان ارتجاعی مبارزه می‌کنند که ما مبارزه می‌کنیم. به صلاح ایشان هم هست که با اسرائیل سر صلح داشته باشند. اسرائیل هم از سیاستهای تجاوزکارانه خود سودی نخواهد دید. کلید صلح خاورمیانه در استقرار آزادی و دمکراسی در تمام منطقه و تغییر روش تجاوزکارانه اسرائیل است و امریکا و غرب هم چاره‌ای بجز قبول این واقعیت ندارند. و امروزه شاهد آن هستیم که جمع بزرگی از اسرائیلی‌ها، بخصوص جوانانشان، پرچم‌های صلح در خاورمیانه را در دست خود گرفته‌اند و با حکومت سرکوبگر خود بمقابله پرداخته‌اند.

اینکه اسرائیل مورد حمایت امریکا و غرب است و اینکه به فلسطینی‌ها اجحاف می‌کند حرفی نیست ولی در دنیا کشورهای متجاوز فراوانند. چرا بجای فرستادن بالغ بر میلیارد دلار هرساله به عربستان سعودی برای زیارت کعبه، به کشوری که زنهایشان زندگی بردگی مردان را دارند و قوانین قرون وسطائی صدر اسلام در کشور اعمال می‌شود و شاید تنها دو هزار نفر سعودی سوار بقیه هستند کاری ندارید. اگر این بدلیل همسایگی و حفظ صلح منطقه انجام می‌شود، مگر نمی‌شود همین رویه را با اسرائیل پیش گرفت و به کمک‌های مسالمت آمیز به فلسطینی‌ها ادامه داد؟  در اینجا این گفته نغز خواجه عبدالله انصاری تداعی می‌شود که “خدایا آنکه را عقل دادی چه ندادی و آنکه را عقل ندادی چه دادی؟” اینها این رجزخوانی‌ها و ماجراجوئی‌ها را بخیال خود برای بقاء خود می‌کنند در حالیکه در این سی و چند ساله نظام منحوس ایشان روز بروز ضعیف تر و پریشان تر شده و در میان خود چند پاره تر گردیده‌اند.

در ایران حسن روحانی که از”اصلاح طلبان” نوع ‌هاشمی رفسنجانی و خاتمی است و با پشتیبانی ایشان و به احتمال قریب به یقین با محاسبه دقیق حکومتگران انتخاب شده است، و انتخاب او را راه حلی برای پایان بخشیدن به تحریم‌های وسیع و خانه برانداز امریکا و غرب شناخته‌اند. تظاهرات بزرگ مردم در خیابانهای تهران و شهر‌های دیگر پس از انتخاب روحانی، دهن‌کجی به ولایت فقیه و استقبال از آینده‌ای با تغییرات احیاناً اجباری است که احتمالاً در راه است.

امریکا در صحنه جهانی رسماً کمک نظامی به سوریه را طرح نموده است. ولی قدرت نظامی بشار اسد، پشتیبانی روسیه از او و آینده سوریه احیاناً با حضور گروههای ناشناخته و ماجراجو که سری هم در القاعده دارند، شکل بغرنجی را در منطقه فراهم آورده است. و بدون تردید تهدیدات امریکا پایه‌اش تهدید ایران است، کشوری که سوریه و حزب‌الله بدون کمکهای مالی و نظامی او نقش امروز را هرگز نخواهند داشت. و آیا ادامه ماجراجوئی و آشوب در منطقه سودی برای ایران و مردم ایران خواهد داشت و بجز خرابی آیا انتظار معجزه‌ای را باید داشته باشیم؟

صحبت رفسنجانی پس از اعلام عدم صلاحیتش در شرکت در انتخابات بسیار با پرده دری و فاشگوئی ابراز شد. او گفت که تمام اعتراض ما به شاه این بود که وابسته به غرب و امریکا است و امروزه این حکومت وابسته به روس و چین است و اضافه کرد که پول‌های ایران را چین با صرف هزینه‌ای برای تبدیل ارز از سوی ایران گرفته است و سپس گفته است که نه تنها ایران فقط از پولها به صورت خرید جنس چینی می‌توانید استفاده نمائید بلکه آن اجناسی مورد معامله است که چینی‌ها قصد فروش آنرا دارند! “وطن فروشی” برای بقای “نظام” دزدپرور و سرکوبگر و حفظ زندگی رسوای حاکمین آن.

ایران یا به عبارت دیگر حکومت در محاصره کامل قرارگرفته است. دودی سنگین از آتش سوزی‌های حکومتیان برخواسته است که به چشم ملت بیشتر از چشمهای ایشان می‌رود. بنظر می‌رسد اینها چاره‌ای به جز کنار آمدن با غرب را ندارند و نوعی چشم بستن حکومت در انتخاب روحانی که سیاستهای اعتدالی را پیش کشیده است بهمین دلیل بوده است. این زمان باز خاطره فرصت سوزی‌های گذشته بخصوص در زمان خاتمی و نظر مساعد امریکا  در دوران کلینتون به حل اختلافات با ایران، بیش از هر زمانی انسان را رنج می‌دهد که همانطور که پیش بینی می‌شد، اینها در شرایط درهم ریخته و نزدیک ورشکستگی خود و مملکت باید پای میز صلح و به عبارتی پای میز معامله بنشینند.

بیرون آمدن مردم به خیابانها و ابراز خوشوقتی از به بن‌بست رسیدن سیاستهای خامنه‌ای و احساس تغییرات اجباری در روند امور مملکتی، هراندازه هم کم باشد، شادی‌آور است. چه، بعد از سال و زمانی مردم دوباره فرصت پیداکردند که در خیابانها خواسته‌های خود را فریاد بزنند. ولی بنظر می‌رسد حداکثر برنامه حکومتی‌ها پیدا کردن راه حلی برای بیرون شدن از بحران روابط با غرب است و موضوع آزادی‌ها با استادی یا بقول ایشان “مهندسی” کامل بکنار گذاشته خواهد شد. و گذشته نشان می‌دهد که مردم دوباره سرخورده و مآیوس باقی خواهند ماند. امیدوارم که سیر راه کمی با آنچه در تصور من است توفیر داشته باشد. حرکت خود جوش و بدون رهبری مردم حاکی از هوشیاری و آموختن و تجربه مبارزاتی پیدا کردن است. همه روزهای بهتری برای مردم و از میان رفتن سرکوبگران را آرزو دارند.

محسن قائم مقام- نیویورک
۱۶ ماه ژوئن ۲۰۱۳



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024