سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ -
Tuesday 3 December 2024
|
ايران امروز |
حکومتهای دیکتاتوری امروز دیگر نظامهای سلطانی و حكومتهاى شخصی پنجاه سال پیش نیستند. امروز از مالزی تا برمه و از ایران تا روسیه همه نظامهایی مدرن هستند که انتخابات سیاسی در آنها از اهمیت و مرکزیت خاصی برخوردار است.
البته در نظامهای حزبی-ایدئولوژیک و توتالیتر دوران کمونیسم نیز انتخابات وجود داشت و اعضای حزب کمونیست در آن شرکت میکردند. اما آن انتخابات و درجه شرکت مردم برای حکومت کمونیستی اهمیت و مرکزیت نداشت. از یک طرف دمکراسی و انتخابات پدیدههای برآمده از جامعهی بورژوازی محسوب میشدند و از سوی دیگر دایرهی انتخابات آنقدر محدود و نمايشى بود که اغلب مردم برای شرکت درآن رغبتی نداشتند و یا برای آسوده شدن از مزاحمتهای احتمالی حکومت در آن شرکتی محدود و نمایشی داشتند.
اما امروزه انتخابات سیاسی برای نظامهای مدرن نقشی مرکزی و مهم ایفا میکند. برخی و بخصوص بسیاری از روشنفکران وطنی اهمیت این انتخابات را تنها در وجه تبلیغاتی آن میبینند و تصور میکنند که اهمیت و دلیل وجودی این انتخابات “مشروعیت بخشیدن” به دیکتاتوری، سرگرم کردن مردم و یا برای مصارف خارجی است.
من اینجا سعی خواهم کرد نشان دهم که اولا اگرچه این فواید به نسبت کوچکتر از انتخابات نصیب دیکتاتوری میشود اما دلیل اصلی مرکزیت و اهمیت آن نیست و انتخابات سیاسی بخشی از روند باز تولید و ثبات بخشیدن به دیکتاتوری است و برخلاف تصور روشنفکران وطنی نقش اصلی انتخابات به مکانیسمی در درون حکومت و نه بیرون آن (مردم یا خارجیان) باز میگردد. ثانیا انتخابات سیاسی در حکومتهای دیکتاتوری جدید خود حامل یکی از تناقضات مهم درون این حکومتها و چون تیغی دو لبه است و همانقدر به ثبات آنها کمک میکند که بالقوه شرایط سقوط آنها را فراهم میسازد.
حیات نظام دیکتاتوری به دو پایهی مهم وابسته است. پایهی اول کنترل مردمی است که از دایرهی قدرت سیاسی دور نگه داشته میشوند. موفقیت در این کنترل یا به عبارت دیگر سرکوب موفقیت آمیز چالشهای مردمی یک پایهی کنترل دیکتاتوری است. پایهی دوم به “توزیع عادلانه قدرت” بین نخبگان نظام وابسته است. هر دوی این پایهها از تناقضات درونی بزرگی برخوردارند.
کنترل شدید مردم ریسک انقلاب و یا جنگ داخلی را بالا میبرد. کنترل ضعیف باعث شجاع شدن مردم و بالا رفتن اعتراضات و مطرح شدن خواستههای آنها میشود. اما تناقضات پایهی دوم اساسیتر است.
در یک طرف توافق بین نخبگان حکومت و توزیع غنایم، اطمینان خاطر و امنیت داشتن در حوزهی حکومت برای همدستی و همکاری آنها و ادارهی حکومت ضروری است. از طرف دیگر جوهرهی دیکتاتوری در خودکامگی و رعایت نکردن حریم حقوق شخصی و عدم امنیت تابعان است ولو اینکه آنها از نخبگان حکومتی باشند. اگر به قول بابیو، متفکر بزرگ دمکراسی ایتالیا، دمكراسى همان رعايت “قوانين بازى” است ديكتاتورى همان نقض نامنظم “قوانين بازى” است. نامنظم از آن رو که بسته به درجهی اعتماد دیکتاتور و روابط روز اطرافیانش با او و با یکدیگر این قوانین تغییر میکنند و کسی که در دورهای مورد اعتماد بوده و حتی به مقام ریاست جمهوری رسیده در دورهای دیگر ممکن است مغضوب و مورد مجازات قرار بگیرد. به همین دلیل نظام دیکتاتوری هرگز قادر نیست مسىله “توزيع عادلانه قدرت” بین نخبگان خود را حل کند و همیشه پدیدهی حذف زنجیرهای این نخبگان را مشاهده میکنیم.
در دیکتاتورىهای بعد از انقلاب این حذف مرحلهای زنجیرهای بسیار عریان و آشکار است. اولین گام لنین سرکوب و حذف منشویکهاست و هنر استالین در ائتلاف با بوخارین برای سرکوب تروتسکی وخنثی کردن کامنیف و زینویف و سپس در مرحلهی بعد حذف بوخارین است. در دیکتاتوریهای مدرن انتخابات بیش از آنکه وسیلهای تبلیغاتی و یا برای کسب مشروعیت باشد تلاش برای حل کردن توزیع عادلانه قدرت بین نخبگان طرفدار رژیم است. انتخابات چهارچوبی مصنوعی برای حل اختلافات کاهش رقابتها و تنش بین نخبگان حکومت است تا به نوعی از توزیع قدرت در بالا تن دردهند.
اما حداقل دو عامل اصلی دايم این موازنه شکننده را برهم میزنند. یکی روابط دايم متغیر بین افراد است و دایرهی دور دیکتاتور که اغلب تنگتر میشود. وقتی پایهی توزیع قدرت را روابط و نه ضوابط میسازند و قوانین بازی تابع روابط هستند همچون دیگر روابط معمول انسانی در معرض تغییر و نوسانات احساسات قرار میگیرند. سوء ظن، حسادت، رقابت، حرص و طمع مالی و یا قدرت در حوزهای خاص باعث اختلال در روابط بین نخبگان میشود. در این حال و با بروز اختلافات هربار دیکتاتور باید شخصا برای حذف و یا حفاظت از فرد و یا جناحی وارد کارزار شود و در این حال مختصات دایرهی قدرت تغییر میکند. نخبگان چه آنها که احتیاج به حفاظت و چه آنها که در خطر حذف قرار دارند متوجه آسیب پذیری خویش و سیستم حاکم بر خود میشوند و در صدد پیدا کردن راه حل بر میآیند تا دایرهی حفاظت دور خویش را استحکام و دوام بخشند و اینگونه هستههای اولیه کودتای نخبگان شکل میگیرد.
عامل مهم دوم که این موازنه را برهم میزند نتیجه و برآیند مقابله نیروهای حاکم و مردم در پایهی اول یعنی کنترل حکومت است. اگر مخالفان حکومت نیروهای مسلح در اختیار داشته باشند و یا شورش مردمی گسترده و دامنهدار باشد و یا کشور با جنگ داخلی یا خارجى گستردهای روبرو شود حکومت برای سرکوب و اعمال قدرت به نیروهای نظامی خود محتاج است. هر چه که دیکتاتوری بیشتر بر نیروی نظامی خود تکیه کند احتمال اینکه نظامیان در درازمدت سهم بیشتری از قدرت سیاسی بخواهند بیشتر است. در پی جنگهای طولانی و سرکوب موفق شورشهای گستردهی مردمی نظامیان اغلب بالاترین مقامات اجرایی و دولتی مملکت را در دست میگیرند. اینجا نیز دیکتاتوریها با تناقضی درونی و بزرگ دست به گریبان هستند. یا باید از ترس قدرت گرفتن نظامیان ارتش را ضعیف نگاه دارند که مانند بن علی آنگاه که با شورش مردمی روبرو میشوند نمیتوانند آن را با ارتشی نیرومند سرکوب کنند یا مانند سید علی بر سپاه پاسداران تکیه کنند و سپاه را به نیروی سیاسی غالب کشور تبدیل کنند.
اما حتی حکومت نظامیان نیز مشکل توزیع عادلانه قدرت بین نخبگان دیکتاتوری را حل نمیکند. نظامیان هرگز یکپارچه نیستند و آنگاه که گروهی از آنان دایرهی قدرت را اشغال میکنند به سرعت حرص و حسادت بسیاری از همقطاران خود را برمیانگیزند. نظامیان اغلب از ادارهی اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جامعه ناتوانند و کارآمدی خود را تنها در شرایط بحرانی و جنگی میتوانند نمایش دهند و از همین رو اغلب به حاد کردن و تنش روابط خارجی و ایجاد بحرانهای سیاسی میپردازند. مطالعهی تحول و سقوط دیکتاتوریهای پنجاه سال اخیر نشان داده که اکثر آنها نه بخاطر عدم کنترل شورش مردمی بلكه بخاطر ناتوانی در توزیع عادلانه قدرت بین نخبگان خود سقوط میکنند.
رژیم جمهوری اسلامی از همان آغاز یک دیکتاتوری انتخاباتی و رقابتی بود و خمینی معضل توزيع عادلانه قدرت بین نخبگان را به خوبی درک میکرد. مجاهدین خلق و کمونیستها در حالی سرکوب شدند که نخبگان حامی جمهوری اسلامی در دو جبههی روحانیت مبارز و روحانیون مبارز از دو سیاست اقتصادی متفاوت حمایت میکردند. در طول حیات خمینی بارها یک جبهه سعی در حذف جبههی دیگر کرد اما هربار خمینی تلاش کرد از تضعیف و حل کامل یک طرف جلوگیری کند. دایرهی کوچک دور او اما از بحرانهای اجتناب ناپذیر دیکتاتوری برکنار نبود. حذف آیتالله منتظری در جریان مبارزه نخبگان برای جانشینی و قدرت گرفتن سپاه بخاطر جنگ فرسایشی و طولانی مدت با عراق هر دو تا حدودی بر او تحمیل شدند.
پس از مرگ خمینی شکافهای درونی نخبگان اسلامی عمیقتر و آشکارتر شدند و نیز سپاه به صورت یک نیروی سیاسی و اقتصادی وارد صحنهی سیاسی کشور شد. این شکافها موازنهی دیرین در دایرهی توزیع قدرت را بکلی بر هم زد و نیز به همین دلیل هر یک از انتخابات ریاست جمهوری پس از خمینی بر این عدم توازن افزود و شکافهای درون رژیم را عمیقتر کرد.
مردم ایران با شامهی تیز سیاسی خود اهمیت این انتخابات محدود و غیر منصفانه را دریافته بودند و علیرغم توصیههای احزاب و گروههای اپوزیسیون، به مشارکت در انتخابات و عمیقتر کردن بحران حاکمان افزودند. اگر اپوزیسیون دمکراسیخواه ایران متشکل بود و “استراتژی انتخاباتی” داشت شاید جنبش دمکراسی امروز به پیروزی رسیده بود. اگرچه مردم ایران در دو دهه رهبری رهبران خود را به عهده گرفتند اما متاسفانه جنبش با ضعف استراتژیک و کادر رهبری موثر از رسیدن به نتایج بهتر بازمانده است.
رامین احمدی
June 2013 12
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|