شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳ - Saturday 23 November 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 04.04.2013, 9:01

ارتجاع چیست و مرتجع کیست؟


محمدعلی مهرآسا

منشأ نخستین و ساخت جمله‌ی «تاریخ تکرار می‌شود» را به ملت فرانسه نسبت داده‌اند. هرکس که گفته باشد و ساخت هرکس باشد، تغییری در ماهیّت امر نمی‌دهد که این گفته سخنی بی ربط است و نادرست.

زمان روان و گذرا است. هر اتفاقی مربوط به همان زمان وقوع بوده و تکرارش با همان ویژگیها امری محال است. در کارکرد و حرکات فیزیکی و گردش ماشینها، تکرار مکررات بدیهی و طبیعی است. چرخهای یک ماشین مکانیکی در هر دقیقه و ساعت و روز هزاران و میلیونها بار یکنواخت به دور خود می‌چرخند. در پدیده‌های اجتماعی و تاریخی، تکرار به همان شیوه و روش امری نامحتمل است. دیالکتیک به ما می‌گوید: حتا جریان آب یک رودخانه تکراری نیست و آب آن رودخانه هر لحظه‌اش با لحظه پیش و پس ازآن متفاوت است. اگر خوب بیندیشیم و درست دقت کنیم، خواهیم دریافت حرکت چرخها نیز شبیه نیست؛ زیرا حرارت ایجاد شده در اثر چرخش هر آن در تغییر است و لامحاله در میزان تولید و مصرف انرژی و حجیم شدن چرخها و دنده‌ها تفاوت حاصل می‌شود.

اصولاً زمان حال فیزیکی وجود ندارد. هرچه هست یا گذشته است و یا آینده. به ویژه در عصر کنونی که کرونومترهای الکترونیکی تا یکهزارم ثانیه را اندازه گرفته و ثبت می‌کنند، تعیین زمان حال فیزیکی پدیده‌ای محال است. اما برحسب عادت و قبول عامه، اندک زمانی را که به کاری سرگرمیم و یا با کسی در سخن و گفتگوئیم، به صورت معمول زمان حال تصور می‌کنیم. با این بیان و تعریف، هر حادثه‌ای و هر اتفاقی لحظه‌ای پس از وقوع به گذشته پیوند می‌خورد و با صیغۀ ماضی از آن کار و سخن یاد می‌شود.

امکان پیدایش رویدادهای تقریباًهمگون در درازای زمان و در دورانهای گوناگون از نظر ظواهر فراوان است. به همین ترتیب بروز و احداث امری تقریباً همسان در چند نقطه از کره زمین و حتا همزمان نامحتمل نیست. اما مقداری تشابه اتفاقی و سطحی در دو واقعه را در دو زمان متفاوت به تکرار تاریخ تعبیر کردن کاری خلاف منطق است.

دور از باور نیست اگر هر فرد در درازای زندگی‌اش، گاه بدون قصد و اراده و گاه از روی اختیار، به امید بهره وری دو باره از کهنه اتفاقی، به تکرار کرداری دیرینه بپردازد. این تکرار تاریخ نیست؛ زیرا نخست این که شباهت سد درسدی نیست؛ دوم اگر نا آگاهانه باشد یک اتفاق ساده است و اگر اختیاری باشد، کسب منفعت و تلاش برای سود آوری است. در غیر این صورت کهنه گرائی و ارتجاع است. اصولاً مسائل فردی و شخصی در دامنه تاریخ نمی‌گنجند و امور خصوصی نامیده می‌شوند.

دامنه تاریخ بزرگ و پهناور است و جوامع و ملیّتها را دربر می‌گیرد. هر واقعۀ تاریخی دستکم به وسعت قدمت و قدرت یک ملت است. رویدادهای اجتماعی و همه گیر تاریخی، هیچ شباهتی به هم ندارند و تنها از نظر ظاهر یکدیگر را تداعی می‌کنند. انقلاب مشروطیّت؛ قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ خورشیدی و انقلاب بهمن ۱۳۵۷ گرچه از نظر رویه، یعنی خیزش مردم شباهتهائی به هم دارند، اما در علتها، نوع حرکتها، برخورد حاکمیت‌ها با آنها؛ و سرانجام نتایج حاصل از هر یک، کاملاً باهم متفاوت بوده و هیچ یک تکرار رویداد پیشین نیست. همچنان که کودتای 28 مرداد ۱۳۳۲ نیز هیچ شباهتی به کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ خورشیدی ندارد.

شباهت انگیزه‌های ملی در جوامع، رویدادهای مشابه را ایجاد نمی‌کنند. در کشورهای پیشرفته و برخوردار از فرهنگ و تمدن و تجدد که پله‌های تکامل اجتماعی را یک به یک پیموده‌اند، امکان اشتباه در برخورد با حوادث کم است. لذا نفی و تخریب مظاهر پیشرفت و دستاوردها در چنین جوامعی بسیار نادر بوده و برعکس، هر حرکتی مکمل حرکت قبلی است؛ و هر رویدادی، واقعه‌ی پیشین را سرعت و ترقی می‌بخشد. اما متاسفانه در جوامع نا آگاه و عقبمانده و گرفتار قید و بندهای ماوراء الطبعة؛ و در نزد ملتهائی که پایبند دنیای آخرتند؛ و تأمین منافع دنیای پس از مرگ را به مراتب بر منافع این دنیای- به زعم آنها فانی - ترجیح می‌دهند، پیشرفت مادی و تجددخواهی امری خلاف و اغلب همطراز با کفر است. در چنین جوامع و میان این گونه مردمان، گاهی یک رویداد ممکن است برخلاف روند تکاملی تاریخ مسیر قهقرائی را بپیماید. در اینجا دیگر سخن از تکامل و حتا تشابه و تکرار نیز نیست. بل دقیقاً گفتگو برسر تضاد است. نگاهی به افغانهای همسایه ایران بیندازیم که چگونه با دست خود و با استفاده از تحجر و نادانی و به امر متافیزیک، خود را ۱۵ سده عقب برده‌اند و چونان عصر جاهلیّت لباس می‌پوشند، تغذیه می‌کنند، و مدارس دخترانه را منفجر می‌کنند تا دختران حق سواد آموزی نداشته باشند.

انقلاب سال ۱۳۵۷ ایران نیز گرچه به نیّت و انگیزه بهره وری از آزادی و دست یابی به حکومت دموکراسی آغازید، حاصلش جز کهنه گرائی و نفی تجدد نبود. شوربختانه ثمرات انقلاب مشروطه و قیام ۳۰ تیر ماه ۱۳۳۱ نیز به خوشبختی و کسب آزادی نینجامید. اما باوجود این، هیچ یک تکرار قبلی نبوده وهر یک در جای خود مستقل و قائم به ذات بودند.

در این مورد به کوتاه سخن باید گفت تاریخ تکرار شدنی نیست. درعوض متولیان تحجر و ارتجاع با سوء استفاده از حوادث درصددند مردمان را به دورانهای نادانی و نا آگاهی مطلق بازگردانند و آن را تکرار تاریخ بنامند. ارتجاع که اعتقاد به تکرار تاریخ یکی از ارکان مسلم آن است، یکی از ویژگیهای ثابت و غیر قابل انکار فقیهان و شریعتمداران و سنتگرایان است.

متولیان آئینهای آسمانی که رفاه زندگی شان را وحشت عوام از دنیای موهوم پس از مرگ تأمین و مهیا می‌کند، سرسختانه و باتمام تلاش درجلو پیشرفت و سیر تکاملی انسان سد می‌بندند و رجعت به گذشته را با تمام توانشان تبلیغ می‌کنند. قشر به اصطلاح روحانی در هر دین و آئین، همتش در این است که مستمعین مواعظ خود را به قرون گذشته بازگردانند. این وکلای دین و دنیای آخرت مردمان، نقطه غائی تلاششان این است که ثابت کنند شخصیّتهای حقیقی و مجازی در سده‌های گذشته - که بیشترشان یا وجود خارجی نداشته و یا چنان نبوده‌اند که نموده‌اند - تنها مصلحان و اندیشمندانی هستند که باید گفتارشان را آویزه گوش کرد و رفتارشان را سرمشق قرارداد. درنتیجه تقدیس، تکریم و تعظیم کسانی که در بیشینه کوچکترین سودی نصیب جامعه نکرده و گامی در راه رفاه و پیشرفت بشریّت برنداشته‌اند، مبنا و پایه‌ی دین شده است؛ و خاص و عام را به پذیرش اوهام وامی دارند.

تاریخ تکرار شدنی نیست؛ اما متولیان ادیان با خدعه و نیرنگ تاریخ را مطابق میل خود امر به تکرار می‌کنند. هنگامی که روی منبر مساجد؛ یا در مجالس عروسی و عزا و یا در سخنرانی به هر علت، از پیامبران و امامان و امامزادگان و همکسوتان خود در سده‌های گذشته سخن و حدیث ذکر و بیان می‌کنند؛ و به لطائف الحیل ما را به پیروی از شیوه‌ی زندگی‌ی آنان سوق می‌دهند،

کارشان دقیقاً برگشت دادن ما به عهد شمع و شترسواری است و این یعنی ارتجاع محض!

خوشبختانه باز گوکنندگان آیات و حدیث و ذکر مناقب چیزی چشمگیر و حتا قابل تأمل در چنته ندارند و فقط مشتی مهملات را بیان می‌کنند. تمام نوشته‌ها و کتابهای ملا باقر مجلسی که در نزد آخوندها به علامه شهرت یافته، خزعبلاتی است که تنها به کار خلوتسرای همان شاه سلطان حسین و شاه تهماسب دوم می‌آمد تا در میان زنان حرم بنشینند و دستورهای علامه را بر روی زنان حرمسرا و گاه غلام بچه‌ها بیازمایند و روسفید از خلوتگاه به درآیند.

درسراسر نوشته‌های هزار من کاغذ این علامه‌ی بی‌علم، حتا یک جمله برای ترقی و تعالی بشر وجود ندارد. این ملای یاوه گو که کتابهایش استفاده‌ی مبنائی و پایه‌ای برای توضیح المسائل آیات عظام دارد، سی صفحه درباره‌ی آداب خلا رفتن و شرح قضای حاجت نوشته است... دفع مواد زائد درون دستگاه گوارش که نیاز طبیعی موجود زنده از تک سلول تا انسان است و موجود زنده سدها میلیون سال است از روی غریزه و نیاز می‌داند چه کار کند، محملی شده است در دستان علامه شیعی تا برایش ورد و دعا به زبانی عربی بنویسد و شیعیان را مجبور کند به هنگام دفع، این دعاها را بخوانند. تعداد این اوراد و دعاها چنان فراوان است که هر قضای حاجت دستکم یک ساعت وقت مؤمن را تلف می‌کند.

نقل چند میلیون حدیث از پیامبر اسلام و دوازده امام شیعه در کتابهای ملا باقر مجلسی و ۲۳ جلد کتاب بحارالانوارش، اقیانوسی است از ترهات و مزخرفات و جفنگ‌گوئی که به جامعه‌ی شیعی دنیا هدیه شده است تا این مردم را به عهد حجر برگرداند. چنین فرهنگی نامی غیر از ارتجاع ندارد. و کسانی که به چنین مهملاتی مقید و باورمندند، بی شبهه مرتجعند اگر ده‌ها دانشنامه نیز داشته باشند!

تمام دینهائی که به گذشته تاریخ مربوط می‌شوند و دستورهائی برای زمانهای چندین قرن و چند هزار سال پیش گفته و نوشته‌اند، مرتجعند و ارتجاع را تبلیغ می‌کنند. البته تبلیغ دین نیز توسط آخوند و روضه خوان و آیت الله انجام می‌شود و این بزرگ مرتجعان هستند که با استفاده از واژه‌های مغلق؛ و معلق زنی‌های شرم آور برروی منبر، همان احادیث غلط و مهمل و مزخرف را به گوش شنوندگانی می‌رسانند که به اجبار برای مجلس ختم دوست و آشنائی در مجلس نشسته و گرفتار باران ارتجاع شده‌اند.

آغاز سخنان آخوند فورمولی کلی و یکنواخت بوده و به مثل، گوئی همه فرآورده یک کارخانه‌اند. مجلس به هر علت و دلیل باشد، آخوند حراف در پایان سخن به صحرای کربلا میزند و از حسین و خانواده‌ی در مانده‌اش در روز عاشورا همان اراجیف هزار بار گفته را تکرار می‌کند. مسخره آنجاست که اغلب مجلس عزا برای نوجوان و یا جوانی است که یا با سرطان و یا در تصادفی مرگبار از دست رفته و چندن خانواده را عزادار کرده است. آخوند مرتجع و نادان خطاب به آنها می‌گوید:

«ای پدر و مادری که برای از دست رفتن جوانتان چنین گریان و بی‌تابید، به یاد آرید روز‌ی را که جسد خون آلود علی‌اکبر را برای مادرش آوردند و الخ...»

در نتیجه با صدای انفجار گریه زنان - و گاه مردان نیز- چوان متوفای اصلی فراموش شده و گریه بر مرگ علی اکبر عرب مرده در ۱۳۰۰ سال پیش آغاز می‌شود. این کنش آخوندی و واکنش مردم نا آگاه، جز ارتجاع چه نامی دارد؟

کوتاه سخن اینکه تکرار سخن و آداب و رسومِ رایج در ادوار و سده‌های گذشته توسط هر کس که باشد نشان ارتجاع است؛ و آن کسان و افراد بی‌تردید مرتجعند! ارتجاع یعنی کهنه پرستی و کهنه‌گرائی! و تمام دین‌های موجود همه کهنه و مربوط به قرنها پیش‌اند و پایبندان و باورمندان به این آئین‌ها، بی‌تردید همه مرتجعند. همچنین اگر به تکرار تاریخ معتقد باشیم، لامحاله به ارتجاع میدان و روی خوش نشان داده‌ایم و دانسته و ندانسته از ارتجاع دفاع کرده و مرتجع شده‌ایم.

البته در این میان انجام جشنها و مراسم شادی آوری که مورد پسند نیاکان و گذشتگان ما بوده‌اند، چون سبب بداندیشی و عقبماندگی‌ی ذهنی نمی‌شوند شورانگیز و نشاط آورند، در زمره ارتجاع قرار نخواهند گرفت؛ و شاد زیستن و شاد بودن و شادکامی به هر علت و دلیل، همواره لازم و گرانبهاست.

کالیفرنیا
دکتر محمد علی مهرآسا
3/4/2013
.(JavaScript must be enabled to view this email address)



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024