يكشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۳ -
Sunday 23 February 2025
|
ايران امروز |
![]() |
دکتر حسن حبیبی هم رفت و با هزار سالگان همسفر شد؛ اما نه با نیکنامی!
حسن حبیبی دولتمرد شیر خشت مزاج حکومت ولایت فقیه در سن ۷۶ سالگی پس از چند سال مبارزه با بیماری دیابت شدید، روی در نقاب خاک کشید و به خیل رفتگان از دنیا پیوست. حبیبی دانش آموختهی فرانسه در رشته حقوق و فلسفه بود و همراه با کاروان مشهور در هواپیمای حامل خمینی و همراهان او در ۱۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ پس از ۱۵ سال تبعید به تهران رسید. در این هواپیما غیر از خمینی که در همان یکی دو ماه سکونت در فرانسه شهرتی جهانی یافته بود و خبرنگاران خارجی تشنه و حریص مصاحبه با او بوده و در همان هواپیما عازم تهران بودند، سه نفر دیگر نیز پس از سالها تبعید و سرگردانی به ایران برمی گشتند؛ که یکی شان به نام صادق قطبزاده در صندلی کنار خمینی نشسته و مترجم او در پاسخ به خبرنگاران بود.
این سه نفر دانشجوی سابق و دانش آموختهی کنونی عبارت بودند از صادق قطبزاده و حسن حبیبی و ابوالحسن بنی صدر. صادق قطبزاده چنان به امام نزدیک و از حواریون او شده بود که در طول پرواز در کنارش نشسته و در مقابل خبرنگاران خارجی به ترجمه سخنان خمینی مشغول بود. اما حضرت امام پس از کسب قدرت، بسیار به آسانی او را به ستون تیرباران بست و جانش را گرفت.
من زمانی که حسن حبیبی به معاونت کل ریاست جمهوری در ریاست رفسنجانی منصوب شده بود، با توجه به اعدام قطبزاده و فرار آقای بنی صدر؛ و با عنایت به معلق زنیها و تغییر رنگهای آقای حسن حبیبی این مهره دینی بوقلمون صفت، در ماهنامه «پیام آشنا» که در جنوب کالیفرنیا منتشر میشود، مقالهای نوشتم زیر تیتر «سه ماهی در یک آبگیر» و داستانی را که در کتابهای ابتدائی خوانده بودیم نقل کرده بودم که امروز آن را در اختیار ندارم.
در این داستان چنین میخواندیم:
در آبگیری سه ماهی چاق و چله زندگی میکردند که یکی حازم (هوشیار) بود، یکی نیمه حازم و سومی بیق و لاشعور؛ و روز و شب را با هم در این آبگیر به سر میبردند. روزی دو صیاد از کنار این آبگیر رد شدند و ماهیها را دیدند. یکی از صیادان به دیگری گفت: «فردا وسائل ماهیگیری را بیاوریم و این سه ماهی را صید کنیم» سه ماهی این سخن را شنیدند. آن که حازم بود شبانه از راه آب خود را به جریان رود افکند و از معرکه دور شد. فردا صیادان رسیدند. ماهی نیمه حازم که وضع را اکنون متوجه شده و خطر را دریافته بود، خود را به مردن زد و بر روی آب آمد. صیادان او را از آب گرفتند و مطمئن از او، در گوشهای کنار وسائلشان نهادند. ماهی که زنده بود، چند پرش و جهش انجام داد و خود را در جریان رود انداخت و از مهلکه گریخت. اما ماهی بی حزم و احتیاط سراسیمه به هر سو میدوید و راهی برای نجات نمییافت. عاقبت صیادان او را گرفتند و بردند و خوردند.
این داستان شرح احوال آقایان حسن حبیبی، ابوالحسن بنی صدر و صادق قطبزاده بود.
ماهی حازم در این آبگیر، حسن حبیبی بود که در این ۳۴ سال خود را مانند موم به هر شکلی در میآورد و در هر مقطع زمانی از حکومت ملایان، خود را به رنگ محیط وفق میداد... در دولت بازرگان وزیر شد؛ در دولت شورای انقلاب پس از بازرگان، باز هم وزیر شد؛ در دولت میر حسین موسوی وزیر دادگستری شد و آن قتلهای فراوان تابستان ۶۷ را نه تنها نظاره گر بود، بل چون مسئولیّت وزارت دادگستری را بر عهده داشت، لاجرم در آن کشتار هزاران انسان به صورت مستقیم مجرم و آلوده دامن بود. شاید امضایش در پای بعضی از تصمیمها نیز باشد. سرانجام بعد از مرگ خمینی ۸ سال معاون اول رئیس جمهوری رفسنجانی را به عهده داشت؛ و در زمان خاتمی نیز چهار سال نخست، معاون اول او بود. بعد شغلهائی مانند رئیس فرهنگستان و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و استادی دانشگاه و ... را تا زمان مرگ به عهده گرفت. یعنی با حزم و احتیاطش «هر لحظه به شکلی، بت عیار درمی آمد» و اکنون نیز به عنوان آخرین هدیهی حکومت فقیهان، جنازه اش را در زیر گنبد آرامگاه امام راحل دفن کردند و برایش سنگ تمام گذاشتند.
ماهی نیمه حازم آقای بنیصدر بود که تصور میکرد کت و شلوار بر عبا و عمامه پیروز میشود و میتواند در آن شرایط سخت یک تنه با اهل عمامه درافتد. البته با پایداری و آزادیخواهی اش نزدیک بود جان خود را از دست بدهد. ولی همان نیمه حازم بودن به دادش رسید و از مهلکه گریخت.
اما آن ماهی فاقد حزم و احتیاط را باید صادق قطبزاده تصور کرد که خواست مبارزه کند و قهرمان شود؛ و گرچه مؤمن به اسلام بود، یک تنه با جهل مرکب دینی بستیزد. درنتیجه جان بر سر آرمان نهاد و ناکام به چوبه اعدام سپرده شد.
حسن حبیبی در زندگی سیاسی و اجتماعی شبیه خاکشیر بود و با هر مزاجی سازگاری داشت. و چون جنم و استعداد روشنفکری در او نبود، از آخوندهای معمم چیزی کم نمیآورد و در مسیر رودخانهی قدرت تا لحظات آخر عمر شنا کرد. حتا زمانی که نهضت آزادی مورد بی مهری قرار گرفت، او به سرعت خود را رسماً از مهندس بازرگان و آن نهضت کنار کشید و استعفا داد تا در قافلهی هواداران خمینی باقی بماند و به حساب آید.
کسانی شبیه حسن حبیبی از آخوندهای مهیب و نفرت انگیزی مانند احمد خاتمی امام جمعهی موقت تهران و آخوند مصباح یزدی به مراتب زیانبارتر و خطرناکترند. زیرا آن آخوندها را کسی به عنوان روشنفکر به حساب نمیآورد و خود نیز زیاد راغب به قبول این صفت و مکان نیستند. اما امثال حبیبی خطرشان محرز است زیرا هم خود را به عنوان روشنفکر معرفی کردهاند و هم تصور میکنند که جامعه آنان را به این صفت میشناسد.
هرچند روزنامههای درون رژیم با مرگ حسن حبیبی در وصفش بسیار نوشتهاند و او را به عنوان فردی معتدل و مسامحه کار و آرامش طلب معرفی کردهاند و بسیار تعریفها به جسد بی جانش نسبت دادهاند، اما پر واضح است که این گونه سازگاری و انعطاف نسبت به هر زمینه و زمان، نامش اعتدال نبوده و نیست؛ بل اشتیاق به اقتدار و عشق به جاه و منصب به هر بها و بهانه باید نامگذاری شود که بخشی از خواص فرومایگان است. دکتر حسن حبیبی با وجودی که دانش آموختهی فرنگ و سالها مقیم پاریس بود، اما اعمال و رفتارش در این ۳۴ سال نشان داد که یا باید او را در زمرهی افراد بسیار قشری و متعصب دسته بندی کرد؛ و یا فرصت طلبی که با حزم و احتیاطش درصدد بود همیشه و به هر قیمت در یکی از رئوس دستگاه جای داشته باشد؛ و در این راه خود را با هر شرایطی وفق میداد و بالانس میکرد. هرچند در بخور بخور و دزدی و ارتشاء حاکم بر حکومت و مملکت سهمی نداشت و از این نظر نیز دستش تهی بود، اما نامی نیک از خود در هیچ زمینهای برجای ننهاد؛ و چنان دست خالی از جهان زندگان رفت که امروز تنها آخوندها برایش متأسفند و اشک میریزند؛ و به عنوان سپاس و برای دستخوش، در کنار خمینی دفنش کردهاند. یعنی از دکتر حسن حبیبی نه نام نیکی برجای ماند و نه سرای زرنگاری!
کالیفرنیا - دکتر محمد علی مهرآسا
1/2/2013
■ هموطن گرامی! آقای مهرآسا حق دارند از هر کس دلشان می خواهد انتقاد کنند؛ نه تنها از مسئولان جمهوری اسلامی، بلکه از هر بنی بشری که مايلند. فقط حرف حساب من اين است که ايشان اين انتقادات را در زمان حيات طرف انتقاد خود بنويسند و منتشر کنند و نه بعد از مرگ او؛ يعنی زمانی انتقادات خودشان را در معرض داوری خلق الله بگذارند که مخاطب انتقادهای ايشان قادر به پاسخ گفتن باشد/ زنده باشد. درک اين حرف منطقی اين همه دشوار است؟!
با سپاس، آذر پارساپور
■ من هم مخالف نوشتههای اينچنينی هستم. درست میگويد اين هموطن ما! اگر کسی انتقاد و اعتراضی به رفتار هر شخصيتی دارد، خب پيش از مرگ او که فرصت هست تا بنويسد تا همه بدانند و اگر هم آن شخصيت پاسخی به اتهامات دارد می نويسد و ما می خوانيم. بعد امکان داوری منصفانه وجود دارد. اما اگر بعد از مرگ کسی اتهاماتی به او زده شود، تنها به قاضی رفتن است و عملی غيراخلاقی.
با سپاس،آذر پارساپور
■ اين رفتاری بسيار ناپسند است که آقای مهرآسا در پيش گرفتهاند و بعد از مرگ هر شخصيتی بنای ناسزاگويی با او را می گذارند. چندی پيش در همين سايت «ايران امروز» مطلبی درباره دکتر احسان نراقی پس از مرگ او نوشتند و حالا هم درباره دکتر حسن حبيی که چند روز پيش درگذشت اين مطلب را نوشته اند و هر چه مايل بوده اند به مرحوم دکتر حبيبی نسبت داده اند. ظاهراً ايشان درباره شخصيت های ديگری هم مطالبی آماده دارند و فقط منتظرند که اين افراد بميرند و به محض آنکه به خاک سپرده شدند، مطلب خودشان را منتشر کنند. سايت «ايران امروز» هم ظاهراً هيچ مشکلی با اين عمل غيراخلاق و مخالف عرف و سنت آقای مهرآسا ندارند و همه را منتشر می کنند. من از مسئولان سايت «ايران امروز» تقاضا دارم که از آقای مهرآسا خواهش کنند که از همين اکنون و تا زمانی که اين يا آن شخصيت ايرانی در قيد حيات است، مطالب خودشان را درباره اين افراد منتشر کنند تا حداقل اين حق انسانی برای افراد محفوظ بماند و امکان پاسخ گويی برایشان فراهم آيد.
با سپاس
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net
|