يكشنبه ۲ دي ۱۴۰۳ -
Sunday 22 December 2024
|
ايران امروز |
آقای ابوالحسن بنیصدر نخستین رئیس جمهوری ایران اسلامی، در مصاحبه با رادیو «عصر جدید» که در فیس بوک نیز بازنویسی و باز پخش شده؛ و صاحب این قلم آن را در فیس بوک دیده است، فرمودهاند:
«هی نگوئید تقصیر اسلام است؛ تقصیر شما است که یک آدم بیسواد، شده است صاحب اختیار کشور. شما اجازه دادید که یک آدم بیسواد و بیمایه بدون علم و اطلاع از وضعیّت دنیا سرنوشتتان را در اختیار بگیرد و بر شما ولایت مطلقه داشته باشد»
من از این سخن آقای بنیصدر درشگفتم به این دلیل که ایشان به تمام راز و رمزهای این حکومت دینی که نزدیک به ۳۴ سال سوار برگردهی مردم ایران شده است، آگاه است و میداند به چه دلیل و انگیزهای این اختاپوس بر ملت ایران فرود آمده است. در فرود و نزول چنین بلا و خسرانی، من و آقای بنیصدر نیز به گونهای شریک و سهیم بوده و در راه به ثمر رسیدن انقلاب کوشیدهایم. شاید من بیش از آقای بنیصدر در این زمینه سهم داشته باشم؛ زیرا که من در ایران بودم و حاضر در خیزش و تلاشها؛ و آقای بنیصدر در فرانسه بودند و از دور نظارهگر. گرچه هردو تقریباً در یک زمان از همه چیز سر خوردیم و بریدیم و دست شستیم؛ و مجبور به جلای وطن شدیم، اما من هیچ گاه واژه اسلام را بر روی انقلاب نپذیرفتم؛ و مذبوحانه و بی دلیل معتقد بودم مردم انقلاب کردند؛ در حالی که آقای بنیصدر، به درستی نام زشت و ناپسند «انقلاب اسلامی» را که خمینی همان ساعات نخست پیروزی بر تلاش مردم و انقلاب ملت ایران سوار کرده بود، هم پذیرفت؛ و هم هنوز بر بالای نشریه و سایت اینترنتی خویش محفوظ نگه داشته است.
مردم ایران در سال ۱۳۵۷ خورشیدی انقلاب کردند و استبداد را برانداختند. اما این خمینی و گروه عمامه دار و بی عمامهی اصحاب و اذنابش بود که بار اسلامی را بر گردهی انقلاب نهادند و قشر درسخواندهی سکولار و مخالف استبداد را بور و درمانده کردند. البته همچنان که اشاره کردم، این انقلاب از ابتدا نیز جنبۀ روشنفکری نداشت و از درون مساجد و از پای منبر و رواق شاگردان و نوچههای خمینی نضج گرفت و بیرون زد؛ نه از درون احزاب و تشکلهای سیاسی و اجتماعی. زیرا استبداد محمد رضا شاهی نه تنها احزاب، سندیکاها و تشکلها را از محیط ایران برانداخته و نابود کرده بود، بل روشنفکران و اهل قلم را نیز یا آواره کشورهای خارج کرده و یا به نیروی ساواک خفه کرده بود. من بارها گفتهام و باز با جرئت میگویم سبب خیزش مردم و یا دستکم عوام - که آن زمان در قدرت و اکثریّت مطلق بودند - نیروی مسجد و حدیث و گفتار آخوند و تحریک متولیان مذهب شیعه بود.
آقای بنیصدر و مرحوم قطبزاده و حسن حبیبیها همه در بیرون مرز بودند و توسط استبداد شاهی نفی بلد شده بودند و از دور دستی بر آتش داشتند.
من شبهای شعر «انجمن گوته» را نیز به یاد دارم و میدانم که چند هزار نفری جدا از قوم و قبیله آخوند؛ و بیگانه با مقولات دین و مذهب نیز وارد صحنه شده بودند؛ و به سخنی دیگر سکولارها و لامذهبان نیز در خیزش دخیل بودند. اما اینها هم در اقلیّت محض بودند، و هم نا همخوان و نامتحد. در ضمن روشنفکران ایران هیچگاه عوام الناس را با خود نداشتند و همواره با آنان ناشناس و بیگانه بودند.
این عده سکولار و یا بیگانه با دین، از چندین گروه ساخته شده بود که هر گروه خود به تنهائی و جدا از دیگران سودای رسیدن به مقصد و قدرت را در سر میپرورید. در این میان، حزب توده با تعداد نسبتاً قابل توجه عضو و هوادار، به صورت علنی خود را در اختیار تفکر دینی نهاده و بسیار سریعتر از آخوندها در این میدان و مسیر یکه تازی میکرد.
جدا از این بدیهیها، متعصبان شیعی و هواداران آخوند کسانی بودند که پروای هیچ نام ننگی نداشتند؛ و همواره و همیشه تن و روانشان در اختیار آخوندها بود و جمعشان را چوب به دستان و چاقو درکفانی میساخت که ادب و تربیّت در قاموسشان کیمیا مینمود. لذا به زنگیان مستی بدل شده بودند که بی محابا و بی ملاحظه چوب و تیغ را بر سر هر کس که مشکوک مینمود میزدند؛ و از مرگ و قتل بی گناهان ابائی نداشتند. در چنین زمان و زمینهای دین و مذهب دست بالا را داشت و جامعه و محیط را قرق کرده بود.
گمان نمیکنم آقای بنیصدر کشتارهای پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۸ را از یاد برده باشند. آن قساوتها و آن قصابیها بر هر مردم و ملت دیگری رفته بود، به همان شیوه و روش زبان در کام و تن در گوشهی عزلت میگرفت؛ و سودای آزادی را از سر بیرون میکرد. نیز به یاد آوریم قتلهای زنجیرهای را!
آقای بنیصدر!
شما مرا میشناسید؛ و من نیز به خاطر همان همکاری با شما راه تبعید پیش گرفتم و آواره شدم. ولی من نه آن زمان دیندار بودم؛ و نه اکنون به مقولات ما بعدالطبیعه و لاهوت اعتقاد دارم.
برخلاف نظر شما، من با اطمینان میگویم مشکل ما خود دین اسلام است. آئینی که تعصب و کوتهفکری و انسانستیزی را در پیروان خود تزریق میکند؛ و به جای دوستی و رأفت در اذهان، کینه و دشمنی و نفرت در جوامع پخش میکند، به یقین هیچ قوم و ملتی را به سعادت و آزادی و نیکبختی رهنمون نخواهد شد... همه میدانیم بعد از آن ترورهائی که توسط کارلوس مشهور انجام میشد و با دستگیری آن تروریست، وظیفهی او را پیروان دین مبین[!] اسلام برعهده گرفتهاند و مجموعهی تروریستهای اسلامی را ساختهاند. البته این را نیز میدانیم که تمام مسلمانان معتقد تروریست نیستند؛ اما تمام تروریستهای کنونی مسلمانان متعصبند!
اسلام بر خلاف تصور و ادعای پیروانی نظیر شما و دیگر درسخواندههای مؤمن، دین رأفت و مروت نیست. واژه اسلام معنای مسالمت ندارد و مفهومش تسلیم و اعتقاد بیچون و چرا است. مسلمان برای نرفتن به جهنم پس از مرگ، باید دنیای موجود و زندگی خود را به جهنم تبدیل کند. مسلمان مجبور است و باید مطیع محض فرمانهای دین و دستورهائی باشد که متولیان این آئین از متن قرآن و دیگر کتابهای حدیث بیرون کشیدهاند.
شما بیش از ۱۱ میلیون رأی از ۱۵ میلیون آراء مأخوذه را برای ریاست جمهوری به دست آورده بودید؛ اما در هنگامهی لازم و زمان مبادا، همان تعداد اقلیّت با ایجاد رعب و هراس و نعرههای وحشیانه، زمینه و محیط را قبضه کرده و هواداران شما را خانه نشین و خود شما را مجبور به ترک میهن کردند. چرا آن هنگام هواداران سکولار شما به میدان نیامدند و از شما حمایت و پشتیبانی را دریغ کردند؟ برای این که هواداران امثال شما و من عربدهکش و چماق به دست نیستند؛ و حداکثر واکنشی که نشان دهند یک راهپیمائی آرام است که به طور قطع همان آرامش نیز توسط آن چماق بهدستان و اشرار هوادار آخوندیسم به قتلگاه تبدیل میشود. من خود در اعتراض جبهه ملی ایران به قانون قصاص در میدان و خیابان فردوسی بودم؛ و میدانم و به یاد دارم که چگونه حدود سی تا چهل موتور سوار چماق به دست جمع چندین هزار نفره ما را از هم پاشید و ما را مجبور به فرار کرد.
عوام معتقد به دین اسلام و آئین تشیع، که در ماه محرم خود را با قمه و زنجیر میکوبند و زخمی و خونین میکنند، واهمهی از ننگ و عار ندارند و به داوری دیگران در موردشان اهمیّت نمیدهند. لذا عربدهکشان و میکشم – میکشم گویان به هرچه در سر راه است میکوبند و میکشند. این جانیان و جانوران، حاصل تربیّت و تبلیغ قشر بیحمیّت و بیترحمی است که نامش آخوند است. همین آخوندهای ایرانی، هم اکنون با کمک به بشار اسد دیکتاتور، روزانه سدها تن از مردم سوریه را زخمی و معلول و یا روانهی گورستان میکنند. وزیر امور خارجه آخوندها در برابر تعدادی از ژورنالیستها، بیپروا و با آوای بلند میگوید:«... ما نمیگذاریم حکومت بشار اسد سقوط کند...» و میبینیم که کشور سوریه را به چه قتلگاه و جهنمی تبدیل کردهاند.
بیتردید در صورت خیزش مردم ایران نیز همین توحش و بیرحمی را به کار خواهند بست و از کشته پشته خواهند ساخت. بسیار متأسفم که در برابر شمای وابسته به خانواده روحانی این را میگویم؛ ولی مطمئن باشید که این قوم عمامه بهسر مخالف نمیشناسد و مخالف برایش دشمن حربی است؛ و دشمن حربی نیز در دین اسلام جز نابودی، سرنوشت و سرانجامی نباید داشته باشد.
آقای مهندس امیر انتظام جرم و گناهش چه بود که محکوم به اعدام شد؟... یا مرحوم قطبزاده جز یک تصمیم انجام نشده چه گناهی داشت که او را کشتند؟ مگر سرنوشت ریاست جمهوری شما را همان آزادیخواهیتان رقم نزد؟
آقای بنیصدر! شما و دکتر سروش و مهندس بازرگان و دکتر حسین نصر و کسانی در همین رده و ردیف، در پشتیبانی و حمایت از دین و مذهب اسلام و شیعه، حکم وکیل مدافعی را دارید که از یک قاتل معترف به قتل دفاع میکند. آن وکیل مدافع نیز آگاه است که موکلش کسی را کشته است؛ ولی قانون او را موظف به دفاع میکند. شما را نیز وابستگیهای خانوادگی و ایمان دوران خردی و صباوت مجبور به دفاع از آئینی کرده است، که بوی کهنگی و گندیدگیاش شامهی روشنفکران و خردمندان را میآزارد.
اسلام دین قتل است؛ دین کشتار است. دینی است که کتابش میگوید: «الله غیر از دین اسلام هیچ دینی را قبول ندارد» حضرت محمد نیز تنها زمانی موفق شد که سورة حدید را در وصف آهنی که شمشیر میسازد نوشت؛ و شمشیر بهدست به جان مردم همنوع و هموطن خود افتاد؛ و کشت و کشت و کشت تا سرانجام مکه را فتح کرد و سلطان عربستان شد. دیگر دینهای ابراهیمی نیز همین گونهاند؛ ولی آنها را انقلاب صنعتی دستکم خانهنشین کرد و بال و پرشان را چید!
آخوندها نیز با استعانت از آیات و احادیث، کشتار مخالفان را مباح و روا مینمایند و به گشاده دستی میکشند و اعدام میکنند.
هممیهنان من و شما چندین بار این خداشناسان و متولیان دین و حامیان ۱۴ معصوم را آزمودهاند؛ و هر بار با تعدادی کشته و معلول و فراری به کشورهای بیگانه، رحمت و رأفت اسلام را با پوست و گوشت خود حس و لمس کردهاند.
آقای بنیصدر! این مردم ایران نبودند که خامنهای را برگزیدند و به عنوان ولی مطلق برخود گماردند. این محیط رعب و ترس ناشی از تسلط دین اسلام و مذهب شیعه بر فضای کشور بود که باعث شد توصیّهی یکی از بندبازان و بازیگران انقلاب اسلامی به نام هاشمی رفسنجانی به هنگامش هیچ مخالفی نیابد؛ و در نتیجه، بیسواد و مستبدی به نام آخوند خامنهای بر ملت ایران مستولی شود.
ساختن ولی مطلقه، ره آوردی از بیرون آمده نیست؛ بل فورمولی است که از وسعت حمق موجود در بنیاد مذاهب ناشی شده است. اسلام عموماً و مذهب شیعه به ویژه با آن مهدی موعود و پنهان شدهاش، به پهنای زمین جای تفسیر و تعبیر دارد؛ و ولایت مطلقه فقیه نیز از تعبیرات و خرافات همین مذهب ناشی شده است.
مطمئن باشید که همهی ما ممکن است و حتا محتوم است که اشتباه کنیم. شما نیز در این مورد که به مردم درون ایران توصیهی خیزش و انقلاب میکنید، گویا دچار اشتباه شدهاید و با آگاهی از استبداد و وحشت موجود، از مردم درخواست آزمودهئی چندین باره را دارید. نه آقای بنیصدر، ملت ایران خامنهای را نه میخواهد؛ و نه قبول دارد. اما در برابر یک حکومت سراپا نظامی چه واکنشی از این مردمان بی پناه ساخته است؟
حکومت موجود در ایران یک حکومت کاملاً نظامی است و تمام وزیران و معاونان و بیشتر وکلای مجلس، همه از افراد سپاه پاسداران برگزیده شدهاند و همه نظیر همان مأموران زندانها و شکنجهگرانی هستند که شهرت جهانی یافتهاند و شناختی از ترحم و مروت ندارند!
از سوی دیگر گرانی از حد فزون و فقر روز افزون مردم را چنان در چنبره خود فشرده است که دولت و حکومت را به طاق نسیان سپرده و به جای مبازه با حکومت به جان هم افتادهاند؛ و روز به روز بر تعداد قتلها و حجم فساد و دزدی و ارتشا افزوده میشود.
آری، اسلام برای آن مردمان چنان تیره روزیئی ارمغان آورده است که خود را نیز از یاد بردهاند؛ به آن حد که طبق خبر روزنامهها، پدری دختر ۸ سالهاش را تنها به علت گریه کردن از طبقه چهارم به زمین پرتاب کرده و میکشد!!!
کالیفرنیا
دکتر محمد علی مهرآسا
30/12/2012
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|