iran-emrooz.net | Sun, 10.04.2005, 7:22
سؤال اين است!
مبارزه براى سرنگونى يا مبارزه براى اصلاح؟
عبدالحسين هراتی
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
يكشنبه ٢١ فروردين ١٣٨٤
فرازهايى از سخنان شيرين عبادى برنده جايزه صلح نوبل سال۲۰۰۳ ميلادى در کميته روابط خارجى پارلمان اروپا
ـ مردم مسلمان نبايد اجازه بدهند که حکمرانان مستبد آنان را فريب دهند.
ـ چهره روبه رشد نظامهاى اسلامى پيشرفته ، نماد و آينده خاورميانه است.
ـ امروز چالش ما ادامه دادن تصوراتمان و همزمان با آن ، عملکرد واقع گرايانه است
فرازهايى از سخنان شيرين عبادى" در جمع نمايندگان مجلس ملى فرانسه
ــ در بعضى از سخنان ، صحبت از تغيير نقشه خاورميانه مىشود و اين نشانگر مقاصد شومى است که براى اين منطقه از جهان دارند.
ــ در ظاهر صحبت از دمکراسى و حقوق بشر مىکنند اما مىدانيم هدف اصلى، غارت سرمايههاى ملى است و در اين راه چه انسانهاى بىگناهى کشته و خانههاى بسيارى ويران شدند و مردم در بيغولههاى بازمانده از جنگ ، از خود مىپرسند اين سرنوشت را چه دستهايى براى آنان رقم زده است.
ــ فقدان دمکراسى، مهترين عامل ايجاد اغتشاش در منطقه است
ــ خوشبختانه روشنفکران مذهبى که تعداد آنان در کشورهاى اسلامى روبه افزون است حکومتهاى اسلامى را به چالش کشيده و بااستدلالى که از دل مذهب بيرون مىآيد، ثابت مىکنند که هرعمل حکومت ، ولو بنام اسلام ، اسلامى نيست.
ــ خاورميانه به علت ثروتى که دارد همواره مورد طمع قرار مىگيرد.
ــ متاسفانه چون مردم منطقه ازحکومتهاى خود به علت اختناق و سرکوب ناراضى هستند، حاضر به مقابله دراين زمينه (مبارزه با استعمار) نخواهند بود و اين خطرناکترين مسله زمان ما است .
ــوقتى حکومتى دمکراتيک در کشورى بر سرکار مىآيد دست مهاجمين استعمارگر کوتاه مىشود زيرا مقاومت مردمى مىتواند هر ابرقدرتى را بجاى خود بنشاند.
"مبارزه براى سرنگونى" و "مبارزه براى اصلاح"
مبارزه براى سرنگونى:
چپ افراطى
مبارزه با نظام حاكم و سرنگونى دفعى و خشونت بار آن و استقرار نظام نوين با همان ميزان از خشونت، با تقدس بخشيدن به فقر، در چارچوبهاى تنگ " عدالت" قالب ريزى شده، رؤيايى است كه چپ افراطى، از آستانهى انقلاب كبير فرانسه تا به امروز، با گذشتن از ميان دريايى از خون، هنوز از آن پيراسته نشده است.
راست افراطى
راست افراطى معتقد است كه انسان موجودى است، از نظر خلقت، ذاتا شرور و در عرصهى انديشه و عقل در زمره صغار و محجورين و در بهترين و آرمانى ترين شكل ممكن اينان خود را تربيت كننده اين انسان بد و پست مىبينند. لذا از نقطه نظر رابطه اجتماعى، خود را مالك مطلق العنان انسانها و رسالت خويش را تربيت وى و خشونت دائم را جزء لاينفك اين رابطه مىانگارند.
چهره اينان بسان زندانبانى است كه شلاق به دست زندانى "شرور و كودن" خويش را سياست مىكند تا از او انسانى كه خود آن را ايده آل ( آرام و رام در مقابل فرمان بى چون او) مىنامد، بسازد، و اگر نشد نبودن او بهتر از بودن اوست.
حق حيات در عرصهى انديشهى اينان نه حقى طبيعى است كه خالق انسان به وى اعطا كرده، بلكه اين حق زائيدهى قبول حقانيت وهم انگارانهاى است كه اين "موجودات برتر از انسان" و پيروانشان، بعنوان حقى الهى و يا حوالتى تاريخى، براى خود قائلند.
لذا نظر و فرمان خويش را برتر از هر قرارداد اجتماعى و قانون و نظام سياسى و اجتماعى مىدانند و هر نظامى را كه برخلاف انديشههايشان باشد، فاقد هرگونه مشروعيت و حقانيت مىپندارند كه نبود آن بهتر از بودن آن است.
مبارزه براى اصلاح:
و مبارزه براى اصلاح ، انديشهاى اعتدالگرا و صورتى از مبارزه است كه براى تغيير وضعيت نامطلوب موجود و استقرار عدالت و جلوگيرى از فروريزى و بالتبع فروپاشى ساختارها و نهادهاى اجتماعى و بى ثباتى و هرج و مرج، صورت مىگيرد.
معتقدان به اين استراتژى با عشق و نگاه به آرمانها و ايده آلها و آرزوهاى بلند و تاريخى نوع بشر، در متن واقعيتهاى موجود و با به حساب آوردن آنها عمل ميكنند، و مايل به تغييرى تدريجى و گام به گام در جهت تحول در ساختارهاى اجتماعى هستند.
اين استراتژى مايل و معطوف به ايجاد توسعهى همه جانبه و فراگير و استقرار ساختارهاى بوجود آورندهى دموكراسى، همراه با تغيير در وضعيت نامطلوب زندگى و معيشت مردم، با اتكاء به خودآگاهى و توسعهى انسانى و اعتقاد به كرامت ذاتى نوع بشر است.
قائلان به اين استراتژى معتقدند كه هرگونه تحول پايدار و مثبت در جوامع بشرى منوط به تحول و توسعهى انسانى و سپس تحول در زيربناها, بخصوص زيربناهاى فرهنگى، و آنگاه تحول در ساختارهاست، و هرگونه تغيير دفعى و فروپاشى در نهادهاى روبنايى جز به اتلاف پتانسيلها و نيروهاى نهفتهى عظيم ملتها براى حركت رو به جلو، منجر نخواهد شد.
البته مبارزه براى سرنگونى و مبارزهى اصلاحگرايانه دو استراتژى مبارزه سياسى هستند كه انتخاب هريك از آن دو از طرف جامعه ارتباط زيادى به ذائقه و ميل نخبگان و حتى رهبران و روشنفكران اصلاحگر و يا انقلابى ندارد، بلكه شرايط و مناسبات موجود، كه حاكمان نقش اساسى در بوجود آمدن آن ايفا مىكنند، عامل ايجاد و تسريع در وقوع هريك از اين دو استراتژى است. در واقع انتخاب يكى از اين دو گزينهى استراتژيك منوط به ذائقه و ميل تودهها است كه حكمران اصلى آن وضعيت معيشتى و ساختارهاى موجودى است كه تودههاى مردم به صورت روزمره در آن غوطهورند و با آن دست و پنجه نرم میكنند.
اين جملهى كارل پوپر را هرگز فراموش نمىكنم كه:
"در جامعهاى كه اصلاح امكان پذير باشد بزرگترين انقلاب اصلاح است، و در جامعهاى كه اصلاح امكان پذير نباشد كوچكترين اصلاح انقلاب است".
چه خوب بود اگر حاكمان جامعهى ما حداقل براى نجات خود و غرق نشدن جامعه در بحرانى عظيم، قدر و ارزش بى انتهاى اصلاحگرانى همچون شيرين عبادى را میدانستند.
چه گزينهى ديگرى جز سرنگونى وجود خواهد داشت اگر گزينهى اصلاح به پايان دوران تاريخى خود برسد؟
اگر حاكميت ايران نتواند با فرزانگانى چون عبادى و..... به تعاملى مثبت دست يابد آنگاه نوبت به نقش آفرينى ماجرا جويان روانپريش و وابسته خواهد رسيد.
اولين قربانيان يك فروپاشى دفعى فرزانگان و روشن انديشانى هستند كه گاه خود نيز بنا بر ضرورت در آن شركت مىكنند، و بازيگران اصلى در چنين شرايطى خشونت طلبان، رمالان و عوام فريبانى هستند كه نيك مىدانند چگونه بر موجها بايد سوار شد. كسانى كه تنها چيزى كه براى آنان مطرح نيست سرنوشت مردم است.
پيوسته در طول تاريخ چنين بوده است.