iran-emrooz.net | Wed, 27.06.2012, 18:20
پاسخ به یک نقد
آزادی بیان و ممنوعیت توهین به باورها
صدیقه وسمقی
|
چندی پیش نامهای از سوی چهار تن (بازرگان، کدیور، یوسفی اشکوری و وسمقی) خطاب به جمعی از مراجع در اعتراض به حکم قتل برای ارتداد و توهین به پیامبرنوشته شد. نویسندگان در این نامه با ارائه دلایلی ضمن رد و محکوم کردن هر گونه مجازات اعم از اعدام و غیرآن برای ارتداد و رد مجازات اعدام و هرگونه مجازات خشونت آمیزبرای توهین و دشنام به پیامبر و باورهای دینی، اهانت به هر عقیده و باوری را اعم از دینی و غیر دینی کاری زشت وناپسند برشمردند و تاکید نمودند که باب نقد باید باز باشد و دراین نامه تصریح شده بود که هیچکس را نمیتوان به خاطر تغییر دین و عقیده مجازات نمود و همگان حق دارند به نقد عقاید و باورها بپردازند. نامه یاد شده واکنشهائی را برانگیخت. واکنشهائی که برخی صریح بود و برخی غیر صریح، پارهای شفاهی بود و پارهای دیگر مکتوب.
واکنشهای رسانههای حکومتی بدون ارائه دلیل و برهان مطابق رویه معمول این رسانهها همه در بر دارنده ناسزا بود و بس. برخی از افراد و گروهها نیز که خود را مخالف دین معرفی کردند واکنشی مشابه رسانههای حکومتی از خود نشان دادند. در این میان به مقالهای از آقای مهدی رجبی برخوردم که با علاقه، مسئولانه و با تامل، به نقد نامه مذکور پرداخته بود. با آنکه منتقد محترم از نقد این نامه اظهار تاسف نموده و مینویسد «افسوس که نمیتوانم این رویکرد بتشکنانه را بیشتر برجسته سازم و افسوس بیشتر اینکه، ناگزیرم تا از در انتقاد با ایشان برآیم»، اما ما این نقد را ارج نهاده از آن استقبال میکنیم. چرا که نقد این امکان را فراهم میسازد که موضوع مورد بحث، بیشتر و دقیقتر واکاوی شود.
با توجه به مطالبی که در مقاله انتقادی آقای رجبی مطرح شده در این نوشتار به بحثی اجمالی پیرامون دو موضوع میپردازم. موضوع نخست آنکه آیا میتوان اهانت به باورها و عقاید را جرم تلقی نمود؟ و موضوع دوم آنکه آیا ممنوع کردن اهانت به باورها و عقاید، با آزادی بیان و دموکراسی مغایرت دارد؟
هر یک از دو موضوع فوقالذکر میتواند موضوع یک تحقیق مفصل باشد. لذا مطمئنا حق مطلب در این نوشته کوتاه ادا نمیشود همچنانکه در نامه نوشته شده توسط چهار تن امکان بحث در باره همه موضوعات وجود نداشت و ابهاماتی باقی ماند. در اینجا باید یادآور شد که هدف اصلی نویسندگان نامه رد و محکوم کردن مطلق مجازات در خصوص ارتداد و رد مجازات اعدام و هرگونه مجازات خشونت آمیزدر خصوص اهانت به مقدسات بوده است به همین دلیل آنان به بحث تفصیلی پیرامون موضوعات مهم دیگری که با این بحث مرتبط هستند نپرداختند. یکی از این موضوعات این است که آیا میتوان اهانت به عقیده و باور را جرم تلقی نمود؟ نویسندگان نامه اعدام را مجازاتی نامشروع برای توهین به پیامبر و باورهای مسلم دینی دانستهاند. اما معتقدند باب توهین چه نسبت به باورهای دینی و چه غیر دینی نباید باز باشد. هرچند که قانون همواره تنها ابزار برای تامین اینگونه مقاصد نیست اما با توجه به زمینههای فرهنگی و مذهبی در ایران اهانت به باورها و عقاید به دلیل آثار ناگوار و سوء آن در برخی موارد میتواند از نظر حقوقی جرم تلقی شود.
محور اصلی مناقشهی منتقد محترم همین موضوع بوده است اگر در رد این نظر دلائل و براهینی ارائه میشد بسیار خوب بود. طرح دلائل کلی در این زمینه نمیتواند راهگشا باشد. برای حل مشکلات واقعی نمیتوان به بحث نظری صرف پرداخت. تغییر و تنزل مجازات اعدام به یک مجازات غیر خشونت آمیز یک گام بزرگ و مثبت و واقعگرایانه خواهد بود در صورتی که این تغییر واقعا رخ دهد. در نقد نظر نویسندگان، این پیشنهاد ناظر بر واقعیات بده بستان تعبیر شده است حال آنکه ماهیت این پیشنهاد حذف بیقید و شرط مجازات غیر عادلانه و نامناسب اعدام است. نویسندگان نه در جبههی کسانی قرار دارند که حکم اعدام صادر کرده و یا در مقام حمایت برای اجرای آن جایزه تعیین میکنند و نه در جبههی مقابل در میان کسانی ایستادهاند که به اعتقادات و باورها توهین میکنند بلکه حق انتقاد به باورهای دینی و غیر دینی را محترم دانسته اهانت به باورهای دینی و غیر دینی را مذموم و گاه جرم زا و مفسده بار میدانند. لذا موضع ایشان اساسا موضع بده بستان نمیتواند باشد.
از سخن در باره این تعبیر نا موجه «بده بستان» که بگذریم به طور مختصر میتوان گفت که تعیین پدیدههای مجرمانه در هر جامعهای به عوامل گوناگونی بستگی دارد که این عوامل در همه جوامع یکسان نیستند. فرهنگ، باورهای دینی، سنتها، عرف و... همه میتوانند از عوامل موثر در تعیین پدیدههای مجرمانه باشند. به همین جهت یک رفتار میتواند در یک جامعه مجرمانه محسوب شود و در جامعهای دیگر عادی تلقی گردد. بررسی نتایج و آثار پدیدهها و رفتارها در تعیین پدیدههای مجرمانه نقش مهمی دارد منتقد محترم به این مضمون اشاره نموده که در کشورهای غربی هر روز به باورهای دینی مسیحی، یهودی و مانند آن اهانت میشود اما این اهانتها مورد پیگرد قرار نمیگیرد. باید گفت که جامعهی مورد توجه نویسندگان نامه جامعه ایران است با مقتضیات و واقعیات خاص آن و نه جوامع غربی. آیا اگر همچنانکه در کشورهای غربی صریحا در فیلمها و کتابها و نشریات به عیسی مسیح اهانت میشود و آب از آب تکان نمیخورد، در ایران به پیامبر اسلام اینگونه توهین شود باز هم آب از آب تکان نخواهد خورد؟ با توجه به واقعیات مسلما پاسخ نمیتواند منفی باشد. واقعیات ایران و جوامع اسلامی متفاوت است. مثلا هنگامی که قرآن سوزانده میشود میبینیم که پیامد آن کشته شدن چندین انسان در افغانستان است و یا هنگامی که نویسندهای در آذربایجان مطالبی توهین آمیز و یا علیه باورهای اسلامی مینویسد، افرادی فتوای قتل اورا صادر میکنند و افرادی نیز آن را به اجرا در میآورند.
نتیجه کشته شدن یک انسان بطور ناروا است. اگر وظیفه قانون را برقراری نظم و امنیت بدانیم آنگاه باید واقع بینانه تلاش کرد با وضع قوانین معقول حتی الامکان از وقوع پدیدههای مجرمانه و آثار سوء آن جلوگیری نمود. درست است که بسیاری از واقعیات، نامطلوب، غیر منطقی و مبتنی بر تعصبات است اما با توجه به اینکه برخی واقعیات را نمیتوان یکباره تغییر داد و اصلاح آنها نیازمند تلاش مستمر و تدریجی فرهنگی و فکری است، لذا باید از ابزار قانون برای مهار پیامدهای ناگوار بهره جست. گاهی برای جرم دانستن یک رفتار ممکنست دلیل منطقی و نظری موجهی وجود نداشته باشد اما تجربه و عمل واقعیت را متفاوت از فضای محض نظری و عقلی میسازد. اهانت به پرچم و سنبل یک ملت ممکن است براساس منطق منتقد محترم اهانت به یک تکه پارچه یا کاغذ بیجان محسوب شود که نمیتواند از اهانت برانگیخته شده، از اهانت کننده به دادگاه شکایت برد، پس این توهین را نباید وقعی نهاد همچنانکه عقاید و باورها را همچون بتهای مکه دانسته و مینویسد «حال آنکه باورهای دینی و امور مقدس مانند بتهای مکه میباشند که پیامبر اسلام آنها را شکست، و سنگ از سنگ در حرم کعبه تکان نخورد».
منتقد این مثال را شاهدی بر این ادعا آورده است که اهانت به عقاید و باورها با اهانت به شخص یا گروه به دلیل باورهای آنان متفاوت است اما این شاهد نمیتواند چنین ادعایی را ثابت کند. پیامبر بتهای مکه را پس از فتح آن شهر به دست مسلمانان شکست. هنگامی که بت پرستان مکه در موضع ضعف و شکست قرار داشتند. اما پیامبر پیش از فتح مکه نمیتوانست به چنین اقدامی دست بزند. چنان که در طول سیزده سال پیامبری خود در مکه با آنکه اثاث دعوتش از آغاز، توحید و نفی شرک و بت پرستی بود، به چنین کاری دست نزد و حتی هنگامی که پیش از فتح مکه با مسلمانان برای بجا آوردن مراسم حج به مکه رفت و اهالی مکه شهر را برای مدت چند روز در اختیار آنان گذاشتند چنین اقدامی نکرد. دلیل آن معلوم است زیرا در چنان شرایطی بسیار محتمل بود که این اقدام به کشته شدن انسانهایی بیانجامد. همانطور که تلقی عمومی این است که اهانت به پرچم یک کشور، اهانت به ملت صاحب آن پرچم است همانگونه نیز میتوان اهانت به نمادهای مشخص یک دین را اهانت به پیروان آن دین تلقی نمود.
تلاش برای اثبات اینکه توهین به شخص یا گروه به خاطر عقایدشان با توهین بلاواسطه به عقاید و باورهای آنان تفاوت دارد، تغییری در نتیجه و عمل ایجاد نمیکند. نکته قابل توجه این است که چه توهین به شخص را به دلیل باورهای او جرم بدانیم و چه توهین مستقیم به باورهائی را که پیروانی دارد، جرم بدانیم، در هر دو صورت شخص توهین کننده به دلیل اهانت به عقیده و باور، مجرم شناخته میشود. نویسندگان نامه با توجه به آثار و پیامدهای ناگواری که توهین به باورهای دینی میتواند داشته باشد و به منظور جلوگیری ازآن پیامدها توهین و دشنام را جرم دانستهاند. بند دو ماده بیست میثاق بین المللی مدنی سیاسی نیز حاکی از همین نکته است و نویسندگان نامه نسبت به آن دچار کج فهمی نشده، مفهوم آن را نیز تحریف نکردهاند. بلکه باید گفت در آن نامه پیرامون جزئیات این موضوع بحث نکردهاند.
استناد به بند ۲ ماده ۲۰ میثاق یاد شده در این حد بوده که اهانت به باورهای دینی و موهن جلوه دادن آنها از آن روکه نفرت پراکنی است برای جلوگیری از پیامدهای ناگوار آن مانند دامن زدن به خصومت وخشونت باید ممنوع شود اما نویسندگان درین باره بحث نکردند که مصداق توهین به باورهای دینی کدامست و محدوده آن چیست. آنان در مقام تعریف حدود اهانت برنیامدند. باید افزود اینکه گاهی تشخیص مصداق نقد از توهین مشکل است، نمیتواند دلیل موجهی برای باز گذاشتن باب توهین به عقاید و باورها باشد. این تشخیص - همچون تشخیص در بسیاری از موارد دیگر- میتواند به عهده هیات منصفهای برآمده از افکار و وجدان عمومی واگذار شود (چنانکه در نامه پیشنهاد شده است ).
منتقد محترم در تفسیر بند ۲ ماده ۲۰ میثاق مذکورآورده است «در اینجا هرگونه نفرت دینی و نژادی ممنوع نمیباشد، بلکه آن نفرتی که به دشمنی، خشونت و تبعیض بیانجامد». گوشزد نمودن این تفسیر و توضیح (که البته با برداشت نادرستی همراه است و به آن اشاره خواهد شد ) در صورتی میتوانست موجه باشد که نویسندگان ادعا میکردند هر گونه توهینی جرم تلقی شده مشمول مجازات است. تعریف دایره اهانت و مصادیق مجرمانه آن موضوع بحث نویسندگان نبوده است اما اجمالا معتقدند آن اهانتی که میتواند پیامدهای نامطلوب داشته باشد باید ممنوع شمرده شود. در اینجا یادآور میشود که منتقد بزرگوار در برداشت خود از ماده یاد شده فوق دچار اشتباه شده نفرت پراکنی را همان نفرت دانسته و مینویسد: «نفرت دینی، ملی و نژادی نکوهیده و زشت میباشد ولی چون در همه کشورها و جوامع وجود دارد حکم قانونی در باره ی آن نمیتوان داد.»
در ماده مذکور بر خلاف تعبیر منتقد گرامی آنچه مورد بحث است نفرت پراکنی است و نه نفرت. زیرا نفرت مادامی که در رفتار متجلی نشود نمیتواند عمل مجرمانه محسوب شده و مورد بحث حقوقی قرار گیرد. آنچه که در این میان موضوع بحث حقوقی است، نفرت پراکنی است که توهین از مصادیق آشکار آن محسوب میشود.
واما موضوع دوم این است که آیا ممنوع کردن و یا جرم دانستن اهانت به باورها با آزادی بیان و دموکراسی مغایرت دارد؟ هر چند در بحث نظری دفاع از آزادی مطلق بیان کاری ممدوح و پسندیده و گاه یک ژست روشنفکری است، اما واقعیات اجتنابناپذیر زندگی اجتماعی، انسان را ناگزیر میسازد که تحمیل پارهای محدودیتها را بپذیرد. این محدودیت فقط بر گفتار و بیان تحمیل نمیشود بلکه دیگر رفتارهای انسان حتا گاه رفتارهای فردی و خصوصی او نیز ناگزیر به تحمل برخی محدودیتها است. مثلا ما نمیتوانیم هر چقدر و هرچه را که دوست داریم بخوریم و مجبوریم برای جلوگیری از پارهای عوارض، آزادی خود را در خوردن محدود کنیم. به نظر میرسد ما فقط در عرصه تفکر دارای آزادی مطلق هستیم و به محض آنکه از این عرصه پای بیرون گذاشته و به فکر خود جامهی عمل میپوشانیم، ملاحظاتی عقلانی ما را مقید و محدود میسازد.
در بحث مورد نظر در عالم واقع میبینیم که فقط توهین به باورها نیست که موجب برانگیختگی برخی میشود گاهی توهین به یک شغل، توهین به یک زبان و مواردی از این دست نیز باعث میشود که صاحبان آن شغل و یا کسانی که به آن زبان تکلم میکنند از یک توهین برآشفته شوند. ممکن است ما بگوئیم که آنان نباید برآشفته شوند و یا حق ندارند برآشفته شوند و یا آنکه مهم نیست که برآشفته شوند اما واقعیت به گونه دیگری است. گاهی ممکن است توهین از یکسو و برآشفتگی از سوی دیگر مشکلاتی را بیافریند. دعوت تنها یک طرف به بالابردن سطح بردباری خود و تحمل اهانت همواره کارساز نیست از طرف دیگر نیز باید دعوت کرد که بردباری خویش را افزایش دهد و به جای استفاده از الفاظ توهینآمیز برای بیان مقاصد خود از الفاظ مناسب استفاده کند. منظور از دو طرف این ماجرا همواره دو فرد یا دو گروه از انسانها در مقابل یکدیگر نیستند مقصود این است که همه انسانها در زندگی اجتماعی لازم است بردبار باشند، هم از اهانت کردن بپرهیزند هم در برابر اهانتها برآشفته نشوند. یک فقیه که در واکنش به اهانت به باورهای دینی خود فتوای قتل صادر میکند ممکنست خود به باور دینی دیگران حتا دیگر مذاهب اسلامی توهین کند و این کار خویش را جرم نداند.
درهرحال مادامی که رفتارهای انسان دارای عوارض بیرونی نباشد نمیتواند موضوع بحث حقوقی قرار گیرد. میثاق بینالمللی مدنی سیاسی و قوانین اکثر کشورهای جهان ناظر به عوارض و پیامدهای ناگوار برخی گفتارها، بر آزادی بیان قیدهایی را زدهاند. آنچه در این میان بسیار اهمیت دارد این است که قیدها و محدودیتها باید حداقلی باشند. ماده ۱۶۶ قانون مجازات آلمان اهانت به مقدسات را در صورتی که امنیت و آرامش اجتماعی را به خطر بیندازد جرم دانسته است.
نکته مهم اینست که هرچه حساسیتهای فرهنگی و اجتماعی کاهش و دانش و بردباری مردم افزایش یابد آزادی بیان با خطر کمتری مواجه میشود اما در هر حال هنوز جوامع بشری با تفاوت در شدت و ضعف دارای حساسیتهای محدود کنندهی آزادی مطلق بیان هستند. اگر باب نقد باورهای دینی بطور جدی در ایران گشوده شود این موضوع میتواند به تدریج با ارتقا دانش مردم نسبت به عقاید دینی سطح حساسیت نسبت به باورها را کاهش دهد. با کاهش این حساسیت بسیاری از گفتارها و بیاناتی که امروز توهین تلقی میشوند دیگر یا توهین محسوب نخواهند شد و یا به برآشفتگی دامن نخواهد زد.
در یک جامعه با دانش و بردبار دایره تعریف جرم، محدود شده، از مجرمسازی انسانها حتیالامکان خودداری میگردد و تلاش میشود با بررسی زمینهها و علتها زمینه وقوع جرم کاهش یابد. نگارنده نیز خواستار گسترش هر چه بیشتر آزادی بیان و محدود و مضیق شدن هر چه بیشتر دایره تعریف توهین به باورها و عقاید است و اعتقاد دارد که پذیرش حداقل محدودیت نسبت به آزادی بیان، اجتناب ناپذیر بوده به اصل آزادی بیان و دموکراسی با تعریف واقع بینانه ازاین دوخدشهای جدی وارد نمیسازد. چرا که غایت دموکراسی چیزی جز زندگی مسالمت آمیز و محترمانه صاحبان همه عقاید و باورها در کنار یکدیگر نیست.