iran-emrooz.net | Wed, 30.05.2012, 0:22
چند ملاحظه دستوری در زبان فارسی
حسین باقرزاده
|
سهشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۱ – 29 مه 2012
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
زبان فارسی در طول قرنها شکل گرفته و تحول یافته است. ولی این تحولات در چهارچوب قواعدی صورت میگیرد که از آنها تحت عنوان «دستور زبان» یاد میکنیم. دستور زبان نیز (در مورد زبانهای طبیعی) از گویش مردمانی که به آن زبان سخن میگویند استخراج میشود و قراردادی نیست. به طریق اولی، نمیتوان زبان طبیعی را با امر و نهی ساخت یا تغییر داد. کار فرهنگستان(آکادمی)های زبان نیز معمولا در ساخت و پرداخت واژگان یا معادلها برای مفاهیم جدید خلاصه میشود.
زبان فارسی گنجینهای بسیار غنی از نظم و نثر دارد که دستور زبان را به راحتی میتوان از آن استخراج کرد، و همین آثار ادبی حیات زبان و استمرار «درست گفتن» و «درست نوشتن» را تضمین کردهاند. در دورانهایی، اما، نادرستیهایی به زبان راه پیدا میکند و شیوع مییابد. مثلا واژگانی که از آنها تحت عنوان «غلط مصطلح» یاد میشود. در دورانی معمول شده بود که کلماتی مانند تپیدن، غلتیدن، اتاق، تهران و مانند اینها را با «ط» بنویسند. همه میدانند که «ط» حرفی عربی است و در فارسی آن را نداریم. از این رو واژهای مانند تپیدن را، که به روشنی فارسی است (به دلیل وجود حرف «پ» در آن)، «طپیدن» نوشتن به وضوح غلط است.
هم اکنون نیز نادرستیهای چندی در زبان و نوشتار فارسی دیده میشود که به شدت شیوع پیدا کرده و رایج شده است. در این جا به سه مورد از آنها اشاره میکنیم.
۱ - علامت مفعول صریح (بیواسطه/ مستقیم): «را»ی سرگردان. این علامت را، که باید بلافاصله پس از مفعول و پیش از جملات معترضه (پیرو) بیاید، بسیاری از آن دور میکنند و عقب میبرند. مثلا بسیاری این جمله را چنین مینویسند: این علامت، که باید بلافاصله پس از مفعول و پیش از جملات معترضه (پیرو)بیاید، را بسیاری از آن دور میکنند و عقب میبرند. این پدیده جدید در زبان فارسی به وضوح غلط و زشت است. فکرش را بکنید، اگر استاد سخن سعدی به جای «منت خدای را عز و جل که...» گفته بود: «منت خدای عز و جل که طاعتش موجب قربت است و شکرش مزید نعمت .... را» چقدر لطافت سخن او از دست رفته بود؟ در زبان محاوره که « رُُ» یا صدای «پیش» علامت مفعول صریح است نیز این علامت بلافاصله پس از مفعول میآید. مثلا میگوییم «اون آقایه رُ (یا اون آقاههی ُ/ هه رُ) که دیشب صحبتش بود امروز دیدم». بگذریم از این که برخی در نوشتار چنان به این روش غلط عادت کردهاند که با تکلّف زیاد سعی میکنند آن را در زبان محاوره نیز به کار ببرند.
این پدیده بسیار تازه است و در ادبیات فارسی به ندرت دیده میشود، ولی در ادبیات ژورنالیستی زیاد رواج یافته است و آن هم از یکی دو دهه پیش. سابقه امر به گفته ابوالحسن نجفی در «غلط ننویسیم» (چاپ سوم ۱۳۷۰) به رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی بر میگردد. دستگاه صدا و سیمای جمهوری اسلامی در دهه ۶۰ را به سختی میتوان مهد زبان و ادبیات فارسی دانست! ولی تخم لقی را که روزی کسی در دهان نویسندگان و گویندگان خبر این سازمان شکسته است امروز در همه ادبیات ژورنالیستی زبان فارسی میتوان دید. و چه بلبشویی؟ برخی آن قدر «را» را از مفعول دور میکنند که نمیدانند آن را کجا بگذارند. برخی دیگر جملات معترضهای میآورند که خود مفعول صریح دارند، و معلوم نیست «را»یی که در آخر آمده متعلق به کدام مفعول است. عدهای دیگر هم برای احتیاط، یک «را» را در چند جا میآورند، هم بلافاصله پس از خود مفعول صریح و هم پس از جملات معترضه. نتیجه یکی است: فارسینویسی غلط، با تکلف و مغشوش.
به گفته ابوالحسن نجفی (همانجا ص ۲۰۶) «به طور کلی باید سعی کرد که «را» به مفعول صریح هر چه نزدیکتر باشد. حتی باید احتراز کرد از این که متمّمهای دیگری میان «را» و مفعول صریح واقع شود... استعمال «را» پس از فعل نه در متون قدیم و متأخر ادبیات فارسی سابقه دارد و نه مربوط به گفتار روزمره مردم است. این بدعت غلط کار عدهای از باسوادان کممایه در رادیو و تلویزیون و مطبوعات است که به گمان باطل خود میخواهند زبان فارسی را ویرایش کنند.» در واقع یک نشانه نادرستی استفاده از «را» که این روزها زیاد به کار میرود همین است: هر جا که «را» پس از یک فعل دیده شد (مانند مثالی که در آغاز آمد) تردید نباید کرد که در آن جا فارسی غلط به کار رفته است.
۲ - اصطلاح «دانشمند هستهای» این روزها مرتب شنیده میشود. «دانشمند» در این جا جایگزین لغت scientist در زبان انگلیسی شده است، ولی این ترجمه مناسبی نیست. scientist به معنای کسی است که در علوم تجربی/طبیعی کار میکند یا تخصص دارد. حتا به یک دانشجوی این رشتهها هم میتوان scientist گفت. واژه «دانشمند» از سوی دیگر عام است و به کسی گفته میشود که در رشته یا رشتههایی از علوم تبحّر یافته باشد (عالم). حافظ میگوید: «مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس» یا سعدی سروده است: «روستا زادگان دانشمند، به وزیری پادشا رفتند». پس نه «دانشمند» خاص علوم تجربی/طبیعی است، و نه scientist الزاما به معنای کسی است که در رشتهای از علوم تجربی/طبیعی تبحّر یافته باشد. باید در فارسی، معادل مناسب دیگری برای scientist پیدا کرد. تا آن زمان، شاید مناسبترین اصطلاحی که بتوان برای این منظور به کار گرفت، واژه «متخصص» باشد: متخصص هستهای، متخصص فیزیک، متخصص شیمی و مانند آنها.
در هر صورت باید از کاربرد «دانشمند هستهای» برای کسانی که در این رشته کار میکنند احتراز کرد. و گرنه، باید برای همه کسانی که در رشتهای از علوم کار میکنند، حتا پیش از آن که تبحّری یافته باشند این اصطلاح را به کار گرفت. گفته شد که اصطلاح scientist حتا به یک دانشجوی فیزیک هم اطلاق میشود. و اگر بتوان به این دانشجویان «دانشمند» گفت، پس به هر دانشجویی در هر رشتهای (مثلا تاریخ، جغرافی و مانند اینها) نیز باید بتوان گفت «دانشمند» آن رشته. در این صورت، «دانشمند» از معنای خاص خود در زبان فارسی که «تبحّر» باشد خالی شده است و سرودههایی از قبیل آن چه که از سعدی و حافظ در بالا نقل شد دیگر مفهومی پیدا نمیکند. scientist نوع رشته تخصصی یک فرد را بیان میکند و نه درجه دانش و تبحّر او را، و «دانشمند» درجه دانش و تبحّر یک فرد را بیان میکند و نه رشته تخصصی او یا نوع آن را.
۳ - بسیاری از من پرسیدهاند که چرا همیشه «سد» را این گونه مینویسم و نه «صد». (برخی نیز میپندارند که این یک غلط تایپی تکراری است!) توضیح من ساده است: «سد» کلمهای فارسی است و «صاد» حرفی عربی. در فارسی صاد نداریم. «صد» غلط مصطلح است و «سد» صحیح است، هم چنان که «جشن سده» را با سین مینویسیم. «شست» (عددی) نیز چنین است، و «شصت» غلط مصطلح.
نظر کاربران:
■ باسپاس و درود به آقای دکتر باقرزاده
خواهشمندم این مقاله را ادامه بدهید و برسید به نقدی از خیل کم سوارادان سخنور در رسانه های انبوه پارسی زبان ما. من تنها به چند نمونه بسنده میکنم، این دوستان بسیار محترم ما قریب به همگی شان واژه افغان را «افغانی» ادا میکنند، این به آن میماند که به ترک، عرب و کرد بگوئیم «ترکی ، عربی و کردی» مورد دیگر به کارگیری واژه های وارداتی از فرنگ در زبان پارسی است مانند پلیس، پروژه و ... کمتر سخنوری در تریبون های جهانی رسانه های ما واژه های میلیون ، تله ویزیون و . .. درسا ادا میشوند و بجای آنها از واژه هائی با تلفظ نادرست مل یون ، تل وزیون ، پُوروژه پُرفسُور و . . . استفاده میکنند که البته اگر بخواهم به این لیست ادامه بدهم میتواند بسیار لیست بلندی باشد، یا همین واژه بلند نمیدانم چه ایرادی دارد که دوستان محترم اصرار به گفتن طولانی بجای آن دارند.
■ هموطن دانشمند وارزشمندم که همیشه از خواندن مطالب شما هم میآموزم و هم لذت میبرم و از اینکه این بار تمام مسائل مهمی که در اطراف ما میگذرد را ناگهان رها کرده اید و بجای دنبال کردن طرح پیشنهادی خود در مورد پارلمان ایرانیان خارج از کشور اکنون راجع بدستور زبان فارسی صحبت میکنید که شاید در آینده باید به آن پرداخت مرا بیاد شعر استاد اجل سعدی انداخت که گفته است *خانه از پایبند ویران است خواجه در فکر نقش ایوان است*
■ خیلی واضحه که دلیل استفاده از واژه دانشمند بهره بردن سیاسی است، یعنی با استفاده از واژه دانشمند برای نگهبان، یا مسولِ خرید سازمان مربوطه میخوان اهمیت بدن به اون فرد بعد بار سیاسی بدن به موضوع، وگرنه این افراد خیلی بهتر معنی وجهرو بلدنو میخوان به هر روشی استفادهٔ سیاسی از موضوع ببرن. من کاملا منظور شمارو درک میکنم، و به باریک بینی تون احترام میگذارم، ولی اگر بخوایم برگردان دقیقتری، داشته باشیم. برگردان واژه Scientist به فارسی پژوهشگر هست، و یا محقق ( به عربی). متخصص ترجمهٔ واژه professional یا specialist هست به عربی که در فارسی خبره ترجمه میشه. من نه طرفدار سره گویی هستم نه خبرهٔ ادبیات. ولی با کامل احترام این نقد رو به نوشتتون وارد میدونم.
■ با درود بیکران به آقای باقر زاده بسیار گرانمایه بخاطر گوشزد های بجایشان!
واژۀ «دانشمند» را فرمودید، خواستم نظرم را بگویم. جناب باقر زادۀ گرامی!متون و مفاهیم فلسفی، ادبی و آنچه به حکمت و عرفان و ضرب المثل ها ی وابسته به سدۀ میانه، در قیاس با عصر مدرن ما به یک نتیجه م.اینکه تاکنون، هر عصری در هر مرز و بومی در غالب واژه گانِ زبان ادبی خودش، نشانه ها و ویژه گی های مفاهیم عصرِ فلسفی خودش راداشته است و ظرف واژه گان ادبیش(در هردو شکل صفت و موصوف)با آن مفاهیم مشخصه سرشار می شده است.از همین روی دانش، خرد، هنر، ملت، میهن، حق و حقوق و حقانیت، قانون، عشق، باور، انسان و انسانیت، عدالت، قضاوت پیرامون حق، اخلاق، مدنیت، فرهنگ، بدی و نیکی، منطق ، سیاست و..... در عصر قرون وسطا از معنائی دیگر(تجرید و منتزع از طبیعتِ ماده) برخوردار بودند و در عصر علم، صنعت، تکنولوژی و خردگرائی، معنای دیگری از مفاهیم آن واژه گان استناد و مستفاد می شود.آنچه سبب این تفاوت های مفهومی در درونمایه های واژه گان شده است، دگرگونی در معیارهای فلسفیست.از همین روی اینک خرد، دانش، ملت، اخلاق، عشق، حق و حقانیت، مدنیت، سیاست و فرهنگ، ... دیگر مفاهیمی دیگرگونه(طبیعی مادی) نسبت به دوران سدۀ میانه دارند؛زیرا، معیار های فلسفی که اینک، مفاهیمِ معانی را رقم می زند، از گوهرۀ مذهب، وحی و آسمان الهام نگرفته؛بلکه، از جوهر طبیعت و از واسطه های آزمایش، پژوهش و تجربه های وابسته به مشاهدع و استقراء و قیاس سرچشمه گرفته اند.از همین روی، دانش، خرد، عشق، حق و حقانیت و قانون، قضاوت، مدنیت و فرهنگ و ملت تجریدی و انتزاعی(ذهنی)نیست، بلکه؛بگونۀ امروزی، مفهومی تجربی طبیعی داشته و دارد.
در قرون وسطا که پرچم عصر فلسفی اش با مطلق گرائی به جنبش در می آمد، «باور ها» بصورت، «ایمانها» نمایان می شدند و در عصر خردگرائی که پژوهش ها و اکتشافت طبیعی علمی صورت گرفته است، پای نسبی گرائی فلسفی بمیان کشیده شده و «ایمان» به «باور» تحول پیدا نموده است.
ضمناً، تخصصی بمعنای کارشناسی است. و آن هنگامی روی می دهد که انسانی تکنیکِ صنعتی یا تولیدی را در هر زاویه و مورد ویژه ای بگونه ای حرفه ای(راسیونال، که در کمترین وقت لازم، بیشترین تولید مفید را با کمیت و کیفیت رقابت توان، فرد بتواند انجام دهد) فرا آموخته باشد.بنابراین، عملکرد کارشناشی، به عصر فلسفی خردگرائی ویژه گی و پیوند دارد و وابسته به دوران قرون وسطا نیست.
نطر شخصی این حقیر بود. صرفاً دوست داشتم بنویسم.
■ پاسخ به نظر اول در پایین (امیدوارم مسئولین سایت ترتیبی بدهند که نظر دهندگان حتما شناسهای از خود بگذارند تا بتوان با عنوان دیالوگ کرد.)
۱ - بسیاری از مفعولهای بیواسطه را میتوان با استفاده از حروف اضافه به مفعول به واسطه تبدیل کرد. سخن بر سر وقتی است که به هر دلیلی از «را» استفاده میشود.
۲ - تقریبا همه جملاتی که با استفاده از «که» به دنبال یک اسم میآیند حالت وصفی دارند. شاید کاربرد «جمله معترضه» مناسب نباشد. ولی حکم مربوط به «را» در همه موارد صادق است.
۳ - در مواردی که صفت به صورت جمله نیست میتوان «را» را پس از صفت آورد مثلا «زنی شیکپوش را دیدم». ولی حتا در این جا نیز سعدی ترجیح میدهد بگوید «منت خدای را عز و جل که...» و نه «منت خدای عز و جل را که...».
۴ - شما مثال نقل شده از سعدی را نپذیرفتهاید، ولی برای نقض آن لازم است نمونهای از استادان سخن برای مدعای خود بیاورید که همانند مثالی که شما زدهاید «را» پس از فعل آمده باشد.
حسین باقرزاده
■ استاد گرامى، به عنوان يك مترجم زبان فارسى با نظر شما كاملا موافقم. از باريك بينى شما استفاده برده و سپاسگزارم. اميد كه از اينگونه گفتارها از شما بيشتر ببينيم.
■ با تبدیل کردن این ص به س دیگر زبان فارسی از قیدوبند زبان عربی به کل رها خواهد شد.
■ آقای باقرزاده
دربارۀ «را» اندکی بیشتر اندیشه کنید. در برخی جمله ها عبارتِ پس از مفعول نه جملۀ معترضه بلکه عبارت وصفی است مانند این جمله: «کتابی که برای ده روز از تو وام گرفتم را خواندم» اگر بنویسیم «کتابی را که برای ده روز از تو وام گرفتم خواندم» جملۀ زشتی می شود. در چنین جمله ای «را» باید در دنبال عبارت وصفی بیاید. «کتابی که برای ده روز از تو وام گرفتم» همهاش مفعول است. «را» حتما باید در دنبالش بیاید نه در میانهاش.
عبارت «منت خدای را» که آوردهاید نیز برای اثبات ادعایتان صادق نیست، «را» در اینجا نه حرف مفعول بل که حرف وصفی است و معادل «برای» است.