iran-emrooz.net | Wed, 09.05.2012, 1:29
نظامی که آیینه تمامنمای شخص علی خامنهای شده است
حسین باقرزاده
|
سهشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۱ – 8 مه 2012
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
در متون مقدس ادیان ابراهیمی آمده است که خدا انسان را به صورت خود آفرید. انسان در صورت خداگونه بود و در سیرت نیز، چنانکه ملایک به فرمان الاهی بر انسان سجده بردند و خدا بر آفرینش او به خود تبریک گفت. آفرینش با خلقت انسان به کمال رسیده بود: انسانی که نسخه خدا بود، (در فطرت) خداگونه میاندیشید و خداگونه عمل میکرد، به راه خدا میرفت، بنده خالص و مطیع خدا بود، و چون نسخه خدا بود شک و تردید و پرسش و چون و چرا در کار خدا در ذهن او جایی نمیتوانست داشته باشد. این انسان خداگونه و اشرف مخلوقات، اما، در اولین آزمایش خود مردود گردید، با ابلیسِ رانده شده از درگاه الاهی که بر خلاف ملایک دیگر از سجده به انسان سر زده بود دمخور شد، در کار خدا چون و چرا کرد و برای همیشه از بهشت برین به زیر افکنده شد.
پروژه آفرینش که قرار بود با خلقت انسان خداگونه به کمال برسد، در اوج موفقیت خود بذر عصیان و کفر و فسق و گناه و شرک و چون و چرا و نافرمانی را نیز در انسان ریخت. نظام «کامل» جهانی که انسان در آن نسخه خدا بود و نسبت به خدا تعبد کامل داشت لمحهای بیش طول نکشید. مدینه فاضلهای که همه در آن سر به فرمان خدا داشتند و کسی جز آن چه که خدا مقرر کرده بود یا مشیت او بود عمل نمیکرد زود از هم پاشید. کمال، مقدمه سقوط بود، و سقوط، جاودان. این داستان آفرینش بود و خدای آسمانی قادر متعال. کار خدایان زمینی که دیگر جای خود دارد - کسانی که تلاش میکنند جامعه و نظام را به هیئت خود بسازند و به سیرت خود بیارایند. انسان را متعبّد میخواهند و این که همانگونه بیندیشند که خود میاندیشند و آنگونه عمل کنند که خدایگان میخواهد.
خدایان روی زمین (دیکتاتورها) تلاش زیادی به عمل میآورند که نظام سیاسی را به سلیقه خود بسازند، مهر خود را بر آن بزنند و آن را یک سره تابع خود کنند. کمال مطلوب آنان این است که همه مانند آنان بیندیشند، گفته و فرمان آنان را وحی منزل پندارند، در کار آنان چون و چرا نکنند و صلاح و خیر خود را در اطاعت مطلق از دیکتاتور ببینند. به عبارت دیگر، میخواهند همه در صورت آنان باشند و سیرت آنان را دنبال کنند. مدینه فاضله دیکتاتورها جامعهای است که در آن کسی به گفتار و کردار رهبر، پیشوا، رییس، شاه یا امام چون و چرا نکند و بلکه سمعاً و طاعتاً از او فرمان ببرد. پروژه دیکتاتور ایجاد جامعهای همرنگ و همساز با منویات او است. جامعهای که افراد آن کمال را در اینهمانی و هماندیشی با رهبر ببینند و جز آن چیزی را نبینند و نیندیشند و نخواهند. جامعهای که در آن کسی به خود اجازه ندهد رهبر را زیر سؤال ببرد یا در درستی فکر و کار او تشکیک کند. جامعهای که رهبر را فصل الخطاب هر امری بشناسد و از آن اطاعت کند.
خدایان زمینی، البته، برای ایجاد این جامعه مطلوب چارهای ندارند جز این که دست به سرکوب بزنند و نوعی «مهندسی اجتماعی» را سازمان دهند. تقسیم جامعه به نیروهای خودی و ناخودی و تصفیه تدریجی نیروهای ناخودی (حتا به صورت فیزیکی) به خصوص از ارگانهای حکومتی در صدر برنامههای آنان قرار میگیرد. لازمه این امر خشونت و کشتار و احیانا نسل کشی است. نمونههای برجسته این مهندسی اجتماعی در قرن بیستم در جهان در آلمان هیتلری، شوروی استالین و کامبوج پُل پُت دیده شده است. در هر سه مورد، دیکتاتور به منظور ایجاد مدینه فاضلهای که در آن همه مانند رهبر بیندیشند و بدون چون و چرا از او فرمان ببرند به وسیعترین تصفیه خونین اجتماعی دست زده است.
ایجاد مدینه فاضله اسلامی در ایران نیز از آغاز تشکیل جمهوری اسلامی در صدر برنامه رهبران این کشور قرار گرفت، و تمام ابزارهای آموزشی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی برای اجرای آن به کار گرفته شد. علاوه بر این، از حربه سرکوب و شکنجه و اعدام به عنوان اصلیترین ابزار سرکوب ناخودیها استفاده شد که به یکی از خونینترین تصفیههای سیاسی در تاریخ اخیر ایران منجر گردید. تصفیههای خونین دهه اول انقلاب تقریبا تمامی نیروهای اپوزیسیون را نابود کرد و نظام سیاسی حاکم را از چالش آنان در امان گذاشت. علاوه بر این، کلیه نهادهای دولتی و سازمانهایی که از بودجه عمومی اداره میشوند با اتخاذ سیاستهای «گزینش» و «پاکسازی» به تدریج از عناصر و نیروهای ناخودی پاک شدند و رنگ و روی نظام اسلامی حاکم را به خود گرفتند. ولی در یک جا، رژیم در این یک دست کردن نظام حاکم مشکل پیدا میکرد و آن نهادهای «انتخابی» بود.
رژیم حاکم در «اسلامی» کردن نهادهای انتصابی مشکلی نداشت و به تدریج آنها را مطابق نسخهای که از سوی رهبر تعیین شده بود شکل داد. قوه قضاییه جمهوری اسلامی به سرعت اسلامی شد و تعریف قضا عملا به آن چه که رییس فعلی آن در «اطاعت از رهبر» خلاصه کرده است تغییر یافت. نهادهای انتصابی دیگر، از شورای نگهبان گرفته تا شورای عالی فرهنگی و سایر نهادهایی که به این یا آن مناسبت شکل میگرفت از افراد مطیع رهبر پر میشدند. دانشگاهها که سنگر نواندیشی و آزاد اندیشی بودند در یک تصفیه وسیع و خشن رنگ اسلامی به خود گرفتند. به فرمان خمینی، همه چیز (از نفی و تعطیلی ضروریات دین گرفته تا دروغ و خدعه) برای حفظ نظام مباح اعلام شد، و مقابله با نظام حاکم حکم محارب با خدا را پیدا کرد.
با روی کار آمدن خامنهای ، ولایت فقیه صفت «مطلقه» به خود گرفته بود و او بر آن شد که نظام جمهوری اسلامی را آن گونه که میخواهد شکل دهد و اجازه چون و چرا به کسی ندهد. او که اعتبار و اقتدار معنوی خمینی را نداشت، تنها میتوانست با حذف هر عنصر و نیرویی که در برابر او کمترین مخالفت و انتقادی را پیش بکشد به این هدف دست یابد. او افراد مطیع و متعبّد میخواست و حاضر نبود کمترین استقلال رأی را از کسی بپذیرد. پیدا کردن این گونه افراد (که نمونه بارز آن صادق لاریجانی است) و گماردن آنان بر نهادهای انتصابی کار مشکلی نبود. ولی اعمال این خواست در نهادهایی که رأی مردم در آن دخیل است نیاز به کار بیشتری داشت. ریاست جمهوری و نمایندگی مجلس شورای رژیم اسلامی دو نهاد عمدهای بودند که نمیشد آنها را با انتصاب مستقیم تحت کنترل در آورد و شیوههای دیگری برای آنها باید به کار گرفته میشد.
گام اول در این راه ایجاد نظارت استصوابی شورای نگهبان بود که فقط به نیروهای خودی اجازه نامزد شدن در انتخابات داده شود. این ابزار لازم بود، ولی کافی نبود. عناصر بسیاری در بین نیروهای خودی بودند که کاملا در «ولایت ذوب نشده بودند» و این یعنی که تعبد کامل در برابر این خدای زمینی نداشتند. از این نظر لازم بود که علاوه بر کاربرد صافی نظارت استصوابی به نوعی مهندسی در رأیگیری نیز دست زد تا فقط کسانی که سد در سد سر بر آستان ولی فقیه نهادهاند از صندوق سر در آورند. اولین نتیجه مثبت این تاکتیک در سال ۱۳۸۴ به دست آمد و خدایگان نمیتوانست خشنودی خود را از معجزهای که از طریق هوادارانش سازمان داده بود پنهان نگه دارد. خدای حاکم بر ایران رییس جمهور «مطلوب» خود را یافته بود و به آفرینش خود تبریک میگفت. این معجزه با شیوهای مشابه، ولی با هزینهای بسیار سنگین برای مردم، چهار سال بعد تکرار شد.
قالب گیری نهاد دیگر «انتخابی» رژیم، یعنی مجلس اسلامی، برای تطبیق سد در سد آن با منویات ولی فقیه کار بیشتری میبرد. حضور عناصر «مزاحم» در مجلس، از اعضای نهضت آزادی در دهه ۶۰ گرفته تا برخی از اصلاحطلبان در دورههای بعد، همیشه مایه درد سر خدایگان بوده و خاطر همایونی را آزرده میکرده است. ولی فقیه اطاعت مطلق میطلبد و نمیتواند صداهای ناموزون را حتا به صورت محدود تحمل کند. از این رو غلامان او با کاربرد نظارت استصوابی و کنترل صندوقهای رأی به تدریج به پاکسازی این نهاد ولایتی از تمامی عناصر ناباب و ذوب نشده در ولایت پرداختند و گام به گام این عناصر را از ورود به آن باز داشتند. مجلس جدید اسلامی را که جمعه گذشته شکل نهایی آن مشخص شد باید اولین مجلس ذوب شدگان در ولایت فقیه در حیات ۳۳ ساله جمهوری اسلامی دانست.
پروژه شکل دادن به نظام جمهوری اسلامی به «صورت» خدای زمینی حاکم بر این نظام، با شکل گیری مجلس جدید به حد کمال رسیده است. اکنون تمامی نظام را میتوان آیینه تمام نمای شخص علی خامنهای دانست. عناصر نظام از صدر تا ذیل ثنای او را میسرایند و صفت حمد او را میگویند. همه بنده خالص و مطیع اویند، سخن او را فصل الخطاب میدانند، و چون و چرایی در کار او ندارند. ولی این خدا نیز به سختی میتواند از آفرینش خود راضی باشد و با آسایش سر بر بالین بگذارد. «مخلوق» پیشینی او (احمدینژاد) به همنشینی با «ابلیس» (اسفندیار رحیم مشایی) نشست و درد سر آفرید. تضمینی نیست که مجلسیان جدید نیز وسوسه شیطان نشوند و خواب ولی فقیه را پریشان نکنند. پروژه خدای آسمانی در آفرینش به کمال که رسید به فاصله کوتاهی با سقوط همراه بود. آیا از پروژه مشابه خدای زمینی انتظار بهتری میتوان داشت؟