iran-emrooz.net | Wed, 02.05.2012, 15:11
درنقد مقالەی اخیر اکبر گنجی
«کانادائی شدن ایران مطلوبتر از لیبیائی شدن»
معروف عثمانی
|
شکافهای اصلی جامعە چند ملیتی ایران کدام است؟
اگر بخواهیم واقعبینانە قضاوت کنیم و در پی شناسائی شکافهای اصلی جامعه کنونی ایران باشیم لازم است کە یک واقعیت انکارناپذیر را مبنا و پایەی هر تحلیل خود قرار دهیم. ایران با تنوعات ملیتی و قومیتی و چند فرهنگی برخوردار از مرزها و گسلهای گوناگون اجتماعی است و در هر منطقەای محتمل است کە چالشهای اجتماعی با درجات متفاوت فعال باشند. نارسائیها، کمبودها و نیازها تاریخی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی نوع گسلها و شکافهای اجتماعی را میسازند و بە چالشهای اجتماعی تبدیل میکنند. مشخص است کە میتوان ماهیت و خصلت همە نارسائیها و بیعدالتیها را عدم پایبندی طرف یا طرفها بە دمکراسی و حقوق بشرگرە زد، و برای همە آنها یک نسخە پیچید؛ استقرار دمکراسی و رعایت حقوق بشر، اما منشا و دلایل تظلمات و بیعدالتیها در اجتماعات گوناگون و در میان گروههای مختلف با توجە بە سوابق و عوامل تاریخی و فرهنگی خاص جوامع تبیین و حلاجی میشود و برای رفع آن، از طرف گروههای مختلف راه حلهای متفاوت ارائە میگردد. یکی با دید طبقاتی و با بە پاخاستن طبقات فرودست، دیگری از منظر حقوق بشری و مبارزە بدون خشونت بە وسیلەی روشنفکران و طبقە متوسط، سومی با باور بە تبعیضهای قومی و نژادی و یافتن راههای جهت کسب خود مختاری و رفع ستم ملیتی، چهارمی بە شکلی فلسفی وعقیدتی و دست یازی بە انقلاب ایدئولوژیک، پنجمی و ششمی... بدان مینگرند و با انتخاب شیوەای نگرشی خود در پی چارە جوئی بر میآیند. گاهی گروههای اجتماعی بعد از ٣٣ سال آزمون و خطا و ناکامی، خود را جدا از جهان و دستآوردهای بشری تعریف میکنند و در تبرەی فرهنگی و سنتی خود دنبال مرحمی برای زخمها و دردها میگردند(ایران) و گاهی در مکانی دیگر این چالشها بە برخورد گروهها اجتماعی میانجامد و نتیجەی مصیبتبار آن کشتە شدن بسیاری و تخریب دستآوردها خواهد بود. (کوزوو) ....
بنظر میرسد کە آقای گنجی در ابتدای مقالە جدیدشان کە در وبسایت بی بی سی منتشر شده با استدلال نهچندان درست، بە یک جمع بندی ناقص رسیدەاند و کل مقالە را بر درستی یک پیش فرض بنا نهادەاند: «برای اولین بار در تاریخ چند دههی اخیر ایران، دموکراسی و حقوق بشر و آزادی به گفتمان مسلط روشنفکری و مخالفان در ایران تبدیل شده است. پیامد طبیعی این امر، تبدیل نزاع نیروهای اجتماعی دموکراسی خواه با نیروهای مدافع دیکتاتوری، به شکاف اصلی ایران تبدیل شده است.»(اکبرگنجی)
آیا واقعا ادعای اکثر مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی یا نخبگان سیاسی مبنی بر اعتقاد بە دمکراسی و پایبندی بە حقوق بشر، امر ثابت شدەای است؟ اگر هست چند درصد از این روشنفکران و دموکراسیخواهان از حقوق بهائیها، ملیتهای ایرانی، همجنسبازان و زنان کە گفتمانهای حقوق بشری است، دفاع میکنند؟ چند درصد از این روشنفکران در گفتمان هر ایرانی یک رای سهیماند و برای مخالفان و منتقدان خود حق اظهار نظر قائلند؟
با توجە بە سوابق میتوان ادعا کرد کە اتکا بە حقوق بشر و دموکراسی از جانب تعدادی از گروهها مستمسکی بیش نیست و روشنفکران ایرانی از همە طیفها برای دیالوگ و گفتگو خطوطی رسم کردە و حتا برای محکومیت نقض حقوق بشر بە مرزبندیهای خودی و غیر خودی پایبند هستند. متاسفانە گروهها، روشنفکران، نخبگان و اصحاب رسانەای حتا مخالف حاکمیت، هیچ هویت دیگری را جز آنچە خود هویت این مرز و بومش میپندارند، را نمیپذیرند. برای من کرد، عرب اهوازی، و ترک تبریزی و... هویتسازی میکنند و با هزاران استدلال و مشتی تحقیر، تعریف خودم را از خودم بر نمیتابند و در بوق و کرنا میدمند کە من آنم کە آنها میگویند نە آنکە خود میپندارم. این نخبگان و روشنفکران خود را صاحبخانە و دیگران را شهروندان درجە دوم میپندارند. تهدید میکنند اگر کسانی راضی بە رضای آنها نیستند، پاسپورت بدستشان میدهند و از مملکت اخراجشان میکنند! و جالب این است کە این نازنینها را در رسانههای حتا مخالف حاکمیت، صاحب نظران ملی و قومی مینامند! آیا این گفتمان حقوق بشری است؟
با توجە بە استدلالهای بالا، متاسفانە گفتمان دموکراسیخواهی و حقوق بشری بە گفتمان غالب تبدیل نشدە است، بنابر این محل نزاع را بە شکاف میان حامیان دیکتاتوری و نیروهای اجتماعی دمکراسیخواە محدود کردن، واقعی نیست. عدم گسترش جنبش سبز و وجود خردەجنبشهای متفاوت با شعارها و خواستهای رنگارنگ در زمانهای و در نقاط مختلف کشور گواهی برصحت این ادعاست.
آقای گنجی درادامە میگویند: «بقیهی شکافهای اجتماعی، در شرایط کنونی به صورت غیر فعال یا خفته درآمدهاند. اما طرحهایی وجود دارد که به دنبال برساختن نزاع فارس و غیرفارس و تبدیل آن به شکاف اصلی جامعهی ایران هستند. این طرحها مبتنی بر مبانی نادرست و پیامدهای ناگوار و مهلکی هستند.»
برای بررسی این موضوع ابتدا لازم است کە نکاتی را مورد بررسی قرار داد و آنگاە پرسشهای را مطرح نمود.(هرچند برای من مشخص نیست کە آقای گنجی منظورشان کدام «طرحها» است و طراحان آن چە کسانی هستند). بحث غلبە ملیت و نژادی بر دیگر ملیتها یا نزاع فارس و غیر فارس نیست. محل نزاع و اختلاف، هویتسازی کاذبی است کە با روح ملیتهای ایرانی بیگانە است. آدمی از هویت ایرانی کە ارائە میشود و میبایست هویت همە ما باشد، شرمگین میشود... هویتی کە هیچ هویت دیگری را بر نمیتابد و بە رسمیت نمیشناسد. هویتی کە باغوغاسالاری و زورگوئی فرهنگی قصد تحمیل خود را دارد.
در فرهنگ این هویت درجە خلوص وطن پرستی اشخاص بە تحقیر ملیتهای ایرانی پیوند میخورد. اگر انزجاری و گریزی هست ازاین هویت است وگرنە بە گمان نگارندە، زبان فارسی برای اکثر قریب بە اتفاق ملیتها، زبان حافظ و شاملو است (ملیتهای ایرانی در غناسازی این زبان کم تلاش نکردەاند.) و ملیت فارس همان مردمانی هستند کە مانند ملیتهای دیگر از استبداد رنج بردەاند، با این تفاوت کە بر ملیتهای دیگر ستم مضاعف تحمیل گشتە است.
اگر در مقابل سرکوب زبانها، مذاهب و ادیان این مرز وبوم و با استدلال تضعیف زبان ملی و دین و مذهب رسمی، انهائی کە همگام نیستند، خاموش میمانند، اگر هویت و سلایق گوناگون این نژادها در مقابل و در تصادم با یکپارچگی جغرافیائی کە امروز موافق و مخالف حاکمیت آن را تقدیس میکنند، قرار دادە میشوند و چندین اگر دیگر، گروهی کە اکثر قریب بە اتفاق آنها فارس زباناند، با بەتن کردن یونیفورم این هویت و با نفی حقوق انسانی و اساسی ملیتها، بە آنها اتهامات ناروا و برچسبهای نامشروع میزنند. این بە حق یا ناحق تولید واکنش میکند. دور از ذهن نیست کە واژەهای «استبداد فارس» یا «فاشیسم فارس» واکنشی باشد در میان عامە در مقابل کلماتی همچون «تجزیە طلب» و «ضد انقلاب»، «قوم گرا»، «فدرال قومی» و کلماتی از این دست. پژواک صداهایی است کە اکنون مجال یافتەاند کە ابراز وجود کنند و ریشەدار شدەاند و تا اینطرفیها کشش بدهند آنطرفیها هم میکشند. این گسل بە شکاف باز و فعال تبدیل شدە است و واقعی ندانستن آن، ترک و کرد و فارس پنداشتن حکام، مشکلی را حل نمیکند. چنانکە ذکر گشت محل نزاع عدم پذیرش هویتی است کە به عنوان هویت ملی تبلیغاش میکنند و قصد تحمیل آن را دارند. شکاف بین گروههای مدافع و مخالف این هویت است.
با آنچە گفتە شد حال میتوان از آقای گنجی پرسید، آیا این گفتمان کە بقول شما میرود تا شکافهای غیر فعال را فعال نماید، گفتمانی مشروع و حقوق بشری هست یا نیست؟ هرچند این شکافها خوب یا بد در حال حاضر در مناطق مختلف با درجات متفاوت وجود دارند، اما اگر آن را غیر فعال بپنداریم باز میتوان پرسید، روا و شایستە است کە از گروههای انسانی بخواهیم حقوق بدیهی و اساسی خود را بدلیل وجود نگرانیهای محتمل وانهند و صورت مسئلە را پاک نمایند، بدون آنکە کوششی جهت ایجاد گفتمان حقوق بشری بە خرج داد و بە حقوق اولیەی گروههای انسانی اقرار نمود؟
هیچ آدم آگاهی از وجود خطرات اختلافات قومی و نژادی بیخبر نیست، چنانکە دموکراسیخواهی و حقطلبی هم بدون هزینە نیست. هرچند نگرانی آقای گنجی در این زمینە قابل درک است، اما راه حل وی مبنی بر پرهیز از مطالبەی حقوق اساسی گروههای اجتماعی و ابراز نگرانی از طرح این گفتمان، رویکردی عدالتخواهانە نیست. آیا شایستە بود کە یکسال پیش از مردم سوریە خواستە میشد بدلیل هزینەهای کە ممکن است متحمل شوند، از ارادەی خود دست بکشند؟ یا مناسبتر آن بود کە با تئوریزە کردن اصول مبارزە و ابداع و آموزش شیوەهای نوین، مردم سوریە را جهت نیل بە ارادەی خود با هزینە کمتر و شیوەی مناسبتری یاری نمود؟
حقوق انسانی منجملە «حق تعیین سرنوشت» در دنیای امروز اصلی بدیهی و پذیرفتە شدە در گفتمان دموکراسیخواهی و مطالبات حقوق بشری است وعدم تمکین و نپذیرفتن حقوق انسانی، نهتنها هیچ مشکلی را در کوتاە مدت حل نمیکند بلکە شکافهای اجتماعی را ولوغیر فعال، بزرگتر و بە نسلهای بعدی منتقل میکند. شایستە است نخبگان، روشنفکران و مدافعان حقوق بشر در پی شناخت این نیازها و رفع این ستمها با همدلی و در گفتمان برابر با ملیتها، راهکار منطقی و اصولی برای این چالشها ارائە نمایند. سکوت یا ایدەی انتقال این چالشها اجتماعی بە آیندە غیر قابل اطمینان و بسیار خطرناک است و در خوشبینانەترین حالت همچون میراثی شوم برای نسلهای بعدی بە یادگار میماند.
رک باشیم! اعلامیە جهانی حقوق بشر برای نخبە ایرانی تا زمانی معنا و مفهوم و کاربرد دارد کە در مقابل حاکمیت بە منظور رسیدن بە خواستەهایش بدان تمسک میجوید! کمتر گروه و حتا شخصیت سیاسی تاحال بە حقوق مندرج در اعلامیەی جهانی حقوق بشر جهت رفع ستم از ملیتها و اقوام ایرانی بها دادە و آن را راهکاری جهت نیل بە یک توافق ملی قلمداد کردە است. زمانی کە بە چالشهای بین حاکمیت و دموکراسیخواهان اشارە میشود، بند بند اعلامیە جهانی حقوق بشر بە میان میآید و گروهها و شخصیتها بە حق از ان سخن میگویند. اما زمانی کە بحث اقوام و فرهنگهای مختلف پیش میآید، یا همین قانون قرون وسطائی جمهوری اسلامی بهعنوان راهکار پیشنهاد میگردد یا از قوانین ایالتی و ولایتی عصر قاجار بهدلیل ریشەدار بودن در فرهنگ و سنن - لابد این هویتی کە صحبتش رفت - سخن بە میان میآید. جای خوشحالی است کە این دوستان برای مجازات مخالفان هم، شیوەی آقامحمد قاجاری را بدلیل ریشەهای فرهنگی پیشنهاد نمیدهند و بە اعلامیە جهانی حقوق بشر متوسل میگردند.
آقای گنجی در مقالاتشان رفع ستمهای قومی و ملی را مقید بە رسیدن کشور بە دموکراسی و رعایت حقوق بشر میکند در حالی کە اعلامیە جهانی حقوق بشر فرمولی است جهت نیل بە دموکراسی و عدالت. اعتقاد و خواست اجرائی شدن اعلامیە جهانی حقوق بشر نباید مشروط باشد و روشنفکران لازم است کە از همە مفاد آن بە یکسان دفاع کنند و برای تحقق آن تلاش نمایند، از جملە حق تعیین سرنوشت. باید بر ترسها غلبە کرد، با شهامت و عدالتمحوری از همە حقوق انسانی مردمان رنگارنگ این مرز و بوم سخن راند و با گفتمانی مساواتطلبانە و حقوق بشری گروههای اجتماعی را بە تعامل و زندگی دموکراتیک چند ملیتی آشنا نمود و آموزش داد. با تبیین راهکارها و ترسیم نحوە تقسیم قدرت سیاسی، گروههای متفاوت اجتماعی را بە تعامل و مدارا دعوت نمود و گفتمان حقوق بشری را از هم اکنون شروع نمود و آنگاە پیشنهاد داد کە در این وادی مصلحتی هم هست.
"کانادائی شدن ایران"
کسی نیست کە ا زوسعت هجمەی اخیر بە فدرالیسم آگاه نباشد و ازچند و چون اتهامات ناروا بە فدرال خواهان بیخبر باشد. غوغای عربستیزی را در جریان جزایرە سە گانە شاهد بودیم و مطمئنا واکنش بە آن در مقایسە با دفاع از جزایر سە گانە بسیار اندک بود. مسائل انسانی و قومی و حرمت انسانی بکنار، چهار میلیون نفرهموطن ما عرب هستند. منصفانە قضاوت کنیم این موضوع اختلافات فرهنگی و بقول شما قومی را برجستە میسازد و تولید چالش میکند یا دفاع از هویتهای کە وجود دارند و با وجود نادیدە گرفتن آنها هیچ چیز تغییر ننمودە است و حکایت همچنان باقی است؟
البتە در این مقالە، آقای گنجی بدرستی بە بسیاری از نگرانیها اشارە کردەاند و نسبت بە خطرات اختلافات ملیتی هشدار دادەاند و انسان واقع بین نمیتواند و نباید آنها را نادیدە بگیرد. مانند: ١- خونین و فاجعە بار بودن اختلافات ملیتی و قومی.٢- امکان بە عقب راندە شدن دمکراسیخواهان و مدافعان حقوق بشر درکل کشوردر صورت بروز اختلافات اجتماعی. ٣- حملە خارجی بجز ویرانی و فاجعەی انسانی دستاوردی برای ملیتهای ایرانی نخواهد داشت. ٤- اشارە بە محق بودن احاد جامعە در تعیین سرنوشت . ٥- اهمیت انسان و حرمت بە او، بعنوان اصل و پایە و اساس در هر روی کردی.
بند هشتم مقالە(١) از اهمیت خاصی برخوردار است. «.... هرجا وضعیت حقوق بشر بهبود یافته و دموکراسی استقرار یافته است، تبعیضزدایی صورت گرفته و همه به حقوق خود رسیدهاند....» (اکبر گنجی). برای بررسی این جملە اگر دو واژە «حقوق بشر» و «دمئکراسی» را از همدیگر جدا نمود و حقوق بشر را از جملە حذف کرد (ظاهرا گنجی هم انها را باحرف 'و' چون دو کلمە مترادف بکار بردەاست) میتوان دلایل متفاوت بر بطلان آن ارائە نمود. برای نمونە، هرچند حکومت کنونی ترکیە با قواعد دموکراتیک و بر پایەی رای اکثریت قدرت سیاسی را قبضە کردە است اما نقض حقوق بشر علیە ملیت کرد همچنان تداوم دارد و تبعیضزدائی به شکل معقول صورت نگرفتە است. هیتلر و حزب نازی در یک پروسە کاملا دموکراتیک قدرت را در دست گرفتند و شاید بتوان ادعا نمود تا آخرین ماههای حکومت هم از پشتیبانی مردمی برخوردار بود.
بند هشتم تا بە جملە «هرجا وضعیت حقوق بشر..» میرسد از اصول بنیادی همزیستی مسالمتآمیز جوامع بشمار میرود و فکر نکنم کسی بجز مدافعان تمرکزگرائی و استقلالطلبان ملیتی با آن مخالفتی داشتە باشد. هرچند با ارائە جملات کلی و زیبا، بدون وجود یک راهکار عملی هیچ معضلی حل نمیشود اما اگر جملەی «کانادائی شدن» ایران را کە در همان بند بدان اشارە میرود راهکار ایشان در نظر بگیریم، آنگاە همراە با پشتیبانی از این پیشنهاد، باید گفتگو حول محور آن را برای دست یافتن بە توافق عمومی ترویج داد و از عموم فعالان سیاسی سراسری و ملیتی انتظار داشت کە با مشارکت در این گفتمان، راهکار دموکراتیک و متمدنانە را برای عبور از این چالش انتخاب کنند.
با ایجاد گفتمانی صادقانە و واقعبینانە میتوان حتا بخشهای از جبهەهای تندرو تمرکزگرا و ملیتگرا را اقنا نمود تا بە گفتمان دموکراتیک بپیوندند. نباید تردید کرد کە چنین گفتمانی از دامنە نفوذ گروههای تندرو در هر دو جبهە میکاهد و گسستها و چالشهای اجتماعی را ترمیم می بخشد. اگر آقای گنجی در صورت تمایل، در مقالەای دیگر، راهکار و نظریە کانادائی شدن ایران را توضیع دهند، مطمئنا آغاز خوبی برای گفتگو خواهد بود.
معروف عثمانی – اوپسالا
2012-05-02
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
١- هشتم- چند-فرهنگ گرایی: کثرت گرایی معرفتی، دینی، زبانی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی به سود همگان است. پذیرش تنوع و گفت و گوی فرهنگهای متنوع و متفاوت، ما را به حقیقت نزدیک تر ساخته و زندگی را رنگارنگ می سازد. هرجا وضعیت حقوق بشر بهبود یافته و دموکراسی استقرار یافته است، تبعیض زدایی صورت گرفته و همه به حقوق خود رسیده اند. مسألهی ما گذار از جمهوری اسلامی به نظامی دموکراتیک است، نه نزاعهای قومیتی کاذب به راه انداختن. کانادا بهترین نمونهی نظام دموکراسی "چند- فرهنگی" (multiculturalism) است. دموکراسی بهتر از هر نظام دیگری چند- فرهنگی را پاس می دارد.
نظر کاربران:
در خیلی قدیمها حرفهائی میزدند که برای آ نروز من بی معنی مینمود ولی امروز مصداق عینی آن حرفهارا میبینم میگفتند ( یکی میمرد زدرد بی نوائی، یکی میگفت خانم زردک میخواهی؟) شاید آنچه در بین خواهان ایرانی با آزادی های حقوق بشری مقیم خارج و تبعیدی و مهاجرین اجباری جریان دارد از عارضه های مهاجرت باشد شاید هم فرهنگ چند هزار ساله حاکم برفکر و اندیشه ما ایرانی ها مسبب اصلی این نا همگونی های متضاد شده است.
ما مر دمی که در وطن مانده ایم وشب وروز مان درترس و دلهره سپری میشود درد دیگری بر گرده مان سنگینی میکند فاجعه نزدیک و نزدیکتر از این حرفها است ما نمیتوانیم نفس بکشیم ما نفسمان بریده اند باید بتوانیم نفس بکشیم تا بتوانیم تا با اجازه یا بی اجازه داد بکشیم اگر قرار است شما که به هر دلیل مهاجرت کرده داید یا تبعید شده اید این وظیفه نجات مردم از دست حاکمان ولایت فقیه به سر انجام برسانید و نیازی به نیروی مردم در داخل کشور ندارید ( که قطعا چنین نیست) اشکالی ندارد و به مسیری که بیش از 30 سال رفتهاید ادامه دهید واگر سرنوشت این مبارزه علیه ظلم و جور و ترویج خرافه بیشترش بردوش مردم در داخل کشور است باید راه دیگری انتخاب کنید. خیلی از شما از دستگیری وزندان رفتن بخش شکنجه و انفرادی و تجاوز جنسی و تحقیر و توهینش را خوب میشانسید ولی بخش دیگر که همانا فقر و تنگدستی و نداری و مشکل اقتصادی خانواده زندانی را کمتر از مسائل دیگر در نظر میگیرید که عمده تر از مسائل دیگر زندانی است. مشکل هموطنان بهائی و مسیحی و کلیمی و زرتشتی و یا عرب زبانان و کردها و بلوچها و ترک زبانان و به زبان دیگر اقلیتها بطور یقین خیلی مهم است. به تصور من که با همه این مسائل در کشور سرو کار دارم درمرحله اول باید مسئله خانواده هائی که مشکل حاد اقتصادی دارند واین مشکل با دستگیری عضوی از خانواده ایجاد شده است باید خیلی خیلی جدی مورد بررسی قرار گیرد. باید به هر قیمتی جلو حمله نظامی به ایران گرفته شود باید از تبدیل شدن ایران به عراق قبل از حمله نظامی و بعد از حمله نظامی جلوگیری کرد وسپس به این مسائل پرداخت.
*
از خُـرد است که کلان بر می خیزد!
تا هنگامیکه ما هنوز بر سر مفاهیم سیاسی جهانشمولی چون وطن،آزادی، ملت، فدرالیزم و خرد حقوق بشری و دموکراسی به نتیجۀ واحدی نرسیدهایم و هر کس می خواهد این مفاهیم را سازگار با منافع فرقه ای و ایده ئو لوژیک خود تعبیر و تعریف نماید و از شیپور دست ساختۀ خود که سازگار با ساز افزار جهانی و علمی نیست، دم خود را در آن بدمد،گفتگو بر سر مشکلات سیاسی به نتیجه ای عقلانی نخواهد رسید.
چه سری ست که عده ای اصرار دارند تا ایران را تکه تکه تعریف کنند و تعابیر من در آوردی قبیله ای وجود ملتها را پیش بکشند تا بتوانند، از ملتها به دولتها برسند و نقشۀ فرقه گرایانه و تجزیه جویانۀ فرقۀ دموکرات استالین ساخته را به لطایف الحیل به حقیقت نزدیک کنند و زمینه های هرج و مرج، تجزیه و استبدادهای ایل سالارانه ی دوره های پیشا مشروطه را در ایرانی هرج و مرج پروردۀ خود، سازمان دهند؟ آیا یکی از علل دشمنی و رویاروئی چپ رادیکال با سلطنت طلبان و نیروهای ملی بدلیل درک قرون وسطائی آنارشیستی از وطن، ملت، حق و آزادی نیست؟ چرا در میان چپهای کشور تا این اندازه بی معیاری و بی راستائی در حوزۀ خرد سیاسی و دوراندیشی های عاقبت بینانه آشفته و نا روشن است؟ چگونه است که میان آزادی و آنارشیزم تفاوتی و مرزی دیده و شناخته نمی شود و پیوند نا گسستنی که هرج و مرج سیاسی برای زایش استبداد فراهم می سازد، بی اهمیت تلقی می شود. آیا از تجربه های تاریخی و نتایج رقت انگیز آن بر سرنوشت میهن مشترکمان و پیدایش جمهوری اسلامی آموزه ای آموخته ایم؟ اول مفاهیم را روشن سازیم. دوم ببینیم آنچه در ایران بنام انقلاب معروف شد، اساساً یک انقلاب بود یا یک هرج و مرج سیاسی؟ از خُرد است که کلان برمی خیزد!