iran-emrooz.net | Wed, 01.02.2012, 9:51
ایران در مخاطره
محسن قائم مقام
|
حاکمین با چه توطئهای در سر امنیت ملت و کشوری را به بازی گرفتهاند؟
روزی نیست که خبری نگران کننده در قوت گرفتن احتمال حمله نظامی بایران در رسانههای جهانی منعکس نشود. اگر تا دیروز خطر تحریمها را در مقالهها و مصاحبهها بازگو میکردند، امروزه فشار تحریمها بر پوست و گوشت مردم سنگینی خود را آشکار نموده است. مصاحبهها و برخی نوشتهها در مورد تحریمها توسط تحلیگران مختاف بخوبی نشان میدهد که زیربنای افتصادی ایران بشدت مورد حمله غرب قرار گرفته است. اینکه برخی تحریمهای هدفمند برای تضعیف دیکتاتوری در ایران لازم است یک روی موضوع تحریمهاست ولی روی دیگر آن تحریمهای بی در و پیکر است که یک فاجعه ملی است، چه آنچه مردم در سالها رشتهاند و حداقل بخشی از آن صرف آبادانی مملکت شده است را درهم میپاشد.
ما را چه عامل و یا چه عواملی به این شب تاریک کشانده است؟ در پاسخ، هم ما نقش عوامل خارجی در این ماجرا را بخوبی میبینیم وهم بیخردیها وقدرت طلبیهای حاکمین فاسد و سرکوبگر را مایه وآتش افروز جنگ احتمالی آینده میشناسیم. سودجویانی که این کشمکش بی انتها با غرب و بخصوص امریکا را ادامه دادهاند وهمچنان ادامه میدهند و بزودی جام زهری که مرادشان سرکشید را زمانی سرخواهند کشید که بازی را این بار بسیارگران بارتر از گذشته باختهاند.
اینکه در دنیای حاضر قدرتهای بزرگی حضور دارند که درپی فرصت برای چپاول ثروتهای ملی حکومتهای ضعیف ترهستند تردیدی نیست. این وضع همراه بیم دادن و تهدید همیشه در جهان وجود داشته است و بعید بنظر نمیرسد که درآینده ازمیان برود. ما دردنیایی زندگی میکنیم که چنین قدرتهایی درخارج از مرزهای ما کم نیستند. قدرت نظامی مقابله با ایشانهم برای کشورهای ضعیف وجود ندارد. از شعار دادن و دشنامگوئی و نفرین هم کاری ساخته نیست و مشکلی را حل نمیکند. تنها راهی که میماند این است که ما یاد بگیریم که چگونه در این دنیا در کنار این قدرتهای جهانی زندگی گنیم که آزاری بما نرسد؟
برخلاف اظهارات حکومت و آنهاییکه جریانات را تنها با عینک ضد امریکائی و ضد خارجی قضاوت میکنند، دنیا در مسیر قرن هجدهم قرار ندارد. سیاست کشتی توپ دار که آن زمانها آن را در جلوی بندری قرار میدادند و بندر تسلیم میشد، قرنی است که از میان رفته است. سازمان ملل، و درکنار آن کشورهای قدرتمند بسیاری درجهان پیدا شدهاند، روابط بینالمللی تغییر کرده است. بعبارتی در دنیای دیگری زندگی میکنیم و شناخت چنین دنیایی استراتژی ما برای مبارزه و مقابله با خطرهای داخلی و خارجی را تعیین مینماید. واقعیت در این است که در دنیا همه کشورها بهفکر منافع مملکتشان هستند بهجز حکومت اسلامی ایران. چرا که جدا از چپاول اولیای امور و سپاه پاسدادان در ایران، در حالیکه بنا بر آمار خودشان میزان فقر در مملکت درصد بسیار بالائی دارد، کیسه سخاوت را از این مملکت به آن مملکت بدوش میکشند و میلیون میلیون باین آن بذل و بخشش میکنند، بدون اجازه مردمی که صاحب این ثروتها هستند. از کشورهای ناشناخته افریقا گرفته تا کشورهای امریکای جنوبی و بالاخره نیروهای تندرو وعقب افتاده مذهبی حماس و حزب الله. رشوه دادن به چین و شوروی که جای خود را دارد. و نتیجهاش میشود کشوری که در دنیا دست تنها مانده و با ثروتهای فراوانی که دارد شکار حلالی برای کشورهای قدرتمند و آزمند جهان میگردد.
واقعیت این است که کشوری که نیروی مبارزه نظامی با قدرتهای مهاجم جهانی را ندارد تنها راه محافظت مملکت در کسب دوستی سایر ملل جهان میباشد. این روابط دوستانه و پشتیبانی مراجع بین المللی از یک کشورپایبند به مقررات و نظام جهانی است که درشرایط خطربه پشتیبانیاش خواهند آمد. و بالاخره کشوری که پشتیبانی مردم خود را نداشته باشد نه وجههای در جهان امروز در انظارکشورهای جهانی دارد و نه نیروی قابل حسابی برای مقابله با خطرهای خارجی را در خود ذخیره ساخته است. در آستانه خطر سهمگین جنگ، حکومت ایران نه روابط بینالمللی پشتیبانی برای خود ساخته است ونه از پشتیبانی مردم خود برخوردار میباشد. وفاجعه از همین نقطه آغازمیشود.
حکومت اسلامی ایران در بالغ بر سی سالی که برگرده مردم سوار است تنها استراتژیاش برای حفظ قدرت خویش، سرکوب مردم بوده است. خمینی در ذهن تاریک وعقب افتاده خود بدنبال خواب و خیال برقراری حکومت هارونالرشید بود. تا بزعم خویش رهبری دنیای اسلامی را در حیطه اقتدار خویش بگیرد. شعار "امریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند" را طرح میکرد و جنگ ایران و عراق را پس از فتح خرمشهر تا هشت سال ادامه داد تا بزعم خویش بیتالمقدس، قلب اسلام را بچنگ آورد، که با نوشیدن جام زهر از خواب و خیال بیدار شد. و از آن زمان تا به امروز جمهوری اسلامی سیاست داخلیاش همچنان ادامه مغلوب کردن و سرکوب مردم و سیاست خارجیاش قدرتنماییهای محلی، با کمک و پشتیبانی از نیروهای منازع با امریکا و اسراییل درمنطقه بوده است. و با پرداخت رشوه، وطن فروشی با امضای انواع قرادادهای ننگین با چین و روسیه، که آخرین آن با چین در مورد واگذاری حمل و نقل کالا در فرودگاههای ایران است و برخی آنرا با قرارداد ترکمنچای همتاشناختهاند. اگربستن اینگونه قراردادها را وطن فروشی نخوانیم، چه بخوانیم؟ پرداخت رشوههائی که تنها برای حفظ قدرت ایشان در مملکت ومقابله با غرب صورت میگیرد.
حکومت دنبال برقراری روابط عادی بینالمللی با امریکا نیست، چون پایان مناقشه با امریکا، مساله حل مسائل داخلی و موضوع آزادی و دمکراسی مردم را بجلو میآورد. خامنهای برقراری روابط با امریکا را شکست خود میداند. ادامه شعارهای مرگ بر امریکا و مرگ براسراییل تنها معنیاش ادامه و کش دادن مبارزه مصنوعی با نیروهای خارجی، بقول خامنهای «دشمن» و در نتیجه معطوف ساختن توجه مردم بخارج از کشور است تا حل مسایل داخلی مملکت. دائمآ صحبت از "دشمن" نمودن و حفظ فضای مجازی دشمنی با کشورهای بزرگ جهان ساختن، سیاست آقای "رهبر" نظام مذهبی ایران است. دولت امریکا در زمان دولت خاتمی وحتی زمان ریاست جمهوری احمدی نژاد دنبال برقراری روابط با ایران برآمد، بخصوص در زمان ریاست جمهوری خاتمی، ولی «رهبری» با سماجت درهردو فرصت دنبال تجدید روابط با امریکا را نگرفت و بادامه سیاست «سرکوب داخلی و ادامه چپاول - و ایجاد اختلال در روابط بینالمللی» ادامه داد. اینکه امریکا دنبال برقراری روابط با ایران بود، معنی بشردوستانه و یا مقولاتی ازاین ردیف را میدهد، نه ، چنین معنیای مورد نظرامریکا نیست. امریکا بدنبال تآمین منافع خویش به اینکار دست میزند، چرا که در شرایط امروز جهانی جنگ در نهایت بههیچ حکومتی کمک نمیکند. نگاه کنید حاصل بالغ بر ده سال جنگ درعراق و افغانستان بکجا کشیده است؟ طرح این موضوع معنی دفاع از همه سیاستهای جهانی امریکا نیست بلکه تنها روشن کردن روابط ایران امریکا است که به نفع هر دوی این کشورهاست که با یکدیگر روابط عادی بین المللی داشته باشند.
از سوی دیگر چندیست مسابقه جناحها و قدرتهای درون حکومتی شدت گرفته است. سرداری در سخنرانی خود نام رهبر را از خطبه انداخت. احمدی نژاد و مشاورش مشائی که نمایندگان بخشی از سپاه هستند صحبتهای ملیگرایی که با اسلامیت در تعارض است را پیش کشیدهاند. ملی کسی است که هم دنبال منافع مردم باشد و هم دنبال حفظ مملکت. اینها بدنبال هیچکدام آندو نیستند. استوانه حقوق بشر کورش را بکشور میآورند، در جائیکه سردودمان نظام دنبال برچیدن عید نوروز، عید گبرها بود. ایشان هم ناگهان ملی شدهاند وهم دست ازدامان امام زمان برای پایان دادن بهمه فساد و تباهیهای جهان ویا به باورهمکیشان خود بخاتمه این دنیای فانی، برنمیدارند. در نشریات سپاه پاسداران از مصدق به نیکی یاد میشود تا نهضت ملی شدن نفت تداعی برنامههای هستهای ایشان شود. احمدی نژاد با ملاقات با همسر دکتر فاطمی از فاطمی تجلیل میکند. خدعههای امام راحل هر روز و از سوی هر جناح و قدرتی شکل جدیدتری را بخود میگیرد! هر جناحی میکوشد که در بالای همه قرار گیرد. سپاه پاسداران و نمایندگانش دنبال ایفای نقش رضاشاه در مملکت هستند. صحبت از افتخارات گذشته را پیش کشیدهاند، بقول فروغ فرخزاد: "پستانک سوابق پرافتخار تاریخی!"
نه چهرهی با کاریزمایی برای رضا شاه شدن در میان خود دارند و نه مطمـُن هستند که بدون پشتیبانی آخوندهای حکومتی میتوانند حکومت را مانند پاکستان و ترکیه درسالهای گذشته دردست بگیرند. تنها خود را در میدان قدرت مملکتی نگاه داشتهاند که برهمه ثروتهای ملی دست داشته باشند. درمقایسه با رضاشاه ایشان نه مانند رضا شاه خود را مسؤل مملکت میدانند و نه دنبال قبول چنین مسؤلیتی میباشند، اینها مسؤلیت مملکت را بعهده دیگران میدانند واعلام میکنند و نقش ایشان تنها درچپاول ثروتهای ملی شکل گرفته است. این مسابقه قدرت تمامی ندارد. هیچکس بفکر جلب رضایت و تسلیم باراده مردم شدن نیست.
هیچکس دنبال برقراری شرایط تدوین یک قانون اساسی ناشی ازاراده مردم وحاوی ملزومات یک حکومت دمکرات و وفاداربه حقوق بشر نیست. چه تنها بدورانداختن این قانون اساسی مذهبی و عقب افتاده برمبنی ولایت فقیه وتدوین یک قانون اساسی که حقوق همه مردم این مملکت را تضمین نماید وانجام انتخابات در فضای آزاد سیاسی است که میتواند مجلس نمایندگان مردم را بجای مجلس فرمایشی و نمایندگان ولی فقیه و سایر قدرتهای حاکم تشکیل دهد میتواند ضامن حراست و نگاهداریای سرزمین و مردمان آن گردد. درآنصورت جایی برای حضور ولی فقیه و سایر ارکان حکومت استبدادی باقی نمیماند.
و اما ایران در مخاطره است چون دراین شرایط درهم وعدم وجود یک قدرت مرکزی متکی به مردم و شکل گرفتن یکنوع حکومت خان خانی در مملکت، روشن است که وضع دفاعی کشور بسیار وخیم و نا مطمئن خواهد بود. اوضاع در شرایطی است که ازهرسوئی انتظار آسیبهای بزرگ میرود و مملکت را تهدید مینماید و آثار تحریمها در درون کشور روح و بدن مردم را آزار میدهد. دریغا که سرزمینی کهن پیش از شعلهور شدن آتش جنگ، ذره ذره ذوب میشود و خطر از هر سوئی برایش فرارسیده است.
خطر در این است که تحریمها نه تنها حکومت را تضعیف مینمایند بلکه زیر بنای کشور را هم درهم میپاشند.
خطر در این است که شیرازه امور سستی گرفته است و بشکلی در هم ریختگی وضع مملکت نشانگر آنست.
خطر در بیخردی این گروه فاسد و قدرت طلب است. سپاه پاسداران نفت را مانند سایر منابع ملی ما در تصرف خود گرفته است. متخصصین و خبرگان ایرانی و خارجی مکرر نشان دادهاند که ایشان بدلیل نداشتن مدیریت لازم رشد درآمد نفت را بسیار پائین آوردهاند. فرماندهان سپاه چپاول و تصرف اموال عمومی با کمک تفنگ را بخوبی فرا گرفتهاند ولی با پول و قدرت و ادامه سرکوب نمیتوانند از خود انسانهای جدید و خردمندی بسازند.
خطر در این است که جامعهای که اکثریت شان درفقر زندگی مینمایند و برای هیچکس امنیت اجتماعی وجود ندارد، حکومت پشتیبانی مردم را نمیتواند داشته باشد!
خطر در این است که مردمی هیچ پناهگاه، پایگاه، و مرجع و پشتیبانی بجز امام زمان که برایشان ساختهاند را ندارند که به آن پناه برند یا روی آورند. و فاجعه درهمین جاست که نه مانند عراقیها سیستانی، نه خمینی، نه مصدق، نه گاندی و نه هیچ مرجع دیگری برایشان مانده است تا گرد او جمع شوند و در سایه چتر او از خویش دفاع نمایند را در پیش رو ندارند.
اگر خمینی را در کنار گاندی مینویسم معنیاش تبرئه یک بزهکار آدمکش نیست بلکه بهزمانی اشاره میکنم که مردم نا آگاه هنوز بهغلط او را مرجعی صالح میشناختند و در جنگ ایران و عراق در گرد او جمع شدند و بدفاع از کشور پرداختند. هرچند دانش لازمی از افکار پوسیده و تاریک او که ما را بجای راهبرد به پیروزی به دره ی شکست پرتاب نمود را نداشتند.
خطر در این است که این گروه بیخرد و سرکوبگر در سردارند که در صورت شروع جنگ مردم را به گرد خود بخوانند تا در درجه اول قدرتی برای دفاع از موجودیت درحال زوال خویش دست و پا نمایند. بهعبارتی جنگ پایه حفظ و نجات دیکتاتوی و از هم پاشیدگی نظام گردد. دیکتاتورهائی که میتوانند از کشور خود دفاع نمایند نوع دیگری بودند یا هستند. آنها قدرتی بر پایه کاریسمای شخصی و یا براساس باورهائی چه مذهبی و چه ایدئولوژیک بدست آوردهاند و مردم حداقل برای نجات مملکت در شرایط خاصی در کنار یا در پشت دیکتاتورها از سرزمین خود دفاع مینمایند. هرچند تجربه آلمان، ایتالیا و ژاپن که مردمش در پشت دیکتاتورها قرار گرفتند وحشتناک بود. دیکتاتورها ایشان را بهجهنم کشاندند. پیروزی در جنگ دوم برای استالین با پشتیبانی مردم برایش قدرت فوقالعادهای ساخت و با کمک ان قدرت بهادامه کشتار آزادیخواهان و هرکس که فکری بجز تبعیت از او داشت پرداخت، کشتار بیرحمانه افسران و سربازان لهستانی درجنگل کاتین نمونهای بقول برتدراندراسل از قدرت برهنه او بود. و لذا اعتمادی بدفاع دیکتاتورها از مملکت نیست چون همواره بر پایه افکار تاریک و مالیخولیائی خود مردم و مملکت را میتوانند به بیراهه و پرتگاه ببرند.
حاکمین چپاولگر ایران نیز امروز مردم را به لب پرتگاه بردهاند تا قدرت خویش را درداخل کشور حفظ نمایند. چه اعتمادی مردم به این بیخردان و سودجویانی که آتش جنگ را در جلوی خود میبینند و دست از بیهوده گوئی و بقول مردم ایران "خالی بندی" برنمیدارند میتوانند داشته باشند. هفتهای چند پیش با یک کشتی دست دوم جنگی جلوی تنگه هرمز میایستند و به ناوگان پنجم کشور نظامی بزرگی مانند امریکا دستورمیدهند که وارد خلیج فارس نشود وگرنه چنین و چنان میکنند. مردم اعتمادی به چنین حاکمین بیخردی نمیتوانند داشته باشند. معلوم نیست این قدرتطلبان چه نقشهای برای آینده این مملکت چیدهاند و منافع خود را درچه شکلی از آن پیشبینی کردهاند که این چنین در سطح جهانی عربده کشی میکند وحریف مبارزه میطلبند. و مثل صدام و نوریگا که برای امریکا شمشیر کشیدند. فرمانده نیروی دریائی حکومت در خلیج فارس یاد آورعاشورا و امام حسین میشود در حالیکه امام حسین هم قصد بازگشت داشت و لشگریان یزید نگذاشتند که باز گردد و جنگ برای حفظ حیثیت خود وخانوادهاش را بر او تحمیل کردند. معلوم نیست این فرمانده نیروی دریائی کوچک ایران با اجازه کدام قانون مردمی چنین اعلام مسخره و خطرناکی را مینماید؟ آیا بزعم ذهن حقیر و فرمانبردار خویش در نظر دارد که مردم کشور را بقتلگاه ببرد؟ آیا به چنین حکومتی میتوان اعتماد کرد و در گرد او بدفاع از مملکت پرداخت؟
چه باید کرد سؤال بزرگی است ولی با این طناب پوسیده و این قدرت طلبان وطن فروش نمیتوان اعتماد کرد. عدم اعتماد بایشان معنی پذیرش حمله خانمانسوز نیروهای بیگانه را ندارد. باید در پشت سربازانی که میجنگند با نیروی بیگانه جنگید و نقشهها و خدعههای حاکمین سود جو و سرکوبگر را هر زمان برملا نمود.
و بالاخره آنهائیکه در درون مملکت زندگی مینمایند راه خود را پیدا خواهند نمود و تسلیم دیکتاتورها نخواهند شد و مسلمآ از آب و خاک خویش مانند گذشته دفاع خواهند نمود. کسی شک ندارد که وظیفه ایرانیهائی که بیرون از ایران زندگی مینمایند پشتیبانی ازمردم ایران است. باید از همه راههای درستی که سلامت مردم وتمامیت ارضی ایران را تضمین مینماید پشتبانی نمود و بمبارزات آزادیخواهانه ایشان یاری رساند. امروزه باید هرگونه برنامه چینی برای "رهبری" ساختگی از خارج از کشور را که سودائی بجز "چلبی" سازی و در خدمت حکومتهای خارج از ایران قرار گرفتن در سر بازیگران آن نیست را رسوا نمود. تجربه عراق میتواند راهنمای ما باشد.
ما در خارج از کشور باید از مردم اگاه و دمکرات و طرفدار حقوق بشر بخواهیم که بمردم ایران کمک نماید. از ایشان بخواهیم تا تمام کوشش خود را برای جلوگیری از جنگ علیه ایران بکار گیرند. با استفاده از تمام امکاناتی که در اختیار داریم مردم آگاه جهان را هر چه بیشتر به ماهیت حکومت فاسد و سرکوبگر ایران آشنا سازیم. هم خود بکوشیم وهم از مردم آزادیخواه جهان بطلبیم که حکومتهای درگیر جهان را برای بکار گرفتن یک راه حل صلحجویانه و بدون استفاده از آتش جنگ تشویق نمایند. و بدانند که جنگ بجز خرابی و زیانهای بیحد و مرز سودی برای هیچ طرفی نخواهد داشت.
باید مصرانه یادآور شویم که برای مردم ایران رعایت حقوق بشر در مملکت و پایان دادن بحکومت استبداد مذهبی اساسی است. وبرای مردم جهان روشن نمود که بدون حضور یک حکومت مردمی و احترام بحقوق انسانی هیچ صلحی در ایران پا نخواهد گرفت. باقی ماندن یک مشت جنایتکار قدرت طلب در ایران تنها ادامه گاه بگاه طبل جنگ علیه ایران خواهد بود چون این گروه بقای خود را در حادثه آفرینی جسنجو مینمایند.
صدای طبل جنگ و وحشتناکتر از آن آثار نابودگری تحریمها ادامه دارد. آنچه روشن نیست نقشههای شیطانی حاکمین جمهوری اسلامی در چگونگی دفاع از موجودیت و حفظ قدرت خویش است. آنچه معلوم است آنستکه دفاع از موجودیت نظام و حفظ قدرت در مرتبه اول اهمیت برای حاکمین قرار دارد. و این واقعیت را ایشان مکرراظهار داشتهاند. و با رفتاری که امروزه در این بحران نشان میدهند نشانی از دفاع از مردم و مملکت بچشم نمیخورد. باین دلیل منطقی است که ما ایشان را صالح و صادق برای دفاع از منافع ملی ایران ندانیم و در پشت و کنارایشان قرارنگیریم.
محسن قائم مقام – نیویورک
۲۹ ژانویه ۲۰۱۲